آرشیف
من یک جنرال وطن بودم.
عثمان نجیب
به کارنامه های خودم، رفقا و همسنگرانم افتخار دارم.
چرا کسی چیزی نه گفت؟ مگر شرق و جنوب و جنوب غرب افغانستان صدها جنرال نه دارند؟ مگر سه صد سال نیست که سه صد نفر از یک تبار با دو شاخه مردم افغانستان را در گرو گرفته اند؟
یک بار به من و رفقای همرزم و جنرال من توهین کنی، هزاربار پاسخ شدیدالحن میگیری. من مقالهیی را همهگانی میسازم که در مورد جنرال ها تفاوت بزرگی قایل است. چون به عجله نوشتم شاید کاستی هایی داشته باشد.
بخوانید
در شناسهی خلقتی انسان، وجود فیزیکی یا همان بدن و ساختار آناتومی با هرگونهیی که است، روح معنوی او، کرامت انسانی او و شخصیت حقوقی او از زمرهی حریم شخصی وی به شمار میرود. نه خدای بخشندهی خداباوران و نه اخلاق حمیدهی بیخدایان و نه جو حاکم افکار انسانی و تندیس ساخته شده در پیدا و پنهان رابطهی انسان با اجتماع اجازهی هتک حرمت برای شخص یا همین انسانی را میدهند که بالای آن تمرکز داریم. جامعهی انسانی با سرشت انسانیست که جدا از دنیای حیوانی وحشی تبلور صیقلگون دارد و نشانههای بازدارندهی فطری و عقلی و کسبی در وجود انسان است که هم انسان را قادر به بهينهنگری نسبت به دگر انسان ها میسازند و هم انسان را به عنوان قوای امریهی هوش و سلامت مکلف به دفاع از شخصیت خودش و همان مواردی در مورد خودش میسازد که گفتیم. تناسب بلندای پشتوانهی پشتیبانی توسل ها به اجرای اوامر حفظ حیثیتی هوشی بستهگی ناگسستنی دارد به خلق و خو و واکنشهای نهادینه شده در ژست تربیتی انسان و ژن های همپا زایش انسان از نیستی حیات به جهان هستی حیات یا همان روز تولد. انسان خردمند و پارسا پیروزفری های اندیشه و عقلگرایی را نماد انسان زیستی در اجتماع خودش دانسته، نه تنها دانسته که پذیرفته تا لايه های گفتاری و پنداری و رفتاری و زیستاری او اثر پذیرشی بنیاد های احتوا شدهی بیپایانهی تاریخی حضور در اجتماع را مو به مو رعایت کرده و خودش را در همسویی با نگاه های خیره شدهی چیزی به نام آرمانگرایی ملی اندیشی و قانونمداری قرار دهد. انسان آگاه درک میکند که رعایت موازات معینی در اجتماع الزامی اند و مواصفات معین دیگری هم الزامی جمعی کشوری و هم وجیهی اخلاقی اند. او میداند که رویه های نهادینه شدهی قابل اجرا توسط وی در اجتماعی که به سر میبرد، آیه های آسمانی نيستند، ولی بیتردید و بیگمان نه میتواند آنها را به عنوان یک پدیدهی پذیرفته شدهی مردمی میان مردم نادیده انگارد. به همین دلیل است که محتوای نگرشی او به آن مجموعه مسئولانه و پرداخت قانونمحوری بدون عصبیت برای خودش است. اگر انسانی از سکوی خردورزی بیافتد و توجيهی برای افول خود نه داشته باشد سخنیست جدا که پاسخگویی در پی دارد. چه کسانی این پاسخگویی را دیدهبانی و راستی آزمایی میکنند؟ روشن است که مجریان قانون. البته این مورد خودش سرگیجهگی های روانپریشانه دارد تا دیده شود مجريان قانون چهاندازه قانونی اند؟ بحثی که پسا دههی شصت در افغانستان فقط نامی از آن مانده بود و بس. نگرانی بیشتر من پیرامون درست نه گری ها و چند مورد پرخاشگری های یکسره بی استدلال برخیهاست که بیشتر برای تظاهر تفلای گفتار و نوشتار در اینجا و آنجا میکنند تا گویا از خود شان نسبت به دگران داور خودخواسته بسازند. این گروه اسفبارترین کلمات و عبارات را بدون اندیشهی تفکیک به سوی هرکسی یا یک جماعتی قلاچ کرده و خود شان را بزنبهادر های حبابی میتراشند که معلوم نیست خود شان در دوران حیات شان کدام کار هایی را کردند به نفع عامهی مردم افغانستان؟ یا حتا جهان یا کشوری که در آن به سر میبرند؟ چرا روزگار فریاد گلوی راستگفتاری را در اینان خفه کرده است و چشمان شان را کور؟ میشود به داوری هایی بپردازی که نه صلاحیت تست و به خردگرایی آن را داری؟ مسلم است که نه. پرداختن به شناسایی های خوبی و بدی آدم ها کار تاریخ است. نه از تویی که حلاوت آبگینهی دگران را هيچ میشماری و در سرگرمی روزمرهنویسی، هر چرندی را به نشانی دگری مینویسی. من در پی موجی از گپ و گفت هایی که پسا ابراز دیدگاه آقای ملک ستیز پیرامون گویا تعریف جنرال و مارشال شبکه های اجتماعی را فرا گرفت، نوشتم تا در برداشت های مان از گفتار ها و نوشتار های دگران و یا ابراز دیدگاه خود مان گواهان سوگندخور دروازه های دادگاه های افغانستان نه باشیم. گفتار آقای ملک به هیچ وجه معنای همهگانی سرزنشی الف تا ی جنرالان ارشد وطن را نه داشت و نه دارد. بارها گفته ام و باز هم میگویم آقای ستیز همصنفی سیاسی من، همسایه و هم مکتب من بودند و اگر همبازی بازی های کودکانهی من نه بوده دلیلش کهتری سن و سال شان است. یک طعنهی سیاسی او موجب انقلابی در چهرهی سیاسی من شد. من بیشتر از هرکسی به ادبیات گفتاری و برخورد اجتماعی آقای ملک ستیز و خانهوادهی محترم شان بلد هستم و بزرگی و مناعت اندیشه و عقلگرایی در تاروپود هر عضوی از خانهوادهی آنان ریشه تنیده و ماندگاری یافته. هم به این لحاظ و هم به لحاظ جایگاه و پایگاه پاينده در حوزه های علمی پژوهشی جهانی و داشتن افتخار پروفیسور بودن شان به هیچ رو همه از سیاه و سفید را به تیر ملامت و انتقاد نه میبندند. چون این موجی از تراشههای نابخردانهی برخی ها من را هم به دلیل داشتن رتبهی جنرالی مبرا نه میماند، به ياوه سرایان یغماگر شخصیتکش میگویم:
من همرزمان و همرتبه هایم و رفقای ما افتخارات عظیمی در دفاع مقدس از وطن مقدس خود و مردم عزیز خود و آرمان های بلند میهندوستی داشته ایم. کوه به کوه، دشت به به دشت، سنگر به سنگر و شهر به شهر از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور برای حفظ و بقای آزادی کشور رزمیدیم. شهرها از شهدای ما نشانه های بیحساب دارند، تاریخ از پابندی های ملی اندیشی و میهنپرستانهی هر سرباز، هر خرد ضابط، هر افسر و هر جنرال بدون حس تعلق قومی کتاب ها و خاطره ها دارد، ما در نبرد عادلانه برای عدالت علیه همین آمریکایی میجنگیدیم که بسیار از شما ها را تمویل میکرد، ما برای آزاد بودن وطن وطن وطندار خود چنان با هیبت و غرور مارش نظامی و سفربری ها میکردیم که پاکستان از صلابت حضور ما به لرزه میآمد و صدایش بلند نه میشد، من و همرزمان ما و جنرالان بزرگوار ما خفته های بستر سنگی و خاکی در کوهپایه های چهار سوی کشور بودیم، ما در شهر امنیت را حفظ کرده بودیم، ما در روستا ها زندهگی را بیمه کرده بودیم، ما از خیانت به وطن چیزی نه میدانستیم و نه میدانیم، ما پاسخگوی اعمال خود حتا در جریان بدترین نبرد های میهنی بودیم. ما زندهگی مردم را در گدایی به خاطر یک قرص نان تنزیل نه دادیم، ما از ننگرهار همیشه بهار مردانه و با متانت دفاع کردیم و برنامهی عملیاتی چند فرقهی پاکستان و نیروهای حکمتیار را در هم شکستیم، ما تورې غاړی غر در جنوب کشور را به خون خود نگهداشتیم، ما بادغیس و غور ( من در غور نهرفتهام ) و بدخشان را پاسبانی ما خانه های مردم در زمستان های سرد داغ و در تابستان های داغ سرد نگهداشتیم، گاهی که پایانهی برنامهی پاکستان و اشرار در شرق کشور را بازخوانی کنید، نقش پای رهبری بزرگان و سپاهیان ارتش و قوای مسلح نیرومند دیروز را مییابید. وقتی به اکمالات شهروندان افغانستان در آن زمان فکر میکنید، قطار های بیتوقف انتقال دهندهی مواد اولیه به شهروندان را میبینید که توسط نیروهای مسلح سر به کف آن زمان همراهی میشدند و با هزاران تلفات، امانت مردم را برای مردم میرسانیدند. ما جنرالان و منصبداران و سربازانی بودیم که غیر از مرگ برای وطن و مردم وطن به چیزی نه میاندیشیدیم. ما خادمانی بودیم که فرار در قاموس ما نه بود. ما منسوبان قوای مسلحی بودیم که نظیر آن در منطقه با قوت نه بود، ما منسوبان قوای مسلحی بودیم که وقتی تانکی در تنگی ابریشم به دریا سقوط میکند، افسر شجاع در داخل تانک گیر افتاده و دست اش بیرون از تانک زیر صدها تن آهن تانک خرد میشود و او از داخل فریاد میزند « دست مره کت یک چیز قطع کنین خود تان بروین به حقم دعا کنین تا وختی جان بتم… و جنرال کهن سال مرد میدان رزم غفور خان شادروان معاون رییس ستاد ارتش میگوید یا ترا نجات میدهیم یا همهی ما شهید میشویم… ) ما منسوبان قوای مسلحی بودیم که وقتی حادثهی پیشغور پنجشیر رخ داد، جنرال جوان و ستبر دانایی چون احمدالدین شهید، انتحار را بر اسارت ترجیح داد و حماسه آفرید. ما منسوبان قوای مسلحی بودیم که پرواز خلبانان شاهینبال های قوای هوایی افغانستان آمریکا را به لرزه آورده بود و هی میگفت اینان پیلوتان هندی هستند… ما منسوبان قوای مسلحی بودیم که جلال رزمندهیی داشت، مصطفای قهرمان دو مرتبهیی داشت، جمیل قهرمان شهید پیلوت داشت، اسدالله نظام قهرمان شهید پیلوت داشت و صدها همچو اینان. ما قوای مسلح قهرمانی داشتیم که خوشحال قهرمان داشت. ما عضو قوای مسلحی بودیم که کودتای شهنواز تڼۍ را شجاعانه دفع کرد و پاکستان باردگر شرمنده شد. ما قوای مسلحی بودیم که وقتی برای هموطنی مشکلی رونما میشد به نزدیکترین پوستهی امنیتی پناه میبرد و در امن میبود. ما عضو قوای مسلح با افتخاری بودیم که بیشترین منسوبان آن داوطلبانه و بار ها برای سهمگیری در جبهات جنگ ثبت نام میکرد. ما منسوبان قوای مسلحی بودیم که هوابازان نستوه آن در تاریکی های شب دل دره ها را میشگافتند و به فرودگاه های خوست و هرات و شنیدن و کندز و بلخ و هر جایی از کشور فرود میآمدند و هراسی در دل دشمن میافکندند. ما منسوبان قوای مسلحی بودیم که منسوبان آن در قُله های کوه های سنجن و بولغین ناگزیر شدند برای حفظ مواضع دفاعی شان نان سیلوی قاق شده را با سنگ ریز ریز کرده و با آب میخوردیم… ما عضو قوای مسلحی بودیم که در بیشترین ارتفاعات کشور پاسگاه داشت و هیچ کمی در اکمالات اعاشه و مواظبت پرسنل نه داشت. البته که کاستی هایی هم بودند و سودجویانی هم بودند. ولی به صورت کل ما عضو قوای مسلحی بودیم که هرگز سربازی در سنگر به گرسنهگی نه جنگید و هیچ کمبودی نه داشت، ما عضو قوای مسلحی بودیم که صدها مغازهی تعاونی برای منسوبان آن باز بودند تا خانهوادههای منسوبان آن به مشکلات مواجه نه باشند.
ما عضویت قوای مسلح با افتخاری را داشتیم که هرگز یک بیوهی شهید مورد تجاوز جنسی و بهرهبرداری قرار نه گرفت. هیچ یتیمی بینوا نماند. ما منسوبان قوای مسلح با افتخاری بودیم که جرم و جنایت تا ۹۹ در صد وطن را فرا نهگرفته بود. ما عضو قوای مسلحی بودیمکه از سر قوماندان اعلا تا هر کسی که جایگاه رسمی داشت، لشکری از بادیگارد ها، کلکسیونی از بلند منزل ها، مجتمعیی از سونا ها، قطاری از انواع موتر های زرهی و چند صد هزار دلاری نه داشت. ما منسوب قوای مسلحی بودیم که سرقوماندانان اعلای آن در بلاک های رهایشی مانند یک شهروند عادی زندهگی داشتند، ما منسوبان قوای مسلحی بودیم که ارگ ریاست جمهوری و محل اقامت سر قوماندان های اعلای ما در موارد استثنای و ناچاری تنها با چند دیوار متحرک زره پوشش داده میشد و در هنگام ضرورت همان دیوار ها بهجا های دگری منتقل میشدند تا در مصرف صرفهجویی شود، ما هزاران تن منسوبان قوای مسلحی بودیم که داوطلبانه از گرفتن امتیاز اضافی مروج انصراف داده و از این راه ماهیانه ميليارد ها روپیه پول مروج عاید دولت میشد. ما منسوبان و جنرالان قوای مسلحی بودیم که مردنزیر لحاظ را ننگ میدانستیم. هزاران هزار منسوب زخمی یا شهید قوای مسلح ما از عقب به گلوله بسته نه شدند که نمایانگر فرار شان باشد. البته که جنگ پس روی و پیشروی هایی هم دارد. مامنسوبان قوای مسلحی بودیم که اگر همه نه بل فیصدی زیادی بدون واسطه و به اساس نوبت صاحب یک سرپناهی یا یک نمره زمینی میشدند. پنجصد فامیلی کابل مثال آن است. پا منسوبان قوای مسلحی بودیم که روا داری یکی به دگر ما بیمانند بود. ده ها مورد وجود دارند که برای بک کسی آپارتمان امتیازی داده شده، ولی قبول نه کرده و به یک رفیق مستحقتر از خود داده است. خلاصه اینکه شما برخی ياوه سرایان یا تاریخ بخوانید یا سکوت کنید. ما اجازه نه دهیم که تو آقایی یا تو بانوی خاصی بخواهی ما را توهین کنی. هزار بار توهین ات میکنم. اگر چنان کنی. شکست اخیر به هیچ صورت کمرسی جنرالان و منسوبان دههی شصت نه بوده. فروپاشی از غنی و کرزی و محب و استانکزی و اتمر و عبدالله و ۹۹ در صدخاین های دگر از اقوم دگر با آن بود. چه جنرال، چه وزیر و چه وکیل. آنانی را که برخی ها جنرال میگویند، جنرال نه بودند بل جنرال ساخته شده بودند. جنرال شدن و جنرال ساختن زمین تا آسمان تفاوت دارد. دروغ مضحکه بار ششصد جنرال از پنجشیر را حکمتیار در بیانیهی برگشت و تسلیم شدن خودش به آمریکایی ها یاد کرد. که هرگز حقیقت نه دارد. این سخن من به معنای آن نیست که پنجشیر هیچ جنرال نه داشت ولی این رقم ششصد فقط توطئهی حکمتیار و تبارش است. در برابر پنجشیر ولسوالی سابقهی خوست هزاران فرمانده و ده ها وزیر و عضو بیروی سیاسی و عضو کمیته مرکزی و جنرال داشت که دهه ها بالای مردم حکومت راندند. چرا یک روز کسی یادی نه کرد؟ اگر پنجشیر گویا ششصد جنرال داشت، تعداد هر روز قربانی شهدای سربازان پنجشیر در بیست سال به پسین به دفاع از دو جمهوری را چرا یاد نه کردند یا نه میکنند؟ هزار ها جوان شمال کابل، شمالی بزرگ، پهندشت کوهدامنان، سراسر شمال افغانستان از پروان تا فاریاب و هرات در سنگر های دفاع از جنوب به گونهی عمدی و قصدی به شهادت رسانیده شدند چرا کسی چیزی نه گفت؟ مگر شرق و جنوب و جنوب غرب افغانستان صدها جنرال نه دارند؟ مگر سه صد سال نیست که سه صد نفر از یک تبار با دو شاخه مردم افغانستان را در گرو گرفته اند؟ یا حاکم اند و یا محکوم قابل برگشت به قدرت؟ با ختم این گفتار باردگر به آنانی اخطار میدهم که جرأت بداخلاقی کرده و سره و نا سره را مستحق توهین دانسته اند. سخن تان را تکرار نه کنید و خوب و بد را از هم تفکیک کنید تا برخورد بدتر باالمثل با شما نه شود.
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور