X

آرشیف

قــضاوت كــــــــــــور

 
اين نوشته به صورت خيالي نه ، بلكه حقيقتي است كه در سالهاي 1999 الي 2001 در بعضي از قريه هاي ولايت غور و هرات رخداده ، البته ، در قسمت هاي اندك آن به زبان قلم تشبث هاي صورت گرفته كه اميد وارم خواننده گرامي از سر تقصيراتم در گذرد.
خشكسالي در دهكده اي ما بيداد ميكرد ، چشمه گك هائيكه ما نند تار آب از آن در سالهاي قبل تراوش ميكرد و با بسته كردن بند ها (تيل ها) حد اقل بعد از تهيه آب آشاميدني ، به اساس نوبت چند باغ و چند قطعه زمين ما را آبياري ميكرد ، نمي دانم از روي كي يا كي ها بود كه يكدم آسمان وطن ما برآشفت ، قطره اشكي به حال ما نريخت ، طبيعت تقريبأ عوض شده بود زمستانش گرم ، بهار و خزاني بي لذتي داشت ، از شگوفه در ختان معلوم مي شد كه هر كدام به ماتم نشسته باشند ، دشت ها و صحرا ها از فرط تشنگي به صحراي آفريقا همپايي ميكرد ، پرندگان صحرايي وارد قريه شده بودند و براي پيدا نمودن آب حتي در كنار كوچه باغها و خانه ها سوت سوت ميزدند ، از خزان هم آنچه در سابق لذت داشت اثري نبود ، در جوش تابستان درختان ميوه دار با ميوه هايشان برگ ريزي را به آغاز گرفته بودند ، دنيا به صحراي عبدالمجيد مبل شده بود .
اطفال رنگ خزان را به خود گرفته بودند ، جوانان دو پا داشته دو پاي ديگر قرض نموده به خارج مرز ها براي پيدا نمودن لقمه اي قوت لايموت رفته بودند ، زمستان داشت قدم به قدم جلو مي آمد ، از آذوقه خبري نبود ، پيرمردان در كوه ها به فكر تهيه هيزم (خاروبوته ) بالا مي خزيدند ، دختران جوان و زنان پيچه سفيد در چاردوبر خانه ها به كار هاي خود مصروف بودند . منظره عجيبي بود ، همه درد بود ، همه رنج و مرارت ، وقتيكه داخل قريه مي شدي از انسانها جز هيكل ها ي متحرك چيزي ديگري نمي سراغيدي ، همگان رنگ پريده و پريشان به نظر مي رسيد ………..
از آن طرف ديگر به همان منواليكه آسمان دور و دسترسي به آن نبود ، آب چشمه هم از مردم فاصله گرفته بود ، زنان و دختران از قريه تا منبع بايد راه درازي را طي طريق ميكردند تا به چشمه ميرسيدند و از چشمه جامي آبي براي رفع عطش خود و حيوانات خانگي شان مي آوردند  …. بايد اذعان داشت كه در قريه ما وظيفه آب آوردن از آن زنان و دختران است ، در اينجا جندر تعريف نشده و اكثريت كار هاي ثقيل را بيچاره زنان انجام ميدهند ، از نام حقوق زن در قريه ما به مثابه ننگ استفاده ميگردد…… اما براي مردان و جوانان ننگ است كه آب آشاميدني تهيه كنند و لو اينكه دور باشد و يا راه باخطر همراه…………..  گاهي هم تهيه هيزم درو گندم ، تهيه علوفه حيوانات را زنان به عهده دارند …..
هرچه هست زندگي بيصدا پيش مي رود ، آنانيكه لقمه ناني دارند به تنهايي ميخورند و آنانيكه چيزي در بساط ندارند آه مي كشند و چشم به آسمان دوخته اند و يا گوش به صداي غرش لاري هاي نهاد هاي كمك رسانند كه بلكه امسال هم مانند سالهاي قبل چيزي از طرف ايشان به آنها دستياب گردد و بتوانند تا رسيدن بچه هاي شان از مسافرت رفع گرسنگي نمايند ….. گروهك هاي سرلوچ و پطلون پوش يكي پشت ديگري به قريه مي آيد و تحقيق هاي انجام مي دهند ، عمومأ سوالات شان مشابه يكديگراست و چنين پرس و پال مي كنند :
كا كا اسم شما …؟  نام پدر شما…؟  پدر كلان… (پدري يا مادري) فرق نمي كند ، سال تولد شما ..؟  نمبر تذكره..؟  (پاسپورت ….) در كجا تولد شديد …؟ مليت…؟ قوميت ….؟  از چه وقت به اين قريه زندگي مي كنيد..؟ چند پسر ..؟ چند دختر …؟ چند زن داريد ؟ در جه تحصيل شما ..؟ به انگليسي وارد هستيد ..؟؟؟ كمپيوتر ميدانيد ..؟ ؟؟چرا در قريه شما خشكسالي رخ داده ؟ علت آنرا بگوئيد ….؟ چند سال است كه با خشكسالي مواجه هستيد ..؟ شما چه تدابيري گرفته ايد …؟ تعداد مواشي … از جمله : شتر ، گاو ، گوسفند ، بز مرغ ، سگ ، پشك و غيره……
شما چه ميخوريد ، غذاي صبح ، چاشت و غذاي شب شما ، به حيوانات چه ميدهيد ؟ ( صبح ، چاشت و شام ) ، از كيفيت غذايي خود را ضي هستيد ؟ اگر نيستيد چرا ؟ وضع صحي غذاي شما چطور است ؟ در كجا نگهداري مي كنيد ؟ ( يخچال ، سردخانه……..)
وضع توالد و تناسل در قريه شما چطور است ؟ آيا زنان زياد ولادت مي كنند … چرا ؟ و به همين منوال سوالاتي ديگر………..
سروي ها پشت سر ديگر اجرا شده مي رود و اين سروي ها مردم را به ستوه آورده است ، حساس ترين سواليكه مردم ما را برآشفته بود اين بود كه صحبت كردن پيرامون زنان بود كه در هر سوالنامه چندين باز از ولادت هاي زنان ، بيكاري زنان و عدم داشتن سواد براي زنان تذكر داده مي شد.
بالاخره روزي از روز ها گروه ديگري وارد قريه مي شود كه دارايي ريش هاي نخي ( از يك بنا گوش تا بنا گوش ديگر مانند يك نخ موي ريش شانرا گذاشته ودر زير لب پائين يك نقطه را جامانده اند )،دارايي يخن هاي باز و آستين هاي نيمه مي باشند ، بعضي از مردم تصور مي كنند كه اين ها آخرين گروه سروي كننده بوده و بعضي ها فكر مي كنند كه نمايش لباس و مدل زيبايي است كه به نمايش قرار داده مي شود، به هر صورت مردم از فرط احتياجي و نبود جوانان در قريه لاجرم مي پذيرند سوالاتي سوال كننده ها را پاسخ بدهند  …. سوالات همچون گذشته تكرار مي شود و با اندك تغيري مانند : دختران به چند سالگي ازدواج مي كنند ؟ طويانه و شير بها چند است ؟ چرا مردم مي ميرند بخصوص اطفال و زنان ؟ چرا بي سوادي در قريه شما زياد است؟و……و    
در جريان سروي جوانان سروي كننده به دروازه خانه يكي از باشنده هاي قريه ايستاده مي شوند كه دوماه قبل يگانه فرزند شان به اثر تشويق گروه هاي مسلح به جبهه برده شده و به قتل رسيده است ، اين شخص از چندين جهت متضرر مي باشد ، كشت و كار ، مال و زندگي اش به اثر خشكسالي از دست رفته ، براي بدست آوردن مزد ناچيزي بچه اش در جبهات كشته شده وسرانجام اعصابش به اثر نا اميدي ها به تحليل گرائيده است….. سوالات بطور يكنواخت از اين شخص نيز شروع مي شود ، مرد درحاليكه سرش به زمين افتاده و با نوك چوب دستش زمين را مي كاود به سوالاتي سروي كننده ها خود آگاه و ناخود آگاه جواب ميدهد ويا اصلأ متوجه سوال كننده ها نبوده وبه دنياي پر از رنج خويش غرق است ، در اين اثنا دفعتأ سوالي مطرح مي شود كه:  كا كا جان نام خانم شما چيست ؟ مرد با شنيدن اين سوال مانند آتش از جا پريده و در حاليكه لرزه تمام اندامش را تسخير نموده بود ، فرياد مي زند كه شما كي هستيد كه مانند باد از اين سو وآن سو پرسيده مي رويد و حتي به ناموس مردم هم كار داريد …؟   اسم زنم را كه حتي اولاد شان نمي دانند به تو چه كه پرسان مي كني ؟… مردبا چوب دستش بالاي سوال كنند يورش برده و آنرا موردلت و كوب قرار ميدهد … در همين وقت مردم قريه از هر طرف مرد را گرفته و منازعه را خاتمه مي بخشند ، جوانك و جوانكها با وار خطايي قريه را ترك نموده و انديشه غمناك فضاي قريه را به خاموشي نا اميدانه اي سوق مي دهد….تبصره ها از هر طرف شنيده مي شود كه فلاني در روزي را بروي ما بست ديگر كسي حاضر نخواهد شد براي ما كمك كند و ده ها تبصره اي ديگر………..
از اين حادثه روزي چند گذشت نا گاه صداي لاري هاي حامل مواد غذايي جو خاموش و نا اميد قريه را برهم زده و چند موتر ديگر كه در بين شان عده اي از سروي گران سابق نيز ديده مي شدند وارد قريه شده در يك ميداني وسط قريه استادند و از مردم تقاضا نمودند تا كميته تشكيل دهند كه آنها مواد غذايي را با لست هاي مرتبه به آن كميته تسليم نمايند زيرا آنها علاوه از آنكه وقت براي توزيع مواد ندارند بايد به چندين قريه ديگر نيز سر كشي نموده و نتايج سروي شانرا اعلام دارند.
كميته چند نفري تشكيل مي شود ، مواد غذايي كه حاوي چندين تن بود تسليم مي گيرند و در يك تعمير آنرا جابجا نموده سروي كننده ها و لاري ها را مرخص مي نمايند و براي مردم كه تمامأ در تخليه مواد همكاري كرده بودند و در انتظار توزيع مواد بودند چشم به راه فيصله كميته لحظه شماري ميكردند حتي تشكري داده نشد…. و ناگاه يكي از اعضاي كميته از اتاق مخصوص شان سر برآورده و خطاب به مردم گفت : برادر ها شما اكنون رخصت هستيد ، كميته با تشكيل جلسه اي خاصي تصميم مي گيرد كه چگونه مواد غذايي را كه مؤسسه آورده توزيع دارد ، ما لست هاي كه سروي كننده ها تر تيب نموده اند با دقت مطالعه كرديم ، نواقصي بارزي در تهيه لست ها ديده مي شود ، زيرا آنها در قسمت مردم ما قضاوت كور داشته و ما مي توانيم با عدالت تمام در توزيع مواد همت گماريم .
مردم نا اميدانه منطقه را ترك مي كنند و كميته در پشت در هاي بسته به باز سازي و نو سازي لست ها مي پردازد، در لست هاي سروي كننده ها مردم به چهار كتگوري تقسيم شده بودند :

  1.       آنانيكه شيخ فاني بودند براي هر يك دو سهم

  2.       براي بيوه ها و زنان كهن سال هريك دو سهم

  3.       براي كسانيكه كار كرده مي توانند و نيروي كاري دارند يك سهم

  4.       و براي پدرسعيد كه همراي هيأت سروي پرخاش نموده بود وواقعأ مستحق بود سه سهم در نظر گرفته شده بود.

بعد از يك هفته كميته باصلاحيت قريه مصمم شدند تا مواد غذايي كمكي مؤسسه خيريه………. را به مردم كه از اثر خشكسالي آسيب ديده بودند توزيع نمايند ، مردم قريه اعم از زن و مرد در ميدان كلاني كه رمه به آنجا جابجا مي شد و شير شانرا مي دوشيدند فرا خوانده شدند ، يكي از اعضاي كميته به مثابه سخنگوي كميته به صحبت پرداخته و بعد از حمد و ثنا به بارگاه خداوند(ج) و درود بر روان پيامبر بزرگ اسلام (ض) و ستايش از مؤسسات خيريه گفت : برادران و خواهران شما ميدانيد كه مدت چهار پنج ماه است كه هيئت هاي از هر مؤسسه مي آيد و سروي هاي را در مورد مشكلات شما اجرا مي نمايند تا بالاخره به اساس سعي و تلاش ما بزرگان قريه توانستيم يك مقدار مواد غذايي را به شما بخواهيم كه از مدت يك هفته مي شود اين مواد مواصلت ورزيده ، اما به اساس قضاوت كوريكه هيأ ت ها انجام داده بودند ما نتوانستيم در روز هاي اول مواد را به شما توزيع نمائيم زيرا لست هاي آنها كاملأ غلط و به طور كور كورانه ترتيب شده بود ، از آنجائيكه ما به محيط مان آشنايي و بلديت تمام داريم لست ها را اصلاح و از ملاحظه هيأت هم گذرانيديم ، اينرا هم بايد علاوه كنيم كه هيأت هم داراي فاميل و اولاد هستند و از فاصله هاي دور و با مشكلات روز در اينجا و آنجا آمده تا به مشكلات مردم رسيدگي كنند به اين خاطر از مواد وارد شده سهميه به آنها نيز در نظر گرفته شده است .
براي اينكه شفافيت كاري ما به شما هم معلوم باشد ما لست هارا به شكل تر تيب داديم كه حق به حقدارش برسد و صداي ديگر ي بالا نشود و هركس اگر بخواهد در زمينه كدام مشكلاتي ايجاد نمايد آنچه برايش در نظر گرفته شده واپس گرفته مي شود و اينرا بدانيد كه كميته با صلاحيت به شما از صدق و صفا همكاري نموده و كوچكترين اشتباهي در ميان نيست.
متعاقبأ لست هاي مرتبه كميته به اين تر تيب به خوانش گرفته شد :

  1.       آنانيكه شيخ فاني اند براي هر يك از نيم الي يك سهم.

  2.       براي زنان بيوه و يا كهن سالان هر يك از نيم الي يك سهم.

  3.       براي كسانيكه كار كرده مي توانند هيچ سهمي در نظر گرفته نشده و ايشان بايد مانند ساير جوانان براي در يافت پول و مواد غذايي كار كنند.

  4.       و براي پدر سعيد كه در مقابل هيأت سروي بي احترامي نشان داده بود هيچ گونه سهمي در نظر گرفته نشده بود ، اما كميته با پافشاري زياد توانيست نيم سهم برايش در نظر گرفته و از آن تعهد بگيرد كه دوباره مرتكب اين گونه اعمال نا درست نگردد كه سبب آبرو ريزي مردم قريه شود .البته اضافه بايد كرد كه كميته خدمتگار شما ، ازشما و در خدمت شما قرار دارد و بايد حق الزحمه آن از مواد واصله در نظر گرفته شود تا در زمينه قضاوت عادلانه صورت گيرد.
     

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.