آرشیف
ققنوسی از سرزمین سنگسار؛ سفرنامه دختری از غور تا لویزیانا
جام غور
نویسنده: ماریا شهسوار کاوه
بامداد ۱۵ آگست ۲۰۲۱ نگنیه خلیلی مثل هر صبح دیگر روزش را آغاز کرد، اما آن روز مانند روزهای دیگر به پایان نرسید. به دفتر کارش رفت و مشغول برنامههای روزانهاش شد. در همین حال همهمهای در دفتر کارش پیچید. از همکاران خود شنید که طالبان داخل شهر کابل شدهاند و او باید هر چه زودتر دفتر را ترک کند. از لحن جدی و پر از ترس همکارانش پی برد که حرفشان شوخی نیست. نگینه با درد از لحظاتی میگوید که تمام اسناد، بهشمول کمپیوتر که شامل اسناد و قضایای دفتر بود را با اطمینان به داخل الماری میز کارش گذاشت و قفل کرد. به امید اینکه فردا یا روزهای بعد دوباره به دفترش برگردد.
درست پس از یک سال از آن رویداد، در حالی که در گوشهای از شهر آرلینگتون در ویرجینای امریکا قدم میزد، بوی سبزه تازهبارانخورده و بادی که از سوی دریاچه میوزید، او را به یاد روستای کوچکی در غور، که کودکی و نوجوانی اش را آنجا گذارنده بود، انداخت. به یاد زندهگی ساده روستایی و دوستان صمیمی و مهرباناش افتاد. جایی که بیشتر شبها اهالی روستا برای شنیدن موسیقی و تماشای فلم از یگانه تلویزیونی که در قریه بود، جمع میشدند و لذت میبردند.
نگینه خلیلی در آن روستای کوچک و در نخستین آموزشهایش یاد گرفت که «بنیآدم اعضای یک پیکرند» و در همان کودکی به خاطر سپرد که «چو عضوی را به درد آورد روزگار/ دیگر عضوها را نماند قرار» او به این باور تلاشها برای آرامش همنوعاش را آغاز کرد و تا امروز با همان انگیزه به کارش ادامه میدهد.
۲۵ سال پیش قلب کوچک نگینه مانند دهها کودک دیگر این سرزمین شکسته و نومید شد؛ یک سرزمین با تاریکی وحشتناکی روبهرو شد. گروه متحجر طالبان دروازههای مکتب را به روی دختران بست. در آن روزها حس میکرد که شرایط هر روز بد و بدتر میشود و او هر روز باید با محدودیت تازهای خو کند. وضعیت ناگوار زندهگی، خانواده نگینه را از کابل روانه روستایی در ولایت غور ساخت. با آنکه با فقر و تنگدستی در کنار خانوادهاش زندهگی میکرد، اما هرگز از تلاش برای کار و آموزش دست برنداشت. پدرش که زمانی خلبان و مادرش هم آموزگار بود، حالا مشغول کار در مزرعه شدند. در کنار آن مکتب زیرزمینی نیز برای کودکان قریه ایجاد کردند. نگینه آموزههای نخستین را در مسجد روستایشان با خوانش سعدی، حافظ، قرآن و چهارکتاب آغاز کرد. در کنار آن درسهای ابتدایی را نزد مادر و پدرش در همان مکتب فراگرفت.
پس از سقوط طالبان و روی کار آمدن حکومت موقت، نگینه به صورت رسمی آموختن دانش را نزد مادرش که نخستین آموزگار زن در ولایت غور بود، در یک مکتب ساخته شده از چند خیمه و فرش، آغاز کرد. او هنوز ۹ سال داشت که در جریان دروس مکتب نخستین کار خود را در رادیو صدای عدالت با اجرای برنامهای برای کودکان آغاز کرد. در دوران لیسه برنامه «حق زن در اسلام» را در رادیو تلویزن محلی گردانندهگی میکرد. در همان سالها بود که نامهای به اوباما نوشت و خواهان حمایتهای بیشتر جامعه جهانی برای نهادینه ساختن دموکراسی، دفاع از ارزشهای حقوق بشری و تقویت ظرفیت زنان در افغانستان شد. این نامه در حوت ۱۳۸۸ در روزنامه ۸صبح چاپ شده بود.
بانو خلیلی برای ادامه تحصیلات عالی به ولایت هرات سفر کرد، اما این سفر او با آرامش همراه نبود. در جریان این مرحله زندهگی با چالشهای زیادی روبهرو شد. او در کنار اینکه با سختی و تنگدستی زندهگی میکرد، مجبور بود با دیدگاههای سنتی جامعه، از نزدیکترین بستهگان تا مردم محل، نیز مبارزه کند. او حتا مجبور به تحمل سنگینی نگاههای همصنفاناش که از یک فضای اکادمیک میآمدند، نیز بود. هیچ حرف و کنایهای در مورد اینکه دختر جوانی به تنهایی سفر و زندهگی میکند، تصمیم او برای آموزش و حمایت خانوادهاش از او را متزلزل نساخت. از آن دیدگاههای سنتی و تاریک نهتنها که گامهایش نلرزید، بلکه با اعتماد و قوت بیشتر به پیش گام برداشت. در کنار آنکه مشغول آموزش در دانشکده شرعیات بود، یکی از فعالان شبکه جامعه مدنی در هرات نیز بود. نگینه نقش فعالی در کارزارها برای تصویب قانون منع خشونت علیه زنان داشت.
در ختم تحصیلاتاش، نگینه برای اشتراک در مسابقه دادگاه بینالملی حقوقی فلیپ.سی.جیسپ برگزیده شد و در مسابقات ابتدایی در هرات و سپس در کابل پیروز شد. دادگاه تمثیلی حقوق بینالملل فلیپسیجیسپ بزرگترین دادگاه تمثیلی در جهان است که در مورد منازعات غیرحقیقی میان کشورها در حضور دادگاه بینالمللی عدالت، بخش قضایی سازمان ملل متحد، رقابتهایی را به نمایش میگذارد. نگینه با یک تیم پنجنفره از افغانستان عازم امریکا شد و در رقابت بین تیمهای منتخب از دنیا در واشنگتن شرکت کرد.
فراز و نشیبهای سفر آموزشی نگنیه که از یأس و نومیدی بسته شدن دروازههای مکتب آغاز و با رفتن به مسجد و تحمل روزهای گرم و سرد درسی در زیر خیمه ادامه یافت، بالاخره پایش را به امریکا کشاند. او در سال ۲۰۱۸ ماستری خود را در«حاکمیت قانون و حکومتداری خوب» از دانشگاه اوهایو به دست آورد.
پس از ختم دانشگاه و برگشت به افغانستان، بانو خلیلی مدتی به سمت سارنوال جزایی در غور کار کرد. او نخستین سارنوال زن در آن ولایت بود. پس از آن رییس بخش منع آزار و اذیت زنان و سپس، تا پیش از سقوط کابل، بهعنوان رییس بخش رسیدهگی به تخلفات کودکان در دادستانی کل در کابل مشغول به کار بود.
با آغاز کار نگینه در ولایت غور، بیشترین قضایای مربوط به زنان در این ولایت ثبت و به آن رسیدهگی صورت گرفت. هنگامی که از قضایایی که کار کرده حرف میزند، گاهی حس رضایت و گاهی هم درد عمیقی در سیمایش خوانده میشود. او میگوید که قضیه مربوط به رخشانه، دختر نوجوانی که پس از دو بار نکاح اجباری، با پسر جوانی که عاشق هم بودند فرار کرد و پس از دستگیری سنگسار شد، دردناکترین قضیهای است که تا حال به یاد میآورد و به نظام قضایی بیرحم و ناتوانی میاندیشد که نتوانست عاملان آن سنگسار وحشیانه را به دادگاه بکشاند؛ اما وقتی از رسیدهگی و حل قضیه غریبگل ششساله میگوید صورتاش میشگفد. غریبگل دختر ششساله در بدل یک بز و مقداری مواد غذایی به یک مرد ۴۵ ساله بخشیده شده بود. سپس آن مرد غریبگل را در حضور مردم محل به نکاح خود درآورده بود. او با خوشحالی میگوید که به این قضیه رسیدهگی کرد و دخترک کوچک توانست دوباره به دنیای کودکانهاش برگردد. نگینه هنوز به خوبی به یاد دارد که در تمام جریان حل و فصل این قضیه، غریبگل، آن دختر شش ساله، با عروسکاش مصروف بازی بود.
نگینه باور دارد که در هر جای دنیا که به سر ببرد، باید فرد مفیدی در آن اجتماع باشد. او در حالیکه از اشتیاقاش برای دوباره برگشتن به افغانستان میگوید وآرزو دارد مرهم دردهای زنان افغانستان باشد، اما دوست دارد در هر جغرافیایی که روزگار به سر میکند، فرد فعال و موثر باشد. با آنکه درد سنگین از دست دادن افغانستان روحاش را میآزارد، اما ارادهاش برای ادامه کار و زندهگی را نمیشکند. با قوت و اراده محکمتر تلاش میکند تا فردایش را روشنتر از امروزش بسازد. او حالا مشغول تدریس حقوق بشر و جنسیت در دانشگاه لویولا در شهر نیواورلان ایالت لویزیانای امریکا است.
نگینه از روزهای سقوط با اندوه سنگینی که در صدایش پیچیده است، سخن میزند. او هنوز کابوس روزها و شبهای فرودگاه کابل را خوب به یاد دارد. یادآوری دشواریهای فرودگاه کابل، از دیدن اشک خانوادهها، زیر پا افتادن کودکان و زنان، نومیدی و دست و پا زدن مردان، تا دیدن کودکان سرگردان و تنها که با پاهای برهنه اینسو و آنسوی فرودگاه آشفته و پریشان میدویدند، قلباش را میآزارد. در آن لحظات درد از دست دادن افغانستان و بیچارهگی مردم آنقدر او را شکسته بود که ناراحتی خواب روی سنگفرش فرودگاه تا گرسنهگی و تشنهگی را دیگر حس نمیکرد. نگینه میگوید آنقدر با فشارهای روانی درگیر بود که حالا حسرت برنداشتن یک مشت خاک وطن دلاش را میآزارد.
ماندگارترین و دردناکترین تصویر کابل که در ذهن نگینه حک شده است، آخرین نگاهاش از پنجره موتر به خانوادهاش است. بیشتر از این نمیتواند حرف بزند. هنگامی که میخواهد از لحظات آخرین دیدار و از پدر، مادر، خواهران و برادران خود بگوید، بغض گلویش را میفشارد. آرام اشک میریزد و سکوت میکند؛ سکوت تلخ از دست دادن یک سرزمین؛ یک سرزمین امید و یک سرزمین رویا.
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور