آرشیف

2015-2-1

محمداکرام اندیشمند

معارف عصری در افغانستان

 قسمت اول
 
سخنی با خوانندگان:
"معارف عصری درافغانستان"، مطالعه و بررسی تأسیس و انکشاف معارف عصری در کشور است. تاریخ معارف عصری در افغانستان با آغاز قرن بیستم میلادی آغاز میابد. وقتی از تاریخ معارف عصری در افغانستان بحث می شود، درواقع سخن از شکل گیری و انکشاف معارف در سال های قرن بیستم میلادی است. هرچند معارف در این سالها علی رغم رشد و انکشاف با نشیب ها و فرود های بسیاری همراه بود.  این مقاله نخست بگونۀ اجمالی در عنوان"شکل گیری و انکشاف معارف عصری درافغانستان" برای نشر در مجلۀ عرفان، ماهنامۀ مربوط وزارت معارف افغانستان نگاشته شد که اینک با تفصیل بیشتر با یک سر آغاز در سه بخش اصلی و عناوین مختلف در این بخش ها مورد مطالعه قرار خواهد گرفت:
 بخش اول به ایجاد و تأسیس نخستین مکتب عصری در کشور و سیر تاریخ معارف از نخستین سال های قرن بیستم میلادی تا نخستین سال های دهۀ هفتم این قرن بر میگردد.
بخش دوم از سرنوشت معارف در سه دهه بی ثباتی و جنگ در اواخر این قرن سخن و حکایت دارد.
در بخش سوم، چگونگی ساختار تشکیلاتی و سیستم معارف در طول این قرن با عوامل و موانع انکشاف معارف مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
البته دونکته در این نوشته برای خوانندگان قابل تذکر است. نکتۀ اول اینکه وقتی تاریخ معارف عصری بحث می شود، بحث در این مورد تا اواخر دهۀ هفتاد میلادی شامل بخش تحصیلات عالی نیز می شود که تا آن وقت ا زلحاظ اداری و تشکیلاتی بخشی از ادارۀ معارف کشور بود. سپس تحصیلات عالی در سال 1977در چارچوب وزارت جدید بنام وزارت تحصیلات عالی تنظیم یافت که مطالعه و بررسی مفصل آن بحث جداگانه می خواهد.
 نکتۀ دوم قابل تذکر که به آن اشاره باید نمود، چگونگی دقت و صحت  آمار و ارقام  است. هرچند این آمار و ارقام از مراجع و منابع مختلف اخذ شده است اما در دقت و درستی صد درصد برخی از این آمار با احتیاط و تردید برخورد باید کرد. متأسفانه در افغانستان دقت و صحت آمار و ارقام پیوسته و همیشه یکی از مسایل قابل تأمل است. علی رغم این وسواس و احتیاط در این آمار حقایق زیادی نهفته است. هرچند بگونۀ ناقص و غیر دقیق می توان به واقعیت های بی شماری در مورد چگونگی تحول کمی و کیفی تعلیم و تربیه و صعود و سقوط معارف کشور در تاریخ شکل گیری و انکشاف آن پی برد.
 
سرآغاز:
تعلیم و تربیه که بگونۀ عصری با نام معارف شناخته می شود ریشۀ سنتی، عنعنوی وبومی دارد.  تاریخ شکل گیری و انکشاف معارف عصری در افغانستان به یک قرن قبل بر  میگردد؛ اما تعلیم و تربیۀ عنعنوی و سنتی در کشورما در ژرفنای قرون و سده های متوالی ریشه دارد. ریشه های که از آن گذشته های دور با عقاید و معارف اسلامی پیوند میابد. کسب علوم و معرفت در یک قرن قبل از امروز بگونۀ عام منحصر به فراگیری علوم اسلامی و دینی بود. احکام و معارف اسلامی و حتی عنعنات و رواج های متأثر از معارف اسلامی کلیه عرصه های حیات اجتماعی و فردی را احتوا میکرد. از این رو علمای دینی به عنوان رهبران و زعمای معنوی در حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه نقش و تأثیر فراوان و گاهی تعین کننده داشتند. معهذا تعلیم و تربیه هم در چنین  فضایی شکل میگرفت و ملا و مسجد، نماد و محل تعلیم و تربیه در جامعه شناخته می شد.  
اما با شروع قرن بیستم تغیراتی در وضع تعلیم و تربیه در کشور ایجاد شد. معارف عصری بوجود آمد. هرچند که ایجاد و تغیر در عرصۀ تعلیم و تربیه با کندی و بسیار آهسته آغاز یافت. این تحول زادۀ ارتباط افغانستان با جامعه و کشور های بیرونی بود. این ارتباط در آغاز در وجود حکومت و حکومت داران خلاصه می شد. از این رو تعلیم و تربیۀ عصری بر آمده از بیرون نخست در میان حکومت داران و دولتمداران آغاز گردید و نخست به عنوان یک ضروت برای اداره و حاکمیت از سوی زمام داران نگریسته می شد. اما بعداً این نگرش با انکشاف سریع و گستردۀ معارف عصری در سلطنت امان الله خان تغیر یافت. در این دوره بسوی معارف عصری به عنوان منبع پیشرفت، رفاه و اقتدار جامعه و کشور نگاه می شد. در درازی یک قرن انکشاف و گسترش معارف عصری در افغانستان که فرود و فراز فراوانی را تجربه کرده است، آهسته آهسته تعمیم معارف عصری در ذهنیت های عامه جا گرفت. هرچند این ذهنیت از یک منطقه و ولایت تا منطقه و ولایت دیگر، از شهر تا روستا و از میان یک قشر و طبقۀ خاص اجتماعی تا قشر و طبقۀ دیگر تفاوت داشت و اکنون نیز تفاوت های این چنینی را هرچند نه به آن شدت و حِدت گذشته می توان مشاهده کرد. اما امروز علی رغم مکتب سوزی های که از سوی گروه سیاسی-نظامی بنام طالبان صورت می گیرد، نیاز به توسعه و تعمیم معارف عصری به عنوان منبع ترقی و پیشرفت برای بسیاری مردم افغانستان قابل درک و فهم است.
هرچند معارف عصری نخست از سوی زمام داران کشور و دولتمداران شکل گرفت و با توجه و تلاش آنها گسترش یافت، ولیکن در ایجاد و انکشاف تعلیم و تربیۀ عصری فعالیت و نقش سازمانهای بین المللی در کمک به کشور های عقب مانده و ایجاد نورم ها در مورد این کمک به خصوص در بخش تعلیم و تربیه بسیار مهم و مؤثر بود.
موجودیت این ذهنیت که معارف عصری و تعلیم و تحصیل در مکتب و مراکز آموزش عالی به شیوۀ عصری در مخالفت با اسلام و شریعت اسلامی است، قبل از آنکه از مراجع و منابع شرع اسلامی ریشه گرفته باشد متأثر از افکار و ذهنیت های عقب ماندۀ قبیلوی و بدوی است. در آیات متعدد قرآنکریم به کسب علم و حکمت بار بار تأکید صورت گرفته است. قرآن شریف  از برتری علم و فضیلت عالم بر جهل و جاهل سخن می گوید. در آیت 269 سورۀ بقره، حکمت خیر کثیر خوانده می شود. مسلماً حکمت تنها محدود و منحصر به علوم و دانش دینی نمی باشد:
گفت  حکمت  را  خدا  خیر کثیر
هر  کجا  این  خیر  را  یابی  بگیر
پیغمبر اسلام حضرت محمد(ص) می گویند که من معلم مبعوث شده ام و کسب و تحصیل علم را از گهواره تا گور فریضه و وجیبۀ  مسلمانان میداند:
چه خوش گفت پیغمبر راستگوی
ز گهواره  تا  گور   دانش   بجوی
 در دوران تاریک قرون وسطی، برخی از ریشه ها و بنیاد های علوم عصری که پیشرفت های ساینس و تکنالوژی امروز برشالودۀ آن پی ریزی گردید، ازجهان اسلام بسوی اروپا گسترش یافت. به قول نویسنده و پژوهشگر فرانسوی، پی یرروسو Pierre Rousseau مؤلف تاریخ صنایع و اختراعات و بسا از آثار دیگر در مسایل مختلف تاریخی و علمی در نیمۀ اول قرن بیستم :«یک نکتۀ اساسی و یک واقعیت بزرگ تاریخی را نباید از نظر دور داشت که در بحبوحۀ قرون وسطی هنگامیکه ملل اروپایی به منتها حد انحطاط و هرج و مرج فکری سقوط کردند باردیگر اختراعات صنعتی و ابداعات فکری را ازممالک شرق اقتباس کردند و همین اقتباس مبنای پیشرفت و اساس ترقی ایشان شد.»(1)
در دوران خلافت اسلامی عباسیان وقتی هارون الرشید خلیفۀ مشهور این خانواده  در سال 807 میلادی ساعت ساخت مسلمانان را به شارلمانی پادشاه فرانسه هدیه فرستاد، شاه مذکور از گردش عقربه های ساعت هراسید و گمان کرد در داخل آن اجنه را گذاشته اند. هنوز به نظریات و اندیشه های ابن سینا در علم طب در دانشگاه ها و پوهنتون های اروپایی توجه می شود. در آن دورانی که تمدن اسلامی در بستر اوج و شگوفایی خود قرار داشت، کسب علم و دانش در تمام عرصه های حیات در پهلوی علوم دینی بخشی از حیات اجتماعی مسلمانان را تشکیل می داد. بدون تردید وقتی دنیای اسلام از پیشرفت در عرصۀ علوم باز ماند، از کاروان تمدن امروزین بشری هم عقب افتاد. پسمانی دنیای اسلام و مسلمانان از تمدن امروزین بشری که آنها را در درماندگی، فقر و انواع مصایب اجتماعی فرو برد، به نبود توازن قوت و اقتدار با دنیای پیشرفته و متمدن غرب انجامید. آنچی که از نبود توازن اقتدار و پیشرفت و ضعف و درماندگی دنیای اسلام و مسلمانان در میان برخی از گروه های سیاسی اسلام گرا در پایان قرن بیستم ایجاد شد جبران این ضعف و حقارت با جنگ انتحاری خود را نمایاند. در حالیکه این حقارت و درماندگی و این نبود توازن و بی عدالتی را جز با پیشرفت در عرصۀ علوم، و انکشاف و اقتدار در میدان اقتصاد، سیاست، فرهنگ و سایر بخش های حیات نمی توان جبران کرد. جنگ انتحاری بمنظور ایجاد توازن در دنیای نا متوازن امروز میان جهان عقب مانده و نیازمند اسلام و دنیای پیشرفته و مقتدر غرب و مکتب سوزی تحریک اسلامی طالبان افغانستان به عنوان بخش دیگر از راهکار در این عرصه،  جز انعکاسی از افکار بدوی و جاهلانه چیز دیگری نیست. رمز و راز رقابت و مقابله با پیشرفت و اقتدار تمدن غرب که از مکتب و توسعۀ علم برخواسته است نه در مکتب سوزی بلکه در مکتب سازی و ارتقای معارف در هردو عرصۀ کمیت و کیفیت نهفته است.      
           اندیشمند   کابل – اسد 1386  جولای 2007  
 
بخش اول
سیر تاریخی معارف عصری
 امیرشیرعلی خان و تأسیس نخستین مکتب :
 
مکتب را برای نخستین بار در تاریخ معاصر افغانستان بگونۀ نیمه عصری امیر شیرعلی خان در سال 1875 میلادی در کابل ایجاد کرد که از دومکتب ملکی و نظامی تشکیل یافته بود. برخی از نویسندگان اقدام امیر شرعلی خان را در تأسیس نخستین مکتب ناشی از نظریات و پیشنهادات سید جمالدین افغانی تلقی می کنند. سیدقاسم رشتیا مؤلف افغانستان در قرن نزده معتقد است که:« امیر شیرعلی خان مطابق پروگرامی که سید جماالدین افغانی به وقت ترک وطن به او تسلیم کرده بود مکاتب ملکی و عسکری را برای بار اول در مملکت اساس گذاشت.»(2)
 مکتب ملکی امیر شیرعلی خان بنام مکتب ملکی خوانین، ویژۀ سرداران وخوانین کشور درپایتخت می شد. این مکتب در بالاحصار کابل تأسیس یافت که در آن اطفال خانوادۀ امیر و خوانین دربار مضامین حقوق، اداره، سیاست و علوم ادبی را فرا میگرفتند. مکتب نظامی امیر مذکور در شیرپور کابل تشکیل گردید. در این مکتب تعلیمات نظری و علمی قرائت، تحریر، علوم دینی و تاریخ تدریس می شد. همچنان تعلیمات حربی، قواعد انداخت توپ، تعلیمات پیاده، سواره، نشان زدن و غیره نیز به شاگردان آموخته می شد. مکتب حربی سیصد تن شاگرد داشت که بصورت لیلیه در آنجا به سر میبردند و مصارف آنرا دولت تأمین میکرد. این هردو مکتب از سوی قاضی عبدالقادر مدیر مسؤل جریدۀ شمس النهار اداره می شد که در واقع او اولین وزیر افتخاری معارف کشور محسوب میگردد.(3)
امیر شیرعلی خان خودش از امور شاگردان وارسی می نمود و از امتحان آنها نظارت میکرد. در هردو مکاتب ملکی و نظامی معلمین خارجی تدریس مضامین ریاضی، جغرافیه، کیمیا و نقشه کشی را بدوش داشتند. تشکیلات معارف در این زمان شامل یک آمر معارف، معلمان داخلی و خارجی، مبصر عمومی، تحویلدار، دفتر خرید و تهیۀ لوازم قرطاسیه و بودجه می شد که مصارف استادان، نشر کتب و مصارف مستخدمین را در بر میگرفت.
 
معارف در دوران سلطنت امیر عبدالرحمن خان:
هرچند زمینه در عرصۀ تأسیس و انکشاف مکتب و معارف عصری در سلطنت امیر عبدالرحمن خان بیشتر از دوران پادشاهی امیر شیرعلی خان در پایتخت کشور مساعد بود اما عبدالرحمن خان هیچ گامی را دراین مورد برنداشت. او هیچ مکتبی را نه در پایتخت و نه در هیچ نقطۀ کشور ایجاد نکرد. میرغلام محمدغبار مؤرخ و نویسندۀ کتاب افغانستان درمسیرتاریخ ازبی اعتنایی امیر عبدالرحمن درمورد فرهنگ و معارف می نویسد:«هیچ  نقطۀ درخشانی درتاریخ این عهد راجع به فرهنگ جدید دیده نمی شود. بی اعتنایی امیر دراین زمینه تا جائی بود که میتوان آنرا تعند و تعمد او در جلوگیری از فرهنگ نامید. زیرا امیر عبدالرحمن از تمدن و فرهنگ جدید جهان آگاه بود، معهذا یک مکتب نساخت و یک جریده تأسیس نکرد، در حالیکه افغانستان با هردو سابقه داشت. تنها امیر مطابع لیتوگرافی وارد کرد و کتب ورسالات چندی برمبنی اطاعت پادشاه و تحویل دادن مالیات در سر موعد و چند قانون اداری چاپ نمود. امیر درمسجد شاهی بازار چوب فروشی مدرسه ئی مختصر تعمیر و درقالب کوچکی تدریس فقه را دایر نمود. مدرسین این مدرسه دونفر از ملاهای ننگرهار و قندهار بنام ملا غلام محمد و ملا ابوبکر بودند که بعدها معزول و عوض شان در 1893 ملا احمدجان توخی و ملاگل احمد احمدزایی مقرر گردید. برعکس مطبوعات و رسالات خرافی و اساطیری ازهند انگلیسی مثل سیلی در افغانستان میریخت و نسل جوان کشور را برجعت قهقرا بجانب فال گیری و اوهام و تاریکی رهنمونی می نمود.»(4)
شاید برخی از پژوهشگران، بیداد گری و خشونت امیرعبدالرحمن و جنگ های او را در داخل کشور عامل بی اعتنایی امیر در مورد معارف و مکتب تلقی کنند. و یا امیر موصوف را نا آگاه به نقش و اهمیت معارف در ترقی و پیشرفت کشور پندارند. هرچند  مؤلف افغانستان درمسیر تاریخ او را شخص آگاه به فرهنگ و تمدن جدید جهان میداند. اما شگفت آور این است که امیر عبدالرحمن خان در آخرین وصیت نامۀ خود به پسر و ولیعهد سلطنتش حبیب الله از اهمیت تعلیم و تربیه و تأسیس مکتب سخن می گوید. او در حالیکه بدویت و نا آگاهی جامعۀ افغانستان را که از آن به "قوم ما" نام می برد، عامل بازدارنده و منفی در تأسیس و تعمیم تعلیم و تربیۀ عصری تلقی می کند،  پسرش را با جدیت توصیه می دارد تا در زمان حکومتش به ایجاد و انکشاف تعلیم و تربیه اهتمام نماید:«لازم است که به غرض سعادت قوم و استراحت رعیت و ثبات پایۀ امنیت و آرامی در اطراف مملکت نهایت کوشش و اهتمام نمائی و باید بدانی که کامیابی و نجات بلاد به ثروت موقوف است و ثروت و نفوذ بدون زراعت و تجارت و صنعت میسر نمی شود و ترقیات اینها به تعلیم و تربیۀ عمومی احتیاج دارد.
فرزندم! قوم ما تا کنون در ابتدای درجات مدنیت میباشند و افراد شان بجانب تحصیل علوم و تنویر افکار همت و توجه نمی گمارند. من از دل خواهشمندم که بغرض تأسیس مکاتب عرفانی و انتشار انوار آن درتمام اطراف افغانستان به اصولیکه دربلاد غربیه وجود دارد اقدامات نمایم، لاکن امثال هم چه مطالبِ بلند بمجرد اراده در اندک زمان میسر نمیگردد، زیرا این مقصد به نمو و ترقیات تدریجی محتاج است. برشما لازم است که درزمان حکومت خود عطف توجه تامۀ خود را به این موضوع مهم گماشته یقین نمائی که احیای این مطلب بزرگ ازمقدس ترین وظایف شما است. زنهار درملت خود حس شوق و رغبت تعلیم و تربیه را تولید نموده دروازۀ این مقصد و آرزوی مقدس ما را بگشائی.»(5)
 
 لیسۀ حبیبیه و شکل گیری معارف عصری:
 در حالیکه امیر شیرعلی خان بنیانگذار مکتب رسمی در اواخر قرن نزدهم است، اما تاریخ  شکل گیری معارف و مکتب عصری در کشور به سالهای نخست قرن بیستم میلادی برمیگردد. امیر حبیب الله فرزند امیر عبدالرحمن خان از بنیانگذاران معارف عصری در افغانستان محسوب می شود. با وفات امیر عبدالرحمن در سال 1901 که پسرش امیر حبیب الله بر سریر امارت و سلطنت پدر تکیه زد، اولین گام های عملی را در تشکیل معارف عصری در نخستین سالهای سلطنت خویش برداشت. وی در سال 1282 خورشیدی( 1903) تهداب اولین لیسه را در تاریخ معارف عصری افغانستان بنام لیسۀ حبیبیه در شهر کابل گذاشت. به نوشتۀ مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ:« این لیسه دارای سه درجه:ابتدایی (ازصنف اول تا چهارم)، رشدی (صنوف پنجم، ششم و هفتم)و اعدادی(صنف های 8، 9، 10 و 11) بود. در صنوف ابتدایی 4 سال مضامین دینیات، دری، حساب، جغرافیه و مشق خط تدریس می شد. در رشدیه سه سال دینیات، تاریخ، جغرافیه، زبان(دری، پشتو، یا اردو و یاترکی) رسم، حفظ الصحه، رقوم و سیاق تعلیم میگردید. در اعدادیه سه سال دینیات، دری، تاریخ، جغرافیه، جبر و مقابله، مثلثات، هندسه تحلیلی، جرُاثقال، حکمت طبیعی، کیمیا و انگلیسی تدریس می شد. در سایر مساجد امرشد که تعلیم اطفال طبق پروگرام رسمی معارف و زیرنظر مامور مکاتب رسمی به عمل آید. شش شاخۀ ابتدایی این لیسه در سایر نقاط شهرکابل به نام های مکتب ابتدایی باغ نواب، تنورسازی، خافی ها، پرانچه ها، مکتب "خدام حضورعالی" و مکتب هنود موجود بود.
امیر حبیب الله خان در اواخر سلطنت خود امر نمود که در جملۀ صنوف ابتدایی این لیسه یک صنف خاصی بنام "صنف شهزادگان عظام" هم تشکیل گردد. ولی تعداد شهزادگان قابل مکتب از چهارنفر بیشترنبود: شهزاده عبدالمجید خان، شهزاده اسدالله خان، شهزاده محمدامین خان و شهزاده محمدعلی خان. پس امیر امر کرد که تعداد این صنف ممتاز از سردارزادگان محمدزائی پوره شود. تعدادسردار زادگان بزرگ به 14 نفر رسید و صنف بکار آغاز کرد. مقرر بود که اینها بعلاوه نصاب سایر صنوف ابتدایی قدری مضامین بیشتر بخوانند.
مجموع تعداد طلبه(شاگرد) در لیسۀ حبیبیه 269 نفر و در مکاتب ابتدایی شهر 700 نفر بود که بعدها تعداد آنان به 1534 نفر رسید. مجموع تعداد معلمین 55 نفربود که از آنجمله دونفر معلم نظامی برای تمرین عسکری درتمام مکتب مشغول بود. درکابل یک دارالمعلمین ابتدایی با نصاب سه ساله مشتمل بر 80 نفرمعلم موجود بود که بعد از سه سال در هردوره 30 معلم ابتدایی بیرون میداد.»(6)
در لیسۀ حبیبیه علاوه از معلمین افغانی معلمین هندی نیز تدریس میکردند. البته فارغین لیسۀ حبیبیه بدرجۀ بکلوریا بسیار کم بود و در طول چهارده سالِ نخست تنها 19 نفر تعلیمات خود را تا صنف 12 در لیسۀ حبیبیه به پایان رساندند. مسلم بود که این تعداد فارغان صنف 12 برای کشور که توسعه و گسترش معارف از نیاز های بنیادین در ترقی و پیشرفت آن محسوب می شد، بسیار اندک بود.
امیر حبیب الله علاوه از تأسیس لیسۀ حبیبیه که یک مکتب و لیسۀ ملکی شمرده می شد، به تشکیل مکتب حربیه نیز مبادرت ورزید. وی در سال 1909 مکتب حربیه را در شهر کابل تأسیس کرد. تمام مصارف این مکتب از بودجۀ دولت تأمین می شد. معلمین مکتب حربیه شامل معلمین افغان و ترک بودند. شهزاده امان الله خان از نخستین شاگردانی بود که در این مکتب تعلیم و آموزش یافت. جالب این بود که مضامین درسی مکتب حربیه حتی بیش از حد معمول و مروج مکتب حربی امروز به نظر می رسید:« درمکتب حربی قرآن کریم، خط، حساب، هندسه، جغرافیه، جمناستیک، تعلیمات پیاده، معلومات طبیعیه، تاریخ اسلام، صرف و نحو، هندسه اثباتی، اصول ریاضی اعشاری، مسالک پیاده، سواری، توپچی، استحکام، مخابره، الجبر و تاریخ عمومی تدریس می شد. تعداد طلبۀ مکتب حربیه در ابتداء 150 نفر و باز 400 و در اواخر به 900 نفر می رسید.»(7)
در سال 1910 امیر حبیب الله به تأسیس پرورشگاه ایتام درشهرکابل مبادرت ورزید. سال بعد در 1911 اولین درمانگاه طب به شیوۀ عصری تحت نظر دکتوران ترکی در شهر کابل بوجود آمد.
اولین دارالمعلمین نیز در دوران پادشاهی امیر حبیب الله در سال 1291(1912) تأسیس یافت. درگام نخست 160 تن به عنوان شاگرد وارد این دارالمعلمین شدند و پس از دو سال آموزش وسپری کردن امتحان ازمیان آنها65 تن سندفراغت بدست آوردند.(8) 
 همانگونه که مکتب حبیبیه نخستین لیسۀ عصری در تاریخ معارف افغانستان بود، اولین مرکز بروز و شکل گیری اندیشه و نهضت روشنفکری کشور محسوب می شد.  نخستین جنبش مشروطیت و تشکل سیاسی بنام"جمعیت سری ملی" با مرام تغیر سلطنت مطلق العنان به سلطنت مشروطه در سال 1909 در واقع از مکتب حبیبیه برخواست. سپس بسیاری از رهبران و فعالان این حزب از سوی امیرحبیب الله دستگیر و اعدام شدند. در میان زندانیان و اعدام شدگان،  معلمان مکتب حبیبیه تعداد قابل ملاحظه ای را تشکیل میدادند. حادثۀ شگفت آور و تحسین بر انگیز در جریان اعدام های مشروطه خواهان که تعهد و تهور این مبارزین روشنفکر را متبلور ساخت، از سوی یکی از معلمان لیسۀ حبیبیه به ظهور رسید. وقتی ملامحمدسرورخان واصف معلم مکتب حبیبیه را ماموران اعدام امیر حبیب الله در دهن توپ قرار دادند، جهت نوشتن وصیت نامه قلم و کاغذ خواست و آنگاه نوشت:
ترک ما ل و ترک جان و ترک سـر
 در رۀ مشـروطـه اول  مـنـزل است
امیر حبیب الله خان در آغاز سلطنت خویش یا برمبنای ذوق و علاقۀ خودش و یا با تأثیر پذیری و الهام از نصایح پدرش به ایجاد و گسترش معارف عصری اشتیاق فراوان نشان داد. در حالیکه او پسر ارشدش را به مدیریت و رهبری ادارۀ مکتب عصری حبیبیه گماشت، خودش نیز به امور مکتب و معارف نوتأسیس رسیدگی میکرد. سفر امیر مذکور در آغاز سال 1907 به هند بریتانوی و مشاهدۀ مظاهر مادی و معنوی تمدن غربی در شبه قارۀ هند او را در بازگشت به کشور بیشتر از بیش به توسعۀ معارف متمایل و علاقمند نمود. هرچندموصوف علی رغم تمایل ودلبستگی به انکشاف معارف گام های بزرگتر و گسترده تری در مسیر توسعۀ معارف عصری برنداشت. او به تأسیس مکاتب در ولایات اقدام و توجه نکرد و در همان سال های نخست سلطنتش معارف عصری را از طریق ایجاد مکاتب بیشتر نیز توسعه نبخشید.  اما بعداً بروز جنبش مشروطیت از میان لیسۀ حبیبیه و معارف نو تشکیل افغانستان امیر حبیب الله را از علاقه و دلچسپی اش به گسترش معارف عصری باز داشت. او پس از شکل گیری جنبش مشروطیت و کشف فعالیت اعضای این جنبش در سال 1909 در یک تشکّل پنهانی، با معارف و مکتب با سوءظن و بدبینی نگاه کرد و تعداد زیادی از استادان لیسۀ حبیبیه را بسوی اعدام و زندان سوق داد.  معارف عصری کشور که در آغاز سلطنت امیر موصوف در نخستین سال های دهۀ اول قرن بیستم شروع خوب داشت، در سال های دهۀ دوم این قرن به رکود مواجه شد و امیر هرگز به آن شور و علاقۀ سال های نخست سلطنت خویش به رشد و توسعۀ معارف برنگشت.  
                                    

