آرشیف

2014-12-19

دکـتـر بصـیر کامجو

قیاس وتشخیص حکایت از مثنوی معنوی

 
 

مردی بود که مردم را بسیار مورد آزار واذیت قرار می داد ، با همه شوخی های بیجا می کرد . پس از هر شوخی هم سعی می کرد ذهن طرف مقابل رااز کار خود منحرف کند .
روزی در میان جمعی، به مردی  نزدیک شد وسیلی محکمی به پس گردن او زد؛ طوری که صدایی بلند از آن برخاست ، همۀ مردم نگاهشان متوجه آنان شد.
 
مرد که سیلی خورده بود از جایش بلند شد وتصمیم گرفت که او هم سیلی محکمی را به او بزند ؛ اما مرد شوخ گفت :
" صبر کن دوست من ! یک سوال از تو می پرسم ، اگر درست جواب دادی ، آن وقت بزن ! بگو ببینم این صدایی که ازاین سیلی بلند شد ، از دست من بود،  یا از گردن تو !"
این طراق از دست من بودست ، یا
از قفـا گــاه تـــو ، ای فـخــر کــیا !
مردی که سیلی خورده بود ، از این حرف اوعصبانی تر شده ؛ گفت :
" الان به تنها چیزی که فکر می کنم، این است که سیلی ای به تو بزنم ! آن وقت خودت فکر کن که صدا از کدام بلند شده است !"
این راگفت و یک سیلی محکم حوالۀ او کرد .
 
نتیجه :
 
در این حکایت مولانا بصورت کل درمورد دو  واژه فلسفی" قیاس "  و "تشخیص " اندیشه نموده است . او زمانی که می پرسد  " … بگو ببینم این صدایی که ازاین سیلی بلند شد ، از دست من بود،  یا از گردن تو !" خواننده را در این حالت ، برای دریافت  حقیقت به اسلوب شناخت " قیاس " و " تشخیص " عینی مسأله دعوت می کند.
هدف از مولانا دراینجا شـرح بارمعنایی قیاس(سنجیدن ) وتشخـیص ( تمیزدادن  )       " صدا " ویا متعلق بودن " صدا " به شخص " شوخ" ویا " مرد سیلی خورده " نیست .
بلکه معین ساختن انگیزه وعلت بروزصدا است. که با سلوک رفتاری و پنداری شخص عامل متعرض ومعلول حق تلف شده ، در پیوند مستقیم و متقابل قرار دارد .
 
که به امتداد بلندای سکوت این نوع " صدا ها " و " ناله ها " در جوامع ونظام های سیاسی خود کامه ، شعورانه و مستدام در " گلوی خود صدا " خفه می شود.
ما از جمع هزاران صدای ذیروح زمانه ای خویش ، که از دست قاتلان  حرفوی بیداد می کشند.  صدای رهایبخش  " دانه جو " را برای خوانندگان گرانقدر انتخاب کرده ایم .
 
صدای دانۀ جَو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(21 می 2005)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زبان داس بهنگام چیغ ساقۀ جَو
همین بگفت به درو، رحم کن به ریشه جَو
زگریه های همه ساقه های سربدرو
چکیده خون زمژگان دانه دانۀ جَو
******
درآن مکان که جو، زخم قهر به جسمش بود
فضا و منطقه را ، درد وناله  پُرکرده بود
درآخرین نفس ای ، مرگ جَو و گردش بُود
شنیده بود دروگر،حرف جَوئ خون آلود
میان شقشق داس و سوهان که گفته بود !
عجب زمانۀ بد این حیات بود؟ که نه بود
******
یکی بیآمد و با داس تیز سرم ببرید
دیگر بیآمد و با سُم گاِو سیاه وسفید
چنان فشار بداد جثه ام به هرسو پرید
مرا زخوشه و کاشانه ام برون بکشید
عجب زمانه که هیچ کس به داد ما نرسید
به حال مان هیچ ذیروح ، کدام  صدا نکشید
******
ندا کشید لب بسته !!  گیاهِ خلوت جُوی
به غصه گفت به آب روان چنان بد خُوی
چرا حیات همه ساکنان حومۀ جُوی
به میل خود سری  صاحبان قدرت جُوی
گیاه ِبرگۀ سبزی بهار، تو باغچه و جوی
بقتل رسیده ز دستی اجیر لالا گوی
******
به طرز نیمه هراس آن دروگری مزدور
بفکر پاک بشد رفت ز حرص دنیا دور
برای اینکه بدیده نوای هرمقتول ،
حضور صحنۀ خون و ندایی نعرۀ مور
جرأت بکرد بخود از سرشت قصۀ زور
مدد بخواست زوجدان بقسم مرد جسور
بگفت به صاحب داس این چه فکرتی ناجور
******
چرا ؟!  به قتل همه بته های غرقه بخون
به کیش و عُرفِ غضب یا به نحوۀ شبخون
برای کسب همان  لقمه نان ، پُر از خون
عمل نمــــوده همه مالکــــان داس همگون
دکتر بصیر کامجو
(21 می 2005)
 
باید درس های علمی و اخلاقی وتاریخی ، مولانا وسایر حکما و خردمندان سرزمین  خویش را گرامی داریم .  واز رهنمایی های ناب وشایسته ای  آنان در شناخت قضایایی سیاسی و حیات فردی و اجتماعی خود و جامعه مان سود ببریم.
واز این اندرز ها الهام نیک گیریم ، وبا چشم بصیرت  و با شناخت  هوشمندانه و دقیق گونه های منبع پیدایی :
عوامل و انگیزه مادی و معنوی " سیلی ها " و "صدا ها " را عاقلانه  باز شناسی نمائیم . وبا خود ارادیت صفوف مبارزان راه آزادی و صلح  کشوررا تقویت بخشیم .     
به امید همزیستی مسالمت آمیز
Dr.basir komjo
http://www.facebook.com/basir.kamjo.75