آرشیف
مرغ عیسی علیه السلام در قرآن و بازتاب آن در شعر شاعران
عبدالقیوم ملکزاد
یکی از معجزات حضرت عیسی بن مریم علیهماالسلام، ایجاد پرنده ای بود که از گِل ساخته شد و به ارادۀ پروردگار زنده گردید و قدرت پرواز یافت و دلیلی شد برای اثبات رسالت آن پیامبر و نیز حجتی شد بر مقدم بودن جایگاه روح نسبت به جسم. مرغ یا پرندۀ حضرت عیسی علیه السلام در ادب فارسی نیز کاربردی دارد که پیرامون آن در سطور بعدی سخن خواهیم راند. اما ابتداء میپردازیم به فرازی از داستان حضرت حضرت عیسی السلام در کلام مقدس الهی که با موضوع پرندۀ یاد شده ارتباط دارد:
« أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ » (آل عمران/49)
ترجمۀ آیۀ متبرکۀ فوق الذکر:
“و او را به رسالت به سوی بنی اسرائیل فرستد که به آنان گوید: من از طرف خدا معجزی آوردهام، من از گل مجسمه مرغی ساخته و بر آن (نفس قدسی) بدمم تا به امر خدا مرغی گردد، و کور مادر زاد و مبتلای به پیسی را به امر خدا شفا دهم، و مردگان را به امر خدا زنده کنم، و به شما (از غیب) خبر دهم که در خانههاتان چه میخورید و چه ذخیره میکنید. این معجزات برای شما حجّت و نشانه (حقانیت من) است اگر اهل ایمان هستید.”
موضوع داستان مرغ حضرت عیسی علیه السلام را از این جا آغاز میکنیم:
عیسی مسیح (علیهالسلام) با معجزاتی متعدد به سوی قوم خود آمد و یکی از برجستهترین آنها پرندهای بود که او از روح خود در آن دمید و آن را از گلی به پرندهای زنده تبدیل کرد و در هوا پرواز نمود.
و این عصر، زمانی بود که مردم به همه چیزهای مادی احترام میگذاشتند، طلا، نقره و پول را عبادت میکردند ، اما به جنبههای روحانی زندگی توجهی نداشتند. زمانی که عیسی مسیح (علیهالسلام) ظهور کرد و خداوند او را به سوی قوم خود از یهودیان فرستاد و او با پیامی آمد که روح را بر جسم ترجیح میداد.
پیام عیسی شفافیت، پاکی و روحانیت را تاکید میکرد. یک روز، او با برخی از پیروان و شاگردان خود در راه روان بود، دیگران نیز به آنها پیوستند تا موضوع دعوت وی را استماع و معجزات وی را مشاهده کنند، که آنها عبارت بودند از درمان بیماریها و زنده کردن مردگان به اذن خداوند. این جمع در باغی نزدیک مسجد الاقصی که مملو از درختان میوههای رسیده و گلهای رنگارنگ بود، توقف کردند. عیسی مسیح (علیهالسلام) شروع نمود به صحبت کردن به حضور مستمعین که جوهر پیامش شناخت پروردگار بود و ایمان آوردن به او تعالی و پیامبرش. حضرت عیسی علیه السلام در قسمتی از سخنانش گفت: “روح مهمتر و ارزشمندتر از جسم است، زیرا بدن بدون روح هیچ ارزشی ندارد و به خاک تبدیل میشود.” شنوندگان با دقت گوش میدادند اما به نظر میرسید که به طور کامل سخنان او را درک نمیکنند. عیسی مسیح (علیهالسلام) خواست پیام خود را با یک مثال عملی که به وسیلۀ چشم مشاهده میشود، توضیح دهد.
عیسی (علیهالسلام) دست مبارک خود را باز کرد، به زمین خم شد و تکهای گل برداشت و شروع کردن به شکل دادن آن به گونۀ یک پرنده! پس از اتمام کار، برای مردم گفت: “آیا این پرندۀ گلی را میبینید؟” آنها پاسخ دادند: “بله.” آن حضرت سپس پرسید: “آیا این گل بدون روح ارزشی دارد؟ آیا میتواند در هوا پرواز کند؟” آنها پاسخ دادند: “نه!”
