آرشیف

2015-4-8

احمد محمود امپراطور

** قصیده **

دل ز دستـم ربوده ای جانم
سوختــم سوختـم بیا امشب 

سخت نـــالان و دل گریزانم 
سوختــم سوختـم بیا امشب

سینـــه پر شد ز راز پنهانم 
سوختــم سوختـم بیا امشب

کودک مانــــده بین طوفانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

اشک خون پر شده بدامانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

داغ در دل بُـــــــوَد فراوانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

نعش جا مانــــده در بیابانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

لعل خون خورده ای بدخشانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

پیش دشمن نکن تــو ارزانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

عاشق پــــــاک لطف یزدانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

همچو یوسف فتــاده زندانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

شب چــراغ شب دوچشمانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

مصرع تا ســـــرکنم دیوانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

سنگ و فولاد نیست انسانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

من نمک خورده ای نمکدانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

پیش پای تو جـان به قربانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

نیست تابی کنــی تو بهتانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

به هوا رفتـــه است جولانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

از رقیبـــــــان دل هراسانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

به در کــــــوی تو پریشانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

ناز کن تا کنـــی تو احسانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

جــاده ای خون بود اسکانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

دست چپ آیـــی است دکانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

از جمع می کشان و رندانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

خس امیــــــــد طاق مژگانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

غنچه ها را چو کاکل افشانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

بی تو من زنـــدگانی نتوانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

نور خورشیــــد خود بتابانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

سر کفیـــــده و پای عریانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

رنجه ازغیب گوی و شیطانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

بسمل تشنـــــــــه کام ایمانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

در همه عمر باش مهمانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

سرو نازک خیال و سلطانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

گل زیبــــــا باغ و بوستانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

تا ابــــد رو، ز تــو نگردانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

تک و تنها و خانــــه ویرانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

مکن از عشق خود پشیمانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

تابکی از تو من جـــدا بانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

طفل نــــو پای این دبستانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

امپــــراطور عشق و پیمانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

محمود اینجـــا کشید پایانم
سوختــم سوختـم بیا امشب

———————–
بامداد سه شنبه 18 حمل 1394 هجری خورشیدی
که برابر می شود به 07 اپریل 2015 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان