آرشیف

2017-4-24

محمد عالم افتخار

ما موجودات کدام اسفل السافلین ایم؟

دکتور اقبال شاعر و فیلسوف لاهوری که «علامه» نیز خوانده میشود؛ گفته است:

مسلمان فاقه مست و ژنده پوش است
ز کارش جبرئیل اندر خروش است !

بیا ؛ طرح دیگـر  ملت  بـریـزیم ؛
که این ملت؛ جهان را بار دوش است.

اینکه فکر و نظر اقبال منجمله همین داعش ها و القاعده ها و طالب ها و آی. اس. آی و ملیتاری پاکستان  و عربستان و همانند ها بوده است یا کمتر یا بیشتر از آنها؛ از کوتاهه شعر استنتاج شده نمی تواند.
با اینهم؛ هیچگاه صرف و فقط و فقط یک گونه «مسلمان» وجود نداشته است که صرف و فقط و فقط «فاقه مست و ژنده پوش» و «جهان را بار دوش» باشد. اینچنین هیچگاه صرف و فقط و فقط یک گونه «انسان» وجود نداشته است که صرف و فقط و فقط چنین یا چنان باشد.
ناتوانی شعر و اسطوره در شناحت و تبیین جامعه و جهان و در برخی حالات بیراه سازی و گمراه سازی مردمان؛ فلاکت بار و هلاکت آور است ولی بدبختانه روزگارانی بسی طولانی؛ بشر جز شعر و اسطوره و ادامه آن؛ دین و مذهب چیزی نداشته است و همین ها؛ حیوانی را رفته رفته انسان کرده اند و مناعت و غرور و اعتماد به نفس … بخشیده اند.
جریان هایی که عام و مجرد؛ «اسلام اسلام» میکنند و حتی امروز؛ علی الرغم فرقه های بیشمار و چه بسا تشنه خون هم؛ گویا صرف و فقط و فقط یک گونه «مسلمان» دارند و متباقی هرچه هست و نیست؛ را «کفر» میدانند و آماج جهاد های فی سبیل اللهی آنهم از نوع انفجاری و انتحاری قرار میدهند؛ جریان هایی اند که در صدر اسلام؛ شاید مویی از خط کج شده ولی در 14  قرن و به ویژه در قرون خروشان علوم و ساینس و تکنولوژی های بیحد و حصر نوین؛ به حدی از اسلام و فکر و فرهنگ و خرد و اخلاق حسنه اسلام های اعتدالی دور شده اند که به نظایر این طرفه ها منتهی شده است:
 

ادامه مطلب در اینجا