عیسی (علیهالسلام) سپس دهان مبارک خود را نزدیک گل آورد و از روح خود در آن دمید و به اذن خداوند آن را به پرندهای زنده تبدیل کرد. پرنده در هوا به پرواز آمد. پس از آنکه مردم این معجزه را مشاهده نمودند، اقرار کردند که روح مهمتر از جسم است و بدن بدون روح هیچ ارزشی ندارد. این واقعه در قرآن کریم در آیهای از سوره مائده نقل شده است و یکی از معجزات عیسی (علیهالسلام) شمرده میشود:
«إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا ۖ وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ ۖ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي ۖ وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِي ۖ وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ» (آیۀ مبارکه 110)
ترجمه: ((ای پیغمبر، مردم را متذکر گردان) آن گاه که خدا گفت: ای عیسیِ مریم: به خاطر آر نعمتی را که به تو و مادرت عطا کردم آن گاه که تو را به تأیید روح قدسی توانا ساختم که در گهواره و بزرگسالی با مردم سخن میگفتی، و آن گاه که تو را تعلیم کتاب و حکمت کردم و به تو علم تورات و انجیل آموختم، و هنگامی که از گِل، شکل مرغی به امر من ساخته و در آن میدمیدی تا به امر من مرغی میگردید، و کور مادرزاد و پیس را به امر من شفا میدادی، و آن گاه که مردگان را به امر من (از قبر) بیرون میآوردی، و آن گاه که (دست ستم) بنی اسرائیل را از سر تو کوتاه کردم وقتی که تو با معجزات روشن بر (هدایت) آنها آمدی و کافران بنی اسرائیل گفتند که اینها جز سحری آشکار نیست.)
برای درک این موضوع لازم است که قرآن کریم را مورد بررسی قرار دهیم که چگونه خداوند متعال کلمه “خلق” و مشتقات آن را در کتابش استفاده کرده است. میبینیم که او تعالی در سوره غافر میفرماید: “لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ” (غافر: 58)
ترجمه: «البته خلقت آسمانها و زمین بسیار بزرگتر و مهمتر از خلقت بشر است و لیکن اکثر مردم این معنا را درک نمیکنند.»
این آیه مبارکه ما را متوجه میسازد که کلمه “خلق” اول به معنای خلق الهی است، یعنی ایجاد از عدم، مانند ایجاد زندگی و روح، یا خلق جهان، یا خلق آسمانها و زمین همانطور که خداوند میفرماید: “أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ” (الطور: 37)
ترجمه: «یا آنکه آسمانها و زمین را این مردم آفریدند؟ نه، بلکه به یقین (خدا را) نشناختند.»
در حالی که کلمه “خلق” دوم به معنای دیگری است و به خلق انسانی اشاره دارد، خلق انسانی که با خلق الهی قابل مقایسه نیست، و نمیتواند زندگی ایجاد کند، زیرا خداوند متعال بهترین خالقان است و اوست که از عدم، زندگی میآفریند و روح را میفرستد، و این کار از هیچ یکی از مخلوقاتش ساخته نیست، طوری که میفرماید: “أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ” (الرعد: 17)
ترجمه: (یا آنکه این مشرکان شریکانی برای خدا قرار دادند که آنها هم مانند خدا چیزی خلق کردند و بر مشرکان، خلق خدا و خلق شریکان خدا مشتبه گردید؟ (هرگز چنین نیست) بگو: تنها خدا خالق هر چیز است و او خدای یکتایی است که همه عالم مقهور اراده اوست.)
خداوند متعال به کسانی که برای خدا شریک گرفته و آنان را به جای او عبادت میکنند، مبرهن میسازد: آیا کسانی که آنان را عبادت میکنید و به عنوان شریک برای من در نظر گرفتهاید همانند من خلق کردهاند که موضوع برای شما مشابه شده و شما توجیهی برای عبادت آنها و اتخاذ آنها به عنوان خدایان غیر من داشته باشید.
این غیر ممکن است که مخلوقی خلقی مشابه خلق الهی انجام دهد، زیرا خداوند متعال ناتوانی کامل مخلوقات را در این زمینه نشان میدهد، چنان که میفرماید: “قُلْ أَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأَرْضِ” (الأحقاف: 5)
ترجمه: (بگو: جز خدا همه آن بتهایی که به خدایی میخوانید به من نشان دهید که آیا در زمین چیزی آفریدهاند؟ یا شرکتی با خدا در خلقت آسمانها دارند؟ اگر از کتب آسمانی پیشین دلیلی بر خدایی بتان دارید یا کمتر اثر و نشان بر درستی عقیده شرک یافتهاید اگر راست میگویید بر من بیاورید.)
این چلنجی از سوی خداوند است برای همه کسانی که به جای خدا عبادت میشوند و کسانی که آنها را به عنوان خدا انتخاب کردهاند.
با توجه به اینکه مسیح بر اساس اعتقادات مسیحیان، کسی است که بیشتر از همه به جای خدا عبادت میشود، و همچنین خاک مادهای از زمین است، لذا با توجه به آیه فوق روشن میشود که مسیح [علیه السلام] ناتوان است از خلق پرندهای از خاک که خداوند متعال خلق کرده است. (1)
پرندۀ منسوب به حضرت عیسی علیه السلام، چه نوع مرغی بود؟
در پاسخ باید گفت که:
طوری که در احادیث ذکر شده، پرندهای که عیسی (علیهالسلام) شکل داده و در آن دمید، خفاش بود. شوکانی میگوید: “گفته شده که او چیزی جز خفاش خلق نکرد، زیرا در ساختار آن شگفتیهایی وجود دارد، از جمله اینکه خفاش دارای پستان، دندان و گوش است، و همچنین عادت ماهیانه دارد و پاک میشود. گفته شده که از عیسی (علیهالسلام) خواسته شد تا خفاش را خلق کند به دلیل همین شگفتیها و اینکه بدون پر پرواز میکند، همانند دیگر حیوانات زندهزایی میکند و مانند سایر پرندگان تخم نمیگذارد، در نور روز و تاریکی شب نمیبیند و فقط در دو ساعت قادر به دیدن است: یک ساعت بعد از غروب آفتاب و یک ساعت بعد از طلوع فجر. خفاش مانند انسان میخندد. گفته شده که سوال آنها از عیسی (علیهالسلام) به صورت تعنتی بوده است. همچنین گفته شده که خفاش تا زمانی که مردم آن را میدیدند پرواز میکرد، و وقتی از دید آنها ناپدید میشد، میافتاد و میمرد، تا کار خدا از غیر او تشخیص داده شود.” (الشوكاني، فتح القدير، صفحة 392.)
ابن عباس (رضی الله عنهما) و دیگران نیز معتقدند که پرنده خفاش بوده است. ابن عباس میگوید: “عیسی (علیهالسلام) گلی برداشت و از آن خفاشی ساخت و در آن دمید، پس از آن شروع به پرواز کرد. گفته شده که او چیزی جز خفاش نساخته است. همچنین گفته شده که بنی اسرائیل این مورد را به دلیل شگفتی خلقت خفاش توصیف کردهاند. از ابوسعید خدری نقل شده که عیسی (علیهالسلام) به آنها گفت: چه میخواهید؟ گفتند: خفاش.” (2)
در مورد نوعیت پرندۀ مورد بحث، نظریۀ دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه گفته شده: “اخلاق” به معنای تصویر و ترتیب است، نه به معنای انشاء و اختراع، اما تعیین پرنده معلوم نیست. مناسب این است که این آیه به حال خود گذاشته شود تا بر عموم خود باقی بماند و مصداق آن را به خفاش و غیره تعیین نمودن عاری از دلیل است. (ازهرالبیان فی تفسیر کلام الرحمن، ج 1، ص 84)
*
پرنده حضرت عیسی علیه السلام در ادب فارسی:
اکنون صفحۀ دیگری از جستار را فراز می کنیم و آن عبارت است از بحث ادبی در این مورد:
استفاده از نام مبارک حضرت عیسی (ع) و دم مسیحایی آن حضرت به عنوان نماد در ادب فارسی، بسیار شایع و چشمگیر است که قبلاً به ارائۀ نمونه های آن پرداختیم، اما در این بحث مشخصاً از مرغی سخن میگوییم که با دم مسیحایی حضرت عیسی با اذن پروردگار یکتا به پرواز در آمد و سبب شد که منکران به رسالت حضرت عیسی ایمان بیاورند و از لجاجت دهان بر بندند.
