آرشیف

2015-1-25

داکتر اکرم عثمان

نقش سلاطین غــــــوری در تاریخ افغانستان

 

مرحوم استاد عبدالحی حبیبی در جلد اول تاریخ افغانستان آورده است : سوریان طایفه یی بودند از افغانان خراسان و غور که تا کنون هم بنام ( زوری) در بادغیس هرات در حدود زورآباد شمال غرب هرات موجودند. در دوره قبل از اسلام نیز این طایفه در کوه های تخارستان ٬غور و هرات و خراسان حکروایی داشتند و به لقب غرشاهان حکمروایی داشتند و منسوبند به شخصیت افسانوی قدیم ضحاک فردوسی ( در منابع پشتو بحوالهء تاریخ سوری سهاک ٬در طبری و البیرونی و ابن بلخی : بیوراسپ ازدهاق ـ در مسعودی ضحاک ) که به قول طبری شکل پشتو و اعلام خراسانی مانند ضحاک ( حدود ۴۰۰) اسم پدر عبدالحی ګردیزی نویسندهء زین الاخبار و ضحاک شیبانی ـ حدود (۲۸۷ هـ ) فقیه ظاهری ٬ و ضحاک شهری نزدیک بامیان و سهاکه ( قبیله معروف آریایی قدیم که سکستان بنام شان است و سهاک ( صورت مفغن آم و سهاکزی که نامهای قبایل افغان است وانمود می کنند که این نام ریشهء قدیمی در اعلام افغانستان قدیم دارد.دیګر از اعلام این دودمان بسطام ( صورت معرب ګستهم و سهمتم به معنی پهلوان است که فردوسی هم از او ذکری دارد . این شخص در شغنان و بامیان و تخارستان و غور حکمروایی کرد. و بعد از آن امیر سور و سام سپهسالار دو برادر از همین طایفه در غور دست داشتند و امرای اقوام سوری بدین نامند که فردوسی و مؤرخین دیګر ماهوی سوری نژاد٬ و بلاذری جبل زور و بت معروف آنرا در تاریخ بیهقی نیز از سوری عمید خراسانی در عهد سلطان مسعود ذکری دارد و در ازمنه بعد شیرشاه سوری معروف از این قبیله افغانی در هند برخاست . (۱) پندت جواهر لعل نهرو در کتاب معروفش نګاهی به تاریخ جهان دراین باب چینی آورده است :

اکنون به هند باز میګردیم به هند قرون وسطایی ـ مدت درازی بود که در جا های دیګر بسر میبردم .

آمدن مهاجمان مسلمان به هند عکس العمل های متعدی بوجود آورد این مهاجمان افغان بودند و اعراب یا ایرانی ها یاسلسله مسلمانهای متمدن آسیاسس غربی نبودند که به هند هجوم آوردند . این افغانها از نظر تمدن و در مقایسه با هندی ها مردمی عقب مانده بودند اما از لحاظ نیرو خیلی بر هندی های آنزمان پیشی داشتند و سر زنده تر بودند .

هند آن زمان در یک حالت خمودګی و افسردګی و رخوتی بسر میبرد که تغییر و ترقی درآن وجود نداشت. هند به روش کهنه و قدیمی خود چسپیده بود و هیچ کوشش نمیکرد که راه های تازه تر و بهتری برای پیشرفت پیدا کند. حتی از لحاظ فنون جنګی هم عقب مانده بود و افغانها نیرویی مجهز تریا سازمانی بهتر داشتند .

به این جهت بود که هند پیر با وجود شهامت و فداکاری در برابر مهاجمان مسلمان شکست یافت و بزانو در آمد .

این مسلمانان در آغاز کار بسیار خشن و بیرحم بودند. آنها از سرزمین خشنی آمده بودند که در آنجا ملایمت و نرمی صفت پسندیده یی نبود. بعلاوه آنها در سرزمین ساکن شدند که به تازګی آنرا فتح کرده بودند و در نتیجه از هر سو با دشمنی و کینه محصور بودند و هر لحظه ممکن بود که قیام و شورش بر ضد آنها آغاز شود. ترس از شورش همیشه در همه جا و جود داشت و ترس اغلب موجب خشونتها می شود. بدین جهت بود که کشتار ها و قتل عامهای مهیبی صورت میګرفت تا مردم به انقیاد و اطاعت مجبور شوند . در آن موقع مسأله این نبود که یک مسلمان ٬ یک هندور را بخاطر اعتقاد مذهبی اش بکشد بلکه مسأله این بود که یک فاتح خارجی میخواست روح سرکش و نافرمان یک مغلوب را درهم شکند .

اغلب مذهب را دلیل این بیرحمی ها و کشتارهای خشونت آمیز جلوه میدهند اما این امر صحیح نیست زیرا اکثرآ مذهب بهانهء امیال ناروا قرار ګرفته است . مردم آسیای مرکزی نیز از بلاها مصؤن و بری نبوده اند . مهمترین معضل فرهنګی انها از زمانی آغاز می شود که سلطهء روسهای تزاری برآنهابرقرار شد و به دنبال آن حاکمیت دولت کمونیستی برآنها قأیم شد. البته در هر دو نوبت قدرت قاهر و سلطه ګر کوشید مردم آسیای میانه را از جوهر فرهنګی شان خالی کند و زبان روسی را به اجبار و اکراه بقبولانند که سرانجام بعد از متلاشی شدن دولت شوروی سابق تمام کشور های تحت انقیاد آنها دوباره به اصل شان برګشتند و به جای الفبای کریلی که برآنها تحمیل شده بود الف بای سابق شانرا به کار بګیرند . دراین جا ناګزیریم رفتار انګلیسها را در نیم قاره هند تذکر بدهیم .

بریتانیا کبیر نیز در سال ۱۸۳۶ طی فرامینی زبان فارسی را که زبان رسمی بود منع کرد و به جای آن زبان انګلیسی را تحمیل کرد .

قدر مسلم این است که در حوزه جغرافیایی ما ٬ کشور های منطقه ٬ از اجزای مورد منازعه یکدیګر تشکیل شده اند و هر یک اعتبار قباله های منسوخ کهنه و نو خواب تأسیس امپراطوری های زمان باستان را می بینند که کوششی بی حتصل است . چه در پس منظر زندګی این ممالک عناصر دمدکراتیک وجود نداشته و آن امپراتوری ها با اعمال ستم و استبداد قایم شده بود و هیچ کدام رضامندانه قیادت امپراتوری ها را نپذیرفته اند.

مسایل از قبیل حاکمیت ملی ٬ و ملیت های مختلف ٬ قضایای جدیدی اند که بعد از رنسانس و تاسیس دولت های مدرن بوجود آمدند و کشاندن آنها به دوره های قدیم ناجایز و نادرست می باشد . قبل از دوران روشنګری٬ تقابل دولتهای مشرقزمین عمدتآ برمحور رویا رویی اقوام زورمند می چرخید که انګیزهء برخورد های آنها اساسآ قبیله یی ٬ همتباری و همخونی بود و نژاد ګرا ها چه در مملکت ما و چه در ممالک همسایه مصنوعا اسباب و علل جابه جایی مرز ها را از دوران فیودالیسم به دوران حاضر انتقال میدهند و با سؤ استفاده از همان انګیزه ها مرز های دوران حاضر را که با شرایط و علل دیګری رسمیت یافته اند زیر سوال میبرند که به اصطلاح « دنبال نخود سیاه به ترکستان میروند! » مسلمآ سبک وسنګین کردن پادشاهی غوری ها نیز خارج ازاین قاعده نیست . چه خوب است که ما جلوه های تمدنی و فرهنګی آن شاهشاهی را ارج بګذاریم وبالا بکشیم . بدون شبهه میناره های جام و قطب منار که شکوهمندترین یادګار های ثقافت و فرهنګ سلالهء غوری می باشد در محراق توجه قرار بدهیم نه بُرندګی جنګ افزار های آن دودمان را چه تاجیک و چه پشتون و چه ازبیک اهیمت بدهیم . از فحوای این برګزاری برمی آید که از جهاتی همان تمایلات پارینه براین احتفال سایه انداخته و از زاویهء تازه ای همان سوخت وساخت زا برجسته کرده ایم .

دکتور محمود افشار یزدی در جلد اول کتاب حجیم « افغان نامه » چنین مینویسد: « غوریان» در عصر سلجوقیان قدرت های دیګری در شرق٬ غرب٬ شمال و جنوب ایران بزرګ بعرصه رسیدند. این قدرت ها عبارت از غوری ها در شرق ٬ خوارزمشاهیان در شمال ٬ اتابکان در آذربایجان و فارس و غرب ایران بودند . غوریان در ناحیه کوهستانی جنوب شرقی هرات و شمال غربی درهء هلمند قرار داشتند. غوری ها دو طایفه بزرګ یودند معروف به آل شنسب که در فیروز کوه پایتخت غور وبامیان در طخارستان سلطنت میکردند .

چنان که بالاتر نوشتم علأالدین حسین غوری غزنه را ګرفت و سوزانید . به غیر از قبر سلطان محمود که باقی ګذاشت ٬ بقیه شهر را ویران کرد.

پندت جواهر لعل نهرو نخست وزیر سابق هندوستان در باب تهاجم جایز و ناجایز کشورهای منطقه به نیمقاره هند چنین آورده است : محمود غزنوی که بزرګترین ویران کننده و غارتګر شمال هند بوده است و بنام قهرمان اسلام در جنګ با کفار بت پرست مشهور ګشته است یک سپاه هندو داشت که تحت فرماندهی یک سردار هندو بنام « تیلک» بود . سلطان محمود سپاه هندو را با خود به غزنین برد و از آنها برای درهم کوبیدن شورش های مسلمانان استفاده میکرد. بدین قرار می بینی که برای محمود موضوع مهم و هدف اصلی فتح « پیروزی» بود نه هدفهای مذهبی . در هند او به اصطلاح « بت پرستان » را با کمک سربازان مسلمان خود میکشت و در آسیای مرکزی نیز مسلمانان همکیش خودرا بدست سربازان هندوی خود از میان برمیداشت و میکشت . به هر حال اسلام هند را تکان داد و به جامعه یی که ساکن و غیر مترقی بود جان و زندګی تازه یی برای پیشرفت و حرکت بخشید .(۲)

زیر نویسها :

۱ ـ عبد الحی حبیبی ٬ تاریخ مختصر افغانستان٬ جلد اول ٬ نشر کرده مؤسسه چاپ کتاب ٬ سال ۱۳۴۶ ٬ کابل صفحه ۱۵۲ ٬ ۱۵۴ .

۲ ـ داکتر محمود افشار٬ افغان نامه ٬ جلد اول ٬تهران ٬ ۱۹۸۰ ٬ ص ۴۸۰