آرشیف
من یک چریک بودم: چریک های احمدشاه مسعود در نظام ما رخنه کرده بودند
نوامبر 20, 2022
عثمان نجیب
متن مصاحبهی من با سردبیر مدبر تارنگاشت تحلیل روز.
موضوع بحث چریک پروری در افغانستان:
ما بعد از دههی شصت رهبری هم سطح فیدل در افغانستان نداریم، چهگوارا نداریم، هوشی مین نداریم
سئوال اول: می شود در مورد تاریخچه جنگ های چریکی و قدامت تاریخی آن، صحبت های داشته باشید.
درود
چریک از ریشه اسم است و واژهی ترکی. سابقهی تاریخی جنگ چریکی برمیگردد به زبان نوشتاری و گفتاری و آنان بیشتر آن چریک میگویند. ساختار کار های چریکی در کشور های دگر از زمان جنگ دوم جهانی دوم از آلبانی تا فارک ها و تا هر جایی اینان را به نام پارتیزان ها هم یاد میکنند. روش بسیار منحصر به فرد مبارزات انقلابی و میهن دوستانه است. در ساختار های اساسی که برای تعریف چریک وجود دارند مه فکر میکنم، همان گونه که لازمهی تغییر دیدگاه متناسب به پیشرفت زمان است برای چریک هم همینگونه است. نسبت هایی را که به استناد آن ها چریک ها، پارتیزان ها را یاد میکردند که در سال های قبل از میلاد یاد میکردند یا مثلاً در زمان حملاتی که آلمان علیه کشور های دیگر داشت یاد میکنند. عملی میکردند یا مثلا در مقابل تجاوزات خارجی آن را کار میبردند تاریخ به یاد مان میدهد، از کیوبا گرفته تا ویتنام و از افغانستان گرفته تا تمام کشور های دیگر. ولی بیشتر این موارد در اروپا عملی شده اند. توضیحی که در مورد چریک باید بدهیم یک خطای سیاسی و عمدی تقریباً سرقت گونهیی است که خط نوشتار و گفتار ایران دارد. ایرانی ها عادت دارند و هر بهینهیی را به خود نسبت میدهند و میتراشند یا آن را از ابداعات خود شان قلمداد میکنند. به همین لحاظ است که مبارزات چریکی را منحصر و طرح ذهنی نظامی ایران در دورهی اشکانی ها میدانند. در حالی که چنین نیست. جنگ های چریکی در گذشتهی بسیار دور و تاریخ های بسیار دور در دنیا وجود داشته. چریک برای کسی میگویند که آمادهگی یک مبارزهی بسیار بزرگ مخفی یا علنی یا عملی ولی جانبازانه را داشته باشد. گلادیاتور ها در روم قدیم چریک نه بودند. یا اسپارتاکوس چریک نبود. اینان عواملی بودند برای ابقای قدرت های زمان خود. به خصوص که همه برده ها بودند. اما طغیان اینان مثلاً طغیان اسپارتاکوس حدود ۷۳ سال پیش از میلاد اگر اقدام چریکی نبود، اما این سرکشی مبدا یا نقطهی آغاز مبارزات چریکی نا منظم بود، مبارزات چریکی خود شان نا منظم اند. مبارزات چریکی وقفهیی اند، لزوم دید دارند دارند و موقع دارند. اصل مهم در مبارزات چریکی همانا وفاداری است. اصل دیگر مبازرات چریکی خودگذری است. در مبارزات چریکی مثل مبارزات سیاسی کنار آمدن ها نیست. به دلیل این که یک چریک، یک جنگجو، یک پارتیزان، یک سرباز داوطلب، یک وطن دوست داوطلب وقتی در کنار فیدل قرار میگرفت یا در کنار چهگوارا قرار میگرفت یا در کنار هوشی مین قرار میگرفت یا علیه آلمان نازی آن زمان میجنگیدند، تبعات بسیار بد ناشی از جانبازی های خود را میدانستند. به عنوان نمونه میدانستند که اینان به مرگ میروند. لذا انگیزه هم برای چریک شدن بسیار گپ مهم است. فراموش نه کنیم که پارتیزان ها، چریک ها، جنگجو ها همه نام های مختلف، اما یک گروه نظامی نا منسجم است و برای تحقق اهداف بسیار بزرگ ملی.
سئوال دوم: آیا به نظر شما جنگ چریکی در شرایط حاضر و با مدنظرداشت بن بست ایجاد شده در جبهات جنگی، کارایی دارد؟ اگر دارد چگونه و اگر نی چرا؟
پاسخ:
جناب نورزاد صاحب، بحث مهم این است که انجام هیچ کاری بدون داشتن یک پایه یا اساس ممکن نیست.حتا جنگ چریکی. آن پایه چیست؟ آن پایه انگیزه است. آن پایه یک توسل به برنامه هاییست که یک آدم فرا راه خود قرار میدهد. یک چریک چطور زاده میشود؟ علاوه بر مواردی که قبلاً به گونهی فرسایشی و پنهان ذهن چریک را مصروف ساخته است، ملاحظات دیگری فرا راه تفکر پارتیزان سبز میشوند همان نابرابری ها، ظلم، استبداد، بیعدالتی ها، ستم اند که دست به دست هم داده، چریک را وادار به انجام واکنش میسازند. وقتی این واکنش ها ظهور کردند، عصب های واکنشی، شخص را برای مبارزه با آن ها تحریک میکنند. این واکنش ها اند که شخص را به چریک نا خودآگاه تبدیل میکنند. مثلاً افکار چریک پرسش هایی را فرا راه خودش قرار میدهد. چرا در این وطن ظلم است، چرا نابرابری است و چرا کسی علیه آن به پا نه میخیزد؟ این پرسش های فکری کارا میافتند و شخص را به یک نیروی محرکهی با قوت و انگیزهی غیر قابل مهار مبدل میسازند. در نتیجه او به عنوان یک چریک یا بمب در حال انفجار عرض وجود کرده و غیر از جنگیدن و مقابله کردن تا مرز های شهید شدن یا کشته شدن ظالم چیزی را پیش روی چشمان خود نه میبیند. چون بحث پرسش و پاسخ ما پیرامون بود و نه بود افغانستان و مبارزه علیه کسانی است که آمدند و افغانستان را اشغال کردند، درک میکنیم که هر دو انگیزه های مختلف و عینی وجود دارند تا هزاران چریک زاده شوند. مبارزه علیه اشغال یک نیاز مبرم است. بحث پارتیزانی، بحث چریکی یا بحث جنگجویی شهری یک بحث بسیار مهم و حیاتی است. بحث خود آگاهی عنصر مهم دیگریست برای ظهور یک چریک. البته این موضوع برمیگردد به کسانی که صاحب قلم، صاحب رأی و صاحب مطالعه و صاحب اندیشه اند. حداقل اگر مطالعه هم ندارند یک آگاهی بسیار درست فکری دارد. مثلاً شما بگویین امروز در افغانستان و یا در جهان چی کسی میتواند چریک باشد؟ چریک آن کسی بوده میتواند که درک میکند که حق من، حقوق من، حقوق خانهواده و قوم و تبار من یا دودمان و تیره و گروه من را دیگری یا دیگرانی خورده اند و میخورند. من چطور میتوانم برای براندازی این همه نابرابری ها کاری انجام دهم؟
تعریف کلی من از چریک با مؤلفههایی که گفتم و در اشکال رسمی و مبارزاتی رزمی رونما میشوند چیزی دیگری هم است. چریک بودن در تمام ابعاد دیگر زنده گی که افغانستان قرار دارد هم مطرح است. هر وطندوست، هر مبارز سنگر و هر مخالف نظام استبدادی خودش یک چریک است. مثلاً در کشور ما یک فرزند یک مادری را طالب برده است و از هیچ ظلمی علیه او دریغ نه کرده است. احساس مادری این مادر را به یک چریک انتقامجو و درون جوش مبدل میکند. همین گونه یک برادر، یک پسر، یک خواهر، یک شوهر، یک همسر و یک دختر فیالواقع به یک چریک عقدهمند شخصیت عوض میکند. جدا از مسایل راهبردی جنگی که یک بخش جنگ های نظامی و متعارف همین جنگ چریکی است. در جهان امروز مثلاً در کشور هایی که به حد اعلای خود آگاهی و خودکفایی رسیده اند. هر شهروند شان برای ساختار و قوام بخشیدن زندهگی خود و کشور شان یک چریک هستند. شما ببنید در اروپایی که من و شما زندهگی میکنیم. من یک روز از راه پیاده رو آمدم، اما از طرف چپ، تقریباً با یک خانم مسن آلمانی تصادم کردم. ایشان بسیار با پیشانی دونگ گفتند در دوچلند مسیر حرکت پیاده و موتر سمت راست جاده است. من گفتم ببخشید. ببینید این یک خود آگاهی است. اگر احیاناً من یک گپ دیگری میزدم این خانم یا به پلیس زنگ میزد یا یک واکنش نشان میداد. این یک خود آگاهی است.بناً او یک چریک است. شما در هر حدودی که زندهگی میکنین و هر جایی که هستین هر اروپایی هر آمریکایی و هر انگلیسی جدا از سیاست های کشور های شان یک چریک هستند. یک وزیر صاحب است برای من قصه کردند و دلیل یادکردن من از آن گفتار تجارب زندهگی من و این است که ما دیگر چریک را منحصر به جنگ آوران ندانیم. وزیر صاحب گفتند: (… صبح برآمدُم و دان دروازه سگرت کشیدم… برفام میبارید…گفتم سگرته ده سر برف سرک پرتم …که یک بار یک صدا بر آمد…به آلمانی گفت نه پرتی نه پرتی … بالا دیدم خانم آلمانی بود و به اشاری دستام گفت نه پرتو … مه هم دلیلی نداشتم اگر چی برف یک دلیل بود. از خانم معذرت خاسته خانه رفتم… جند دقه باد بود که دروازه تک تک شد و همو خانم با یک دانه برس و یک خاک کشی پشت دروازه ایستاد و برف خاکستر پر سگراتام ده خاک کشی انداخته بود. دروازه ره که واز کدم دیدم همو زن … گفت حالی پرتو سوختی سگرت ته… راستی بسیار روز بد بود…) پس دیدیم که این خانم هم یک چریک بود و آن خانم دیگر هم یک چریک بود و همه چریک اند. اما چریک های اجتماعی. در افغانستان برای ما شما با توجه به شرایط حاکم، چریک نظامی ضرورت است. در افغانستان جنگ های پارتیزانی، جنگ های چریکی، عملیات های چریکی و حتا کوچکترین عملیات چریکی هم بسیار نیاز است. حتمی نیست که یک چریک برود و یک آدم را بکشد یا یک طالب را بکشد… راه های بسیار و منحصر به فرد هم است که آدم مبارزات چریکی را ادامه بدهد.
سئوال سوم: به نظر شما، در مورد ارتباط، همآهنگی و کار گروهی یک هسته چریکی شهری، کدام موارد را مدنظر باید گرفت؟
نورزاد صاحب دید من این است که ما در باور های ما و همسان سازی گفته های ما تمایلات کشور های آمریکای لاتین یا کشور ها دگر یا اروپا و مردمشه با مردم افغانستان تفکیک کنیم. شکی نیست که مردم افغانستان وطن دوست ترین و فدا کار ترین مردم جهان هستند. اما در این مورد روش های رهبری در مورد سیاست ها اثرگذاری بسیار جدی دارند. در آمریکای لاتین کرفته تا اروپا یا هر سر جهان که در بحث ها یاد کردیم آنجا ها رهبران بسیار صادق داشتند که هدف شان فقط وطن بود. شما در رندهگی نامهی فیدل میخوانید یک شبی میرود و در سیلو بوجی ها را آرد پر میکنند. یککارگر انقلابی و کمونست و چریک که فیدل را نه میشناسد، در آن نیمه شب تار به فیدل غیبت فیدل را میکند. به او میگوید: (… اینه سیل کو … ما و تو اینجه کار میکنیم… اما رفیق رفته ده خانه خو کده… اینه مبارز…) فیدل وقتی درک میکند که کارگر انقلابی واقعاً نا راحت به کارگر میگوید: ( …خیر اس که او فیدل خوابیده …اما فیدل تو کتیت اس…کارگر بالا سیل میکنه و فیدل میگه … مه فیدل هستم… ) بناً ما بعد از دههی شصت رهبری در سطح فیدل در افغانستان نداریم، چهگوارا نداریم، هوشی مین نداریم…یا همین رهبران جنبش فدائیان خلق ایران را نداریم که شما گفتید. اما آن چه که بسیار مهم و نیاز مینمایاند، توجه اساسی جبههی مقاومت برای انسجام کاری حداقل راهبرد کار و مبارزهی چریکی است. بدون جنگ چریکی هیچگونه مؤفقیتی برای مقاومت دوم متصور نیست…
چون ما کار کردیم و دیدیم من بر خلاف دیدگاه تئوریسن ها مخالف ایجاد یک میانه یا یک مرز بین جنگ های چریکی شهری و قریهیی یا دهکدهیی هستم. ضربه زدن به دشمن در هر حال مهم است. فرضاً من یک چریک ناشناخته شده هستم و کسی من را نه میشناسد. نزدیک دروازهی منزلم یک موتری ایستاد است. حد اقل کاری کرده میتوانم آن است تا موتر پنچر کنم به یک وسیلهیی یا یک کار دگر کنم. ضرور نیست که من کسی را بِکُشم. در عملیات های بزرگ چریکی برنامه ریزی های شهری و کلان شهری مطرح است. و در این جا به یک چریک حرفهیی متعهد نیاز است که او وفادار باشد، برای وطن و رهایی از استبداد و اشغال و خشونت آمادهی جانبازی باشد. چریک یک سویه و یک طرفه باشد، صادق باشد، استخدام شده نباشد و انگیزهی انجام کار و فداکاری چریکی در وجودش باشد و مهمترین از همه یک باید چریک تازه کار یا داوطلب الگو هایی را پیش از خود دیده باشد یا در مورد چریک های وطندوستی معلومات حاصل کند که در راه وطن رزمنده اند، زنده یا شهید اند. از رهبری تا صفوف. حمایت های مهمی باید از این چریک صورت بگیرد. حمایت سیاسی، حمایت اقتصادی،. حمایت نظامی، حمایت پرورشی و آموزشی، حمایت خانهوادهگی. چریک یک انسان است، چریک خانهواده دارد. او در یک عملیات میرود کشته یا شهید یا اسیر میشود. چریک همهی این دغدغه ها را حل شده بداند که بعد از او خانهواده اش مورد حمایت های متناسب به امکانات در دست داشتهای مرکز عمومی فرماندهی شورش ها یا جنگ های متعارف، غیر متعارف، جبههی و چریکی قرار میگیرد. ما هر کدام ما یک چریک بودیم. اما اشتباه کرده به خاطر بقای قدرت دگران جاندادیم. یک کسی بود در خفا کار میکرد و رزمندهی دیگری در جبهه حماسه میآفرید. جنگجو، جنگجو است. اما اساساتی باید ترا مطمئن سازند که تو بروی و به عنوان یک چریک خودگذر یک عملیات بزرگی را بیاندازی و فرضیه ها و روش های چریکی را پیش بگیری. یک چریک میتواند از خود گذر باشد و یک پادگان بزرگ نظامی دشمن را نابود کند.
سئوال چهارم: چطور می توانیم در یک چریک انگیزه ایجاد کنیم تا جنگ چریکی به گونه موثر پیشبرده شود؟
پاسخ:
بلی من خدمت شما عرض کردم و ما و شما در شروع هم گفتیم و توضیح دادیم که هیچ چریکی نه میتواند بدون انگیزه کار کند و جان بگیرد یا جان بدهد. البته دو گونه است. یکی چریکی که استخدام میشود یا استخدامش میکنی برای انجام کار مشخص. این چریک اجیر در مقابل پول برایت کار میکند. باور بالای آن چریک که مثل جاسوس دو طرفه یا به قول شما عسکر زرخرید میشود، مشکل است. چون ممکن است او را کسی دیگری علیه تو استخدام کند و پول بیشتری برایش بپردازد. در آن صورت تو ضرر کردی. اینگونه چریک ها به درد بخور نیستند، حتا اگر بسیار فداکار هم باشند یا جلوهنمایی صداقت کنند. اینان فقط میتوانند یک بار مصرف باشند. بهترین چریک، چریکی است که خودش انگیزهی بسیار اساسی درونی داشته باشد. او از یک موردی رنج برده باشد، او در یک موردی تشخیص میدهد که در یک نا برابری و نا به سامانی های بزرگ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی قرار دارد. در این حالت تشخیص میدهد که من باید چریکی باشم وفادار به تمام گپ ها. مثلاً من از خود برای تان قصه میکنم در افغانستان. چرا ما کسانی بودیم که رفتیم و راه مبارزات سیاسی را پیمودیم. به دلیل این پیمودیم که تشخیص دادیم و قتی مطالعه کردیم و استاد های ما برای ما روشنی انداختند. خود ما در افغانستان وضعیت های ناگوار اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و تبعیض های بسیار زیاد را دیدیم و میانهی بسیار کلان بین شهر و ده، بین قدرت و ثروت و بین فقر بیچارهگی و را دیدیم. محاسبه کردیم که ما باید در راه مبارزه برویم. ما چه میکردیم؟ مثلاً من شب ها نشتسته و شبنامه مینوشتم. من یک چریک بودم و اگر گیر میافتادم طبیعتاً بندی میشدم. همین پنجهی وسط را میبینین؟ کاملاً به استخوان رسیده بود و پس از سال های طولانی فقط دو سال است گوشت بالا کرده. از بس ما شبنامه مینوشتیم. بعد از نوشتن شبنامه ها، آن ها را در میان خشت های خانه ها یا هر جای ممکن دیگر میگذاشتیم تا افشا نشویم و به دست کسی نیفتند. بعداً از روز های ملی و مذهبی استفاده میکردیم. مثلاً در عید ها خانه های خویشان و دوستان میرفتیم. در زیر دوشک های شان شبنامه جا به جا میکردیم. من بار ها شب نامه پخش کرده ام. در یکی از عید ها با پدر مرحومم رفتیم به منزل مرحوم عبدالله نظام در جوار سفارت روسیه. ایشان یکی از دوستان برادر مادرم بودند. من که در جیب هایم شبنامه داشتم و هر کدام را مانند تعویذ ها خرد پیچانیده بودم. یک شبنامه را زیر دوشک شان جا به جا کرده و گفتم مه یک بار بیرون میروم. یک شبنامه را در منزل همسایهی غربی آنان انداختم. که آقای عبدالحکیم مژده، پدر وحید مژده بودند و بعد ها من دانستم ایشان از طرفداران حزب اسلامی اند. همینگونه به منزل چند همسایهی دگر شان هم شبنامه پخش کدم. اما آقای مرحوم عبدالله نظام دقیق فهمیده بودند که من بودم و سکوت کردند. در مکتب هم رفتیم. این ها را برای میگویم که انگیزه اگر نباشد کاری نه
میشود. مثلاً محترم اسماعیل خان سرمعلم صاحب دورهی ۱۱ اجتماعیات بودند. من کفتان صنف ۱۱ هی اجتماعیات بودم. استاد کاشف من را به نام عثمان لڼدۍ یاد و مشهور ساختند و من بعدها به آندخاطر بسیار مشکلات را هم دیدم و به خاک پای استاد نرسیدم. استاد اسماعیل خان بالای من باور کرده و یک کلید سر معلمیت را برای من دادند تا اداره را تنظیم کنم. من از اعتبار استاد استفاده کرده، در بین حاضری ها و ترقی تعلیم ها شبنامه میماندم. همچنان در تشناب های مکتب هم شبنامه پخش میکردم. باالاخره روزی استاد گفتند: او لڼدۍ چی گپ اس ده اینجه؟ اینجه کسی شبنامه پخش میکنه.. من در دلم گفتم استاد خبر ندارند که من در زیر ریش شان استم. دلیل چه بود؟ ما انگیزه داشتیم. ما درک میکردیم که این مسئله حیاتی است. بناً اگر من را فردا میکشتند و کشته میشدم، به یک انگیزه کشته میشدم. چون کلان های ما هم در این راه رفته بودند. آنان احساس وطندوستی داشتند و تا آخر به خاطر وطندوستی شان مُردند. یا همین حالا هم زنده اند. جدا از خاین هایش. بناً وقتی مه بفامم که خودت آقای نورزاد رهبر مه هستی و تو بیشتر از مه در سنگر قرارداری و به خاطر وطن قرار داری. مه میگم که مه از تو کده چه زیادی دارم. بعد ما چطور میتانیم یک چریک کشاف شویم؟ شما فکر کنید از جدی ۱۳۵۸ حوادث آمدند، جنجال ها شروع شدند، پهره داری و گزمه ها شروع شدند. خرد بچه هم بودیم. رفیق نظام نظام من را به تخنیکم جنگلک فرستادند. او روز پیدایش کردم. روزی آمدند به تخنیکم و من را گفتند کجاستی؟ هیچ احوال ندادی… قابل انتقاد هستی. گفتم اینجه آمدیم و خواب هستم. اما ما روش کار ها ره میفامیدم. وقتی نظام ما آمد و دانستیم شب نامه ها پخش میشد. آقای خلیل وداد منشی ما بود حالا از نویسنده های بسیار زبردست وطن اس در بعد از سال ۱۳۵۸ آمده و دستور داد تا متوجه همی گپ ها باشین…گفتم برو مه میفامم… گفت چی ره میفامی؟ گفتم میدانم که شب نامه ها ره ده تشناب ها میمانند. مه ماندیم او جا ها. حالی من یک کشاف چریک شده بودم. زودتر همه شبنامه ها را جمع کردم. از آنجا نام دگر من را پارتیزان گذاشتند.
خلاصه اگر انگیزه برای چریک نباشه، چریک مؤثریتش در افغانستان کم است.
سئوال پنجم:چطور می توانیم یک جنگ چریک موثر را در افغانستان با مدنظرداشت چالش های موجود در شرایط کنونی، راه اندازی کنیم؟
پاسخ :
نورزاد صاحب، جنگ چریکی تنها راه عبور از مشکلات جنگ نیست، بل یک بخشی از راه عبور جنگ است.
بدون جنگ منظم، بدون جنگ های تعارفی و بدون جنگ هایی که امروز در هندوکشان روان است، در پنجشیر روان است، در حوزهی مقاومت تمام افغانستان روان است. البته باید بدون رو درواسی باید بگویم در ساحاتی که حاکمیت پشتون سیاسی نیست. در آن جا ها روان است. مه نمیفامم روحیهی نشرات شما با گفتار مه چهگونه است؟ میتانین نگاهش کنین یا میتانین حفظش کنین. ولی من برای تان میگویم که جنگ امروز افغانستان جنگ هویت است. چریک افغانستان باید با هویت بجنگد. با انگیزه دادن برای او که هویتش زیر پا شده بجنگد. مظاهر عملی و ثابت زیر پا شدن هویت خوده ما در این جا داریم. حتا در گفتار ها و در عمل. یک ضربالمثل عام داریم ما و شما که میگویند مشت نمونهی خروار است. ما شما دیدیم که در بیست سال پسین و صدسال پسین به صورت سیستماتیک و منظم هویت زدایی در افغانستان وجود داشته. مخصوصاً هویت تاجیک تبار و فارسی گوی. البته این مورد را مقامات رهبری مقاومت گفته نمیتوانند. اونا ملاحظات سیاسی خود شان را دارند و حق شان هم است. اما به عنوان یک شهروند و به عنوان کسی که چهار صبا در مناسبات سیاسی نظامی و در اشتراکات چریکی گذراندیم میفامم. من برای تان میگویم که جنگ امروز افغانستان به هیچ صورت جنگ اراضی نیست. به هیچ صورت جنگ اشغال نیست. البته اشغال است، اشغال یک قوم و یک تبار خاص آمده از پاکستان، جمع شده از خیبر پښتونخواه، جمع شده از جنوب با انگیزه ها و عقده های بسیار خشن اندرونی تاریخی. و این بار برای محو کامل یک هویت و سرزمین شان. تاریخ این تحرکات بر میگردد به گذشته های بسیار خفت باری که در افغانستان وجود داشته و در شمال وجود داشته، از ضرب زدن مدال ها برای شهید ساختن مردم شمال و شمالی تا انواع ظلم و تعدی. بناً چریک امروز در افغانستان شمالی دگه نمیتواند یک چریک ملی باشد. این گپ فکر تان باشد. اینان که حالا علیه من و شما میجنگند. چریک های نادان برای پول اند. اینان چریک های اجیر و جنگجو هستند، بقا ندارند برای هدف نه میجنگند.و برای بقای دگری میجنگند. مقاومت ملی برای بقای هویت میجنگد. این که نه میگوید، این گپ علیحده است. همین حالا در سرزمین های پشتون نشین به خصوص جنوبی کوچک ترین گپی نیست ظلمی نیست، تعدی نیست. دگه او چه نیاز دارد که انگیزهی چریک سالاری داشته باشد؟ بناً ما کار اساسییی که میکنیم برای بقای هویت، برای حفظ هویت، برای حفظ فرهنگ، برای حفظ اراضی و سرزمین گفتاری و کرداری و هویتی زبان خود باید کار کنیم. برای هویت خود که زیر پا شده میرود کار کنیم. ما دیدیم لوحه های نوشته شده به زبان ما دور انداخته شدند. و عملاً برای ما نشان دادند که مخالف ماستند و این کوچکترین کار شان بود در بزرگ ترین اقدامات شان میبینیم که قدرت به یک گروه است و در یک گروه هم در دست گروه تروریستی است که صاحب صلاحیت هم است. باز اختلافات خودی میان شان است. فکر تان باشه که. گفتار جامعهی به اصطلاح جهانی از جمله آمریکا، انگلیس و اروپا هم میان تهی اند برای فریب افکار عامه. اینان قدرت را و همه چیز را برای همین گروه های تروریستی دادند و مردم افغانستان را در عقب دروازه های کشتار نگاه کردند تا به نوبت کشته و شهید شوند. به همان لحاظ است که به نام کمک کشور های جهانی ابتدا هفتهی چهل میلیون دلار میدادند، حالا هفتهی هشتاد میلیون میدهند تا ما و شما را بکشند. برای تربیت چریکی در افغانستان شمالی و تمام نقاطی که مردم زیر ظلم طالبانی قرار دارند حتا در جنوب و شرق و جنوب غرب مقاومت جریان دارد، انگیزه دادن مهم است. نه تربیت چریک پیسه. البته رفع مشکلات و نیاز های چریک و رفع نیازمندی های خانهوادهگی چریک باید در سرخط اول و متناسب به امکانات جبهه باشد. و امکانات جبهه به دزدان داده نه شود. یکی از دوستان من در اروپا تلفنی به من گفت یک جنرال مقتدر دیروز یک هزار میل سلاح و میلیون روپیه نقد از امرالله صالح گرفت که مقاومت میکند. اما همه سلاح ها را فروخت و پول ها را در سرای شهزاده به اسعار تبدیل و فرار کرد و با چند جنرال دگر حالا در ایتالیاست. بناً چریک افغانستان چه نیاز دارد که برود و برای بقای دوبارهی این دزدان جان بدهد. رهبری مقاومت باید متوجه این اشخاص باشد. یکی از لازمه های اساسی برای تربیت چریک این است که چریک درک کنه تحت رهبری کی و برای چی میجنگد. او بداند که برای فردایی میجنگد که دیروز تکرار نه شود. او بداند احمد مسعود و مقاومت یک پایگاه مدام است. احمد مسعود امروز است و فردا نیست. اما داعیهی مقاومت وجود دارد. جنگ چریکی مؤثر است، اما تعیین کننده نیست. نه شود که ما برای راه اندازی جنگ های چریکی، جنگ های جبههیی را فراموش کنیم. چریک باید که مقاومت پایگاه مدام امروز و فردا برای بقای فردای هویت اوست. بدون درک چریک از داشتن عقبهی دفاعی مطمئن و توضیح چرایی جنگیدن او و پیروزی رهبری ناممکن است که جنگ چریکی را برنده باشیم. اگر این موارد وجود داشتند، چریک حتا در دور دست ها و خارج از ادارهی رهبری خود برای اهداف خود میجنگد حتا اگر به پایهی دار برده شود. من برای شما مثالی میگویم:
کسانی که در آغاز دههی شصت با ما بودند میدانند و به خاطر دارند که ما یک دریور داشتیم به نام فتاح. فتاح اهل پنجشیر بود. بعد ها دانستیم که او چریکی از چریک های احمدشاه مسعود بود و وارد دستگاه امنیتی دولت ساخته شده بود. فتاح چنان فعال بود که میگفتی وفادارتر از او به حزب و نظام و دولت آن زمان وجود نداشته. ما شب با فتاح گزمه های شهری داشتیم و بیشتر با مه گزمه میکرد. آن زمان گزمه های ۲۴ ساعته تا ۷۲ ساعته بود، خسته،ی احساس نمیکردیم، جوانانی بودیم و تا ۷۲ ساعت هم گزمه میکردیم و گاهی به نوبت در کنج یک سرک ایستاده شده برای بیست تا سی دقیقه در وقفه ها استراحت میکردیمو فعال بودیم چون انگیزه داشتیم. در زمانی که اشرار در شهر شبنامه های شان را پخش میکردند و آن ها را در زیر دروازه های خانه میانداختند، ما خود را به سینه یا دو زانو انداخته شبنامه ها را از زی دروازه ها جمع میکردیم. همین فتاح گفت به نظر مه دو دانه چراغ های اضافی در زیر پمپر موتر نصب میکنیم که روشن شوند و شبنامه ها از دور معلوم شوند. همان کار ها را کردیم و مؤثر هم بودند. ببینند چریک هوشیار به یک تیر دو نشان میزد و ما بیخبر. فتاح هم اعتماد خود را نزد ما پخته میکرد و هم کار خودش را میکرد. مثلاً تمام هدایات مرکز ما را میشنید، نام و کد های شبکههای ما را میدانست، مسیر تای حرکت و گزمه های ما را میدانست و نشانی های خانه های ما را میدانست. این بود که برای همهیما دوستداشتنی هم بود و یک صبحی آمدیم دفتر زمزمه هایی شنیدیم که هم باور مان نمیشدند و هم در حیرت بودیم که خدا میداند چقدر اسرار را کشف کرده و به مسعود انتقال داده. حالا شما ببنید که این فتاح تنها بوده. پرس و پال نتیجه دادند. نوکریوالان شب گفتند فتاح نفر احمدشاه مسعود بوده و دستوری داخل اداره شده و گرفتار شده است. ما از سرنوشت بعدی او خبر نشدیم. اما فکر میکردیم که فتاح آدم زرنگی بوده. واقعاً هم چنان بود. لذا ما فکر داشته باشیم که جبهات منظم جنگ را فدای ساختار های تخیلی جنگ های چریکی نه کنیم. اصل مهم دیگر در جنگ چریکی آن است که همه چیز حقیقت وجود داشته باشد. مثلاً در جنگ های جبههیی و متعارف به دیده میبینی که یا خط شکست، یا سنگر دار شهید شد یا خیانت کرد یا دشمن بالایت حمله کرد. یا دست آوردی دارد. اما در جنگ چریکی چنین نیست. وقتی چریک به جنگ میرود یا مؤفق برمیگردد و راستی آزمایی ها فداکاری او را نشان میدهد. یا شهید و اسیر میشود. در هر حالت تربیت چریک به صداقت گویی هم الزامی است.
یاد تان باشد خودت که اونجه هستی، مه که اینجه هستم و هر کاری که برای مقاومت و آزادی میکنیم، هریک ما یک چریک هستیم. مثلاً خبر شدم خودت کتاب چریک را نوشتی. اگر سی هزار کلمه نوشتی سیهزار چریک تولید کردی. این یک جنگ چریکی است که انجام دادی. یا تشخیص دادی که باید چنان کنی. گرداننده های رسانه های برون مرزی، مثل عزیز جرأت، رزاق مأمون، واحد فیضی، همایون غازی زاده و ملالی غازی زاده، ماریا دارو،
شهناز آریایی، سپوژمۍ پیرزاد، سیهپوش، مسعود صمدی، دکتر هژیر، حریف حریف، سلیمان کبیر نوری، عرفانالله عرفان، مصطفای روزبه. توریالی خاوری ووو….گرداننده های تار نگاشت های جاویدان، جام غور، کوکچه همه و همه سنگر کاه های چریکی مبارزاتی داریم، نصیر افشار، بیک صاحب، اسماعیل فروغی، لطیف پدرام، رستاقی صاحب، زیوری صاحب و تعداد بیشمار دگر آنانی اند که برای عدالت قلم میزنند و مینویسند. همه یک چریک اند. اما کسانی هم اند که وطن مقاومت نزد شان ارزش کاهی هم ندارند و فقط به خود مصروف اند.
توصیهی من به شما جوان ها این است که خود را دست کم نگیرید. شما سکان رهبری فکری مقاومت را در برون به دست های تان دارید. شما تابع تبلیغات دشمن نشوید که با سخنی یاذطعنهیی سبب بازدارندهگی مبارزاتی تان شود. مثلاً بگوید تو درخارج هستی و از دلت گپ می زنی. به یاد داشته باشی که این هم حیلهی دشمن است. یک قلم، یک قدم، یک کتاب کلش یک مبارزه است. من امیدوارم همه مردم افغانستان همانگونه که هستند، همه مادامالعمر یک چریک واقعی شوند. بدون درخواست مزد. انشاءالله آن روز آمدنی است. گپ شما را تایید میکنم که بدون جنگ های چریکی مؤفقیت ناممکن است. اما جنگ های چریکی فرساینده استند، لرزاننده استند و تکاننده و تکان دهنده استند. اما بسیار کم تعیین کننده استند.
سئوال ششم: جنگ چریکی حاضر به هدف حفظ وبقای هویت، فرهنگ وزبان ما است و حیاتی محسوب می شود.چطور چریک ها و در کل جنبش چریکی می توانند در آن نقش موثر بازی کنند؟
متن مصاحبهی من با سردبیر مدبر تارنگاشت تحلیل روز.
موضوع بحث چریک پروری در افغانستان:
ما بعد از دههی شصت رهبری هم سطح فیدل در افغانستان نداریم، چهگوارا نداریم، هوشی مین نداریم
سئوال اول: می شود در مورد تاریخچه جنگ های چریکی و قدامت تاریخی آن، صحبت های داشته باشید.
درود
چریک از ریشه اسم است و واژهی ترکی. سابقهی تاریخی جنگ چریکی برمیگردد به زبان نوشتاری و گفتاری و آنان بیشتر آن چریک میگویند. ساختار کار های چریکی در کشور های دگر از زمان جنگ دوم جهانی دوم از آلبانی تا فارک ها و تا هر جایی اینان را به نام پارتیزان ها هم یاد میکنند. روش بسیار منحصر به فرد مبارزات انقلابی و میهن دوستانه است. در ساختار های اساسی که برای تعریف چریک وجود دارند مه فکر میکنم، همان گونه که لازمهی تغییر دیدگاه متناسب به پیشرفت زمان است برای چریک هم همینگونه است. نسبت هایی را که به استناد آن ها چریک ها، پارتیزان ها را یاد میکردند که در سال های قبل از میلاد یاد میکردند یا مثلاً در زمان حملاتی که آلمان علیه کشور های دیگر داشت یاد میکنند. عملی میکردند یا مثلا در مقابل تجاوزات خارجی آن را کار میبردند تاریخ به یاد مان میدهد، از کیوبا گرفته تا ویتنام و از افغانستان گرفته تا تمام کشور های دیگر. ولی بیشتر این موارد در اروپا عملی شده اند. توضیحی که در مورد چریک باید بدهیم یک خطای سیاسی و عمدی تقریباً سرقت گونهیی است که خط نوشتار و گفتار ایران دارد. ایرانی ها عادت دارند و هر بهینهیی را به خود نسبت میدهند و میتراشند یا آن را از ابداعات خود شان قلمداد میکنند. به همین لحاظ است که مبارزات چریکی را منحصر و طرح ذهنی نظامی ایران در دورهی اشکانی ها میدانند. در حالی که چنین نیست. جنگ های چریکی در گذشتهی بسیار دور و تاریخ های بسیار دور در دنیا وجود داشته. چریک برای کسی میگویند که آمادهگی یک مبارزهی بسیار بزرگ مخفی یا علنی یا عملی ولی جانبازانه را داشته باشد. گلادیاتور ها در روم قدیم چریک نه بودند. یا اسپارتاکوس چریک نبود. اینان عواملی بودند برای ابقای قدرت های زمان خود. به خصوص که همه برده ها بودند. اما طغیان اینان مثلاً طغیان اسپارتاکوس حدود ۷۳ سال پیش از میلاد اگر اقدام چریکی نبود، اما این سرکشی مبدا یا نقطهی آغاز مبارزات چریکی نا منظم بود، مبارزات چریکی خود شان نا منظم اند. مبارزات چریکی وقفهیی اند، لزوم دید دارند دارند و موقع دارند. اصل مهم در مبارزات چریکی همانا وفاداری است. اصل دیگر مبازرات چریکی خودگذری است. در مبارزات چریکی مثل مبارزات سیاسی کنار آمدن ها نیست. به دلیل این که یک چریک، یک جنگجو، یک پارتیزان، یک سرباز داوطلب، یک وطن دوست داوطلب وقتی در کنار فیدل قرار میگرفت یا در کنار چهگوارا قرار میگرفت یا در کنار هوشی مین قرار میگرفت یا علیه آلمان نازی آن زمان میجنگیدند، تبعات بسیار بد ناشی از جانبازی های خود را میدانستند. به عنوان نمونه میدانستند که اینان به مرگ میروند. لذا انگیزه هم برای چریک شدن بسیار گپ مهم است. فراموش نه کنیم که پارتیزان ها، چریک ها، جنگجو ها همه نام های مختلف، اما یک گروه نظامی نا منسجم است و برای تحقق اهداف بسیار بزرگ ملی.
سئوال دوم: آیا به نظر شما جنگ چریکی در شرایط حاضر و با مدنظرداشت بن بست ایجاد شده در جبهات جنگی، کارایی دارد؟ اگر دارد چگونه و اگر نی چرا؟
پاسخ:
جناب نورزاد صاحب، بحث مهم این است که انجام هیچ کاری بدون داشتن یک پایه یا اساس ممکن نیست.حتا جنگ چریکی. آن پایه چیست؟ آن پایه انگیزه است. آن پایه یک توسل به برنامه هاییست که یک آدم فرا راه خود قرار میدهد. یک چریک چطور زاده میشود؟ علاوه بر مواردی که قبلاً به گونهی فرسایشی و پنهان ذهن چریک را مصروف ساخته است، ملاحظات دیگری فرا راه تفکر پارتیزان سبز میشوند همان نابرابری ها، ظلم، استبداد، بیعدالتی ها، ستم اند که دست به دست هم داده، چریک را وادار به انجام واکنش میسازند. وقتی این واکنش ها ظهور کردند، عصب های واکنشی، شخص را برای مبارزه با آن ها تحریک میکنند. این واکنش ها اند که شخص را به چریک نا خودآگاه تبدیل میکنند. مثلاً افکار چریک پرسش هایی را فرا راه خودش قرار میدهد. چرا در این وطن ظلم است، چرا نابرابری است و چرا کسی علیه آن به پا نه میخیزد؟ این پرسش های فکری کارا میافتند و شخص را به یک نیروی محرکهی با قوت و انگیزهی غیر قابل مهار مبدل میسازند. در نتیجه او به عنوان یک چریک یا بمب در حال انفجار عرض وجود کرده و غیر از جنگیدن و مقابله کردن تا مرز های شهید شدن یا کشته شدن ظالم چیزی را پیش روی چشمان خود نه میبیند. چون بحث پرسش و پاسخ ما پیرامون بود و نه بود افغانستان و مبارزه علیه کسانی است که آمدند و افغانستان را اشغال کردند، درک میکنیم که هر دو انگیزه های مختلف و عینی وجود دارند تا هزاران چریک زاده شوند. مبارزه علیه اشغال یک نیاز مبرم است. بحث پارتیزانی، بحث چریکی یا بحث جنگجویی شهری یک بحث بسیار مهم و حیاتی است. بحث خود آگاهی عنصر مهم دیگریست برای ظهور یک چریک. البته این موضوع برمیگردد به کسانی که صاحب قلم، صاحب رأی و صاحب مطالعه و صاحب اندیشه اند. حداقل اگر مطالعه هم ندارند یک آگاهی بسیار درست فکری دارد. مثلاً شما بگویین امروز در افغانستان و یا در جهان چی کسی میتواند چریک باشد؟ چریک آن کسی بوده میتواند که درک میکند که حق من، حقوق من، حقوق خانهواده و قوم و تبار من یا دودمان و تیره و گروه من را دیگری یا دیگرانی خورده اند و میخورند. من چطور میتوانم برای براندازی این همه نابرابری ها کاری انجام دهم؟
تعریف کلی من از چریک با مؤلفههایی که گفتم و در اشکال رسمی و مبارزاتی رزمی رونما میشوند چیزی دیگری هم است. چریک بودن در تمام ابعاد دیگر زنده گی که افغانستان قرار دارد هم مطرح است. هر وطندوست، هر مبارز سنگر و هر مخالف نظام استبدادی خودش یک چریک است. مثلاً در کشور ما یک فرزند یک مادری را طالب برده است و از هیچ ظلمی علیه او دریغ نه کرده است. احساس مادری این مادر را به یک چریک انتقامجو و درون جوش مبدل میکند. همین گونه یک برادر، یک پسر، یک خواهر، یک شوهر، یک همسر و یک دختر فیالواقع به یک چریک عقدهمند شخصیت عوض میکند. جدا از مسایل راهبردی جنگی که یک بخش جنگ های نظامی و متعارف همین جنگ چریکی است. در جهان امروز مثلاً در کشور هایی که به حد اعلای خود آگاهی و خودکفایی رسیده اند. هر شهروند شان برای ساختار و قوام بخشیدن زندهگی خود و کشور شان یک چریک هستند. شما ببنید در اروپایی که من و شما زندهگی میکنیم. من یک روز از راه پیاده رو آمدم، اما از طرف چپ، تقریباً با یک خانم مسن آلمانی تصادم کردم. ایشان بسیار با پیشانی دونگ گفتند در دوچلند مسیر حرکت پیاده و موتر سمت راست جاده است. من گفتم ببخشید. ببینید این یک خود آگاهی است. اگر احیاناً من یک گپ دیگری میزدم این خانم یا به پلیس زنگ میزد یا یک واکنش نشان میداد. این یک خود آگاهی است.بناً او یک چریک است. شما در هر حدودی که زندهگی میکنین و هر جایی که هستین هر اروپایی هر آمریکایی و هر انگلیسی جدا از سیاست های کشور های شان یک چریک هستند. یک وزیر صاحب است برای من قصه کردند و دلیل یادکردن من از آن گفتار تجارب زندهگی من و این است که ما دیگر چریک را منحصر به جنگ آوران ندانیم. وزیر صاحب گفتند: (… صبح برآمدُم و دان دروازه سگرت کشیدم… برفام میبارید…گفتم سگرته ده سر برف سرک پرتم …که یک بار یک صدا بر آمد…به آلمانی گفت نه پرتی نه پرتی … بالا دیدم خانم آلمانی بود و به اشاری دستام گفت نه پرتو … مه هم دلیلی نداشتم اگر چی برف یک دلیل بود. از خانم معذرت خاسته خانه رفتم… جند دقه باد بود که دروازه تک تک شد و همو خانم با یک دانه برس و یک خاک کشی پشت دروازه ایستاد و برف خاکستر پر سگراتام ده خاک کشی انداخته بود. دروازه ره که واز کدم دیدم همو زن … گفت حالی پرتو سوختی سگرت ته… راستی بسیار روز بد بود…) پس دیدیم که این خانم هم یک چریک بود و آن خانم دیگر هم یک چریک بود و همه چریک اند. اما چریک های اجتماعی. در افغانستان برای ما شما با توجه به شرایط حاکم، چریک نظامی ضرورت است. در افغانستان جنگ های پارتیزانی، جنگ های چریکی، عملیات های چریکی و حتا کوچکترین عملیات چریکی هم بسیار نیاز است. حتمی نیست که یک چریک برود و یک آدم را بکشد یا یک طالب را بکشد… راه های بسیار و منحصر به فرد هم است که آدم مبارزات چریکی را ادامه بدهد.
سئوال سوم: به نظر شما، در مورد ارتباط، همآهنگی و کار گروهی یک هسته چریکی شهری، کدام موارد را مدنظر باید گرفت؟
نورزاد صاحب دید من این است که ما در باور های ما و همسان سازی گفته های ما تمایلات کشور های آمریکای لاتین یا کشور ها دگر یا اروپا و مردمشه با مردم افغانستان تفکیک کنیم. شکی نیست که مردم افغانستان وطن دوست ترین و فدا کار ترین مردم جهان هستند. اما در این مورد روش های رهبری در مورد سیاست ها اثرگذاری بسیار جدی دارند. در آمریکای لاتین کرفته تا اروپا یا هر سر جهان که در بحث ها یاد کردیم آنجا ها رهبران بسیار صادق داشتند که هدف شان فقط وطن بود. شما در رندهگی نامهی فیدل میخوانید یک شبی میرود و در سیلو بوجی ها را آرد پر میکنند. یککارگر انقلابی و کمونست و چریک که فیدل را نه میشناسد، در آن نیمه شب تار به فیدل غیبت فیدل را میکند. به او میگوید: (… اینه سیل کو … ما و تو اینجه کار میکنیم… اما رفیق رفته ده خانه خو کده… اینه مبارز…) فیدل وقتی درک میکند که کارگر انقلابی واقعاً نا راحت به کارگر میگوید: ( …خیر اس که او فیدل خوابیده …اما فیدل تو کتیت اس…کارگر بالا سیل میکنه و فیدل میگه … مه فیدل هستم… ) بناً ما بعد از دههی شصت رهبری در سطح فیدل در افغانستان نداریم، چهگوارا نداریم، هوشی مین نداریم…یا همین رهبران جنبش فدائیان خلق ایران را نداریم که شما گفتید. اما آن چه که بسیار مهم و نیاز مینمایاند، توجه اساسی جبههی مقاومت برای انسجام کاری حداقل راهبرد کار و مبارزهی چریکی است. بدون جنگ چریکی هیچگونه مؤفقیتی برای مقاومت دوم متصور نیست…
چون ما کار کردیم و دیدیم من بر خلاف دیدگاه تئوریسن ها مخالف ایجاد یک میانه یا یک مرز بین جنگ های چریکی شهری و قریهیی یا دهکدهیی هستم. ضربه زدن به دشمن در هر حال مهم است. فرضاً من یک چریک ناشناخته شده هستم و کسی من را نه میشناسد. نزدیک دروازهی منزلم یک موتری ایستاد است. حد اقل کاری کرده میتوانم آن است تا موتر پنچر کنم به یک وسیلهیی یا یک کار دگر کنم. ضرور نیست که من کسی را بِکُشم. در عملیات های بزرگ چریکی برنامه ریزی های شهری و کلان شهری مطرح است. و در این جا به یک چریک حرفهیی متعهد نیاز است که او وفادار باشد، برای وطن و رهایی از استبداد و اشغال و خشونت آمادهی جانبازی باشد. چریک یک سویه و یک طرفه باشد، صادق باشد، استخدام شده نباشد و انگیزهی انجام کار و فداکاری چریکی در وجودش باشد و مهمترین از همه یک باید چریک تازه کار یا داوطلب الگو هایی را پیش از خود دیده باشد یا در مورد چریک های وطندوستی معلومات حاصل کند که در راه وطن رزمنده اند، زنده یا شهید اند. از رهبری تا صفوف. حمایت های مهمی باید از این چریک صورت بگیرد. حمایت سیاسی، حمایت اقتصادی،. حمایت نظامی، حمایت پرورشی و آموزشی، حمایت خانهوادهگی. چریک یک انسان است، چریک خانهواده دارد. او در یک عملیات میرود کشته یا شهید یا اسیر میشود. چریک همهی این دغدغه ها را حل شده بداند که بعد از او خانهواده اش مورد حمایت های متناسب به امکانات در دست داشتهای مرکز عمومی فرماندهی شورش ها یا جنگ های متعارف، غیر متعارف، جبههی و چریکی قرار میگیرد. ما هر کدام ما یک چریک بودیم. اما اشتباه کرده به خاطر بقای قدرت دگران جاندادیم. یک کسی بود در خفا کار میکرد و رزمندهی دیگری در جبهه حماسه میآفرید. جنگجو، جنگجو است. اما اساساتی باید ترا مطمئن سازند که تو بروی و به عنوان یک چریک خودگذر یک عملیات بزرگی را بیاندازی و فرضیه ها و روش های چریکی را پیش بگیری. یک چریک میتواند از خود گذر باشد و یک پادگان بزرگ نظامی دشمن را نابود کند.
سئوال چهارم: چطور می توانیم در یک چریک انگیزه ایجاد کنیم تا جنگ چریکی به گونه موثر پیشبرده شود؟
پاسخ:
بلی من خدمت شما عرض کردم و ما و شما در شروع هم گفتیم و توضیح دادیم که هیچ چریکی نه میتواند بدون انگیزه کار کند و جان بگیرد یا جان بدهد. البته دو گونه است. یکی چریکی که استخدام میشود یا استخدامش میکنی برای انجام کار مشخص. این چریک اجیر در مقابل پول برایت کار میکند. باور بالای آن چریک که مثل جاسوس دو طرفه یا به قول شما عسکر زرخرید میشود، مشکل است. چون ممکن است او را کسی دیگری علیه تو استخدام کند و پول بیشتری برایش بپردازد. در آن صورت تو ضرر کردی. اینگونه چریک ها به درد بخور نیستند، حتا اگر بسیار فداکار هم باشند یا جلوهنمایی صداقت کنند. اینان فقط میتوانند یک بار مصرف باشند. بهترین چریک، چریکی است که خودش انگیزهی بسیار اساسی درونی داشته باشد. او از یک موردی رنج برده باشد، او در یک موردی تشخیص میدهد که در یک نا برابری و نا به سامانی های بزرگ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی قرار دارد. در این حالت تشخیص میدهد که من باید چریکی باشم وفادار به تمام گپ ها. مثلاً من از خود برای تان قصه میکنم در افغانستان. چرا ما کسانی بودیم که رفتیم و راه مبارزات سیاسی را پیمودیم. به دلیل این پیمودیم که تشخیص دادیم و قتی مطالعه کردیم و استاد های ما برای ما روشنی انداختند. خود ما در افغانستان وضعیت های ناگوار اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و تبعیض های بسیار زیاد را دیدیم و میانهی بسیار کلان بین شهر و ده، بین قدرت و ثروت و بین فقر بیچارهگی و را دیدیم. محاسبه کردیم که ما باید در راه مبارزه برویم. ما چه میکردیم؟ مثلاً من شب ها نشتسته و شبنامه مینوشتم. من یک چریک بودم و اگر گیر میافتادم طبیعتاً بندی میشدم. همین پنجهی وسط را میبینین؟ کاملاً به استخوان رسیده بود و پس از سال های طولانی فقط دو سال است گوشت بالا کرده. از بس ما شبنامه مینوشتیم. بعد از نوشتن شبنامه ها، آن ها را در میان خشت های خانه ها یا هر جای ممکن دیگر میگذاشتیم تا افشا نشویم و به دست کسی نیفتند. بعداً از روز های ملی و مذهبی استفاده میکردیم. مثلاً در عید ها خانه های خویشان و دوستان میرفتیم. در زیر دوشک های شان شبنامه جا به جا میکردیم. من بار ها شب نامه پخش کرده ام. در یکی از عید ها با پدر مرحومم رفتیم به منزل مرحوم عبدالله نظام در جوار سفارت روسیه. ایشان یکی از دوستان برادر مادرم بودند. من که در جیب هایم شبنامه داشتم و هر کدام را مانند تعویذ ها خرد پیچانیده بودم. یک شبنامه را زیر دوشک شان جا به جا کرده و گفتم مه یک بار بیرون میروم. یک شبنامه را در منزل همسایهی غربی آنان انداختم. که آقای عبدالحکیم مژده، پدر وحید مژده بودند و بعد ها من دانستم ایشان از طرفداران حزب اسلامی اند. همینگونه به منزل چند همسایهی دگر شان هم شبنامه پخش کدم. اما آقای مرحوم عبدالله نظام دقیق فهمیده بودند که من بودم و سکوت کردند. در مکتب هم رفتیم. این ها را برای میگویم که انگیزه اگر نباشد کاری نه
میشود. مثلاً محترم اسماعیل خان سرمعلم صاحب دورهی ۱۱ اجتماعیات بودند. من کفتان صنف ۱۱ هی اجتماعیات بودم. استاد کاشف من را به نام عثمان لڼدۍ یاد و مشهور ساختند و من بعدها به آندخاطر بسیار مشکلات را هم دیدم و به خاک پای استاد نرسیدم. استاد اسماعیل خان بالای من باور کرده و یک کلید سر معلمیت را برای من دادند تا اداره را تنظیم کنم. من از اعتبار استاد استفاده کرده، در بین حاضری ها و ترقی تعلیم ها شبنامه میماندم. همچنان در تشناب های مکتب هم شبنامه پخش میکردم. باالاخره روزی استاد گفتند: او لڼدۍ چی گپ اس ده اینجه؟ اینجه کسی شبنامه پخش میکنه.. من در دلم گفتم استاد خبر ندارند که من در زیر ریش شان استم. دلیل چه بود؟ ما انگیزه داشتیم. ما درک میکردیم که این مسئله حیاتی است. بناً اگر من را فردا میکشتند و کشته میشدم، به یک انگیزه کشته میشدم. چون کلان های ما هم در این راه رفته بودند. آنان احساس وطندوستی داشتند و تا آخر به خاطر وطندوستی شان مُردند. یا همین حالا هم زنده اند. جدا از خاین هایش. بناً وقتی مه بفامم که خودت آقای نورزاد رهبر مه هستی و تو بیشتر از مه در سنگر قرارداری و به خاطر وطن قرار داری. مه میگم که مه از تو کده چه زیادی دارم. بعد ما چطور میتانیم یک چریک کشاف شویم؟ شما فکر کنید از جدی ۱۳۵۸ حوادث آمدند، جنجال ها شروع شدند، پهره داری و گزمه ها شروع شدند. خرد بچه هم بودیم. رفیق نظام نظام من را به تخنیکم جنگلک فرستادند. او روز پیدایش کردم. روزی آمدند به تخنیکم و من را گفتند کجاستی؟ هیچ احوال ندادی… قابل انتقاد هستی. گفتم اینجه آمدیم و خواب هستم. اما ما روش کار ها ره میفامیدم. وقتی نظام ما آمد و دانستیم شب نامه ها پخش میشد. آقای خلیل وداد منشی ما بود حالا از نویسنده های بسیار زبردست وطن اس در بعد از سال ۱۳۵۸ آمده و دستور داد تا متوجه همی گپ ها باشین…گفتم برو مه میفامم… گفت چی ره میفامی؟ گفتم میدانم که شب نامه ها ره ده تشناب ها میمانند. مه ماندیم او جا ها. حالی من یک کشاف چریک شده بودم. زودتر همه شبنامه ها را جمع کردم. از آنجا نام دگر من را پارتیزان گذاشتند.
خلاصه اگر انگیزه برای چریک نباشه، چریک مؤثریتش در افغانستان کم است.
سئوال پنجم:چطور می توانیم یک جنگ چریک موثر را در افغانستان با مدنظرداشت چالش های موجود در شرایط کنونی، راه اندازی کنیم؟
پاسخ :
نورزاد صاحب، جنگ چریکی تنها راه عبور از مشکلات جنگ نیست، بل یک بخشی از راه عبور جنگ است.
بدون جنگ منظم، بدون جنگ های تعارفی و بدون جنگ هایی که امروز در هندوکشان روان است، در پنجشیر روان است، در حوزهی مقاومت تمام افغانستان روان است. البته باید بدون رو درواسی باید بگویم در ساحاتی که حاکمیت پشتون سیاسی نیست. در آن جا ها روان است. مه نمیفامم روحیهی نشرات شما با گفتار مه چهگونه است؟ میتانین نگاهش کنین یا میتانین حفظش کنین. ولی من برای تان میگویم که جنگ امروز افغانستان جنگ هویت است. چریک افغانستان باید با هویت بجنگد. با انگیزه دادن برای او که هویتش زیر پا شده بجنگد. مظاهر عملی و ثابت زیر پا شدن هویت خوده ما در این جا داریم. حتا در گفتار ها و در عمل. یک ضربالمثل عام داریم ما و شما که میگویند مشت نمونهی خروار است. ما شما دیدیم که در بیست سال پسین و صدسال پسین به صورت سیستماتیک و منظم هویت زدایی در افغانستان وجود داشته. مخصوصاً هویت تاجیک تبار و فارسی گوی. البته این مورد را مقامات رهبری مقاومت گفته نمیتوانند. اونا ملاحظات سیاسی خود شان را دارند و حق شان هم است. اما به عنوان یک شهروند و به عنوان کسی که چهار صبا در مناسبات سیاسی نظامی و در اشتراکات چریکی گذراندیم میفامم. من برای تان میگویم که جنگ امروز افغانستان به هیچ صورت جنگ اراضی نیست. به هیچ صورت جنگ اشغال نیست. البته اشغال است، اشغال یک قوم و یک تبار خاص آمده از پاکستان، جمع شده از خیبر پښتونخواه، جمع شده از جنوب با انگیزه ها و عقده های بسیار خشن اندرونی تاریخی. و این بار برای محو کامل یک هویت و سرزمین شان. تاریخ این تحرکات بر میگردد به گذشته های بسیار خفت باری که در افغانستان وجود داشته و در شمال وجود داشته، از ضرب زدن مدال ها برای شهید ساختن مردم شمال و شمالی تا انواع ظلم و تعدی. بناً چریک امروز در افغانستان شمالی دگه نمیتواند یک چریک ملی باشد. این گپ فکر تان باشد. اینان که حالا علیه من و شما میجنگند. چریک های نادان برای پول اند. اینان چریک های اجیر و جنگجو هستند، بقا ندارند برای هدف نه میجنگند.و برای بقای دگری میجنگند. مقاومت ملی برای بقای هویت میجنگد. این که نه میگوید، این گپ علیحده است. همین حالا در سرزمین های پشتون نشین به خصوص جنوبی کوچک ترین گپی نیست ظلمی نیست، تعدی نیست. دگه او چه نیاز دارد که انگیزهی چریک سالاری داشته باشد؟ بناً ما کار اساسییی که میکنیم برای بقای هویت، برای حفظ هویت، برای حفظ فرهنگ، برای حفظ اراضی و سرزمین گفتاری و کرداری و هویتی زبان خود باید کار کنیم. برای هویت خود که زیر پا شده میرود کار کنیم. ما دیدیم لوحه های نوشته شده به زبان ما دور انداخته شدند. و عملاً برای ما نشان دادند که مخالف ماستند و این کوچکترین کار شان بود در بزرگ ترین اقدامات شان میبینیم که قدرت به یک گروه است و در یک گروه هم در دست گروه تروریستی است که صاحب صلاحیت هم است. باز اختلافات خودی میان شان است. فکر تان باشه که. گفتار جامعهی به اصطلاح جهانی از جمله آمریکا، انگلیس و اروپا هم میان تهی اند برای فریب افکار عامه. اینان قدرت را و همه چیز را برای همین گروه های تروریستی دادند و مردم افغانستان را در عقب دروازه های کشتار نگاه کردند تا به نوبت کشته و شهید شوند. به همان لحاظ است که به نام کمک کشور های جهانی ابتدا هفتهی چهل میلیون دلار میدادند، حالا هفتهی هشتاد میلیون میدهند تا ما و شما را بکشند. برای تربیت چریکی در افغانستان شمالی و تمام نقاطی که مردم زیر ظلم طالبانی قرار دارند حتا در جنوب و شرق و جنوب غرب مقاومت جریان دارد، انگیزه دادن مهم است. نه تربیت چریک پیسه. البته رفع مشکلات و نیاز های چریک و رفع نیازمندی های خانهوادهگی چریک باید در سرخط اول و متناسب به امکانات جبهه باشد. و امکانات جبهه به دزدان داده نه شود. یکی از دوستان من در اروپا تلفنی به من گفت یک جنرال مقتدر دیروز یک هزار میل سلاح و میلیون روپیه نقد از امرالله صالح گرفت که مقاومت میکند. اما همه سلاح ها را فروخت و پول ها را در سرای شهزاده به اسعار تبدیل و فرار کرد و با چند جنرال دگر حالا در ایتالیاست. بناً چریک افغانستان چه نیاز دارد که برود و برای بقای دوبارهی این دزدان جان بدهد. رهبری مقاومت باید متوجه این اشخاص باشد. یکی از لازمه های اساسی برای تربیت چریک این است که چریک درک کنه تحت رهبری کی و برای چی میجنگد. او بداند که برای فردایی میجنگد که دیروز تکرار نه شود. او بداند احمد مسعود و مقاومت یک پایگاه مدام است. احمد مسعود امروز است و فردا نیست. اما داعیهی مقاومت وجود دارد. جنگ چریکی مؤثر است، اما تعیین کننده نیست. نه شود که ما برای راه اندازی جنگ های چریکی، جنگ های جبههیی را فراموش کنیم. چریک باید که مقاومت پایگاه مدام امروز و فردا برای بقای فردای هویت اوست. بدون درک چریک از داشتن عقبهی دفاعی مطمئن و توضیح چرایی جنگیدن او و پیروزی رهبری ناممکن است که جنگ چریکی را برنده باشیم. اگر این موارد وجود داشتند، چریک حتا در دور دست ها و خارج از ادارهی رهبری خود برای اهداف خود میجنگد حتا اگر به پایهی دار برده شود. من برای شما مثالی میگویم:
کسانی که در آغاز دههی شصت با ما بودند میدانند و به خاطر دارند که ما یک دریور داشتیم به نام فتاح. فتاح اهل پنجشیر بود. بعد ها دانستیم که او چریکی از چریک های احمدشاه مسعود بود و وارد دستگاه امنیتی دولت ساخته شده بود. فتاح چنان فعال بود که میگفتی وفادارتر از او به حزب و نظام و دولت آن زمان وجود نداشته. ما شب با فتاح گزمه های شهری داشتیم و بیشتر با مه گزمه میکرد. آن زمان گزمه های ۲۴ ساعته تا ۷۲ ساعته بود، خسته،ی احساس نمیکردیم، جوانانی بودیم و تا ۷۲ ساعت هم گزمه میکردیم و گاهی به نوبت در کنج یک سرک ایستاده شده برای بیست تا سی دقیقه در وقفه ها استراحت میکردیمو فعال بودیم چون انگیزه داشتیم. در زمانی که اشرار در شهر شبنامه های شان را پخش میکردند و آن ها را در زیر دروازه های خانه میانداختند، ما خود را به سینه یا دو زانو انداخته شبنامه ها را از زی دروازه ها جمع میکردیم. همین فتاح گفت به نظر مه دو دانه چراغ های اضافی در زیر پمپر موتر نصب میکنیم که روشن شوند و شبنامه ها از دور معلوم شوند. همان کار ها را کردیم و مؤثر هم بودند. ببینند چریک هوشیار به یک تیر دو نشان میزد و ما بیخبر. فتاح هم اعتماد خود را نزد ما پخته میکرد و هم کار خودش را میکرد. مثلاً تمام هدایات مرکز ما را میشنید، نام و کد های شبکههای ما را میدانست، مسیر تای حرکت و گزمه های ما را میدانست و نشانی های خانه های ما را میدانست. این بود که برای همهیما دوستداشتنی هم بود و یک صبحی آمدیم دفتر زمزمه هایی شنیدیم که هم باور مان نمیشدند و هم در حیرت بودیم که خدا میداند چقدر اسرار را کشف کرده و به مسعود انتقال داده. حالا شما ببنید که این فتاح تنها بوده. پرس و پال نتیجه دادند. نوکریوالان شب گفتند فتاح نفر احمدشاه مسعود بوده و دستوری داخل اداره شده و گرفتار شده است. ما از سرنوشت بعدی او خبر نشدیم. اما فکر میکردیم که فتاح آدم زرنگی بوده. واقعاً هم چنان بود. لذا ما فکر داشته باشیم که جبهات منظم جنگ را فدای ساختار های تخیلی جنگ های چریکی نه کنیم. اصل مهم دیگر در جنگ چریکی آن است که همه چیز حقیقت وجود داشته باشد. مثلاً در جنگ های جبههیی و متعارف به دیده میبینی که یا خط شکست، یا سنگر دار شهید شد یا خیانت کرد یا دشمن بالایت حمله کرد. یا دست آوردی دارد. اما در جنگ چریکی چنین نیست. وقتی چریک به جنگ میرود یا مؤفق برمیگردد و راستی آزمایی ها فداکاری او را نشان میدهد. یا شهید و اسیر میشود. در هر حالت تربیت چریک به صداقت گویی هم الزامی است.
یاد تان باشد خودت که اونجه هستی، مه که اینجه هستم و هر کاری که برای مقاومت و آزادی میکنیم، هریک ما یک چریک هستیم. مثلاً خبر شدم خودت کتاب چریک را نوشتی. اگر سی هزار کلمه نوشتی سیهزار چریک تولید کردی. این یک جنگ چریکی است که انجام دادی. یا تشخیص دادی که باید چنان کنی. گرداننده های رسانه های برون مرزی، مثل عزیز جرأت، رزاق مأمون، واحد فیضی، همایون غازی زاده و ملالی غازی زاده، ماریا دارو،
شهناز آریایی، سپوژمۍ پیرزاد، سیهپوش، مسعود صمدی، دکتر هژیر، حریف حریف، سلیمان کبیر نوری، عرفانالله عرفان، مصطفای روزبه. عبدالواحد فیضی، حفیظ الله حبیبی، گرداننده افغان موج، توریالی خاوری ووو….گرداننده های تار نگاشت های جاویدان، جام غور، کوکچه همه و همه سنگر کاه های چریکی مبارزاتی داریم، نصیر افشار، بیک صاحب، اسماعیل فروغی، لطیف پدرام، رستاقی صاحب، زیوری صاحب و تعداد بیشمار دگر آنانی اند که برای عدالت قلم میزنند و مینویسند. همه یک چریک اند. اما کسانی هم اند که وطن مقاومت نزد شان ارزش کاهی هم ندارند و فقط به خود مصروف اند.
توصیهی من به شما جوان ها این است که خود را دست کم نگیرید. شما سکان رهبری فکری مقاومت را در برون به دست های تان دارید. شما تابع تبلیغات دشمن نشوید که با سخنی یاذطعنهیی سبب بازدارندهگی مبارزاتی تان شود. مثلاً بگوید تو درخارج هستی و از دلت گپ می زنی. به یاد داشته باشی که این هم حیلهی دشمن است. یک قلم، یک قدم، یک کتاب کلش یک مبارزه است. من امیدوارم همه مردم افغانستان همانگونه که هستند، همه مادامالعمر یک چریک واقعی شوند. بدون درخواست مزد. انشاءالله آن روز آمدنی است. گپ شما را تایید میکنم که بدون جنگ های چریکی مؤفقیت ناممکن است. اما جنگ های چریکی فرساینده استند، لرزاننده استند و تکاننده و تکان دهنده استند. اما بسیار کم تعیین کننده استند.
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
This message is only visible to admins.
Problem displaying Facebook posts.
Problem displaying Facebook posts.
Error: Error validating access token: The session has been invalidated because the user changed their password or Facebook has changed the session for security reasons.
Type: OAuthException
Subcode: 460
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور