آرشیف

2015-1-8

نظری آریانا

مــــــردي در جستجوي آب زنــده گـانــــي

 
 
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد
آنچه خود داشت زبيگانه تمنا مي كرد
حافظ شيرازي
 

 (نگاهي به زنده گي، انديشه ها و كاركردهاي علامه استاد صلاح الدين سلجوقي)
 
از شخصيتهاي والايي كه نام شان را روزگار همواره به ياد خواهد داشت و اثر كاركردهاي شان بر نسلهاي پسين مانده گار خواهد بود يكي هم انوشه ياد علامه استاد صلاح الدين سلجوقي است. اين را با جرأت و تأمل در كُنش و منِش، زنده گي، آثار و انديشه هاي اين فرزند برومند وطن گفته مي توانيم كه از دانش و بينشي بزرگ برخوردار بود و عمرِعزيزش را در پژوهش و پويش حقايق و دقايق علوم و فنون و كند و كاو در چند و چون هستي و ماهيت، بنيادهاي اخلاقي و اجتماعي، خداشناسي، دين، عرفان، تصوف و حكمت گذراند و با درك و دريافت عميقِ مسؤوليتهاي فردي و اجتماعي و با وجدان سترگِ انساني وارسته و خودآگاه، داشته ها و دريافتهايش را در حد توان و فرصت، بيدريغانه به هموطنان پيشكش كرد و به نهضت فكري و فرهنگي و جنبش روشنگري در كشور، رنگ و رونق و رواني تازه بخشيد.
وي از شمار مرداني بود كه آگاهي دايرة المعارفى داشتند و در بسياري زمينه ها صاحبِ نظر و متبحر بودند و تعداد چنين اشخاص همواره اندك بوده است و حتا گاهي پس از وقفه يي بسي دراز، جامعة ما به داشتن چنين دانشي مردي سرش را بلند گرفته است.
صلاح الدين سلجوقي كه فرزند مفتي ملاسراج الدين سلجوقي است در سال1313 ه.ق. برابر به 1274 ه.ش. و 1896م. در پايحصار (جوار قلعة اختيارالدين) شهر هرات ديده به جهان گشود. خانوادة وي نسل بعد از نسل اهل علم و فرهنگ بودند و استاد در اين باره در نامه يي كه به محمدشوكت التوني نويسندة كتاب "محمد در شيرخوارگي و خُردسالي" يا "سرگذشتِ يتيم جاويد" نوشته است چنين ياد كرده:
"من در هرات از يك عايله اي كه تا ياد ميدهند علماءِ معقول و منقول بوده اند به وجود آمده ام و تا مدتي به شيوة اجداد خود منسلك بودم كه بعد از آن شوق فريدِ مطالعه و مزيدِ غور در ادب و اخلاق و الهيات و تصوف مرا قدري بيشتر جانب فلسفه سوق داد."
(ص3 مقدمه، محمد در شيرخوارگي و خُردسالي، ترجمة صلاح الدين سلجوقي. كابل 1342)
و اين آغازي خجسته بود براي رشد و پرورش اين استاد عالي مقام كه استعداد، زيركي و فراستش در دوران كودكي هنوز هم زبانزد فرهنگدوستان هرات است و از آن حكايتها دارند. كودكي و نوجواني وي به كسبِ دانش و ادب، تربيتِ اخلاق، تنمِيَه و تزكِيَة نَفْسْ و پرهيزگاري سپري شد و قرار اطلاع با "ميمونه" دختر سردارحبيب الله خان از احفاد سردارپُردل خانِ قندهاريِ باركزايي ازدواج كرد و داراي دو فرزند شد كه تحصيل كرده اند و تربيت يافته اند: يكي صديق سلجوقي كه "ديپلومات" است و ديگري حامدسلجوقي كه نويسنده است. ازدواج دوم وي با "حميرا ملكيار" بود كه به دانش دوستي، نيكوكاري و خلوص عقيده شهرت داشت و همو برخي از آثار استاد را به دست نشر سپرد و مسجد زيبايي در كنار منزلش آبادكرد.
(ص41 ، شرح حال، وظايف، افكار و آثارِ علامه استادصلاح الدين سلجوقي، نوشتة پوهاندداكترجلال الدين سلجوقي، مجلة هري، سال اول، شمارة دوم، جدي- حوت1369 ،كابل.)
استادگرانمايه بدين باوربود كه گوشه گيري و پرداختنِ صرف به آموزش و نگارش بسنده نيست و نمي تواند بار مسؤوليت اجتماعي انسان را سبك كند. از همين روي تا بازپسين روزهاي زنده گي به امور رسمي مي پرداخت و با قلم و قدم به وطن و مردم خود صادقانه خدمت مي كرد. نخستين وظيفة رسمي وي به عنوان مفتي محكمة شرعية هرات بود كه در سال 1294 ه.ش. آغاز يافت. سپس به حيث معلم ليسة حبيبية كابل و مديرمعارف هرات كاركرد و مدتي نيز به نگارنده گي جريدة "اتفاق اسلام" و جريدة "فرياد" در هرات مشغول بود. پس از آن به حيث معلم ليسة استقلال و عضو دارالتأليف، مدير جريدة "ثروت"، منشي دارالتحريرشاهي، مديرمطبوعاتِ وزارت امورخارجه، كنسول افغانستان در بمبئي، جنرال كنسول افغانستان در دهلي، اولين رئيس مستقل مطبوعات در سال 1318 ه.ش. (كه اين رياست هستة تشكُل وزارت اطلاعات و كلتور يا اطلاعات و فرهنگ است.)، مستشار و وزيرمختارِ درجه اول در سفارت افغانستان در كراچي و وكيل و نمايندة منتخب شهر هرات در شوراي ملي به سال 1328 ه.ش. و رئيس مستقل مطبوعات در سال 1332 ه.ش. (ص 42 ، همان جا.) وظايف خويش را به حسن صورت اجراكرده در هر مورد اثر و خاطره يي مانده گار به وجودآورده است.
