آرشیف

2014-12-26

رسول پویان

مـــــــــادر

 

نور حق دردل مادر چو گذر پیـداکرد
بند فـردوس فـروپاشـیـد و در پیداکرد

عشق در چشم تـو مفهوم دگـر پیداکرد
جـلوه باریـد بـه دل ‏هـا و نظـر پیداکرد

نـور یـزدان بـه سـراپـردۀ توحید دمید
دردل شوهروزن شور وشرر پیدا کرد

طفل بدخوی زمان محو تماشای تو شد
فـلک پیر به گـردش شد و پـر پیداکرد

لنگر عشـق تـو افـتاد بـه دوران زمین
موج مستانه شد و کوه و کمر پیدا کرد

بـذر آفـت زدۀ دهـر بـر آمـد ز خـاک
نخــل خـشـکـیـدۀ ایـام ثـمـر پیـداکـرد

نفس لطف تو پیچید در آغوش حیات
گـرم شـد دامن هستی و اثـر پیدا کرد

برلب هستی خامُش نبود شعر و غزل
شور و احساس تو معنای هنر پیداکرد

آفتاب از بغـل گرم تـو شـد جلوه کنان
برق رخسار تو سودای سحر پیداکرد

جنگل تیره کنام دد و دیوان شـده بود
مهر آغـوش تو غوغای بشر پیداکرد

شـورش جام به زندان کهن بود اسـیر
غوطه زدعشق تودربحروگهر پیداکرد

ورق بـسـتۀ تـاریـخ سـیـه بــود سـیاه
نـام مـادر بدرخـشـید و قـمـر پیداکرد