X

آرشیف

مقدمۀ استاد سخن خلیل الله خلیلی، به مجموعۀ شعر “گلبانگ رهایی” منتشرۀ سال 1364

 

   مدتی‌ست بخشی از مصروفیت‌های شباروزی را، برای تدوین آثار و نوشته‌های پراگندۀ خود وقف کرده ام. فکر تسریع این کار زمانی برایم بیشتر تقویت یافت که متاسفانه دستنویس چند رساله، کتاب و تعداد معتنابهی از مقالات نگارنده، مفقود شدند و با همۀ تلاش امکان دسترسی به آنها میسر نگردید.

به تازگی‌ها، چشمم به یکی از آثار چاپ شده ام به نام “گلبانگ رهایی”، افتاد که تاریخ نشر آن بر می‌گشت به سال 1364، اثری که جایرۀ ردۀ نخست مطبوعاتی آن دوران را از آن خود کرده بود. حُسن اشاعۀ این اثر را مدیون لطف و توجه اساتید گرامی و دانشمندی چون شادروان استاد خلیلی، استاد مولوی محمد حنیف حنیف بلخی، دکتور سید مخدوم رهین، شادروان دکتر نصری حقشناس، مرحوم استاد محمد کریم مجاهد و فرزانگان دیگر دانست که به آن مقدمه نگاشته اند و کاستی‌های مجموعه را با نگاه های لطف اندود و متن های زیبا، شیوا و دلنشین شان، در خور اغماض ساخته اند.

متن آغازین اثر، به قلم استاد استادان سخن و ادب، شادروان خلیلی است؛ همان گونه که پیداست استاد خلیلی تنها استاد سخن نبود، بل توانایی او در نثر نیز مُسلّم بود، از نظر نگارنده نثر زیبا و شیوای استاد نیز به سان شعر شیرین و تاثیر آفرینش، انگبین آگین و دلنیشن بود و است، نمونه آن مقدمه ای است که به گلبانگ رهایی نوشته بودند. نمونۀ خط و یا دست‌نویس استاد نیز از زیبایی و جلوۀ دیگری برخوردار است که لازم دیده شد صورت آن نیز در معرض دید ارادتمندان وعلاقمندان ایشان قرار داده شود:

باسمه تعالی و تقدس

گاه گاه شعر، حکمت ربانی و گرامی گوهری از گنجینۀ الهامات آسمانی است، اشک دیدۀ قرن است و چکیدۀ قلب روزگار.

پیش آهنگ فصیح نگاران دورۀ آدم و بلاغت آموز بالغ نظران عرب و عجم، حسان شاعر گروه مهاجر و انصار را بر فراز منبر می‌نشاند تا دشمنان حقیقت را به زبان شعر نکوهش کند و آنگاه می‌گفت:

« خدایا! روح القدس را یاریگرش گردان»!

من برآنم در این فضای کدر اندود که بوی خون و دود باروت کران تا کران کشور ما را فرا گرفته، تلاش قلمداران آزاده و راستین پی‌گیر علمداران سرافراز و سنگر گزین ماست.

در این آزمونگاه شرف و شهامت صریر خامۀ آن سخنور از سرچشمۀ ایمان مدد و مداد یافته که از تابش شمشیر معرکه آفرینان، بسیار عقب نیفتاده باشد.

دیدبان تاریخ روشنگر این هر دو پدیده است.

دور نرویم تاریخ خودما در آن صفحات مجلل و جاودان که از شهامت نیزه گذاران فاتح جوان وزیر اکبر خان در تنگۀ خرد کابل یاد نموده شاه بیت شاعر آن معرکه را به فراموشی نسپرده و گفته است:

چون سخنسرای معرکه غرور فیروزی را در نگاه تابندۀ فاتح جوان مشاهده کرد، دست به عنان اسپس افگند و فریاد برآورد:

به هما از سر سران فرنگ

قرن تا قرن استخوان بخشی

این بیت نا مصرع و در وزنی کوتاه چه پیامی که با همه جمال و جلال با خود داشت؛ پیام سربلندی ملتی آزاده و مسلمان که در معرکۀ بزرگترین قدرت جهانی عصر خودش با دست تهی فیروزمند بار آمده بود.

دراین جهاد بی سابقۀ هفت سالۀ ملت ما، هر قطره خونی که در معرکه حق و آزادی بر خاک ریخته، ستاره‌ای است که در آسمان ابدیت تا بامداد رستاخیز می‌تابد و می‌خندد و چرخ می‌زند و اوج می‌گیرد تا دامنۀ محشر در زیر لوای آفتاب محمدی که باربار رخشانتر و  متجلی‌تر از آفتاب قیامت است، همگان فراهم آیند.

همچنین در این هفت سال هر جمله یی، هر مصرعی که در دفاع از حق و حق آزادی از مژگان خامۀ سخنوران خدا شناس و متعهد ما فرو چکیده است، قطرات اشکی است رنگین به خونابۀ جگر و عصارۀ دل دردمندان، ستمدیدگان، محرومان، برهنه پایان، داغداران که بر جبهه ظلمانی عصر ما نقش بسته.

براین بناست که در این هشتاد و چهار ماه شگوفه درخت سالمند کش شاخ ادبیات ما پیش از آنکه شعر شیوا به شمار آید، ندای اشک است، خون است، بارقۀ شمشیر است، سرود سنگر است، گلبانگ شهید است….

ملک زاد دوست عزیز من سرایندۀ این مجموعۀ نغز فرزند فاریاب می‌باشد و وطندار ظهیر. اما سیمای سخنانش گونۀ دیگر گرفته، اندیشۀ حماسه‌گرای وی نُه کرسی فلک را زیر پای قزل ارسلان نمی‌گذارد. وی برآن است که صریر خامه اش داستان سرای جوانمردان باشد و نه کرسی فلک را ( اگر در اختیارش باشد) احرام بند طواف‌گاه ایمان و عشق فرزندان توحید گرداند.

اشعار ملک زاد دراین مجموعه که برآن مرور افتاد، هم به سنت استادان باستانست و هم به روش نو‌آوران.

در پیروی از سنن پیشینیان هم خراسانی وار سروده و هم از نازکخیالی‌های سبک هند، خصوصاً ابوالمعانی میرزا بیدل پیروی نموده و نیک از عهده بر آمده، اما در الوان شعر وی آنچه نگاه خواننده را لاله گون می‌سازد، همان رنگ خون شهیدان است که کلمه کلمه اش را رنگین می‌نماید. رنگ خون شهید صبغۀ خدایی است و در جهان رنگ و پرنگی زیباتر و والاتر از آن رنگی نیست.

تقدیم نگاشته پریشان این سالمند آواره برآن مجموعۀ نغز و دل‌انگیز مقرون با جرئت نقادان سخن بر بنای بلاغت نیست، بلکه بر معیار آن آتش سوزانیست که از برگ برگ این شجرۀ نورانی می‌درخشد و نوای گرمی است که از این پردۀ خونین می‌شنوم.

من مزید بر هر مزیت ادبی، مجموعۀ اشعار ملکزاد را احترام می‌گذارم که زبانی گویا از حق و گلدسته‌ای بویا از گلشن آزادیست.

امیدوارم این حماسه‌نامه های شهامت آفرین خامه داران دیوان حقیقت را تسلیت افزاید و بر آنها که کواکب دری و درّ گرانمایۀ دری را به قول حکیم خراسان: ناصر خسرو دراین هفت سال به پای خوکان و بیگانگان ریخته اند، مایۀ سرافگندگی و ندامت باشد. بعون الله الملک المتعال.

خلیلی  نیوجرسی

3 قوس 1364

بیت حکیم خراسان مدفون یمگان ناصر خسرو این است:

من آنم که در پای خوکان نریزم

مر این قیمتی در لفظ دری را

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.