آرشیف

2014-11-24

فرزانه صمیمی

نــگــــــــــــاه

نگاه  به چشمانی ارام و خسته ام مکن  این چشم یک دنیا اشک در ان است

 

نگاه به چهره پریشان من نکن  این چهره  عاشق چهره توست

 

دوستت دارم چون که تو اولین و اخرین معشوق  من استی 

  

دوستت دارم چون زمانی که دفتر عشق  را می گشایی میخوانی با خواندن  نوشته هایم اشک از چشمانت بدونی انکه بدانی  تر ا چی شده سرازیر

 

خواهد شد و احساس پیدا خواهی کرد که کسی است  که ترا تا کهکشان ها میخواهد کسی است که ترا برابر به خدایی خود دوست دارد و برای

 

تو به دنیا امده  برای تو زنده  گی میکند  برای تو میخندت برای تو میگرید  برای نیم نگاه میمیرد برای یک لبخنندت خود را قربان میکند .

 

اما با دانستن این همه حال دیر است چون تو وقتی دفتری زنده  گی   مرا باز خواهی کرد که من در زیری هزاران منع خاک خفته ام اما باور

 

کن که روی قبرم گل های  با رنگی   یاسمنی رویده و نماینگری  انتظاری  امدنت بلای قبرم است  

 

اما قبل از امدنت باران رحمت ات هر وقت گل های انتظارم را ابیاری میکند .

 

تا امدنت