نویسنده: محمداکرام اندیشمند 
 
 معارف عصری در افغانستان قسمت دوم
 
 سلطنت امان الله خان و معارف عصری
الف: گسترش معارف در پایتخت:
بزرگترین تحول و دگرگونی در معارف افغانستان با شروع پادشاهی امان الله خان آغاز یافت. شاه امان الله در واقع بنیان گذار رسمی و ترویج کنندۀ معارف عصری افغانستان است. در قانون اساسی دوران او در عنوان نظامنامۀ اساسی دولت در دلو سال 1303 خورشیدی برای نخستین بار در تاریخ معاصر کشور تعلیمات ابتدایی لازمی وضروری خوانده شد. در مادۀ 68 نظامنامه یا قانون اساسی کشور گفته شد:« رعیت او تابعان دافغانستان ته زده کول دابتدایی درجی دعلم لازم اوضروری دی. درجی اوساخونه دتعلیم په یوه خاصه نظامنامه کشی شکاره دی چه موافق اوسم له هغی سره زده کیژی.»( برای رعیا و اتباع افغانستان تعلیم درجۀ ابتدایی لازم و ضروری است. درجات و تفرعات آن در یک نظامنامۀ خاص تعیین یافته که برطبق آن عمل می شود.»(9)
دردورۀ سلطنت امان الله خان بود که معارف و تعلیمات عصری به عنوان یک نیاز درجهت ترقی و انکشاف افغانستان مورد عنایت رسمی شاه و برخی از دولتمداران قرار گرفت. امان الله خان درسیمای معارف عصری و پیشرفته، سیمای افغانستان مترقی و نیرومند
را می دید. به گفتۀ "لیون باکویر و پاولادا" پژوهشگر و نویسندۀ افغانستان شناس امریکایی:« در زمرۀ تمام برنامه های اجتماعی شاه امان الله، معارف مقام برجسته داشت. این هدف نه تنها از نقطۀ نظر علاقۀ شخصی وی بلکه  از نگاه آیندۀ افغانستان نزدش اهمیت به سزایی داشت. این واقعیت را در اهمیت و افتخاری که برای نشان معارف قایل شده بود باید دید. نشان معارف از بلند ترین نشان های افتخارات آن وقت بود. مقام نشان معارف از نشان های نظامی و نشان های ملکی بلندتربود.»(10)
با شروع سلطنت امان الله خان تماس و ارتباط با کشور های خارجی بمنظور انکشاف و پیشرفت در عرصۀ تعلیم و تربیۀ عصری با جهان خارج اتخاذ شد. تعدادی از جوانها برای تعلیم و تحصیل به کشورهای خارجی اعزام شدند. کتابخانه ای در کابل جهت ارتقای کیفیت تعلیم و تربیه ایجاد گردید. در عرصۀ فرهنگ و مطبوعات یک دگرگونی و تحول عظیم به میان آمد. نشریه های متعدد چاپی در پایتخت و ولایات کشور عرض وجود کردند. به نوشتۀ غلام محمد غبار مؤرخ کشور:«چند صد نفر طلبۀ افغانی در ممالک اتحاد شوروی، جرمنی، فرانسه، ایتالیا و ترکیه به حساب وزارت معارف مشغول تحصیل شد. وسال دیگر یک عده دختران افغانی در ترکیه به غرض تحصیل اعزام و فرستادن یک عده طلبۀ نظامی در انگلستان درنظر گرفته شد. بودجۀ معارف افغانستان نیز بعد ازبودجۀ وزارت حرب و وزارت دربار بدرجۀ سوم قرار گرفت. تعلیم و تربیت ازنظر انتظام درفضای آزاد عملی می گردید و تهدید وسرکوبی ازنظر سیاسی وجود نداشت. لهذا روحیۀ معلمین و متعلمات عالی و با نشاط بود.
دولت درنظر گرفت که دوکتابخانۀ بزرگ در پایتخت تأسیس کند درحالیکه روشنفکران کابل توسط یک هیئت بیست نفری با اهدای کتب شخصی یک کتابخانۀ ملی درکابل تأسیس کرده بودند، و دولت با دادن عمارت و کتابخانۀ غنی و نفیس نایب السلطنه(به شمول نسخ قیمتدار خطی) باین کتابخانه ملی کمک شایانی نمود. همچنین دولت سینمایی درکابل و تیاتری درپغمان دایرکرد، وسیزده جریده و مجله به مصرف دولت درکابل و ولایات منتشرساخت ازقبیل: جریدۀ ارشادالنسوان در1922 که  این جریدۀ هفته یی درهشت صفحه ازطرف زنان کابل به مدیریت و سرمحرری"الف.ری" و روح افزا خانم با معلومات آفاقی، ادب و تدبیر منزل و متفرقات نشر میگردید. جریدۀ اتحاد مشرقی-جلال آباد در 1921 به مدیریت برهان الدین خان کشککی ماه دوبار منتشر می گردید. روزنامه افغان به مدیریت میرزامحمدجعفرخان از 1922 خبرهای داخلی و خارجی را روزانه منتشر میساخت. مجلۀ معرف معارف(بعدها آئینۀ عرفان) از 1921 از وزارت معارف منتشر میگردید. . .  . »(11)
به تعمیم معارف عصری در میان کوچی ها نیز توجه گردید و برای تعلیم اطفال کوچی ها معلمینی توظیف شدند تا با کوچی ها سفر کنند. به رشد زبان پشتو توجه صورت گرفت و اداره ای بنام "مرکه دپشتو" در چارچوب وزارت معارف ایجاد شد.
در سال 1923 نظامنامۀ مکاتب خانگی  و سپس در سال 1926 نظامنامۀ معارف تدوین گردید و نظام معارف بر مبنای این نظام تنظیم یافت. همچنان نظامنامۀ نشان ها و مدال های معارف تصویب شد. سمبول مشروطه خواهان که کتاب، قلم، دوات و شمشیر در داخل خوشه های گندم بود، نشان و سمبول معارف تعین شد.  این نشان ها برای معلمان و شاگردان لایق و شایستۀ مکاتب اعطا میگردید. در سال های اخیر سلطنت امان الله خان شروع سال تعلیمی، اول میزان تعین گردید و سال تعلیمی شامل ده ماه می شد. مکاتب در روزهای جمعه باز بود و روز تعطیل هفته از جمعه به پنجشنبه تغیر یافت.
تدوین نظامنامه و لوایح در مورد معارف در دورۀ پادشاهی امان الله خان یکی از عوامل مهم و اثرگزار در رشد وانکشاف سریع معارف عصری بود. این قوانین و نظام نامه ها دولت را مکلف میساخت تا به توسعۀ معارف توجه کند. همچنان تدوین این قوانین زمینه و فرصت مساوی و برابر را برای تمام مردم بدون تبعیض مساعد میکرد؛ هرچند که ذهنیت ها و افکار عامه در بهره گیری از این فرصت برابر در مورد معارف متفاوت بود.
تدریس مضامین عصری در مکاتب، نخست توسط معلمین هندی در سال 1920 آغاز یافت و سپس معلمین فرانسوی نیز به تدریس مضامین عصری پرداختند.
مکتب امانیه در سال 1301(1922) تأسیس گردید. امان الله خان این مکتب را در آغاز تأسیس جهت کمک و تمویل به کشور فرانسه واگذار کرد. مدیر مکتب یک فرانسوی بود. برخی از معلمان نیز اتباع فرانسه بودند. تدریس و لوازم آموزش در مکتب رایگان انجام می شد. مصارف اعاشه و اباطه و سفر استادان فرانسوی را دولت افغانستان به عهده داشت. در آغاز از هر شاگرد شش روپیه فیس گرفته می شد و در بدل آن ماکولات و لباس برای شاگردان تهیه میگردید؛ ولی سپس شمولیت در مکتب برای شاگردان مجانی شد. تدریس زبان فرانسوی در گام نخست از صنف اول آغاز می شد اما سال های بعد شاگردان درس فرانسوی را از صنف سوم آغاز کردند. از زبان فرانسوی در مکتب عمدتاً جهت فراگیری مضامین ساینس استفاده می گردید. در سیستم درسی مکاتب از لحاظ زمان و مضامین درسی تغیرات ایجاد شد. ساعت درس هفته وار در مکتب امانیه در تابستان 27 ساعت ودر زمستان 24 ساعت تعین شد. دوران ابتدایی از 4 به 5 سال ازدیاد یافت. دوران متوسطه که بنام دورۀ رشدیه یاد می شد چهارسال و دوران ثانوی به نام دورۀ اعدادیه در سه سال باقی ماند. مکتب امانیه سپس در سال 1931 به مکتب استقلال تغیر نام یافت. در سال 1965 بنای ساختمان جدید لیسۀ استقلال توسط "ژورژ پومپیدو" صدراعظم فرانسه گذاشته شد و در سال 1974 به بهره برداری رسید. دراین سال لیسۀ مذکور 2383 شاگرد داشت که از سوی 31 معلم فرانسوی تعلیم و آموزش می دیدند.(12)
یک سال بعد از لیسۀ امانیه یا استقلال، لیسۀ امانی که بعداً لیسۀ نجات نام گرفت تشکیل گردید. این لیسه از سوی آلمان ها کمک می شد و مدیر لیسه نیز یک نفر آلمانی بود. در ابتدا شاگردان برای شمولیت در این مکتب فیس می پرداختند اما بعداً پرداخت فیس از این مکتب نیز لغو گردید. در سال1305( 1927) لیسۀ غازی به کمک هندی ها تأسیس شد. در این لیسه انگلسی به حیث زبان خارجی تدریس می گردید.
درسال 1922 دارالمعلمین دیگری درکابل تأسیس یافت که فارغان دوران ابتدایی مکاتب مرکزو ولایات بصورت لیلیه شامل دارالمعلمین مذکور شدند.
در دوران سلطنت امان الله خان به انکشاف ورزش در مکاتب نیز توجه صورت گرفت. جمناستیک و قواعد جزو پروگرام رسمی معارف شد و بازیهای فتبال، تینیس، کرکت، جهش، پرتاب گلوله و دیسک در میان شاگردان رواج یافت. برای تشویق ورزشکاران جوایز معین شد و پس از سال 1922 تیم های ورزشی معارف و سایر گروپ های ورزشکار در روزهای جشن استقلال به نمایش و مسابقات ورزشی می پرداختند.
 
ب: تعمیم معارف در ولایات:
یکی از بزرگترین گامی را که امان الله خان در عرصۀ معارف عصری برداشت، توسعه و تعمیم معارف درولایات افغانستان و مناطق خارج ازپایتخت بود. درحالیکه امیرحبیب الله پدر وی به عنوان بنیانگذار معارف عصری در کشور علی رغم اوضاع آرام و زمینۀ مساعد به ایجاد و تأسیس مکتب در ولایات نپرداخت. به نوشتۀ مؤلف افغانستان درمسیرتاریخ در طول سلطنت امان الله خان معارف با ایجاد صد ها مکتب به سرعت در پایتخت و ولایات گسترش یافت:«درپایتخت علاوه بر لیسۀ حبیبیه، لیسه های امان و امانی توسط پروفیسوران فرانسوی و جرمنی و استادان داخلی تأسیس گردید، مکاتب رشدی غازی، رشدیۀ استقلال، تلگراف، رسامی، نجاری، معماری، السنه، زراعت، دارالعلوم عربی، رشدیۀ مستورات، رشدیۀ جلال آباد، زراعت رشدیۀ قندهار، رشدیۀ هرات، دارالمعلمین هرات، رشدیۀ مزار شریف، رشدیۀ قطغن، مکتب پلیس، موزیک، قالین بافی، آرچتکت، تدبیر منزل زنانه، مکتب طبیه، مستورات، و بیشتر از 322 باب مکاتب ابتدائیه در تمام ولایت کشور باز شد. تعداد طلبۀ مکاتب ابتدایی تا 1927 به پنجاه و یک هزار نفر رسید. و در لیسه ها و مکاتب رشدی و مسلکی سه هزار نفر طلبه(شاگرد) تحصیل میکرد و این غیر از مدرسۀ نظامی بود. از سال 1923 تا 1927 ، 133 جلد(عنوان) کتاب درسی در تعداد 693575 ازطرف وزارت معارف طبع گردید و مطبعۀ معارف تأسیس شد.»(13)
 
ج: زنان و معارف عصری:
دختران و زنان در تاریخ شکل گیری و انکشاف معارف عصری افغانستان برای نخستین باردرسلطنت امان الله خان واردعرصۀ معارف شدند. اولین مکتب ابتدایی برای دختران  در دسمبر 1920 بنام "مکتب عصمت" توسط ملکه ثریا تشکیل شد. سپس درجنوری سال 1923مکتب مستورات در شهر آراء کابل گشایش یافت. به روایت دیگر:« برای نخستین بار بتاریخ 9 جنوری 1921 در قسمتی از پارک زرنگار شهر کابل که در آن وقت "بوستان سرای" نامیده می شد، به کمک یک عده زنان منور شهر و رهبری ملکه ثریا، مکتب مستورات گشایش یافت.دخترانیکه در خانه بطور خصوصی تحصیل کرده بودند، به صنوف بالاتر و دیگران بصنوف پایینتر شامل درس شدند و بعد از مدتی یک تعداد آنهابرای تحصیلات عالی به ترکیه، آلمان و فرانسه اعزام گردیدند»(14)
"اسما رسمیه طرزی" خانم محمود طرزی خشوی امان الله خان مسئولیت ادارۀ این مکتب را به عهده گرفت. ملکه ثریا و خواهرش از معاونین مادرشان در این نخستین مکتب زنان بودند. درهمین سال به تلاش و ابتکار ملکه ثریا مجلۀ ویژۀ زنان بنام "ارشاد النسوان" تأسیس شد.
 مکتب مستورات که بعداً در سال 1942  به لیسۀ ملالی تغیرنام داد، در آغاز از دوصنف تشکیل یافت که در آن پنجاه شاگرد درس می آموختند. سپس به تعداد صنوف و شاگردان این مکتب افزوده شد. آموزگاران مکتب را مردان وزنان تشکیل می دادند و علاوه از معلمین داخلی معلمه های ترکی، آلمانی و هندی نیز تدریس میکردند. مکتب مستورات درسال 1924 یکبار مسدود شد اما سپس در محوطۀ قصر سلطنتی دوباره گشایش یافت. مکتب مذکور درسال 1926 تا دورۀ ثانوی (صنف 12) سه صد شاگرد داشت و تعداد شاگردان این مکتب در سال 1928 به هشتصد تن می رسید. در حالیکه تا آن سال هفت مکتب دیگر برای دختران تأسیس شده بود اما مکتب مستورات بزرگترین مکتب دختران را تشکیل میداد.(15)
تأسیس مکتب دختران بنام مستورات به مخالفت برخی از علمای دینی و متنفذین محلی مواجه گردید در اثر این مخالفت شاه دروازۀ مکتب را مؤقتاً بروی دختران بست.  این مخالفت ازسوی شماری از اعضای لویه جرگۀ پغمان نیز اظهار شد. لویه جرگۀ پغمان در جولای 1923 غرض بحث بر طرح اصلاحات امان الله خان تدویر یافته بود. در جرگۀ مذکور جمعی از علمای دینی و متنفذین عضو لویه جرگه عریضه ای را به شاه ارائه داشتند که در آن نگاشته شده بود:«ما علما و سادات و مشایخ ملت افغانستان بحضور اعلیحضرت غازی امان الله عریضه پردازیم که چون ذات همایونی جهت رفاهیت و ترقی ملت و دولت جد و جهد بلیغی را بکار برده و می برند حتی که ازکمال توجهات عالیه شاهانۀ شان مکتب مستورات را نیز مقرر کرده اند، الله تبارک و تعالی وجود مبارک اعلیحضرت غازی را پاینده داشته باشد که همواره ترقیات ملت و دولت را ملحوظ داشته اند، اما قرار مسایل مسلمه و روایات مفتی به فقه شریف بایستی تعلیم و تحصیل نسوان در خانه های خود از اقارب محارم شان باشد تا از آن تعلیم دینی که فرض منصبی ما ملت اسلام است محروم نمانند، بنا برآن از شریعت پروری اولی الامر خودمختار غیور ما، امید می شود که تعلیم جمعیت نسوان در مکتب ها نشود، تا مسأله حجاب و ستر که یک فرض ضروریست برای نسوان اسلامی خوبتر و بهتر حاصل شود. آنچه معلومات شرعیه که دراین موضوع به نزد این خادمان دین مبین بود عرض شد که اگرحضور والا تسلی و اطمینان بر نوشتۀ مایان بشود بهتر؛ و الی درین مسئله از دیگر علمای اسلامی ممالک خارجه هم معلومات وافره و فتواهای موثقه را حاصل فرمایند.» 
شاه امان الله خان در برابر معترضین هرچند که بر مبنای تقاضای آنها مؤقتاً مکتب مستورات را تعطیل کرد اما نکتۀ جالب آن بود که شاه در جرگه با خون سردی و متانت در پاسخ به اعتراض آنها و محتوای عریضۀ شان به استدلال پرداخت و از نیاز تعلیم دختران در توافق با اسلام سخن گفت. امان الله خان آنها را دعوت به تعقل و خرد گرایی در مورد تعلیم و مکتب دختران کرد و خطاب به مخالفین مکتب دختران در لویه جرگه گفت:«اگرچه مفکورۀ تان را دراین مسئله قبول کرده ام لیکن بازهم باید ما و شما از عقل کار بگیریم. روا دار نشویم که طبقۀ اناثیۀ ما دریک عالم جهالت و نادانی و فرومایگی زندگانی کنند، تعلیم طبقۀ اناثیه ازحد ضروریست و نباید ما و شما بمخالفت حدیث شریف طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة برآئیم و نباید بگوئیم که ما افغانیم و باید زنان ما ازراه خدا و رسول و مبدأ و معاد خود بیخبر بوده و دریک عالم جهالت و نادانی باشند. ما باید به حال اطفال خود ترحم کنیم. . .  .
من گاهی طرفدار این امر نبوده و نمی باشم که صبیاتی که قریب به مراهقی باشند در مکتب آمده تعلیم بگیرند بلکه مفکور و نظریۀ من بمفاد بزرگ ملحوظات سترگی که به شمۀ آن در فوق اشارۀ شدۀ ما بود، چنانکه صبیات خردسال با همه گونه رعایت مراعات ستر و پرده در مکتبی که کاملاً محفوظ و مستور است، و معلمات آن نیز نسوان اند آمده و تعلیم بگیرند. . .
اکنون که شما علما می گوئید که خروج صبیات نیز برای تعلیم مستحن(پسندیده) نیست، بالفعل ما دراین مفکوره تان با شما محض مراعات شرع شریف متفقیم اما گمان نمی کنم که دیگر علمای اسلام و فضلای هند، سند، مصر، مکۀ معظمه، مدینۀ منوره، شام، بیت المقدس، بغداد، بصره، کوفه و ترکیه دراین نظر با شما متفق باشند. زیرا که در هریکی ازاین بلاد معظمه اسلامی بتعداد غیر واحده مکاتب اناثیه موجود است. . . 
خودم بالفعل برطبق مفکورۀ همین حضرات تعلیم صبیات را در خانه هایشان امر و اراده می کنم.»(16) 
هرچند امان الله خان تقاضای علما و شیوخ معترض را در لویه جرگۀ پغمان مبتنی بر انسداد مکتب دختران پذیرفت اما چند ماه بعد دوباره اقدام به ایجاد مکتب دختران در محوطۀ قصر سلطنتی کرد. وی تا سال 1928 که به شورش و مخالفت مسلحانه در کشور مواجه شد به تعداد مکاتب دختران افزود. وقتی در اواخر سال 1927 عازم اروپا شد قبل از عزیمتش در جمعی از مردم به سخنرانی پرداخت و به تعلیم اطفال تأکید کرده گفت:« اطفال تان را به مکتب بفرستید و ثروت تان را در تعلیم و تربیۀ اولاد به مصرف برسانید.»
زمانیکه شاه امان الله خان از اروپا برگشت بیشتر از گذشته به تعمیم و توسعۀ معارف در میان پسران و دختران توجه کرد:« شاه در اخیر سپتمبر 1928 به ششصد نفر از مامورین عالی رتبۀ دولتی و بزرگان ومتنفذین درمورد تعلیم وتحصیل سخن گفت. تعلیم  مختلط دختران و پسران را از شش سالگی تا ده سالگی در یک مکتب مورد تأیید قرار داد. و فرمان اجباری شدن تعلیمات ابتدایی را برای دختران صادر کرد.»(17)
 
موانع انکشاف معارف در دورۀ سلطنت امان الله خان:
در حالیکه امان الله خان در دوران پادشاهی خویش توسعۀ معارف عصری را درصدر برنامه های اصلاحی خویش قرار داد اما او در طرح رشد و انکشاف معارف به موانع متعدد مواجه بود. این موانع تنها به مخالفت تعلیم دختران و توسعۀ مکاتب عصری از سوی علمای دینی و برخی متنفذین اجتماعی و دخالت خارجی جهت بی ثباتی اوضاع و ناکام ساختن برنامه های اصلاحی شاه محدود نمی شد. کمبود و فقدان ابزار و امکانات توسعۀ معارف یکی ازمعضل های جدی تعمیم وتطبیق برنامه های گسترش معارف بود؛ معضلی که در طول تاریخ معارف عصری کشور و اکنون نیز گریبانگیر معارف افغانستان است. طرح و برنامه های دولت امان الله خان در مورد توسعۀ معارف عصری با ابزار و امکانات مورد نیاز این توسعه همآهنگی و همسویی نداشت. در حالیکه طرح ایجاد و تأسیس صد ها مکتب در افغانستان ریخته شد، اما از معلم شایسته و مسلکی به حد مورد نیاز در آموزش و تدریس شاگردان مکاتب خبری نبود. کتاب به عنوان وسیلۀ ابتدایی و ضروری در مکاتب به ندرت دستیاب می شد و محل مناسب برای ایجاد صد ها مکتب در پایتخت و ولایات وجود نداشت.
ادارۀ ناسالم و فاسد حکومتی عامل دیگری محسوب می شد که سد راه رشد معارف میگردید. فساد اداری و مالی در اداره های دولتی و منجمله در وزارت معارف نه تنها پیچیدگیهای موانع انکشاف معارف را پیچیده تر و دشوار تر میساخت بلکه راه را برای رشد و توسعۀ معارف می بست. مسئولین فاسدو استفاده جو در ادارۀ معارف به جای کارصادقانه در تعمیم معارف و آماده سازی ذهنیت های عامه در تأسیس مکتب و اعزام اطفالشان به مکاتب از اجباری بودن تعلیمات ابتدایی به رشوت ستانی می پرداختند. برخی ازپژوهشگران ریشه های نارضایتی ازاجباری شدن تعلیمات را حتی به این سوء استفادۀ عمال حکومت مربوط میدانند:«تحصیلات را برای اطفال اجباری نموده و این عمل یکی از رنجشهای عمومی بود؛ زیرا وسیلۀ سوء استفادۀ حکام شده و برای اینکه اطفال را از رفتن مدرسه(مکتب) معاف نمایند مبلغی از اولیای آنها گرفته و معافیت میدادند. و گاهی هم برای اینکه بیشتر استفاده نمایند طفل فلان محل را به مدرسه سه فرسنگی می فرستادند تا ولی طفل اجباراً برای استخلاص او مبلغی بدهد و این عملیات در معارف یکی از رنجش های بزرگ جامع بود که اثرات آن در انقلاب 1307 (1929) ظاهر شد و با اینکه فیض محمدخان وزیر معارف وقت می خواست ظاهرسازی نماید، ولی به هیچ وجه اساسی نداشت و وزارت معارف هم مثل سایر وزارتخانه ها یا قدری هم بدتر بود.»(18)  
خصوصیات و روش شاه در طرح و تطبیق برنامه های مختلف اصلاحی و انقلابی اش از جمله در عرصۀ معارف بخش دیگر از عوامل منفی در مسیر توسعۀ معارف بود. به ویژه فساد در داخل دستگاه حکومت امان الله خان و روش شاه در رهبری و ادارۀ دولت و درطرح و تطبیق برنامه های اصلاحی درسال های اخیرو پس ازبازگشتش از اروپا موانع اصلی در پیشرفت معارف عصری محسوب می شد.
در این تردیدی نیست که امان الله خان در تاریخ شکل گیری و انکشاف معارف عصری افغانستان بنیانگذار و ترویج کنندۀ معارف عصری است. و یکی از ویژگیها و برازندگی های امان الله خان در دوران سلطنت و زمام داری اش به تشخیص بسیار درست و دقیق او در مورد معارف به عنوان عامل اصلی و تعین کنندۀ ترقی و پیشرفت افغانستان برمیگردد. ویژگی که حتی در طول سال های قرن بیستم و تا اکنون کمتر در وجود زمام داران کشور در رابطه با معارف تبارز یافت. امان الله خان به توسعه و گسترش معارف در کشور حرص و ولع داشت. از این رو او در تمام ملاقات ها و گفتگو هایش با مردم و  مقامات حکومتی از معارف و ضرورت تأسیس مکتب و تعلیم و تربیۀ پسران و دختران کشور سخن می گفت. گاهی او در مقام سلطان و پادشاه کشور به مثابۀ داعی و مبلغ مکتب و معارف در کوچه و بازار ظاهر می شد و تلاش میکرد تا مردم را به اهمیت معارف و اعزام فرزندانشان به مکتب آگاه و قانع سازد. خانم"تابو" زن صد ساله ای که  پدرش غنی قصاب در دربار امیر حبیب الله پدر امان الله خان از قصابان دربار او بود می گوید: «مثل دیروز به یاد دارم که امان الله خان و ملکه ثریاکه چادرکی به سر داشت، درساحۀ سرچوک آمدند، مردم  سراجی، رکاخانه، بارانه، باغ علیمردان و شوربازارجمع شدند. شاه وملکه به نوبت در بارۀ حقوق و آزادی زنان و درس و تعلیم برای دختران صحبت کردند. امان الله واقعاً یک پادشاه معارف پرور بود. مردم راتشویق می نمود تادختران خود را شامل مکتب سازند. امان الله خان عاشق پیشرفت ملت و ترقی مملکت خود بود.»(19)
وقتی در سال 1920 صنوف سواد آموزی تشکیل گردید، امان الله خان شخصاً در برخی از صنف های آموزش سواد، تدریس میکرد:« یک روز او به مسجد شاه دوشمشیره رفت و سواد را به کلان سالان تدریس کرد. او در مسجد گفت یک شخص در 23 روز می تواند نوشتن و خواندن را بیاموزد. باری او در قندهار به مردم گفت: اگر شما تعلیم یافته نیستید، کوشش کنید که اطفال تان را تحصیل کرده سازید. این تحصیل تنها برای پسران تان نیست بلکه برای دختران و خانم های تان باید باشد. ش