وظايف متعدد و كارسياسي، ناگزير مانع كارفرهنگي، تتبع و پژوهشِ استاد مي شد و او از اين مسأله رنج مي برد و به جبران آن همت مي گماشت. لحظه يي از كار مطالعه و نوشتن فارغ نمي ماند و چون نگاهي باز و فراخ و تخيلي نيرومند داشت بر هر موضوعي كه چيزي مي نگاشت آن را از زاويه ها و ديدگاههاي گوناگون و منتقدانه و با ذوق و فهمي والا و شاذ بررسي و تحليل و تجزيه مي كرد و به لطفِ سخن ادبي مي آراست و پيچيده ترين و جالبترين بحثها را با مهارتي عجيب به انجام مي رساند و خواننده را مجذوبِ اثرِ خود كرده لذت و سودِ معنوي بدو مي بخشيد.
او از كسان انگشت شماري بود كه معنويتِ عظيمِ شرق را با دانشِ وسيع و پيشتازِ معاصرِ غرب پيوند مي زدند و اقتباسِ مظاهرِ عاليِ فرهنگ و تمدنِ غرب را براي غناي زنده گي جامعة اسلامي و افغاني ما ضرورمي دانستند.
خطاب او بيشتر به جوانان بود، به نسلها و افرادي كه بايد از آنان غمخواري و مراقبت مي شد و تربيت مطلوب شان براي فراهم آوري شرايط و امكانات ايجاد و تنظيم يك جامعة سالم و پيشرو سرلوحة كارِ دولتها و قدرتها مي بود. كار مهم وي در اين مورد، ادامه و نيروبخشي نهضت سترگي بود كه در كشور ما و در سراسرِ شرقِ اسلامي با پيشاهنگي نابغة بزرگ علامه سيدجمال الدين افغاني آغازيافته بود و وجدان بيدار و احساس عالي رادمردي چون استادسلجوقي دوام روشني مشعلي را كه با افتخار افروخته شده بود، واجب و بهبودِ آينده را در گروِ درك درستِ گذشته و برقراركردن پلي مناسب در ميان آنها مي دانست. از همين روي او فعالانه در تعليم و تربيت فرزندان ميهن سهم مي گرفت؛ براي معارف كشور كتاب و رساله تأليف مي كرد، مطبوعات را كه بينايي چشم، و زبانِ مردم و بهترين وسيلة پيوند و تفاهمِ ملت و دولت و از اسبابِ ضروري وحدت ملي است تقويه و پشتيباني مي كرد و به كار آنها مي پرداخت.
استادسلجوقي در زبان، ادبيات و لغتِ عرب آگاهي و دانش شگفتي انگيزي داشت، همچنان در زبانهاي فرنگي و لاتين و ازجمله انگليسي؛ تا به اندازه يي كه ريشه هاي لغاتِ عربي و فرنگي را به اهل آن زبانها مي نمود. به گفته يي: "وي كه پيش از اعتراف هم ميهنانش از جانبِ پژوهشگران سخگيرجهان به افتخارِ كسبِ لقبهاي "فيلسوف" و "علامه" نايل آمد در تأريخ نهادهاي فرهنگي عرب، زماني به حيثِ عضو مجمع لغوي مصر پذيرفته شد كه اقتخارِ كسب چنين مقامي نه تنها براي عجم ناممكن بود، بل بسياري از فيلولوگهاي بزرگ عربي زبان هم از نشستن بر صندلي چنين مقامي ناتوان بودند؛ ولي علامه سلجوقي با مهارتِ نبوغ آسايي كه در زبان عربي داشت، توفيق يافت به حيث يگانه عضو از همه كشورهاي غيرعربي زبانِ جهان، درين مجمعِ لغوي شركت كند."
(ص 39 ، پيام كانون فرهنگي حكيم ناصرخسروبلخي…، مجلة "هري" شمارة دوم، سال اول.)
علامه سلجوقي به "انسان" به معناي اخص و اعلاي كلمه گرايش و احترام ويژه يي داشت. انسانگرايي وي داراي پاية بسيار گسترده و مستحكم اسلامي و علميي است كه نه در آن افراط راهي دارد و نه تفريط، حتا دين مبين اسلام كه بر تمام اركان حيات دنيايي و اخروي انسان مسلط شده است، همواره حد اعتدال را پيموده و شايد همين اعتدال بوده است كه به استاد ما آرامش و دورانديشي بخشيده.(ص 49 ، شرح حال، وظايف، افكار و آثارعلامه استادصلاح الدين سلجوقي، ج. صديقي، مجلة "هري" شمارة دوم، سال اول.) به قول شادروان سلجوقي: اسلام، خلاف عقايد پيشين كه انسان را عالم صغير مي خواندند، انسان را عالم كبير معرفي مي نمايد و همه كاينات را در انسان مشاهده مي كند. لهذا انساني كه به خودآگاهي مي رسد مقام و منزلت شايسته و بلندي دارد.
(بخش ضميمة محمد درشيرخوارگي؛ زيرعنوان "گوشه اي از پيغام تو" صص 466- 467 )
استاد به استواري پيوندهاي اجتماعي اهميت فراواني قايل بود و آن را از نگاه اسلام چنين بررسي مي كرد:
دين مبين اسلام، وحدت اجتماعي را كه اساسي از آن در ميان نبود به روي كارآورد. دين را به مُلك و مُلك را به دين و دين را به دنيا و دنيا را به دين وصل داده و همه را به عشق و محبت صبغه داد. طبقات و رتبه ها را از بين برد و تمام ابناي آدم را بر سر مائدة توحيد به برادري رنگ وحدت داد. وحدت و تساوي را در شرع، در مسجد، در قضا، در حق، در احترام موجوديت شخص و در همه امور اجتماعي، ديني، اخلاقي و سياسي، كارفرماشده بعد از آن در نور هدايت پيغمبرانة او هرچيزي رنگ متكاملتري گرفت.
از اين گفته برمي آيد كه تكامل و پيشرفت اجتماعي مستلزم وحدت و يگانه گي اجتماعي است و اين هردو لازم و ملزوم يكديگر اند، در غيرآن پراكنده گي خواهد بود و پريشاني و رنج و تيره بختي افراد و گروههاي متخاصم و متجاوز.
استادمرحوم به فلسفه تمايل خاصي نشان داده است و كورسوي اين چراغ را در حلقه هاي علمي و فرهنگي ما بازتابانده و نيروبخشيده؛ ولي گفته: "فلسفه هيچگاه نزدم غايه نبوده بلكه وسيله يي بود در راه ادب و اخلاق و تصوف. من هميشه درين ظلمات طالبِ آب زنده گاني بودم كه زنده گانيم به سرآمد و من به آن آب نرسيدم."
(ص3 ، مقدمة محمد در شيرخوارگي و خُردسالي، ترجمة صلاح الدين سلجوقي، چاپ كابل 1342)
اما بنده بدين باورم كه استادعلامه و بزرگوار با خدمات ارزنده و بزرگي كه انجام داده اند و با نگاشته ها و آثار عميق و متعددي كه چون گنجي شايگان به ميراث نهاده اند و هركدام منبع و مخزني است براي دانش پژوهان و فرهنگدوستان به آب زنده گاني يا كيمياي حياتِ جاويد دست يافته اند و گفتاربالا دال برشكسته نفسي ايشان است.
چنان كه گفتيم تأليفها و ترجمه هاي استاد بيشتر در فلسفه و اخلاق عالي انساني و اسلامي و سياست و ادب و ساير علوم اجتماعي است كه كتابها و رساله هاي مستقل و صدها مقاله و شعر را به زبانهاي دري و عربي دربرمي گيرد.
شادروان استادخليل الله خليلي در تذكرة "آثارهرات" كه به سال 1310 ه.ش. در هرات به چاپ رسيده راجع به شخصيت علامه سلجوقي مي نويسد:
"شاعر زبردستي كه با يك روح شجاع و يك خامة مقتدر در زمينة نظم و نثر، عَلَمِ تصرف برافراشته؛ فرزند باهوشي كه به مزاياي علم و فضل و به بازوي يك فطرتِ زنده و بيدار، نام تاريخي در ادبيات هرات گذاشته، آقاي سلجوقي است. بدون رعاية رسميات، تنها از ملاحظة افكار و آثار او بايد اعتراف نمود كه صلاح الدين در حزب ادباي نقاد و روشن خيال هرات، اول كسي است كه عَلَمِ مظفريت را در اين موضوع به دوش نهاده و سرسلسلة مرحلة زنده گاني ادبيات عصري اين محيط معرفي مي گردد. اديب، عالم، مؤرخ، ديپلومات، سياسي، نطاق و الحاصل روح بسيار داناي هرات، سلجوقي است."
(ص52 ، شرح حال، وظايف…، ج. صديقي، شمارة دوم، سال اول مجلة "هري"، به استناد: محمدعلم غواص، سخنسرايان هرات در قرن 14، بخش اول، نسخة دستنويس، ص160 ؛ آثارهرات، چاپ سال 1310 ه.ش. ، جلدسوم، ص147، شعراي معاصرهرات، چاپ سال 1330 ه.ش. ؛ و معاصرين سخنور، تأليف خال محمدخسته، چاپ 1339 ه.ش. ، كابل.)
به جز آن آثار و نگاشته هايي كه زنده ياد علامه استادصلاح الدين سلجوقي در تدوين، تأليف، ترجمه، تصحيح و بازنويسي آنها سهمي درخورتوجه داشت، يادگارهاي قلمي وي را مي توانيم بدينگونه برشماريم:
1-آثارمنثور: الف) نگاشته ها و تأليفات دري به گونة كتاب و رساله؛ ب) نگاشته ها و تأليفات دري به گونة مقاله؛ ج) نگاشته ها و تأليفات عربي به گونة كتاب و مقاله؛ د) ترجمه ها از عربي و انگليسي.
2-آثارمنظوم.
آثارمنثور:
1-    نگاشته ها و تأليفات دري به گونة كتاب و رساله:
الف) كتاب اخلاق براي صنفهاي مكاتب متوسط وزارت معارف، چاپ كابل، 1297 ه.ش.
ب) كتاب در علم معاني و بيان و بديع كه جزء نصاب تعليمي وزارت معارف بوده به سال 1297 ه.ش. چاپ شده است.
ج) افكارشاعر، چاپ اول در كابل، حمل 1326 ه.ش.
د) مقدمة علم اخلاق در دوبخش، چاپ سال 1331 ه.ش. در كابل.
ه) جبيره، چاپ سال 1335 ه.ش. در كابل.
و) نگاهي به زيبايي، چاپ حمل 1342 ه.ش. در كابل.
ز) گوشه يي از پيغام تو (ضميمة ترجمة محمد درشيرخوارگي) چاپ سال 1342 ه.ش. در كابل.
ح) نقدبيدل، چاپ سال 1343 ه.ش. در كابل.
ط) تجلي خدا در آفاق و انفس، چاپ اول به سال 1344 ه.ش. در كابل.
ي) تقويم انسان، چاپ سال 1352 ه.ش. در كابل.
ك) انسان فردا، كه تا كنون چاپ نشده است. *
(قرار اطلاع، اين كتاب چندي قبل در پشاور به چاپ رسيده است.)
       2- نوشته ها و تأليفات دري به گونة مقاله:
الف) چهل مقاله از علامه سلجوقي، تدوين محمدعلم غواص كه تا كنون به صورت مجموعه به چاپ نرسيده است.
ب) مقالات ديگري كه گردآوري نشده است.
3- نوشته ها و تأليفات عربي:
الف) الاضواء في ميادين التفكيروالفلسفة والعلم واللغة والادب، چاپ سال 1340 ه.ش. در قاهره، مصر.
        ب) مقالات متعدد.
4- ترجمه ها از عربي و انگليسي:
الف) ترجمة قسمتي از تأريخ فتوحات اسلام، تأليف سيداحمد، چاپ سال 1309 ه.ش. در هرات.
ب) علم اخلاق نيكوماسي با تمهيد و معرفي و ترجمة اخلاق ارسطو، چاب سال 1332 ه.ش. در كابل.
ج) تهذيب الاخلاقِ إبنِ مسْكْوَيْهْ، چاپ سال 1334 ه.ش. در كابل.
آثارمنظوم:
1-    انواع مختلف شعر و منظومه هاي پراكنده شامل قصيده، غزل، مثنوي وغيره.
2-    طنزهاي منظوم.
3-  منظومه هاي حِكَمي از جمله "آيينة تجلي" كه پرسش از رضا مايل هروي است و پاسخ از استادصلاح الدين سلجوقي و به سال 1344 ه.ش. در كابل به صورت رساله يي جداگانه چاپ شده است.
در اين جا به معرفي مختصر برخي از آثار گرانسنگ استاد مي پردازيم:
1-      افكارشاعر:
"افكارشاعر" مجموعة يادداشتهاي ادبي استاد است در 183 صفحه كه با صفحه يي دربارة حافظ در روزنامة "اصلاح" آغازشده و به تشويق و ترغيب دوستان ادامه يافته بوده است. ايشان در "عرض مرام" به گونة طنزآميزي نگاشته اند:
"بعضي ها به من لطف فرموده نوشته اند اين افكار را به كجا پنهان نموده بودي كه كنون به سر بازار كشيدي؟ من عرض مي كنم اينها چيزهاي پنهاني نيستند و اين متاعي است كه به قرنها به سر بازارِ غزنه و بلخ و هرات و ميمنه و بُست و فراه داد و ستد مي شد، اكنون دودهاي سگرت و چنبرهاي شاپو و پرده هاي كريپ دوشين مي خواهد بر آنها سايه بيندازد."
(صفحة ب، عرض مرام، افكارشاعر)
و افزوده اند:
"من آغاز نمودم و خيلي مسعودخواهم بود درين دورة نهضت، جوانان ما حلقة وصلي بين گذشتة درخشان و آيندة درخشان خودشده و اين عصر را گذشتة روشني براي عصر آيندة روشن خود ثبت نمايند.
"… من كنون به حضور همه برادران و همكاران عزيز خود توصيه مي كنم كه درين دوره كه (اولِ بهارِ خط و آخرِ خزانِ حُسن) است بكوشند كه ثقافتِ بس بزرگ و باستاني چندين هزارسالة ما قطع نشود و هركه هرچه درين باره دارد به ميدان بياورد كه تربية امروزي ما به آن سخت محتاج است."
يادداشتهاي ادبي "افكارشاعر" مربوط اند به حافظ، بيدل، بيدل و خاقاني، مولاناي رومي و گلشن راز، اميرحسيني سادات غوري و شيخ محمودشبستري تبريزي.
2-      مقدمة علم اخلاق:
"مقدمة علم اخلاق" از تأليفات و ترجمه هاي مغتنم است در زمينة فلسفة اخلاق و اخلاق مثالي كه داراي دو برخ است در 764 صفحه. در برخ اول، نخست ديباچه آمده است با ذكر اين نكته كه "بايد در رفتار و زندگي خود داراي مثال و آيديالي باشيم."
"وجود، و باز حيات، و بالآخره شعور، بي مقصدي نيست. مقاصد ما مانند منازل ما بي پايان است؛ ولي اين بي پاياني بالآخره به پاياني رسيدني است. ما بسياري مقاصد خود را به بداهت حس مي دانيم… دريافت مقصد نهائي كاري است كه بداهتِ حس آن را كرده نمي تواند و اين كاري است كه فلسفة اخلاق و اخلاقِ مثالي مي كوشد كه حتي الوسع و به قدر امكان آن را كشف كند."
(ص 1، ديباچه، مقدمة علم اخلاق)
در جاي ديگري از ديباچه مي خوانيم:
" ما در پسكوچه هاي طبيعت و محلة غرائز سير و سُكني داريم و به هر كوي و برزني كه تصادفاً گذر ما بيفتد نمي توانيم كه از كنج و كنار ديگر آن ناحيه با خبرشويم. هريك از اين غرائز اگر گريبان ما را بگيرد آن را يگانه موجودي مي بينيم كه غير آن چيز ديگري را سراغ نداريم و لاجرم گريبان خود را از شر آن خلاص كرده نمي توانيم، و هم اگر احياناً با يكي ازين غرايز در ستيزشويم، باز هم مشكل است كه بتوانيم راه آشتي را با آن بازكنيم. آن غريزه يي كه قرين ما شده است ما را در چاه مي اندازد، و آن غريزة ديگري كه دشمن ما گشته است در كمين ما نشسته و صد چاه ديگر را براي ما مي كَنَد؛ مثلاً غريزة تملك اگر قرين ما شود ما را به صد مهالِك آشنامي كند و هم غريزة جُفتي كه اگر آن را طلاق دهيم صدها عقيدة مجنونانه را در كمين ما تشكيل مي دهد و بقطع و اشتباكِ ريشه هاي اعصاب ما به شدت مي كوشد.
"اين جاست كه اگر از فلسفة راستينِ اخلاق استمداد بخواهيم مي تواند ما را به راه زندگي ما رهنموني كند."
(ص6 ، ديباچه، مقدمة علم اخلاق)
پس از ديباچه، هويت علم اخلاق، ادواراخلاق و قضاوت و سنداخلاقي.
در برخِ دوم، اخلاق اجتماعي و اخلاق مابعدالطبيعه مانند مباحث قبلي وسيعاً بررسي و در خاتمه بر تشوشات در سلوك و معالجات روشني افكنده شده است.
آنچه در مقدمة علم اخلاق مي خوانيم تبحر و توجه ژرفِ استاد را به اين عرصه به خوبي مي نمايد و حاكي از دقتي است كه ايشان به تكميل و استواري سجاياي اخلاق جامعة خود داشته اند و هرگونه پيشرفت و ترقي را بدون آن ناممكن مي دانسته اند.
3-     علم اخلاق (نيكوماسي):
ترجمة "علم اخلاق" (نيكوماسي) اثر ارسطو مشهور به معلم اول از عربي با مقابلة آن به متن انگليسي با استفاده از برگردانِ دي. پي. چيز (D. P. Chase) در 330 صفحه صورت گرفته است و بهترين نشانة تسلط استادِعلامه بر زبان انگليسي است و نمونة روشنِ اشتغالِ ذهني ايشان به مسألة بسيار مهم اخلاق و نقش آن در تشكل و بقاي جامعه.
معرفي كنندة اثر مذكور (جي. اي. سْمِت J. A. Smith) نگاشته است كه "اخلاق ارسطو نيم ِ يك اثري است كه نيمة ديگر آن كتابِ سياست اوست، كه اين هردوجزء دربارة يك موضوع بحث مي كند. اين موضوع را ارسطو در يك جاي فلسفة امورانساني و غالباً در باقي مواقع حكمت سياسي و اجتماعي مي نامد. تمام نظريات مؤلف در هر دو اثر، به حيث مجموع دربارة سلوك انساني و يا فعاليت عملي است، و به عبارت ديگر دربارة همه آن فعاليتهاي انساني است كه تنها متوجه معرفت و حقيقت نيست.
(ص اول، معرفي علم اخلاق ارسطو ترجمة صلاح الدين سلجوقي)
در آغاز كتاب، استاد در 140 صفحه تمهيدي مفصل و انديشمندانه افزوده ارسطو و مكتب وي را شناسانده به انتقاد و تقريظ بر اثر او پرداخته است.
كار ترجمه با امانتداري و دقت تمام پايان يافته است و استاد حتا به قول خودش براي روانتر و واضحتر و عصريتر ساختن عبارات كتاب هم از تصرف در عبارتها اباورزيده است تا "اثر ارزندة معلم اول، اصليت خود را از دست" ندهد.
فرهنگيان گرامي ما مي دانند كه آثار ارسطو از ديرباز در جامعة اسلامي ما شهرت داشته است و آنچه كه استاد انجام داده درواقع گامي است براي آشنايي بيشتر نسل جوان از انديشه هاي قدما و تأكيد بر كوشش براي بازنگري منتقدانه و عميق، تداوم و غناي اين انديشه ها به منظور اصلاح و بهبودِ وضعِ جامعة افغاني.
4-      جبيره:
" جبيره" اثر مغتنم ديگري است از استاد كه با ديدِ بازِ فلسفي بخشي از تجربه هاي آموزندة اخلاقي را به گونة اخلاق تمثيلي و عملي در شيوة مُحاضره به رشتة نگارش درآورده است و چنان مي نمايد كه افكارِ بيان شده در آن ادامه و مكملة مقدمة علم اخلاق باشد و كاري در همان روال.
در برگهاي آغاز جبيره مي خوانيم:
"… هستي زنده و راستينِ تو را از سه گوهر آفريده اند: فكر، عمل، حس. بايد كه فكر تو متوجه حق باشد و عمل تو جانب خيرگرايد و حس تو به سوي زيبايي شتابد و آن سه حركت اند كه براي اين سه موضوع آفريده شده اند و تو بايد كه اين سه گوهر قدسي را بيكار و بيهوده نگذاري و هميشه در كار آنها باشي و مانند مشعلي انوار حق و خير و زيبايي را به اطراف خود بتابي؛ نه براي اينكه تُرابستايند و يا پاداش مادي دهند و يا اينكه ازين راه كَسب بزرگي و نيروكني."
(ص 3 ، جبيره)
استاد، شانزده گونة "جبيره" را برمي شمارد و هرگونه را در فصلي جداگانه ميكاود و مي كوشد كه از اين طريق خواننده را در پويشِ سرمنزلِ كمال ياري رساند.
وي جبيره ها را به دو نوع "پالوده" و "آلوده" بخش مي كند: جبيره هايي كه به صورت تسامي و تزكيه به ميان مي آيند به نام "پالوده" و جبيره هايي كه به صورت انحطاط و انحراف به ميان مي آيند به نام "آلوده" يادشده اند.
5-      نگاهي به زيبايي:
"نگاهي به زيبايي" كه در حمل 1342 در 173 صفحه به زيورطبع آراسته شده مدخلي است بربحثهاي جدي زيبايي شناختي و علم الجمال معاصر در كشور ما با نظرداشت اقتضاي زمان و مصالح و منافع مردم و ملت مسلمان ما.
استادِعلامه در اين اثر چنانچه در آثار ارزندة ديگر خود به مسألة خير و شراخلاقي و روحية زيبايي پسندي، نياز مبرم به معني در كنار ماده و روي آوردن به ژرفا در همه مسايل و امور تأكيدمي ورزد و از فن و ادبِ ارزان كه همه چيز را به ذلت و ابتذال مي كشاند برحذرمي دارد.
به گفته يي: "رسالة نگاهي به زيبايي از علم جمال، فضيلت و خير و تخلق به اخلاق الله مشحون است و مرام فكري استاد سلجوقي برآن است كه علوم جديد را برپاية اخلاق و فضيلت و كيان خودي استوار سازد و معنويت را به زيبايي مندمج نموده و هنرمند را سازندة نقد و جبيره معرفي كند."
(ص د ، مقدمه، نگاهي به زيبايي)
مؤلف در اين اثر از يك سو به جذب و تعميم گستردة دانشهاي امروزه نظردارد و در راه مبارزه با جهلِ ساري آن را از اهم امورمي داند و از سوي ديگر "چون علوم مذكور علوم موضوعي و آفاقي است و به مليت و وطنيت ما تماسِ بسيارمثبتي ندارد بهتراست كه آنها را به علمِ اخلاق و فنونِ ظريفه تقويه و جبيره كنيم تا روح و ذاتيات وطني و ملي ما نيز باقي بماند و از بين نرود و چون اين علوم كه آن را از خارج واردمي كنيم غالباً صبغة تيره يي از ماديت دارد بازايستادشدنِ اخلاق و فنون ظريفه به مقابل آنها نمي گذارد كه روح ماديت براين كشور پرگشايد و كاملاً غلبه كند."
(ص ج ، مقدمه، نگاهي به زيبايي)
6-      محمد در شيرخوار گي و خُردسالي يا سرگذشت يتيم جاويد:
از ترجمه هاي بسيار ارزنده، شيوا و دل انگيز استاد يكي هم "محمد در شيرخوارگي و خُردسالي" (سرگذشت يتيم جاويد) است كه به خامة محمدشوكت التوني نگارش يافته. چيره گي كامل استاد بر دقايق زبان فخيم عربي از لابه لاي سطور و فصولِ اين اثر به خوبي آشكار است و گُزارندة ارجمند، رسالة "گوشه يي از پيغام تو" را كه چكيدة قلم خودش بوده ضميمة اثركرده و بر لطف و غناي آن افزوده است.
نويسندة محقق و تواناي عربي در نامه يي كه به مترجم اثر نوشته تذكرداده است:
"بختيارم كه اولين ترجمة كتاب من به زبان مردم افغانستان صورت مي گيرد. اين زباني است كه اولياء و اصفياءِ متصوفين كه به حقيقت رسيده اند توسط آن نور و هدايت را براي فرورفتگانِ ظلماتِ گمراهي نوشته و نشركرده اند. زباني است كه در شعر خود بر قلة فنون جاي گرفته است؛ و اين كافي است كه بگويم اشعارِ آن غزلهايي است كه بعشق خداوند و محبت فرستادة او سروده شده است.
"زبانِ آن افغانستاني كه از اصلابِ آن جمال الدينِ افغاني به وجودآمده و مشعلِ روشنِ افكارِ جديدِ تمام شرق شده و اولين نداي آزادي از حنجرة او برآمده است. اوست كه ظلم و استبداد را به لرزه درآورده و پرچمِ آزادي و درفش استقلال را درنتيجة نهضتِ خود يكي بعد ديگري درين كشورهاي شرقي و اسلامي افراشته است."
(ص 8 ، مقدمه، محمد در شيرخوارگي و خُردسالي)
حجم كتاب به بيش از 641 صفحه مي رسد و رسالة "گوشه يي از پيغام تو" اثرخامة عنبرشمامة استادبزرگوار بخش گسترده يي در حدود بيش از چهارم حصة كتاب رادربرمي گيرد. "گوشه يي از پيغام تو" برداشتها و دريافتهاي ژرف و روشندلانة علامه سلجوقي است كه با ديد يك فيلسوف، عارف، انديشمند، دلباخته و مخلصِ واقعي با زباني رسا، گويا، متين و محكم بيان شده است و پخته گي و ذُروة كمالِ سخنِ استادِ عاليقدر را به اثبات مي رساند.
7-      نقد بيدل:
با متن نسبتاً كامل و شاملي كه از كلياتِ بيدل عليه الرحمه در مطبعة تعليم و تربيه در چهارمجلد به چاپ رسيده است كتاب "نقدبيدل" از علامه استادصلاح الدين سلجوقي نيز به صورت جداگانه در سال 1343 ه. ش. در 571 صفحه چاپ شده كه مقدمه و موْخره يي ندارد و به نظرمي رسد كه مجموعة يادداشتها و ديدگاههاي پراكندة استاد دربارة شعر و سخن و شيوه و مكتبِ ميرزاعبدالقادرِبيدل است كه فراهم آمده و لازم دانسته اند كه براي فهم و دركِ بهتر و برداشتِ سهلتر از آثارِ بيدل آنها را به دسترس خواننده گانِ علاقه مند و تشنه كام كليات بگذارند.
در جايي از متن كتاب، استادمرحوم خاطرنشان ساخته است: "در آوان كودكي در انجمنهاي خانه گي كه پدر و اخوال و اعمام و باقي اقوام من گردمي آمدند، بيدل بيشتر مورد بحث بود. دايرة ادبِ ايشان محصوربود به مولانا و عطار و شبستري و ساداتِ غوري و حافظ و جامي و بيدل.
"… من كه در غيابِ ايشان به تقليد ايشان كليات بيدل را كه چاپ بمبئي هند بود برمي داشتم … با اينكه شعوراً نه از نثر و نه از نظم آن استفاده كرده مي توانستم، ولي نظم و موزيكِ غزلهاي آن و مخصوصاً نامطبوع هاي آن در روح من اثرعميقي مي كرد، و چون حافظة خوب داشتم بسياري از آن غزلهاي نامطبوع را حفظ كرده بودم … ."
(ص 555 ، نقدبيدل، چاپ سال 1343 در كابل)
به تبعِ همين دلچسبي و كشش بعداً استاد به كاوش و جستجو در آثاربيدل اهتمام ورزيده و دوستدارانِ انديشه ها و آثارش را از دست آوردهايش در اين زمينه مستفيد ساخته است.
نقدبيدل كه بيشتر توضيح و تشريح نكات و اصطلاحات و راز و رموزِ خاصِ كلامِ بيدل است از نظرِ عارف و صوفي و اديبي فيلسوف مشرب براي همگنان و همراهان و همسلكان، كتابي است كه دانشجويان، بيدل خوانان، بيدل شناسان و خواستارانِ شعر و سخن اين شاعر و عارف بزرگ را خوش آيد و در كار ايشان مثمرافتد.
در كتاب مذكور به غزليات، عرفانيات، رباعيات، قصايد، تركيب بند، ترجيع بند، مخمس، متفرقات، نكات و رقعات عطف توجه شده است.
8-      تجلي خدا در آفاق و انفُس:
در آشنايي با محتوا و مضمون كتاب "تجلي خدا در آفاق و انفس" كه از آثار پرمغز و شيرين و دلچسبِ استادِمرحوم است به عرض مرام خود ايشان مراجعه مي كنيم و مي خوانيم:
" اين اوراق را نمي توان به هيچ صورت كتابي در علم كلام (علم عقايد) شمرد و يا آن را اثري در علم و يا فلسفة الهيات دانست، زيرا اين علوم داراي موضوعات متعدد و شامل ابواب و فصول متنوعي مي باشد كه بر يك نظام علمي و فلسفي ترتيب شده است. ولي اين رساله مُحاضره ايست در اطراف يك موضوع كه آن عبارت است از اثبات وجودخداوند عزاسمه، و آن هم به ادله و برهاني و خطابي و غالباً از طرف آن دانشمندان و نويسنده گانيكه مَوجَه هاي ماديت و الحاد از سرزمينهاي ايشان جانب ما مي وزد.
"و ازينرو ما از فكر و عقيدة هر خداپرستي كه در هر زمان و هر مكان و هر دين و هرملتي بوده و هست و كنون به دست ما آمده است، استمداد و اقتباس نموديم. غرض ما اداي واجبِ ستايش و نيايش است به خداوندِ خالق و منعم و ايفاي وظيفة برادري است به فرزندانِ خداپرستِ اين وطنِ اسلامي و مخصوصاً به جوانانيكه حفظِ موجوديتِ ذاتياتِ ملي و كرامت انساني را فرضِ ذمة امروز و فرداي خود مي دانند ورنه وجودخداوند بدهي است و خداوندِ بي نياز، نيازمندِ اين قيل و قال نمي باشد."
كتاب مشتمل است بر راز و نياز، مقدمه يي مبسوط، فصلي در الحاد و اقسام آن و بحثي مشبوع دربارة تجلي خدا در آفاق و انفس با تكيه به براهينِ علم الغاياتي، علم الوجودي، امورانساني تكويني و غاياتي و ديني.
تجلي خدا در آفاق و انفس را بايد به دقت و با وسعت نظرخواند هرچند استادعلامه آن را بيش از رساله يي نشمرده است و البته اين از هضمِ نفسِ كامل ايشان برمي خيزد.
9-      تقويم انسان:
لقد خلقناالإنسانَ في أحسَنِ التقويم (قرآن كريم: آية 4 ، سورة 95 ) با همين كلام مقدس الهي اثروالا و پر معناي تقويم انسان آغازمي يابد، كتابي كه ناشر و مهتمم آن حميراملكيارسلجوقي است و در جوزاي 1352 ه.ش. در كابل حُلية طبع پوشيده است.
اين اثر را شادروان استادسلجوقي كه "بعد از دو و نيم سال بيماري جانگزاي خُناقِ صدر و به عبارتِ اطباءِ كلاسيك (جمودالصدر) " بهبود نسبي يافته بوده با همتِ عالي و پذيرش رنج بيكرانِ تأليف و نگارش، اثري با چنين ابعاد گسترده، همه جانبه و عميق چون چكيدة تجربه هاي زنده گي و فشردة آرزوهاي عظيم و پاك انساني خود پديدآورد و با خلوص نيت و مرام به خانم و دوستدارانش پيشكش كرد – يادگاري كه اكنون غنيمتي بزرگ است و فشرده و خلاصة تفكرات و تأملات بازپسين سالهاي عمر پُر ارجِ استاد را به حلقه هاي علمي و فرهنگي ما بازمي تابد.
اين كتاب در واقع آيينه يي است روشن از آنچه علامة بزرگوارمان راجع به انسان و انسانيتِ راستين مي انديشيده و مي پنداشته و آرزو و اميد تحقق آن را داشته است. وي با اين چراغ و با چنين استواري و پايداري در جستجوي انسان آرماني خويش برآمده است و كوشيده تا به ماهيت و راز انسان پي ببرد و اين ماهيت و راز را به صورت فردي و جمعي بنمايد. او دريافته است كه "افراطيون فرديت به مجمع توجهي ندارند و تفريطيون آن يعني افراطيون اشتراكيت به فرديت عنايتي نمي كنند در حالي كه انسان اينطور چيزي نبايد باشد؛ زيرا انسان به قطع نظر از همة اين افكارشاذه كه بعضي ها به روي كارآورده اند موجودي است كه فرديت و اشتراكيت هردو در ماهيت او داخل است."
(ص 7 ، كلمة ناشر، تقويم انسان)
استاد از سقوطِ غرب به داخل ماديت و از لغزش شرق به سوي نسيانِ معنويت نگران ولي سخت اميدوارِ رهايي از اين مهلكه است و مي گويد: "محيط ما و محيطِ غرب هردو خواهند دانست كه راه نجات در مبادي خير و حق و زيبايي است."
(ص ج ، تقويم انسان)
كتاب كه 344 صفحه دارد و به تمثال استاد آراسته شده با تقريظي به قلمِ شادروان محمدابراهيم مجددي شروع مي شود، سپس "كلمة ناشر" و نامة استادمرحوم به وي مي آيد و متن كتاب از نخستين تا آخرين برگ، بدون عنوان و فصل بندي ادامه مي يابد؛ مانند يادداشتهاي خصوصي كسي كه در صدد چاپ و نشر آنها نبوده و تنها گاهگاهي به سطرهاي گذشته برمي گشته و كلمه يا عبارتي در كنارِ آنها براي روشني و دركِ درست مي افزوده است. در واقع هم چنين بوده و استادگرامي، تقويم انسان را به خانمش و از طريق او به همة ما با فراخ دستي ارزاني فرموده است.
در پايان سزاوار است از جامعة فرهنگي مان بخواهم كه در دوران كنوني با توجه به نياز اساسي بازسازي جامعه و كشور به آثار و افكار انديشمند بزرگي چون شادروان علامه استادصلاح الدين سلجوقي بازنگري و در آنها كاوش وكنكاش منتقدانه نمايند و ماحصلِ كار و پويش شان را به دسترس هموطنان به ويژه جوانان آگاه، فهيم و با درد بگذارند تا نقدينه هاي اين گنجينه، اثري شايان در بهبود وضع و حال نابه سامان و تأثر بار ما داشته باشد و روان پاك آن فرزانة بلند مقام شادشود. نخستين گام در اين راه پرميمنت چاپ و اشاعة مجدد آثار و ميراث علمي – ادبي استاد جليل القدر خواهدبود.
علامه استاد صلاح الدين سلجوقي در سال 1349 ه.ش. ديده از جهان پوشيد. خداوند تبارك و تعالي غريق رحمت بيكرانش كناد و از فيض و بركت معنويت آن عالي جناب ما را بهره مند سازاد!
 

كابل 29 عقرب 1371*
 

* اين متن در محفل بزرگداشت يك صدمين سال تولد علامه استادصلاح الدين سلجوقي كه از سوي انجمن نويسنده گان افغانستان در تالار اتحادية ژورناليستان افغانستان در كابل برگزارشده بود به خوانش گرفته شد.