آرشیف
نگاهی به رمان «دختران تالی»؛ رنجنامه بیفرجام زنان افغانستان
فتیحمحمد بهزاد
چکیده
جنگ پدیده شومی است که هزاران خانه و خانواده را آواره و بیسرپرست میسازد. نفس کشیدن در سایه جنگ برای انسان سخت و دشوار است. تنها در صلح است که قناریها به شاخ کاجهای بلند چهچه میزنند، چوپانها وسط درههای سبز نی مینوازند و کودکان لبخندشان را نثار زندهگی میکنند. افغانستان سرزمینی است که نزدیک به پنج دهه میشود جنگ و بدبختی دامنگیر آن است و مردم این دیار سختیهای زیادی را در این راه متحمل شدهاند. امروزه افغانستان در صنعت داستاننویسی بهمثابه یک معدن دستنخورده است و هر گوشهاش را که نظر بیندازید پر است از داستانهای جذاب و خواندنی. در این مقاله سعی بر این شده تا رمان «دختران تالی» اثر سیامک هروی که در سال جاری به زبان انگلیسی نیز انتشار یافته است مورد بررسی و معرفی گرفته شود.
درباره کتاب دختران تالی
رمان «دختران تالی» دهمین اثر «سیامک هروی» نویسنده و ژورنالیست اهل هرات – افغانستان میباشد که در سال ۱۳۹۷ خورشیدی توسط نشر زریاب در تیراژ هزار نسخه به چاپ رسیده و در بازار سرد کتاب افغانستان استقبال گرمی داشته است. همچنان این کتاب در سال جاری به زبان انگلیسی در بیست سایت معتبر جهانی مانند ارکی پیلاگو، پنگوین، آمازون، اپلبوک، ورد لایبری، گود ریدرز، بوک ریویو، کوبو، گلدین هاری بوکز، کرکاس و بوکشاپ به نشر رسید و از آن استقبال گرمی شد.
این کتاب در میان ۲۱ رمان برتر سال ۲۰۲۴ خورشیدی «انجمن کارنگی» امریکا قرار گرفته و همچنان از سوی سایت «بوکریویو» موفق به دریافت ستاره شده و نامزد بهترین رمان سال ۲۰۲۴ خورشیدی گردیده است.
رمان دختران تالی از مرگ کوثر و فرهاد در دشت بکواه آغاز شده، همینطوری به پیش میرود و راویها یکی پی دیگری به آن اضافه میشوند. قهرمان اصلی داستان «کوثر» است؛ دختری که از میان سختیهای زندهگی قد میکشد و رویایش تحصیل و مشق است.
در رمان قهرمانهای دیگری چون سیمین، گیسو و فرّخ را نیز داریم که هر کدام به نوبه خود داستانهای جذابی دارند. در این رمان از سه زاویه دید اول شخص، دوم شخص و سوم شخص استفاده شده است.
قهرمان اول داستان سیمین است که وقایع اول رمان برمیگردد به او. اینکه سیمین چه کسی است و چه سرنوشتی دارد را با بیان کارنامه ملا خداداد آغاز میکنیم. ملا خداداد مرد پنجاهوهشت سالهای است که دو زن دارد و در «قلعه نو» زندهگی میکند. او مدیر عمومی تعلیمات اسلامی ریاست معارف بادغیس در عصرِ جمهوریت است. روزی کوثر نُهساله را در ریاست معارف با پدرش میبیند و گرگ شهوتش از درون بیدار میشود. میخواهد او را بهحیث زن سوم بگیرد. اما به خاطر اینکه کوثر گاهناگاه غش میکند و خاکستری (جنزده) میشود، دست از سر او برمیدارد، اما از تالی و دخترانش نه. «قسم به خداست تا تو و سخیداد از این دخترهای پریزاد تالی به من ندهید شما را آرام نمیگذارم. هر روز پایم بر سر خرخرک شماست). او سراغ «سیمین» دهساله، خواهرخوانده کوثر را میگیرد. عبدالغفور پدر سیمین سالهاست که با فقر و بدبختی دستوپنجه نرم میکند و جز چهار بز قاقپاچه و چند بوجی گندم چیزی در بساط ندارد. او نخست با این تصمیم مخالفت میکند: «ها غریب هستم، بیچاره هستم، نان خوردن ندارم؛ اما همت دارم… خوک پدرلعنت تو چه گفته دست بر سر دخترم میگذاری… او به سنوسال نواسه توست. شصتساله آدم هستی. پولدار هستی به خود هستی…» ص۱۱۵
اما نه! وقتی شب به بستر خواب میرود، این حرفها جادوی خودشان را از دست میدهند و دلش هوس رمّه و گله میکند: «آشوب درونش به جنبوجوش میافتد. ناگهان خود را صاحب رمّه بیسروته میبیند. میشها را همه حامله میبیند و قوچها را همه سر بر هوا. شباشب خودش را به خانه عابدخان (ارباب قریه) میرساند. دروازه را دقالباب میکند. غفور هستم. به دوصد گوسفند و دو تا گاو شیری قبول دارم.» ص۱۱۷
امروزه فرهنگ عصر جهالت هنوز هم در گوشهگوشه این سرزمین وجود دارد. فروختن دختران زیر سن و ازدواج آنها با مردان شصتساله و هفتادساله، لتوکوب زنان توسط مردان و با لگد زدن به حقوق اسلامی آنها مسأله تاریخی و دیرینه این مرز وبوم است. «عاجزه و سیاهسر که بودی از خود صدایی نداری. هیچکسی از تو نمیپرسد که راضی هستی یا نی. کلان خانه که ها گفت، گپ خلاص است.» ص۱۲۴
روز موعود فرا میرسد و عروسی برگزار میشود. دست سیمین دهساله که هنوز به قاعدهگی نرسیده و نمیداند که شوهر چیست و چه کار میکند را به دست پیر خرفت و شکمگُنده میدهد. این کتاب صحنههای دلخراش و زجرآوری هم دارد که موی بدن خواننده را سیخ میکند: «وقتی به هوش میآیم هنوز دردی در کمر و میان پاهایم وول میزند و تشک زیر پایم پر از خون است. توان حرکت ندارم…» ص۱۳۶
رحمِ سیمین پاره میشود و سرنوشتش به داکتر و عملیات کشانده میشود.او برای همیشه عقیم میماند. ملا خداداد که مسلمان کامل بودن را به داشتن چهار زن میداند، امباقی دیگر بالای سیمین و دو زن دیگرش میآورد. بالاخره سرنوشت، سیمین را به جایی میکشاند که چشم راست ملا خداداد را از کاسهاش بیرون میکند و او را کور میسازد.
از این به بعد کتاب مثل کوهی بالای خواننده تاثیر میگذارد. ملا خداداد با کارد بزرگی بدن او را تکهتکه میکند و داخل صندوقی به تالی میفرستد.
اینجا پایان کار نیست! ملا خداداد با سردسته گروهی یاغی که در کوههای «جوند» پیدا شدهاند، سراغ عبدالغفور را میگیرد و تمام گوسفندانی که در عوض طویانه به سیمین داده بود را میستاند. اینطوری عبدالغفور میماند و بدبختی و «همان خرک و درک سابق». ملا خداداد خانم بزرگش زلیخا را نیز درون تنور میاندازد و زندهزنده میسوزاند.
سر انجام ملا خداداد هم به جایی کشانده میشود که چشم دیگر او را کوثر از حدقهاش بیرون میکشد و اینطوری کور و نابینا میشود: «بترس از آه مظلومان که هنگام دعا کردن – اجابت از در حق بهر استقبال میآید.»
ملا خداداد، این قاتل خونخوار و گرگ درنده یگانه فرزندش «مجید» را، که میترسد مبادا انتقام مادرش «زلیخا» را از او بگیرد، نیز به دست خیرالله موتروان به قتل میرساند.
قهرمان دیگر داستان «گیسو» است، دوست نزدیک کوثر و همسایه پهلویی آنها. گیسو هم در مقطعی از زمان، عاشق فرّخ (برادر کوثر) میشود؛ ولی قبل از رسیدن به هم شخصی به نام «عبیدالله» پیدا میشود و اطراف گیسو را برای خودش خط میکشد. داستان عاشقانه فرخ و گیسو اشک آدم را میریزاند.
«سر شام آمد و همه چیز را برایم گفت. گفت خیلی وقت است که خاطرخواه گیسو است. گفت که هردو همدیگر را دوست دارند. گفت که راه دیگری جز گریختن ندارند. گفت که اگر داری چند قرانی خرج راه بده و برای من و گیسو دعا کن.» ص ۲۹۰
آنها شباشب از تالی فرار میکنند و خودشان را به «قلعه نو» میرسانند. از شهری به شهری، از این قریه به آن قریه، از این کوه به آن کوه میروند؛ اما هیچ جایی پناه نمییابند. به چند جایی میروند تا نکاحشان را کسی بسته کند، اما نه. در این سرزمین وقتی دختر و پسری به جرم دوستداشتن فرار میکنند، آنها مایه ننگ و لکه بدبختی برای خانوادهها میشوند. سرنوشت آنها یا به اعدام یا به تفنگ، ولی فقط به مرگ ختم میشود و بس. راوی در میان این زدوبندها کوثر و فرهاد را به جستوجوی فرّخ و گیسو میکشاند. آنها به مرغاب، قرقُچ، توتک و جاهای زیادی میروند و احوال آن دو دلداده را میپرسند، بیخبر از اینکه به دستور ملا خداداد قاضی جَوند، فرخ و گیسو سنگسار میشوند و در غاری میان درههای «کوه نریمان» دفن میشوند.
در حاشیههایی از کتاب به داستان عاشقانه دو دلداده از قوم بلوچ به نامهای «نگین» و «صیدو» نیز اشاره میشود که آنها هم قربانی افراد تفنگ به دست و پدران جنگسالار میشوند.
قهرمان اصلی و مرکزی این داستان کوثر است؛ دختری که در میان همه محدودیتهای زندهگی دست از تحصیل و کتاب برنمیدارد. او آرزوی داکتر شدن برای تالی را در سر میپروراند، اما گرگهای درنده، مکتب و دفتر و دیوان، همه را آتش میزنند و به قرارگاههای نظامی تبدیل میکنند. این رمان با وجود تراژیک بودنش گاهگاهی عشق را نیز چاشنی لب خواننده میکند. کوثر در میان جنگ و انقلاب و همه نابهسامانیهای زندهگی عاشق فرهاد میشود؛ فرهادی که چیزی در بساط ندارد و مانند کوثر در درون همهمه و غمغمههای زندهگی بزرگ میشود.
داستان کوثر و فرهاد به حدی جذاب و خواندنی است که آدم را کاملاً غرق میسازد. اینجای کتاب که برسی، بعضاً اندوه و غم سیمین و گیسو را کاملا فراموش میکنی: «آغوشم را میگشایم و او خودش را رها میکند. دستانم را بر دور کمرش حلقه میکنم. تن نرم و لطیفی دارد. عطر مدهوش و خیرهکنندهای از او میدمد. لبها، گونهها و گردنش را میبوسم و بعد رختهای او را از تنش بیرون میکنم.» ص۲۰۷
سیامک هروی در این صفحات از کتاب به آدم نیرو میدهد تا باقی «رنجنامه دختران افغانستان» را بخواند و تمام کند.
در این کتاب کوثر و فرهاد عاشق و معشوقیاند که به هم میرسند و ازدواج میکنند، ولی سرنوشت آنها نیز با جنگ و بدبختی عجین است.
آقای هروی در حاشیهای از داستان سری هم به خانههای مردم «جَوَند» میزند و از بیتوجهی حکومت یاد میکند. سختیها و مشقتهای مردم روستا، نبود داکتر و دوا و از بین رفتن جان دهها انسان بخش دیگری از معضل این جامعه است.
در میان خشم و انتقام و همه محدودیتها و لاجرم رنجهای زنان افغانستان در یک جامعه مردسالار، سیامک هروی شجاعت و حماسه زنان را نیز فراموش نمیکند: «این را بگویم که تفنگ خدا بیامرز پر کرده بالای سرم است. دختر کوه هستم و نشانزنی من هم بد نیست. دزد و دغل به طرف خانه من نگاه کند، وسط پیشانیاش را سوراخ میکنم.» ص۱۹۸
سیامک هروی در این رمان شکوه و تعالی یک جامعه مدرن را در باسواد شدن و دانشاندوزی افراد همان جامعه میداند. معلم «صادق» و «ندیم خان» معلمان مکتب تالی هم قهرمانیهای خودشان را در این رمان به نمایش میگذارند. آنها شبانهروزی تلاش میکنند تا دختران و پسران بادغیسی درس بخوانند و فردا مرهم به زخمهای همین مردم رنج دیده شوند. اما عبیدالله و یاغیان دیگری میآیند و زمینهای مردم را تریاک و خشخاش کشت میکنند. دفتر و دیوان را آتش میزنند و مکتب را به زندان صحرایی و قرارگاه نظامی تبدیل میکنند.
سرانجام در میان گلهای پرپر شده و عاشقان نامراد چون: سیمین و فرخ، نگین و صیدو، کوثر و فرهاد نیز از قافله آنها پس نمیمانند. کوثر برای رساندن پیام دختران تالی به جهانیان، سراغ وسیمه بادغیسی که در کابل زیست میکند را میگیرد، اما سرنوشت چیز دیگری را در میان دشتهای سوزان و بیآب «بکواه» برای او میدهد. در گذشتن از مسیر این دشت کوثر و فرهاد در میان جنگ خارجیها و نیروهای امارت طالبان گیر میمانند. به این ترتیب داستان دختران تالی را با خودشان به عالم برزخ میبرند و از آنجا یکی به یکی نقل میکنند.
سیامک هروی با نثرپردازی و تصویرسازی بینقص دنیای اطرافش، جایگاه بالایی در میان داستاننویسان افغانستان دارد. درونمایه رمانهای او را جنگ، بدبختی، شکست، عشق، خشم و انتقام تشکیل میدهند. رمانهای سیامک هروی بیشتر جنبه تاریخی دارند و میشود گفت که رمان دختران تالی علاوه بر رنجها و مشقتهای زنان و دختران افغانستان قسمتی از تاریخ سیاه و شوم این سرزمین را نیز بر دوش میکشد.
شخصیتهای اصلی این داستان فرهاد، کوثر، سیمین و گیسو میباشند و از شخصیتهای فرعی آن نیز میتوان به بیش از ۲۵ کارکتر اشاره کرد.
در پایان، قصه دختران تالی، قصه یک قریه نیست؛ یادواره رنج و بدبختی میلیونها دختر این سرزمین است که هر روز به کام بدبختی کشانیده میشوند. رمان دختران تالی را بخوانید و به سرنوشت هزاران سیمین و صدها گیسو و دهها کوثر اشک بریزید و شیون بکشید.
شمهای از زندهگانی نویسنده
سیامک هروی شخصیتی آشنا در ادبیات داستاننویسی معاصر افغانستان است که در نوزدهم ثور سال ۱۳۴۶ خورشیدی در روستای خواجه سرمق شهرستان انجیل هرات متولد شد. او ابتداییه را در دبیرستان امیر دوستمحمد خان در هرات خواند و در سال ۱۳۵۹ خورشیدی جهت ادامه تحصیلات به کابل رفت و دبیرستان حبیبیه را به اتمام رساند. سیامک هروی در سال ۱۳۶۲ خورشیدی شامل دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل گردید و بعد از یک سمستر تحصیل در آن دانشکده، با دریافت بورسیه تحصیلی به روسیه رفت و از سال ۱۹۸۴ میلادی تا ۱۹۹۰ میلادی در دانشگاه «استاوراپل» کشور روسیه درس خواند و با اخذ ماستری در رشته زبان و ادبیات روسی در سال ۱۹۹۱ میلادی به وطن برگشت.
او دوره مأموریت خویش را بهحیث خبرنگار در سال ۱۳۷۳ خورشیدی از آژانس اطلاعاتی باختر آغاز کرد و بعد در پستهایی چون مسوول بخش خبر و مدیر شعبه عکاسی آژانس باختر، رییس و مدیر مسوول روزنامه انیس، مسوول بخش پلان و استراتژی دفتر مطبوعاتی ریاست جمهوری، مسوول شعبه تولید دفتر سخنگوی و ریاست مطبوعات ریاست جمهوری کار کرد و به تاریخ سوم سنبله سال ۱۳۸۳ خورشیدی بهحیث معاون سخنگوی رییس جمهور حامد کرزی مقرر شد. او بعد از ده سال کار در پست معاونت سخنگوی رییس جمهور به تاریخ یازدهم جدی سال ۱۳۹۲ خورشیدی به وزارت خارجه تبدیل و بهحیث معاون سخنگوی آن وزارت تعیین شد و بعد در اول سرطان ۱۳۹۲ خورشیدی بهحیث مستشار در سفارت افغانستان در لندن تقرر یافت. سیامک هروی با رویکارآمدن اشرف غنی از وظیفهاش استعفا داد.
سیامک هروی نقاشی نیز بلد است و علاوه بر مقالات و نوشتههای زیادی در مطبوعات، تا کنون سیزده جلد کتاب نوشته که سوژه اصلی تمام رمانهای او را «جنگ، درد و زندهگی در افغانستان» احتوا میکند. او در اصل طنزنویس بوده و داستانهای کوتاه نیز در دستاوردهایش زیاد است و بنا بر حوادث پیشآمده رو به رماننویسی آورده است.
آثار منتشر شده:
* مرغ تخم طلایی؛ مجموعه قصههای عامیانه، ۱۳۶۶ خورشیدی، مطبعه دولتی، انتشارات وزرات اطلاعات و فرهنگ.
* مردههای عصبانی؛ مجموعه طنز، ۱۳۸۳ خورشیدی، نویسنده، بازچاپ: ۱۳۹۸ خورشیدی، نشر زریاب.
* اشکهای تورنتو در پای درخت انار؛ رمان، ۱۳۸۸ خورشیدی، مطبعه بلخ.
* گرگهای دوندر؛ رمان، ۱۳۸۹ خورشیدی، مطبعه شبیر، چاپ دوم: ۱۳۹۴ خورشیدی، نشر زریاب، چاپ سوم: ۱۴۰۲ خورشیدی، سایت لولو؛ برنده جایزه ادبی «جلال آل احمد» جشنواره سال ۱۳۹۶ خورشیدی.
* سرزمین جمیله؛ رمان، ۱۳۹۱ خورشیدی، مطبعه شبیر، بازچاپ: ۱۳۹۶ خورشیدی، نشر زریاب.
* تالان؛ رمان، ۱۳۹۲ خورشیدی، نشر زریاب.
* گرداب سیاه؛ رمان، ۱۳۹۳ خورشیدی، نشر زریاب، چاپ دوم: ۱۴۰۰ خورشیدی، نشر زریاب.
* برگشت هابیل؛ رمان، ۱۳۹۴ خورشیدی، نشر زریاب.
* بوی بهی؛ مجموعه داستانهای کوتاه، ۱۳۹۵ خورشیدی، نشر زریاب.
* دختران تالی؛ رمان، ۱۳۹۷ خورشیدی، چاپ دوم و سوم: ۱۳۹۸ خورشیدی، نشر نبشت و آمازون، چاپ چهارم: ۱۴۰۲ خورشیدی، سایت لولو، ترجمه چاپ انگلیسی: ۱۴۰۲ خورشیدی، چندین نشریه معتبر جهانی.
* خدایان منسوخ؛ رمان، چاپ اول و دوم: ۱۳۹۹ خورشیدی، نشر آن، چاپ سوم: ۱۴۰۲ خورشیدی، سایت لولو.
* در رکاب عشق؛ رمان، ۱۴۰۰ خورشیدی، انتشارات امیری، بازچاپ: ۱۴۰۲ خورشیدی، سایت لولو.
* چهارفصل سقوط؛ رمان، ۱۴۰۲ خورشیدی، انتشارات امیری، بازچاپ: همان سال، سایت لولو.
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور