آرشیف

2015-2-1

محمداکرام اندیشمند

نقش خانواده ی بوتو در سیاست افغانی پاکستان

ذوالفقارعلی بوتو و افغانستان:
 
خانواده ی بوتو از نخستین زمان ظهور و حضور این خانواده در اوایل دهه ی هفتاد میلادی در سیاست پاکستان، نقش و تأثیر قابل ملاحظه ای در سیاست افغانی پاکستان داشته اند. ذوالفقار علی بوتو پدر بینظیر و بنیانگذار حزب مردم پاکستان به حیث وزیرخارجه ی پاکستان در می 1963 که ریاست هیئات پاکستان را در مذاکرات تهران با افغانستان به عهده داشت، وارد تأثیرگذاری و ایفای نقش خویش در عرصه ی سیاست افغانی پاکستان گردید. مذاکرات مذکور بر سر اعاده ی روابط سیاسی میان دوکشور صورت گرفت که دوسال قبل در صدارت سردارمحمدداود این روابط قطع شده بود. نخستین مذاکره میان او و جانب افغانستان با حضور محمدرضاپهلوی شاه ایران آغاز یافت. ذوالفقارعلی بوتو در جریان سخنرانی سیدقاسم رشتیا رئیس هیئات افغانستان اظهارت او را در مورد توضیح اختلاف دوکشور بر سر منازعه ی دیورند چند بار مداخله در امور داخلی پاکستان خواند. بدون تردید بوتو از قبل در مورد منازعه ی دیورند و ادعای دولت افغانستان بر سر آنسوی دیورند اطلاع کامل داشت اما شاید این اولین بار بود که موصوف در یک گفتگوی رسمی با افغانستان و با حضور پادشاه ایران زمام دار یک کشور مقتدر و مهم منطقه و همسایه ی دوکشور پاکستان و افغانستان شاهد و ناظر موضع گیری و موقف دولت افغانستان در این مورد بود. مسلماً برای بوتو اظهارات  هیئات افغانستان یک ابراز نظر ساده و بی اهمیت تلقی نمی شد. ادعای افغانستان از اختلاف بر سر مرز با هر زبانی که مطرح شد در واقع انگشت گذاشتن بروی تمامیت ارضی پاکستان بود. از این رو بوتو با ناراحتی و با زبان عتاب آلود به قول رئیس هیئات افغانستان با مداخله خواندن گفته های رئیس هیئات مذکور در صدد قطع سخنان او بر آمد. ناراحتی و خشم بوتو به حدی بود که سید قاسم رشتیا حالت ذوالفقارعلی بوتو را در این وقت به ماری تشبیه می کند که در چوکی خود پیچ و تاب میخورد. معهذا می توان گفت که مذاکرات تهران تأثیرات عمیق را بروی افکار و دیدگاه های او در رابطه با افغانستان به جا گذاشت. سپس این تأثیرات در شورش مسلحانه ی جریان اسلامی افغانستان علیه جمهوریت محمدداود در تابستان 1975 انعکاس یافت. این شورش با تشویق و حمایت دولت پاکستان در دوره ی نخست وزیری ذوالفقار علی بوتو بوقوع پیوست.
 
ذوالفقارعلی بوتو و نخستین گام تهاجمی در سیاست افغانی پاکستان:
ذوالفقار علی بوتو صدراعظم افغانستان در نوامبر 1974 در پاسخ به نامه ی سردارمحمدداود عنوانی سرمنشی ملل متحد روش زمام داری و حاکمیت محمدداود را در افغانستان به تمسخر و استهزا گرفت. رئیس جمهور محمدداود در نامه ی خو به سرمنشی ملل متحد خواستار دخالت سازمان ملل در جهت تأمین حقوق پشتونها و بلوچ ها گردید. اما بوتو در پاسخ او به سرمنشی ملل نوشت که سردارداود رئیس دولت افغانستان خود هیچگونه آشنایی با اصول دموکراسی و قانون اساسی ندارد چگونه به خود حق میدهد که راجع به عدم برقراری حکومت های دموکراتیک در ولایات کشور دیگری بحث نماید؟
با ارسال نامه از سوی محمدداود و ذوالفقار علی بوتو به سازمان ملل، روابط میان طرفین متشنج گردید. بوتو دومین گام خود را در مقابله با دولت افغانستان بریاست سردارمحمدداود با کمک به ایجاد شورش مسلحانه ی جریان اسلامی افغانستان برداشت؛ هرچند محمدداود تعلیمات نظامی شورشیان و معارضان پشتون و بلوچ های پاکستان را از قبل آغاز کرده بود. در حالیکه سردار محمدداود رئیس دولت افغانستان از آموزش و تسلیح مخالفین پشتون و بلوچ در پاکستان به هیچ چیزی دست نیافت و ذوالفقارعلی بوتو صدراعظم پاکستان و دولت پاکستان را نتوانست وادار به پذیرش مطالبات خود در مورد حقوق پشتون ها و بلوچ ها کند، اما بوتو و دولت پاکستان  با حمایت از مخالفین اسلامی جمهوریت محمدداود راه را برای اِعمال سیاست تهاجمی خود در افغانستان بازکرد.
در زمستان (ماه های جنوری و فبروری)سال 1975 چهل نفر از اعضای نهضت اسلامی افغانستان در یک پایگاه نظامی ارتش پاکستان تحت آموزش نظامی قرار گرفتند. در تنظیم و سازماندهی این افراد و سپس شورش ناکام مسلحانۀ شان در داخل افغانستان ژنرال نصیرالله بابر نقش عمده ای داشت. بابر در آن زمان والی ایالت سرحد شمالغربی در شهر پشاور بود. وی فرد نزدیک و قابل اعتماد به ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان و خانوادۀ او محسوب می شد.
گلبدین حکمتیار از رهبران جریان اسلامی که شورش های مسلحانۀ تابستان 1975 را علیه دولت محمد داود باحمایت و همکاری پاکستان براه انداخت از نقش اساسی این شورش در تغیر سیاست محمدداودسخن میگوید:« دداود په وخت کی په پاکستان هره ورح چاونی کیدی حیات شیرپاو  ووژل شو، اجمل ختک په کابل کی ناست ده او ملا تریی کاوه. زه چی پاکستان ته راغلم نو بوتو له مونژ نه مرسته وغوشته، مونژ هم له وخت نه گته وکره او دبوتو دحکومت په مرسته مو د داود دحکومت پرضد په عملیاتو لاس پوری کر. کله چی سریده د داود ماغزه حای ته راغلل! او بوتو حکومت سرهیی خبری  پیل کری. (در دورۀ حکومت داود هرروز درپاکستان انفجار رخ میداد. حیات شیرپاو کشته شد و اجمل ختک که در کابل نشسته بود ازاین قتل حمایت میکرد. و قتیکه من به پاکستان آمدم بوتو از ما همکاری خواست. ما هم از وقت استفاده کردیم به کمک حکومت بوتو علیه حکومت داود دست به عملیات زدیم. تا آنکه مغز داود به جای آمد و با حکومت بوتو داخل مذاکره گردید.»
هرچند شورش جریان اسلامی در تابستان 1975 علیه دولت محمدداود به ناکامی انجامید، اما پس از آن تغیرات عمده ای در دیدگاه و مناسبات محمدداود با پاکستان و ذوالفقارعلی بوتو بوجود آمد.
سردار محمدداود در خزان 1975 طی مصاحبه ای با خبر گزاری رویتر اظهار داشت که جرئت اخلاقی طرفین افغانستان و پاکستان می تواند راه حلی را به مشکل پشتونستان ایجاد کند. محمد داود کمک های پاکستان را در زلزلۀ سال 1976 به افغانستان پذیرفت و از بوتو دعوت کرد تا به افغانستان سفر کند. بوتو با پذیرفتن این دعوت در هفتم جون 1976 به کابل آمد. او مورد پذیرایی گرم محمدداود قرار گرفت و در  اعلامیۀ مشترک طرفین از حل اختلاف به شیوۀ مسالمت آمیز سخن رفت. جالب این بود که در اعلامیه، از پشتونستان بگونۀ صریح به عنوان موضوع مورد منازعه نام برده نشد. تذکر"حل اختلاف سیاسی و سایر اختلافات" میان طرفین بر اساس پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز کنفرانس باندونگ 1955 در واقع آمادگی جانب افغانستان به پذیرش مرز دیورند بود. زیرا مهمترین دواصل این اصول پنجگانه را ،  اصل احترام به مرزهای ممالک همسایه و اصل عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر تشکیل میداد. محمدداود شخصاً به وحید عبدالله معین وزارت خارجه که درمورد تدوین مسودۀ اعلامیه نظر او را خواست، گفت تا پنج اصل مسالمت آمیز را در آن بگنجانند. وحید عبدالله میگوید که محمد داود بیشتر از این می اندیشید و مصمم بود تا با پاکستان به راه حل برسد. وی از قول محمدداود میگوید:«ضرورت است که ما ازفکر خویش دربارۀ حقایق کار بگیریم. زیرا که ما با پاکستان درحل صلح آمیز مسایل خویش مجبوریم. برای ما راه دیگری هست مگر از چنین چاره گریها می پرهیزیم که مردم پاکستان، پشتونستان را جزئی از سرزمین خویش حساب میکنند. وفعالیت ما را مداخله درامور داخلی خود میشمارند. اگر راه دیگر را بگیریم، پشتونستان را بحیث قسمتی از پاکستان بپذیریم یا خیر؟ در آنصورت راه حل مسدود می شود و ما شاید به این مذاکره هم آماد ه نمی شدیم.
این همه تلاش برای چی؟ صرف تا حد امکان حفظ حقوق پشتونها.  لازم نیست از یاد ببریم که ولی خان گفته بود که او پاکستانی است و پدر او  هم خود را باشندۀ آن کشور میشمارد. فعلاً که چیست، نمیدانم. بدین ترتیب شامل شدن پنج اصل در مسوده به مرام ما زیانی نمیرساند. برخلاف با پذیرش این پیشنهاد حسن نیت ما دربرابر پاکستانیها ثابت می شود.»
محمدداود سپس در آگست 1976 بدعوت رسمی ذوالفقارعلی بوتو به پاکستان رفت. سفر محمدداود در پاکستان چهار روز طول کشید و در این مدت ازسوی بوتو و دولت پاکستان با گرمی استقبال گردید. او دولتمداران پاکستان را برادران پاکستانی خطاب کرده گفت:«من بشما اطمینان داده می توانم که امروز با کمال حسن نیت و صمیمیت در وطن شما آمده ایم آنچه مربوط بما باشد حتی المقدور کوشش خواهیم کرد که این مشکل خود را رفع نمائیم. خداوند به همه توفیق عنایت کنند تا دراین راه مؤفق شویم.» ذالفقارعلی بوتوصدراعظم پاکستان درپاسخ به محمدداوداظهارکرد:«میخواهم یکبار دیگر تکرار کنم لطفاً صدق ما را قبول نمایید و لطفاً در کوششی که می نماییم عقیده داشته باشید تا یکجا با شما بیک راه حل برسیم، زیرا وقتیکه اختلاف یا اختلافات هرچه آنرا مینامید حل شد، آنگاه میدانیم که تعداد زیادی روزنه ها دربهبود مناسبات بازخواهد شد که مردم افغانستان و پاکستان هردو از آن بهره خواهند برد.»
ذوالفقار علی بوتو و محمدداود که به عقیده ی بسیاری از ناظران و تحلیلگران سیاسی به حل منازعه ی دیورند و موضوع پشتونستان نزدیک شده بودند، کودتای ژنرال ضیاءالحق علیه بوتو در پاکستان و سپس کودتای حزب دموکراتیک خلق علیه محمدداود در کابل این روند را مختل ساخت. هرچند ژنرال ضیاءالحق زمام دار نظامی پاکستان اقدام به سرنگونی حکومت ذوالفقار علی بوتو کرد اما به سیاست بوتو  در مذاکره با حکومت محمدداود بر سر منازعۀ دیورند و گسترش روابط با کابل ادامه داد. حتی ژنرال ضیاء پس از سقوط دولت محمدداود تلاش کرد تا همچنان سیاست افغانی ذوالفقار علی بوتو را با دولت و زمام داران حزب دموکراتیک خلق تعقیب نماید. سفر غیر مترقبه ی ژنرال مذکور در نهم سپتمبر 1978به کابل و مذاکرات او با نورمحمدتره کی و حفیظ الله امین حکایت از پی گیری سیاست افغانی بوتو داشت. هرچند که این مذاکرات به نتیجه نرسید و ضیاءالحق بازهم به همان راهی رفت که ذوالفقار علی بوتو در زمان صدارت خود یکبار به آن عمل کرد. کمک نظامی به مخالفین دولت حزب دموکراتیک خلق.
    
پسران بوتو در کابل:
پس از سرنگونی حکومت بوتو ، دستگیری و سپس اعدام او از سوی ژنرال ضیاءالحق پسران ذوالفقار علی بوتو، مرتضی بوتو و شاهنواز بوتو با تعدادی از اعضای جوان حزب مردم در خون خواهی پدر خود سازمان نظامی الذالفقار را تأسیس کردند. اعضای این سازمان یک فروند هواپیمای مسافر بری پاکستان را در نومبر 1981 ربودند و به کابل آوردند. ربایندگان مذکور یک دیپلومات پاکستانی را که از مسافرین هواپیما بود به قتل رسانیدند. هرچند بعداً به بحران این هواپیما ربایی خاتمه داده شد و هواپیمای ربوده شده دوباره با پاکستان رفت، اما سازمان الذالفقار در کابل باقی ماند و از سوی دولت افغانستان در مبارزه با دولت پاکستان مورد حمایت قرار گرفت. علی رغم آنکه رهبران سازمان الذوالفقار کابل را به عنوان مرکز پایگاه حضور و فعالیت خود در مخالفت و مبارزه با دولت پاکستان بر گزیدند و مورد حمایت دستگاه های امنیتی دولت افغانستان و شوروی قرار گرفتند، ولی هیچگونه توفیقی در مخالفت و خصومت علیه دولت ژنرال ضیاء حاصل نکردند. پسران بوتو و سازمان شان هیچ کار مؤثری به نفع دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان انجام داده نتواستند. در حالیکه حضور آنها در کابل و حمایت دولت حزب دموکراتیک خلق از آنها ژنرال ضیاءالحق و زمامداران پاکستانی را به مخالفت وخصومت بیشتر باجمهوری دموکراتیک وا داشت. مرتضی و شاهنواز پسران بوتو صدر اعظم مقتول پاکستان بدون انجام نقش مؤثری در مبارزه علیه دولت پاکستان به زندگی شخصی خود در کابل پرداختند. افزون بر آن اعضای معدود این سازمان در میان خود نیز درگیر نفاق و خصومت گردیدند.
مرتضی و شهنواز با دو خواهر از دختران افغانِ ساکن شهر کابل ازدواج کردند. مرتضی با فوزیه و شاهنواز با ریحانه ازدواج نمودند؛ اما بعداً در بیرون از افغانستان همسران خود را طلاق دادند. شاهنواز درسال 1985 در فرانسه پس از ناسازگاری با همسرش دست به خودکشی زد و یا توسط خانمش به قتل رسید. سپس جسد اورا بی نظیربوتو و مادرش به پاکستان آوردند و در زادگاهشان دفن کردند.
سرنوشت مرتضی بوتو رهبر اصلی سازمان الذوالفقار در سال های بعدی بدتر از سرنوشت برادرش بود. او پس از مرگ ژنرال ضیاء الحق که خواهرش بی نظیربوتو در کرسی صدارت پاکستان قرار گرفت به پاکستان برگشت اما به قتل رسید. برخی ها دست خواهرش بی نظیر را در قتل مرتضی دخیل میدانستند. برخی قتل او را به کینه و خصومت درونی اعضای سازمان الذوالفقار ارتباط میدادند.
اعضای سازمان الذوالفقار در سالهای حضور و فعالیت خود در کابل به جان هم افتیدند. پرویز یکی از اعضای این سازمان توسط عالمگیر یکی از ربایندگان اصلی هواپیمای پاکستانی به قتل رسید. سپس عالمگیر از سوی دولت حزب دموکراتیک خلق به عنوان متهم به قتل پرویز دستگیر و زندانی شد. عالمگیر بعداً در زندان پلچرخی اعدام گردید. گفته می شود که دوستان عالمگیر در سازمان الذولفقار دستگیری و قتل او را به مرتضی بوتو ارتباط می دادند که سرانجام مرتضی در انتقام از عالمگیر کشته شد. 
 
بینظیربوتو و احزاب مجاهدین افغانستان:
حزب مردم برهبری بینظیر بوتو پس از دستگیری و اعدام پدرش ذالفقارعلی بوتو به مخالفت با سیاست ژنرال ضیاء در حمایت از مجاهدین پرداخت. در حالیکه پدر مقتول او در دوران صدارت خود اعضای نهضت اسلامی افغانستان را به پاکستان پناه داد و آنها را در تابستان 1975 جهت جنگ علیه دولت محمدداود مسلح و اعزام کرد. اما مخالفت بینظیر با سیاست حمایت ژنرال ضیاء الحق زمام دار نظامی پاکستان از مجاهدین به هیچ تغیری در این سیاست نیانجامید. هرچند که مخالفت بینظیربوتو با مجاهدین   همچون مخالفت حزب عوامی نیشنل برهبری خان عبدالولی خان و برخی احزاب کوچک دیگر پاکستان شدید نبود. سپس این مخالفت پس از حادثه ی قتل مرموز ژنرال ضیاء با سقوط هواپیمای حاملش در آگست 1988 تغیر یافت. بینظیر قبل از اعدام پدرش از سوی حکومت ژنرال ضیاء دستگیر و به رندان انداخته شد. او پنج سال را در زندان انفرادی سپری کرد و در این جریان گاهی برای تداوی خود اجازه ی خروج یافت و به لندن پایتخت کشور انگلیس سفر کرد. او وقتی از زندان آزادی یافت در لندن اقامت گزید و در این شهر دفتر حزب مردم را تأسیس کرد و درواقع رهبری این حزب را بدست گرفت. در حالیکه بسیاری از صاحب نظران، مرتضی بوتو پسر ذوالفقار علی بوتو  را جانشین پدر در رهبری حزب مردم می پنداشتند. بینظیر تا سال 1986 در لندن به سر برد و در آن شهر به فعالیت سیاسی خویش در مخالفت با دولت ضیاءالحق ادامه داد. اوسپس به پاکستان بازگشت و پس از مرگ ژنرال ضیاءالحق با پیروزی در انتخابات به کرسی صدارت پاکستان دست یافت.  مخالفت بینظیر در کرسی صدارت پاکستان با مجاهدین تعدیل شد. او پس از آنکه به حیث صدراعظم پاکستان در دسمبر 1988 سوگند خورد و در نخستین سفرش در جنوری 1989 عازم عربستان سعودی گردید در بازگشت از این سفر در فرودگاه اسلام آباد به حمایت از مجاهدین تأکید کرد. پس از این تأکیدِ بینظیربوتو در مقام نخست وزیری به حمایت از مجاهدین، استخبارات نظامی ارتش(آی.اس.آی) در 22 فبروری 1989 استراتیژی خود را در مورد افغانستان  مشخص کرد که منتهی به ایجاد کنفدراسیون افغانستان – پاکستان شود. این استراتیژی که از سوی دگروال (سرهنگ) محمدارشاد چودری به مراجع استخباراتی گسیل شده بود شامل سه نکته ی اساسی می شد:
تشکیل حکومت مجاهدین و فعالیت حکومت مذکور در قلمرو افغانستان.
سقوط دولت حزب دموکراتیک خلق در اسرع وقت.
تأمین صلح و آغاز بازسازی افغانستان.  
بینظیربوتو در نخستین دور صدار ت خود گامی را در جهت تغیر در سیاست افغانی پاکستان برنداشت. حمایت پاکستان از مجاهدین کماکان در دوره ی اول نخست وزیری بینظیر ادامه یافت. بینظیر از آخر سال 1988 تا آگست سال 1990 در مقام صدارت پاکستان باقی ماند. این سالها که مصادف به خروج نیروهای نظامی شوروی از افغانستان است، زمان اوج گیری تلاش پاکستان برای سرنگونی دولت حزب دموکراتیک خلق در شرایط عدم حضور مستقیم قوای شوروی محسوب می شود. در دور اول نخست وزیری بینظیر بوتو بود که اولین دولت مجاهدین پس از خروج نیروهای شوروی با تلاش و اِشراف استخبارات نظامی پاکستان(آی.اس.آی)در راولپندی پاکستان بریاست صبغت الله مجددی تشکیل شد. در این ایام  ریاست استخبارات نظامی پاکستان بدوش ژنرال حمیدگل قرار داشت که کمک های مالی و تسلیحاتی را به مجاهدین مدیریت و رهبری میکرد. در نخستین دور صدارت بینظیر بوتو، آی.اس.آی جنگ جلال آباد را همزمان با تکمیل خروج نیروهای شوروی حتی بدون همآهنگی و همسویی با دولت تازه تشکیل شده ی مجاهدین براه انداخت. و در ایام صدارت بینظیر بوتو بود که ژنرال حمیدگل از ریاست آی.اس.آی در نتیجه ی ناکامی مجاهدین در تصرف جلال آباد برکنار شد. هرچند ژنرال حمیدگل در اولین دور نخست وزیری بینظیر از ریاست استخبارات ارتش پاکستان سبکدوش گردید، اما ژنرال مذکور بازگشت دوباره ی بینظیر را در صحنه ی قدرت سیاسی در انتخابات آینده ی پاکستان یک تهدید واقعی و جدی برای طالبان تلقی نمی کند. ژنرال مذکور پس از بازگشت بینظیربوتو در اکتوبر 2007 به پاکستان در اظهار نظری به دوستانش گفت که تهدید بینظیر بوتو را در زمینه ی مبارزه با طالبانیسم چندان جدی نگیرند.
 
بینظیر بوتو و دولت مجاهدین درکابل:
بینظیربوتو در اکتوبر 1993 برای دومین بار کرسی صدارت را در پاکستان بدست آورد. در این ایام دولت مجاهدین در کابل بریاست برهان الدین ربانی مستقر بود که پیوسته زیر فشار جنگ و راکت باران نیروهای حزب اسلامی برهبری گلبدین حکمتیار که بعداً نیروهای عبدالرشید دوستم و بخشی از حزب وحدت اسلامی در ائتلاف شورای همآهنگی با حکمتیار پیوستند، به سر میبرد.
در آخرین روز جمعه ی ماه سپتمبر 1993 که هنوز بینظیر بوتو کرسی صدارت را اشغال نکرده بود و صدای انفجار راکت و توپخانه به شهر کابل کم شنیده می شد، نگارنده  از احمدشاه مسعود در وزیراکبرخان کابل پرسیدم که چرا او با پاکستان وارد یک گفتگوی جدی نمی شود تا جنگ پایان یابد و این جنگ تا چه وقت ادامه خواهد یافت و پاکستان تا چه زمانی آتش این جنگ را مشتعل نگهمیدارد؟ او درپاسخ گفت که در روزهای آینده بینظیربوتو رهبر حزب مردم پاکستان به صدارت می رسد. او با جماعت علمای پاکستان نیز روابط خوب دارد و هردو در این جنگ جانبدار حکمتیار نیستند. به مجردیکه بینظیر کارش را به حیث صدراعظم آغاز کرد ما تماس و مذاکره ی خود را آغاز می کنیم و امید وارهستیم که در پایان دادن به جنگ در افغانستان به نتیجه ی خوب برسیم. دقیقاً در آن روزها بود که داکتر عبدالرحمن وزیرهوانوردی و از یاران نزدیک احمدشاه مسعود در سالهای جنگ با قوای شوروی و دولت حزب دموکراتیک خلق نامه ای را ازقول احمدشاه مسعود عنوانی بینظیربوتو ارسال داشت و پیروزی او را در انتخابات پارلمانی به عنوان پیروزی نیروی میانه رو و مردمی به نیروها و گروه های افراطی و بنیاد گرا تبریک گفت. این نامه در آن زمان در مطبوعات پاکستان انعکاس یافت و به ویژه در مطبوعات احزاب اسلامی با مذمت مورد تحلیل قرار گرفت. اما بینظیربوتو روزهای بعد که کارش را به حیث صدراعظم پاکستان آغاز کرد نه تنها سیاست قبلی پاکستان در مورد افغانستان که تداوم بی ثباتی و جنگ بود ادامه یافت، بلکه جنگ در کابل با شکل گیری ائتلاف شورای همآهنگی به مشارکت نیروهای حکمتیار و عبدالرشید دوستم شدت بی سابقه یافت و برای نخستین بار جنگ از شهر کابل به ولایات دیگر به خصوص ولایات آرام شمال کشور کشانده شد. هنوز سه ماه از نخست وزیری بینظیر سپری شده بود که کابل در آغاز زمستان 1994 در یک جنگ خونین و ویرانگر دیگر فرو رفت؛ جنگی که دستان دولت پاکستان با صدارت بینظیر بوتو در پشت سر آن قرار داشت. احمدرشید نویسنده و ژورنالیست پاکستانی در مورد دخالت و نقش پاکستان در این جنگ می نویسد:«در جنوری 1994 همه گروه های اپوزیسیون دست به دست هم داده و حمله ی مشترکی را علیه ربانی تدارک دیدند. حکمتیار، ژنرال عبدالرشید دوستم فرمانده ازبک شمال و هزاره های مرکز افغانستان که بخشی از کابل را نیز در اختیار داشتند، با هم متحد شدند. پاکستان به اتحاد جدید کمک کرد؛ زیرا حکمتیار هنوز دوست پاکستان به شمار می رفت. در آغاز همان سال حکمتیار مقدار زیادی راکت بر ای گلوله باران شهر کابل از پاکستان دریافت نمود.»
جنگ حکمتیار در ائتلاف شورای همآهنگی که برای تصرف کابل براه انداخته شده بود، منجر به تصرف پایتخت و تصاحب قدرت از سوی او نشد. در حالیکه این جنگ ویرانی و کشتار زیادی بار آورد و هنوز شعله های آتش آن زبانه می کشید که اسلام آباد به آزمایش راهکار جدیدی در دخالت به افغانستان و در جنگ افغانستان پرداخت. زیرا به قول احمدرشید تحلیلگر پاکستانی :«پاکستان رغبتی به حمایت از یک شکست خورده (گلبدین حکمتیار) نداشت و در جستجوی نیروی بالقوه جایگزین پشتون بود. هنگامیکه بینظیر بوتو در سال 1993 به نخست وزیری رسید، همچنین مشتاق بود مسیری به آسیای مرکزی باز کند.»
 
طالبان و بینظیربوتو:
اشتیاق بینظیر بوتو در کرسی صدرات پاکستان برای گشودن مسیری بسوی آسیای میانه او را به حمایت از شکل گیری و ظهور گروه طالبان در افغانستان برد. هرچند که در این اشتها و اشتیاق، بانوی اسلام آباد را حلقه ها و گروه های زیادی در داخل پاکستان و بیرون از پاکستان به ویژه گردانندگان سیاست در واشنگتن، لندن و ریاض همراهی میکردند. آنگونه که وی در مصاحبه با نشریۀ لوموند در سال 2002 گفت:« فکر روی کار آوردن طالبان ازانگلیس هابود، مدیریت آنرا امریکائیها کردند، هزینۀ آنرا سعودی ها پرداختند و من اسباب آنرافراهم آوردم و طرح را اجرا کردم.»
 اما نکته ی شگفت آور و پرسش برانگیز آن بود که چرا بینظیر بوتو در کرسی نخست وزیری به شکل گیری اقتدار و حاکمیت مردانی بنام طالبان در افغانستان کمک کرد که بدوی ترین و وحشتناک ترین رژیم ضد زن را در آستانه ی قرن 21 در بخشی از سیاره ی زمین بوجود آوردند.
در حالیکه "بلاول بوتو" فرزند 19 ساله ی بینظیر وقتی بروز 30 دسمبر 2007 رهبری حزب مردم را پس از مرگ مادرش بدوش گرفت، با صدای بلند به خبرنگاران و هواداران خوداظهار داشت که :"مادرم همیشه می گفت دموکراسی بهترین انتقام است."؛ ولی
مادر او در کرسی نخست وزیری پاکستان در سیاست افغانی خود در جهت معکوس این انتقام گام نهاد.
ژنرال نصیرالله بابر وزیرداخله در کابینه ی بینظیر بوتو وظیفه ی به سر رساندن اشتیاق وزیر اعظم خود را بدوش گرفت. سرو کله ی طالبان برای نخستین بار در اکتوبر 1994 برای نجات کاروان بابر پیدا شد که راه پاکستان را بسوی آسیای مرکزی باز میکردند. طالبان در تمام سالهای که بینظیر بوتو در کرسی صدارت پاکستان قرار داشت، از سوی پاکستانیها با پول، اسلحه و لشکر جنگی حمایت و تقویت شدند. در این سالها نه تنها طالبان بلکه گروه القاعده نیز در واقع زیر چتر حمایت صدراعظم بینظیر در افغانستان نیرومندی و قوت یافتند.
 
تأثیرات قتل بینظیر در بحران افغانستان:
هرچند بینظیربوتو در دهه ی نود میلادی پروژه ی طالبان را با فکر انگلیسی، مدیریت امریکایی و پول عربستان سعودی به اجرا گذاشت، اما اکنون در آخرین سالهای دهه ی دوهزار میلادی او برای تخریب این پروژه ماموریت یافته بود. تمام قرائن حکایت از آن داشت که بی نظیر بوتو در این ماموریت مورد حمایت گسترده ی امریکا و جامعه ی جهانی که در صدد شکست طالبان و القاعده هستند، قرار بگیرد. پایان بحران در افغانستان و اعاده ی ثبات در این کشور و در پاکستان و منطقه به این شکست پیوند دارد. بینظیر برای امریکا و جهان غرب که در افغانستان و پاکستان در گیر رویارویی با طالبان و القاعده هستند، چهره ی مورد نیاز محسوب می شد. زیرا ژنرال پرویزمشرف هم پیمان امریکا و غرب در این جنگ اعتبار و مقبولیت خود را در پاکستان از دست داده است. پیروزی امریکایی ها در جنگ با طالبان و القاعده در افغانستان برای حفظ منافع و مصالح آنها در منطقه و حتی در جهان اهمیت بسیار حیاتی دارد. پیروزی آنها در این جنگ، پیروزی دموکراسی و پیروزی نظام سیاسی و اجتماعی امریکا و جهان غرب است. در حالیکه شکست در این جنگ، شکست دموکراسی و سقوط  ارزش های سیاست و نظام سیاسی امریکا و غرب محسوب می شود. امریکایی ها و هم پیمانان اروپایی شان که نه در فکر شکست بل در صدد پیروزی در این جنگ هستند، به بینظیر بوتو نیازداشتند تا در کشور پاکستان به عنوان کانون اصلی بحران القاعده و طالبان آنها را یاری و همراهی کند. اما اکنون مرگ بینظیر امریکایی ها و اروپایی ها را در تنگنای خطر ناکی قرار داده و گزینه های آنها را در پاکستان برای همراهی با خود در مبارزه با طالبان و القاعده و در جهت مبارزه بر سر دموکراسی محدود کرده است.
بینظیر بوتو برای افغانستان و دولت این کشور نیز چنین جایگاه و اهمیتی را داشت. چون برخلاف دهه ی نود میلادی، بینظیر در کنار امریکایی ها و دنیای غرب علم مبارزه و مخالفت با طالبان و القاعده را بر افراشته بود. مخالفت جدی و صادقانه در پاکستان در برابر طالبان و القاعده که تهدید اصلی برای دولت افغانستان است، آب حیات برای دولت مذکور و عامل عمده در بازگشت ثبات به افغانستان محسوب می شود. در حالیکه تا کنون صداقت پرویز مشرف علی رغم همسویی در این جنگ با امریکایی ها و دنیای غرب و با دولت افغانستان مورد پرسش و تردید قرار دارد. اگر بینظیر بوتو مجال حیات و اقتدار مجدد در پاکستان میافت و در مبارزه و مخالفت با طالبان با صداقت و جدیت عمل میکرد، شاید بحران بی ثباتی و جنگ در افغانستان و پاکستان مهار میگردید. در حالیکه قتل نا به هنگام بینظیر بوتو زمان این احتمال را از افغانستان و پاکستان گرفت، این پرسش ها هنوز در غیاب ابدی بینظیر بوتو به قوت خود باقی است که آیا او در مبارزه با طالبان بر خلاف سیاست و عملکرد گذشته اش صادق و جدی بود؟ و ثانیاً آیا بینظیر در حضور و نظارت دایمی و نیرومند ارتش پاکستان و استخبارات نظامی آن در میدان سیاست کشور توان استقلال عمل را در این مخالفت و مبارزه داشت؟
در حالیکه مرگ بینظیر بوتو مجال پاسخ این پرسش ها را نامحتمل ساخت، نحوه ی  قتل او و دست های دخیل در این قتل که با گذشت هر روز تاریکتر و مخدوش تر می شود، تمایل به دریافت پاسخ به پرسش های فوق را بیشتر میسازد. احتمال دخالت ارتش پاکستان و استخبارات نظامی آن در قتل بینظیر بوتو چه با آگاهی و چه بدون آگاهی پرویز مشرف خبر بسیار بد برای افغانستان و برای امریکایی ها و کشورهای غربی است. حتی قتل بینظیر با توافق مشرف و تنها با انگیزه ی خصومت در مبارزه بر سر قدرت، بی ارتباط به سیاست افغانستان قابل بررسی به نظر نمی رسد. موجودیت دست ارتش و استخبارات نظامی پاکستان در عقب قتل بینظیر بوتو حکایت از تداوم سیاست دخالت آنها در افغانستان دارد. یعنی سیاست حمایت از طالبان و ادامه ی بی ثباتی و جنگ در افغانستان.
فرضیه ی قتل بینظیر از سوی طالبان و القاعده بدون دخالت ارتش و اشاره ی ژنرال مشرف نیز خبر ناگوار برای دولت و جامعه ی افغانستان و پشتیبانان بین المللی آن است. دیدار رئیس جمهور کرزی با بینظیر بوتو ساعاتی پیش از مرگ او نشان از دلبستگی و امید زیاد رئیس جمهور افغانستان به نقش و اثر گذاری مثبت بینظیر در جنگ و بحران افغانستان داشت. اما قتل بینظیر ساعاتی پس از این دیدار این امید را نقش بر آب ساخت. انجام قتل بینظیر بوتو به دست طالبان و القاعده ایجاد یک راهکار مؤثر در جنگ آنها علیه حاکمان و سیاستمدارن مورد حمایت امریکا و غرب در افغانستان و پاکستان است. به ویژه افغانستان بیشتر از هر کشور دیگر در معرض آسیب پذیری این نوع کشتار و ترور قرار دارد. نه تنها شکار و ترور حاکمان و سیاستمداران افغانستان در کابل از سوی طالبان و القاعده آسانتر از کشور هایی است که در معرض حملات مشابه تروریستی قرار دارند، بلکه وقوع چنین حوادث خونبار بحران بی ثباتی را در افغانستان عمیق تر و گسترده تر میسازد. 
با توجه به تبعات ناگوار ترور بی نظیر بوتو در بحران افغانستان، نه تنها نکته ی مهم و اساسی در بیرون رفت از این بحران، باز بینی به نحوه ی مبارزه و استراتیژی مبارزه با طالبان و القاعده از سوی دولت افغانستان و پشتیبانان امریکایی و اروپایی آن است، بلکه نحوه ی مناسبات و روابط افغانستان با پاکستان نیز مقتضی یک بازنگری جدی میباشد. بحران افغانستان ریشه در بحران مزمن مناسبات میان پاکستان و افغانستان دارد. اما سیاست افغانستان در طول تاریخ این بحران و اکنون سیاست حامیان امریکایی و اروپایی افغانستان نه در جهت حل بحران بلکه در مسیر دور زدن بر بحران قرار دارد. تداوم این سیاست، تداوم بحران در افغانستان است.