طوری که به دیوان های شعرا مرور افتاد، این موضوع کلام بعضی از شعرا از جملۀ قصیدۀ ترسائیه خاقانی شروانی، جلوه مکرر دارد و اینک شواهد آن:
چه راحت مرغ عیسی را ز عیسی
که همسایه است با خورشید عذرا …
چرا عیسی طبیب مرغ خود نیست
که اکمه را تواند کرد بینا…
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی
چگونه کرد شخص عازر احیا …
شاعر [در بیت نخست این سه بیتی که برگزیده شد] خواسته است بگوید: نور دانش به جای اینکه مایهٔ راحت من شود، برایم رنج و محنت به بار آورده و در زندانم داشته است. معنی: همانگونه که اختر دانش برای شاعر بهرهای ندارد، حضرت عیسی(علیه السلام) نیز برای مرغ دستساز خود نمیتواند آرامش و آسایشی به وجود آورد؛ زیرا روشنایی خورشید با خفاش سازگار نیست. (برزگر خالقی)
به سخن دیگر، خاقانی در همان بیت: (بیت 11، قصیده 8، یا چامۀ ترسائیه) میگوید:
– من از نور بهره ای نمیبرم، چون در زندان سپری میکنم، کما اینکه حضرت عیسی علیه السلام مرغی را که با دستان خود ساخته بود، از آرامش بهره نیافت!
منظور شاعر این است که خفاش را در برابر نور خورشید- با اینکه همسایۀ آن است- تحمل زیستن نیست.
در بیت یاد شده واژه یا صفت”عذرا” به عنوان قافیه مورد کاربرد قرار گرفته، شارحین دربارۀ آن نگاشته اند:
“عذرا: آشکارا و روشن، دوشیزه و بکر، آوردن صفت مؤنث عذرا برای خورشید به دلیل آن است که واژهٔ خورشید در عربی مؤنث مجازی محسوب میشود. “
دکتر کزازی میگوید: عذرا، چه در معنای دوشیزه باشد چه در معنای تافته و رخشان، چونان برنامی برای مریم، با عیسی ایهام تناسب میسازد. از دیگر سوی، سایه در همسایه نیز با خورشید ایهام تناسب یا تضاد میتواند ساخت. [در این بیت] مرغ عیسی [علیه السلام] استعاره ای آشکار از خاقانی میتواند بود؛ آن بندی نژندی، رنجور از شب دیجور رنج در زندان، خود را از آن روی که در تاریکی است، از ستارۀ تیر یا ستارۀ دانش که در بیت پیش: [ مرا از اختر دانش چه حاصل / که من تاریکم، او رخشنده اجزا] از آنها سخن گفته شده است: ستارۀ تیر که اختر سخنوران و دانایان است به فریاد خاقانی نمیرسد؛ یا دانش که میباید مایۀ راهنمونی و روشنگری باشد، او را در تاریکی وا نهاده است. از دید دانش معانی، پرسش هنری است: مرغ عیسی را حتی راحتی از عیسی نیست. (سوزن عیسی، ص 22-23)
اکنون شاهدی در این مورد تقدیم می کنیم که بر گرفته از دیوان کبیر (مولانا) است که در بیت پنجم غزلی میگوید:
تو عیسائی و من مرغت که مرغی ساختی از گل
چنان که در دمی در من چنان در اوج پرّانم
(دیوان شمس، غزل 1414)
مطلع غزل یاد شده، سخن از آتش برخاسته از درختی در وادی سینا به حضرت موسی علیه السلام دارد که، در آن به معجزات بعضی از پیامبران الهی از جمله عیسی علیه السلام نیز تلمیح شده است.
باز بر میگردیم به مرور قصیدۀ ترسائیۀ خاقانی:
چرا عیسی طبیب مرغ خود نیست
که اکمه را تواند کرد بینا
( قصیدۀ شماره 3)
معنای اکمه: نابینای مادرزاد است.
میتوان گفت: “این بیت اشاره است به قسمتی از آیهٔ49 سورهٔ آل عمران: (و أُبریءُ الأکمَه والأبرَصَ…)، نابینای مادرزاد و برصگرفته را شفا میدهم. و همچنین میتوان به آیهٔ 110 سورهٔ مائده .
طوری که گفته آمدیم، مرغ عیسی در پیوند با داستان حیات طیبۀ حضرت عیسی علیه السلام از جملۀ مثالهای دیگری است که در تمثیلهای عرفانی فارسی فراوان یاد شدهاست و مولانا (خداوندگار بلخ) در مثنوی خود نیز از آن در داستانهای مختلفی سود جستهاست:
آب و گل چون از دم عیسی چرید
بال و پر بگشاد مرغی شد پدید (بیت 865)
“مثال دیگر ، آب و گل همینکه از دم حضرت عیسی (علیه السلام) برخوردار شد بال و پر باز کرد و به صورت پرنده ای درآمد و پرواز کرد . [ اشاره به آیه 110 از سوره مائده قرآن کریم است که می فرماید : یاد آر هنگامی را که از گل ، صورت پرنده ای ساختی و به امر من در آن بدمیدی و آن صورت ، پرنده ای شد و به پرواز در آمد .]” (دیدار جان)
هست تسبیحت بخار آب و گل
مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل (بیت 866)
“مثال دیگر ، تسبیح و ذکر تو ، بخاری از آب و گل است یعنی نفس تو به گاه نیایش حق ، بخاری است که از کالبد مادی تو می خیزد و چون این نفس با دم صداقت قلبی همراه می شود به پرنده ای بهشتی مبدل می گردد . [ این بیت نیز استدالی تمثیلی است بر اثبات اینکه فعل و مشیت الهی است که ایجاد می کند والا مگر ممکن است که از نفس ذاکر ، مرغ خلق شود . ]” (همان)
سنایی غزنوی در بیتی میگوید:
تا نگیرد مرغ مر مرغ سنایی را ز بیم
لاجرم چون مرغ عیسی روز از آن پنهان بماند
(قصیدهٔ شمارهٔ 48 – در مدح بهرامشاه)
حکیم در شعر دیگری تحت عنوان : ” در ستایش یکی از بزرگان ” میگوید:
کز پی ضعف دیدگان خفاش
نکند با جمال صبح درنگ
مرغ عیسی کدام سگ باشد
که کند سوی جبرئیل آهنگ
و نیز در سرودۀ دیگری میگوید:
چون نداری خبر ز راه نیاز
در حجابی بسان مغز پیاز
تا جدایی ز نور موسی تو
روز کوری چو مرغ عیسی تو
(سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش 35 – حکایت مرغ با گبر )
و اینک شواهد دیگر از دیوان حکیم غزنه: وی در حدیقة الحقیقة شعری دارد در قالب مثنوی که صدر سروده یا عنوان آن این عبارت به چشم میخورد: ” حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله » بخش 37 – در انسانی و حیوانی گوید)
“در این شعر مقام روح و تفکیک انسانیت از حیوانیت، چنین برجسته ساخته شده است:
روح انسان عجایبیست عظیم
آدم از روح یافت این تعظیم
بلعجب روح روح انسانیست
که در این دیوخانه زندانیست
گاه با امر سوی حق یازد
گاه با خلق خالکی بازد…
پیر غزنه پس از چند بیت، در ابیات واپسین میگوید:
روی دل را خرد روان آمد
بهرهٔ چار طبع جان آمد
روح چون رفت خانه پاک بماند
کالبد در مغاک خاک بماند
هرکه زین جرعه طافح و ثملست
عقل او شب چراغ روز دلست
در شبِ وصل پرده گر باشد
راز در روز پردهدر باشد
روز باشد قوی دل و غمّاز
با ضعیفان به شب به آید راز
زانکه مقلوب روز زور بود
مرغ عیسی به روز کور بود.
این هم یک بحث عرفانی در پیوند با معجزۀ عیسی السلام:
رکنالدین اوحدی مراغهای (673-738 قمری) عارف و شاعر پارسیگو، معاصر ایلخان مغول سلطان ابوسعید در بخش “جام جم” دیوان خود، که شماره آن (106) ذکر شده، “در تحقق دل و نفس به مذهب سلوک” شعری دارد آمیخته با روح عرفانی که مطلع آن چنین است:
عقل را دل گزیده فرزندیست
روح را هم یگانه دلبندیست
نفس نطقی و روح انسانی
دل تست، این رواست گردانی
علت آن دو چیست؟ حضرت هو
سبب این دو دل، ولی دل کو؟برتری روح نسبت به جسم در پیوند با بحث “مرغ عیسی [علیه السلام]” تهیه دیده و در آن گفته شده است که انگیزۀ دمیده شدن روح بر مشتی از خاک یا گِل به وسیلۀ حضرت عیسی علیه السلام، بر پایۀ دو انگیزه استوار بوده، نخست اینکه معجزۀ آن حضرت بر معاندین یهودی به اثبات برسد، ثانیاً به منکران حق حالی ساخته شود که روح نسبت به جسم برتری دارد و نمونۀ آن تبدیل شدن مشتی گل به پرندۀ زنده و پرواز کردن آن به آسمان است که گمراهان، به سبب مشاهدۀ آن از وادی ضلالت به شاهراه هدایت رهنمون شدند و نبوت حضرت عیسی علیه السلام را پذیرا گردیدند.
قابل یاد آوری است: از آنجایی که بحث “روح” – طوری که خداوند متعال حقیقت آن را متعلق و مختص به امر خود دانسته و فرموده: ( وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا)الاسراء/ 85)- موضوعی است بسیار مهم و در پهلوی آن “قلب” که عرفا در جهت تزکیه آن به منظور رسیدن به مراتب بالای سلوک، تاکید فراوان دارند، بر آن شده ایم که سطر چندی را رنگ عرفانی دهیم تا دانسته آید:
“تفاوت قلب و روح و سرّ چیست؟”
“عرفا در مورد روان انسان گاهی « نفس » تعبیر میکنند و گاهی « قلب » و گاهی « روح » و گاهی « سر ». تا وقتی که روان انسان اسیر و محکوم شهوات است « نفس » نامیده میشود، آنگاه که محل معارف الهی قرار گرفت، « قلب » نامیده میشود، آنگاه که محبت الهی در او طلوع کرد « روح » خوانده میشود، زمانی که به مرحله شهود رسید، « سر » نامیده میشود. البته عرفا به مرتبه بالاتر از « سر » نیز قائلند که آنها را « خفی » و « اخفی » مینامند. (3)
اکنون از این گفته آییم که “مراحل و عوالم نفس” چه چیزها هستند؟
“مراحل آنها در شرح فصوص الحکم، عبارتند از: 1- طبع 2- نفس 3- قلب 4- روح 5- سرّ 6- خفىّ 7- اخفى.
1. طبع: عبارت است از قواى طبیعى كه مرحله نازله حقیقت انسانى است یعنى قواى نباتى و آثار و افعال آن، چون اكل و شرب و امثال آنها كه خلاصه در این مرتبه طبیعت، بدن در مقام حیات نباتى است.
2. نفس: بالاتر از مرتبه طبع است كه عبارت است از قواى حیوانى و إدراكات حس و خیال و وهم، خلاصه مقام و مرتبه حیات حیوانى.
3. قلب: كه توجه به عالم غیب است و لیكن آمیخته است با نظر به عالم شهادت و این مقام به مراتب از مقام نفس عالىتر و برتر است.
4. روح: كه آن مرتبه و مقام نفس ناطقه است كه از چنگ قواى بدن و آثار طبع و نفس به كلّى مستخلص شده و به روحانیون عالم قدس پیوسته است.
5 سرّ: در این مقام است كه عارف به معرفت حق و جمال الهى آشنا و بینا مىشود و سرّ الهى را در همه موجودات مشاهده مىكند و به زبان ذات مىگوید: «ما رأیت شیئا الّا و رأیت الله فیه»
6. خفیّ: كه در این مرتبه تنها خدا را مشاهده مىكند نه چون مقام سرّ كه خدا را در دریا و صحرا مشاهده مىكرد.
7. اخفى: كه در این مقام فناى در حق است. منتها التفات به فنا هم در این مقام نیست چنانكه در مقام خفى بود. (4)
حال بپردازیم به سخن اوحدی مراغه ای که در بخشی از ابیاتش چنین میگوید:
…همچو ترسا مباش سرگردان
رخ ز ثالث ثلاثه برگردان
روح قدسی مدان به جز دل خود
پدر و مادرش روان و خرد
قلبت از جان و از خرد زادست
باز در قلب هر دو استادست
نفس تا از کژی خلاص نیافت
جای در بارگاه خاص نیافت
در وجود تو بر، صلیب دلست
وندرین باغ عندلیب دلست
دل به طفلی سخن سرای آید
دل چو عیسی بر خدای آید
خر عیسی تنست و دل عیسی
این سخن را مدان به تلبیسی
دل عیسی بر آسمان زد چنگ
خر عیسی به ریسمان آونگ
مریم از آسمان بنگریزد
عیسی از آسمان نپرهیزد
ملکی را بر آسمان هشتند
مریمی را به ریسمان رشتند
اندر آن دل کسی ندارد راه
جز کلام خدای و ذکر اله
وگر این دل رها کنی در حال
گربه او را بدرد از چنگال
این چنین دل به سگ دهی، نخورد
برچنان دل فرشته رشک برد
«بیت لحم» تو نیست گر دانی
به جز این هیکل هیولانی
بر مسیح دل تو «بیتاللحم»
لایق آتشست و بابت فحم
معنی دار و صورت بندش
چار طبع مسیح و پیوندش
آنکه بر دار شد مسیح گلست
وآنکه بر آسمان مسیح دلست
تیر سیرش چو بر گشاد آمد
ملکوت سماش یاد آمد
نه بپرورد مریم از پاکی
روح حق در مشیمهٔ خاکی؟
مُهر دوشیزگی تمیمهٔ او
مِهر تابنده در مشیمهٔ او
هر که بر فرج ازین حصار کند
با ملک دست در کنار کند
فکرتش چون نشد بغیری خرج
نفخ روحش دمیده شد در فرج
تن، کزان آستان فتوح کند
آستینش قبول روح کند
چون نگشت از مقابلی هدفش
قابل نفخ روح شد صدفش
نفس را دل دلیل فرزندی
کرد ثابت به حکم مانندی
نیست جز دل عصای این بنده
که کند خاک مرده را زنده
دهد آنرا که امر حق شد جفت
ز رحم بچه و ز پستان گفت
آب اصلست و فرعها بیمر
امر حق نیز را چنین بنگر
نفس او چون که شد به عصمت فاش
صدف روح گشت سرتاپاش
قطره کز حق نزول داند کرد
صدف دل قبول داند کرد
شاعر، پس از این شرح و بیان مفصل، لب به اندرز میکشاید و تاکید میورزد که باید در زنده نگه داشتن دل، اهتمام جدی مبذول داشت و زنده بودن دل منوط است به کمال رساندن آن که به وسیلۀ عشق میسر آید:
مکن، ای مرده دل، به زجر و به زور
خویشتن را به زندگی در گور
تا دل و حق دل ندانی تو
حکمت این سجل نخوانی تو
نظر دل چو بر کمال بود
عشق خوانند و عشق حال بود
باز هم ابیاتی به عنوان شاهد از حدیقة الحقیقة عارف بزرگ: سنایی غزنوی: که در مقدمۀ آن چنین نگاشته شده است: « حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش 20 – اندر افتخار خویش فرماید»
ذم شنیدی ز مرغ عیسیرو
مدحم اکنون ز آفتاب شنو.
(سنایی/ بیت اول).
…………………………………
مآخذ:
*- ترجمۀ فارسی تفسیر کشاف، علامه زمخشری رح،
*- ” ” تفیهم القرآن، علامه مودودی رح،
*- ازهرالبیان فی تفسیر کلام الرحمن استاد مولوی اکرام الدین رح،
*- سایت رسل و انبیاء.
1- ابن الجوزي، زاد المسير في علم التفسير، صفحة 284. (منبع: رسل وانبياء/ 6 اکتوبر 2021 ، محقق: نداء البدوي)
2- همان،
3-مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج23، ص: 92.
4- ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، حسن حسن زاده آملی، ص: 56.
سایر مراجع:
*- مرغی عیسی، (گزارش چامۀ ترسایی از فضل الدین بدیل خاقانی شروانی) دکتر میر جلال الدین کزازی، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1376
*- شرح مثنوی دیدار جان،
*- اخلاق و عرفان، تفاوت قلب و روح و سرّ چیست؟( ۱۳۹۲/۳/۶ – ۲:۵۸ شناسه مطلب: ۱۷۶۱ )
*- کتاب شرح دیوان خاقانی اثر دکتر محمدرضا برزگر خالقی، نشر زوار،
*- گنجور.
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور