آرشیف

2014-12-19

دکـتـر بصـیر کامجو

قسمت پنجم: پاد شاهان آریایی

 

 

سلسله پادشاهی طاهریان
820 ــ 872 میلادی
دوران (52 سال )
 

چنانیکه در قسمت چهارم این بحث گفته شد : یــزدگرد سوم ، سی و پنجمین شاهنشاه ساسانی در جنگ نهاوند که عرب ها آنرا فتح الفتوح نامیده اند از طرف سپاه عربها در هنگام خلافت عمرخطاب ( 634 میلادی ) (1) شکست خورد  وپس از اين جنگ ـ همدان ،  اصفهان و فارس ونیشابور  آذربايجان و ری و توس ، ومرو وابیورد ، هرات ، بلخ ، کابل ، جوزجان ، تالقان ، و ديگر بلاد خراسان به تصرف عرب (تازیها )  درآمد و سلسله ساسانیان  آریایی نژاد پس از 407 سال سلطنت منقرض گرديد.    وعرب ها  وارد سرزمین آریانا ــ خراسان شدند.
 
عرب ها برشیوه  اندیشه  نبرد های قبلی خود  به هر شهری كه هجوم می بردند , باید ساکنان آن شهر , دین اسلام راقبول کنند . اگر آنان ایستادگی می كردند, مردان آنان به قتل می رسیدند و زنان و دختران آنان برای كنیزی به عربستان فرستاده می شوند. وآنان مالك هست وبود شهر به اشغال در آمده می شدند اگر تسلیم می گشتند یا باید دین اسلام را قبول  یا مبلغی را بعنوان جزیه به خلافت اسلام وقت پرداخت نمایند.   
 
بگواهی تاریخ شهروندان سرزمین آریانایی بزرگ جهت دفاع از خاک و فرهنگ و زبان ومعرفت و عزت ودست آورد های تاریخی پرافتخار خویش ، در نبرد های ( حیره ، قادیسه ــ تکریت و خانقین ، جنگ نهاوند  ،  نبرد گناوه ، غارت کاخ تسفون ( مدأین ) ، نبرد استخر و گور و سیستان و بلوچستان ، قیام مردم فارس …  )  آزادی خواهانه علیه تهاجم عربها تا پای و جان مقاومت نمودند وصد ها هزار انسان این سرزمین در صف مقاومت ، بوسیله شمشیر اشغالگر عرب کشته شدند .
وبویژه مردم خراسان (2) ایالات : تخارستان ، جوزجان وتالقان وکابل و بلخ در  سال 651 میلادی در هنگــــام خلافت عثمان ( 644 ــ 656 میلادی )  با سی هزار سپاه  تازه نفس (3) مقابل عرب ها ایستادگی کردند ، جان های شیرین خود را فدایی میهن نمودند ولی سنگر نباختند .
" در کابل نیز اعراب با ایستادگی  مردی بنام « رستم داد کابلی  » روبرو شده چندین شبانه روز در محاصره ماندند ، آخر قوای تازه دم اعراب تحت فرماندهی یکی از سرداران عرب به نام «  لیس فرزند  قیس »  معـــــروف به «  شاه دوشمشیره  » به کمک سپاهیان رسیدند. لیس  فرزند قیس در محلی که امروز سفارت ایران و وزارت خارجه افغانستان قرار دارند پنج‌هزار نفر را در یک روز سر برید. " (4)   
 
با این حال و احوال  ،  سرزمین های به اشغال در آمده میهن ما  بوسیله اعراب ( تازیها )  اداره می شدند و آنان تلاش داشتند این سرزمین کهن سال ومعارف پرور،  دارنده تاریخ روشن چندین هزارساله را  بصورت كامل به روش فرهنگ وسنن وآداب  ، خــُلق و خوی اعراب درآورند.  
مگرخوشبختانه نفوذ آریائیان در دستگاه حکومت اسلامی تاثیر بس شگرف براوضاع و احوال حیات اجتماعی وسیاسی کشورداشت . که بقول ذبیح الله صفا "  در سه عرصه قابل برسی می باشد :   
1ـ رسوخ تمدن وعادات و رسوم وتشکیلات اداری و اجتماعی در تمدن اسلامی .
2 ـ انحصار مقامات عالیه به  آریائیان  .
3 ـ ایجاد نهضت بزرک علمی و اجتماعی که منجر به تشکیل تمــــدن عظــــــیم اسلامی گردید. " (5)    
 
از مستولی شدن استیلای عربها در سرزمین آریانا ــ خراسان ( 642 تا 746 میلادی ) در فرآیند بیشتر از صد و چهارسالی که دوام کرد ــ سیطره سیاسیت خشن ایشان برپایه تعصب و تبعیض ، تحقیر واهانت ، تحمیل مالیات سنگین ، ظلم و اجبار  آمیخته با اغتنام مال  وسیاست جبر برده سازی در جنگها استوار بود .  
 
تحمل این شرایط خشن وهزاران علل عینی طاقت فرسای دیگر در سرزمین ترقی خواه میهن ما بالای آریائیان وسایر ملت های تابعۀ حکومت اسلامی سخت گران  تمام می شد واز اینرو انگیزه وگزینه راهبرد بیرون رفت از این  شرایط در اذهان  عامه جوانه می زد وآنها را بمقابل این وضع برمیانگیخت وازین  باعث سه راه برای مقابله با حکــــومت عرب پیش گرفتند :
1 ـ  "  قیام علیه آئین اسلام  وتعمَد در تخریب آن که فی الواقع نوعی مقاومت منفی با حکومت اسلامی بود …؛
2 ـ قیام اجتماعی و ادبی که بوسیلۀ دسته یی بنام شعوبیه صورت گرفت وظهور این دسته از عهد اموی است . … ؛
3 ـ قیام سیاسی بوسیلۀ ابومسلم خراسانی وسایر میهن پرستان آزادی اندیش آغاز شد وبعد از غدر و خیانت عباسیان نسبت به ابو سلمۀ خلال و ابومسلم خراسانی نیز چنانکه  خواهیم دید بشدت ادامه داشت تا با ایجاد دولت های مستقل آریایی یایان یافت . " (6)  
 
ابومسلــــــم خــــــراسانی  از نــــژاد آریایی است ودر سال 720 میلادی در قـــــریه سفیدنج ( سپید دژ )خراسان متولد گردید .او شخص تحصیل کرده بود ، زبان وادب عرب را نیز میدانست. شخص مشهورثابت قدم وبا اراده  ، زبانش فصیح وقلبش قوی بود .
اوماهیت استبدادی دولت ستمگسترامویان عرب را خوب می شناخت  شیون  وناله های  توده های ملیونی خراسان رابا گوش شنوامی شنید  ورنج وعذاب وظلم وبیداد آنانرا در گوشت وپوست خود حس  میکرد  .
ابومسلم خراسانی با درک شرایط خاص همان روزگار سیاه  وخواست مردم خویش درهمسویی با حُسن نیت رهبران عباسی راه  ووسایل  انهدام  امپراتوری امویان را جستجو کرد.
بدین منظور به سال 741 میلادی به کوفه سفر کرد وبا ابراهیم پسر امام محمد ( امام متوفای  عباسیان ) ملاقات کرد  وتوافقاتی را  به امضا رسانید .
ابومسلم خراسانی پس از برگشت به خراسان خودش را امیرو طرفدار بنی عباس معرفی کرد.
او توانست مردم بسیاری از لایه ها اجتماعی   واقشارناراضی ومحروم علاقه های هرات ، فوشنگ ، بادغیس ومرو و مرغاب ، نسا ،  ابیورد ، توس ، سرخس ، بلخ و چغانیان  و تخارستان ، غور، ختلان ، کش ، نسفو ، ووو…  در حدود صد هزارسپاه  سوار وپیاده را  بدور خود جمع کند .
 
سرانجام ابومسلم در 129 هجری مساوی به 746 میلادی در « مرو » پرچم سیاهی را  برافراشت ، خود لباس سیاه پوشید ودر بین هزاران نفر از دواطلبان آزادی خواه وآمادۀ نبرد ،  خلع خلفای بیداد گر اموی را  از سلطنت و نصب عباسیان را به خلافت اسلامی اعلام کرد وخودش را شهنشاه خراسان خواند .
 
ابومسلم خراسانی با این قوت دست داشته در( 747 ـ 748  میلادی ) تمام ولایات خراسان اسلامی را از سیطره ادارۀ  اموی  نجات بخشید . وفارس را از طرفداران دولت اموی پاک کرد . در سال 752 میلادی به ماورالنهرسوقیات کرد وحاکم  اموی  بنام « زیاد » را بکشت . وبه این ترتیب یک دولت بزرگ خراسانی تشکیل گردید و ابومسلم  خود در رأس آن قرارگرفت .
سپاه ابومسلم پس از گذشتن از فرات و شركت در جنگ شـــديدی كه منجر به كشته شـــــدن «  قحطبه »  شد توانست كوفه را نيز فتح كند.
درهمين اوقات درزیر سایه قدرت ابومسلم خراسانی ، در كوفه ابوالعباس سفاح به جانشينی امام  انتخاب شد و به اين طريق حكومت متعصب اموی عربها  بر لبه پرتگاه فنا رسيد.  
ودولت عباسیان به رهبری ابوالعباس سفاح عرب به قدرت رسید.  
 
اما رهبران عباسی عین همکاری با خراسانیان در فکر برانداختن رهبران خراسانی همچو ابومسلم وابوسلمه خلال  ودیگران بودند. آنان ابتدا ابو سلمه خلال که بوزیر آل محمد شهرت داشت ونخستین وزیر آل عباس واز نژاد آریایی است ، قتل او در اولین سال خلافت عباسی صورت گرفت ( 132 هجری ) وسپس تمام عمال اورا در فارس بقتل آوردند  . وعده یی دیگری از رهبران آزادی خواه نظیر : 
ابن المقفع ، بشار فرزند برد تخارستانی ، خاندان برمک ، فضل فرزند سهل ذوالریاستین را با دسایس بیشمار كشتند و سپس برای از بين بردن ابو مسلم خراسانی به تكاپو افتادند.
 
بعد از سپری شدن سیزده سال حاکمیت ابومسلم خراسانی ، ابوالعباس خلیفه عباسی بدرود حیات گفت و« ابوجعفرمنصور» به جانشينی وی قرار گرفت. این خلیفه عباسی بعوض اینکه به ولی نعمت خود ابومسلم خراسانی حرمت گذاری نماید . برخلاف با کینه وتنفرعمیق ذاتی ضد انسانی با صد حیله و نیرنگ وریاء وتزویر زمینه قتل سردار مقاومت ابومسلم خراسانی  را فراهم ساخت وخون پاک آزادی خواهی او را با دستان سیاه آز وغرض آلود خویش برزمین ریخت .
 
وجنبش خود گردانی و استقلال خواهی خراسانیان را برای صد سال دیگر به عقب انداخت .
هر آریایی وهر خراسانی اصیل میهن پرست  باید ابومسلم خراسانی را بشناسد وبه شهکاری ونبرد استقلال خواهی وی ارج بگذارد . او اولین كسی بود كه بعد از گذشت یك قرن كشور را ازچیره شدن اعراب نجات داد  ومردم را از خواب غفلت بیدار  نمود و عشق به وطن پرستی را در دلها زنده كرد اگر ابومسلم ها, بابك خرمدینان, رستم داد کابلی ها ، مزدك ها و فردوسی ها نبودند كشور وفرهنگ ما نیز اكنون جزء كشورو فرهنگ عرب بود.
 
بعد از قتل ناجوانمردانه ابو مسلم خراسانی سالار شهدای راه عزت وشرف و آزادی از طرف خلیفه عباسی ( عرب ) ، رهبران نظامی وسیاسی خراسان یکی پی دیگربیرق  مبارزات برحق شانرا علیه استیلاء واجحاف عرب بر افراشتند  در خط دفاع از شرف و عزت ،آزادی واستقلال خراسان ، جنبش مقاومت را قیادت نمودند و درحفظ خاک ، ناموس ، میراثهای  فرهنگی وزبان  خود جانانه ایستادگی کردند سروجانهای شیرین  خود را  فــــدای هدفهای « سیاسی و اجتماعی » مردم خویش نمودند ولی سنگرهای خودرا نبا ختند . و آن سرداران  استقلال طلب آریایی ــ خراسانی ( بنقل ابن اثیر) (7)  عبارت بودند از:  
 
1 ـ ابوداؤود ،   جانشین  ابو مسلم خراسانی  ( 754میلادی ) ،
2 ـ  سپهبد فیروز معروف به « سندباد » اهل هرات 759 میلادی ، از سرداران بزرگ  ابومسلم بخونخواهی وی در خراسان قیام کرد .
 3 ـ  در سال 150 هجری  برابر با 770 میلادی « استاد سیس » بادغیسی بدعوی پیغمبری در خراسان قیام کرد وبسیاری از نواحی خراسان  را تا تخارستان در اختیار خود درآورد وتا سال 151 هجری / 771 میلادی همچنان  ببسط دائرۀ نفوذ اشتغال داشت ولی در این سال شکست خورد و7000 از پیروان او بوسیله عربها بقتل رسیدند و 14000 تن اسیر شدند .  وبه تعقیب آن  قیام « حریش سیستانی » بسال 766 میلادی ،
4 ـ « آذوریه » مرزبان زرتشتی  و« محمد فرزند شداد » رهبران دهقانان هرات وسیستان ( مسلمان وزرتشتی ) سال 767 میلادی ،
5 ـ « حکیم فرزند عطایی » بادغیسی ومعروف به حکیم مقنع رهبر قیام کنندگان مرو در سال 775 میلادی ،
6 ـ « یوسف ابرم » هراتی در سال 775 میلادی،
7 ـ « بشر فرزند فرقد » و « حضین سیستانی  »  رهبران  قیام کنندگان سیستان سال 792 میلادی ،
8 ــ « حمزه سیستانی » رهبرقیام کنندگان  دهقانان وپیشه وران سال 799 میلادی،   
 
9 ـ طاهرفوشنگی ( زنده جان کنونی هرات ) اساس گذار دولت طاهریان ( 820 ـ 872 میلادی ) رهبر پیشتاز سپاه آزادی بخش خراسان و… دیگران همه از سپه سالاران دلیری بوده اند  که ازهمین خاک مرد خیز آریانا ــ خراسان سربلند کردند وآهسته آهسته سرزمین آریائیان وخراسانیان را از سیطره حاکمیت  عرب ها بیرون  نمودند . (8)
 
 
 
 
 
سلسله پادشاهی طاهریان آریایی
 
طاهريان يکی از سلسله های شاهان آریایی است که نخستین بار استقلال آریانا ــ خراسان  را پس از تسلط عرب بنيان نهادند. مؤسس این سلسله طاهرفرزند حسين فوشنگی  فرزند مصعب فرزند رُزَیق  ، ملقب به ذی اليمينين بوده است .
 
آل طاهر، اولین دولت موروثی مستقل آریایی بعد ازحمله اعراب  بوده و از سال 205  ــ 259 هـ . ق. / 820 ــ 872 میلادی بمدت زیاده از نیم قرن در خراسان حکمروایی کرده اند.   واین سلسله درواقع نزدیک به دوقرن فترت سیاسی آریائیان را که بعداز مرگ یزدگرد سوم پیش آمده بود نیز تا حدی پایان داد .
ونخستین ضربت قطعی برامپراتوری عرب در سرزمین آریانا ــ خراسان وارد آمد . وبدینگونه بعداز سقوط امپراتوری ساسانیان دوباره یک دودمان آریایی نژاد در قسمتی از خاک آریانایی بزرگ ( بر تمام خراسان و سیستان و ماوراء النهر و قسمت عمده یی از ولایت جبال و سرزمین قدیم ماد ) ، حکمرانی داشتند .  و در آیین فرمانروایی و شیوه کشورداری سنت های محلی بازمانده از آریانایی باستانی را تا حد ممکن رعایت و حمایت می کردند .   
 
خانوادۀ طاهریان  مردمان تحصیل کردۀ  بودند . طاهرفوشنگی خودش در زبان عربی ادیب و شاعر بود . عبدالله مانند پدرش شعر می سرود وطلحه طاهری در نحو وارد بود ، ومنصور پسر طلحه طاهری والی  مرو ــ و رسالاتی در فلسفه  نوشته وعالم در حکمت بود.   
 
شاخص عمدۀ  خود شناسی ملی حکومت طاهریان، در این نهفته است که  به جهت اهمیت دادن آنان به زراعت و عمران و آبادی، دهقانان سرزمین آریانا ـ خراسان به آسودگی زندگی می‌کردند. وفرهنگ و تمدن باستانی آریائیان ــ خراسانیان بعد از یکصد و هشتاد سال سکون  دوباره به مسیر ترقی و تکامل  بحرکت در آورده شد .
 
اسامي افراد اين سلسله که در خراسان فرمانروائی کردند عبارت اند از :
 
1 ـ طاهرذواليمينين 205. هـ . ق. 820. م .
2 ـ طلحه فرزند طاهر  207. هـ . ق. 822. م .
3 ـ عبداللّه فرزند طاهر  213.  هـ . ق. 828. م .
4 ـ طاهر دوم فرزند عبدالله  230. هـ . ق. 844. م .
5 ـ محمد فرزند طاهردوم  248-259.  هـ . ق. 862-872. م . (9 )
 
 
 
اول ـ پادشاهی طاهر فوشنگی
مؤسس سلسلۀ طاهریان  
 
 طاهریان در مبارزات وقیام سیاسی ابومسلم خراسانی برای روی کار آوردن بنی‌عبّاس شرکت داشتند. در اختلاف بين ‌پسران ‌هارون‌الرشيد، امين و مأمون، طاهر فوشنگی پسر حسين جانب مأمون را گرفت . ‌ او نخستین سپهسالاری بود که علیه امین عباسی پسر هارون الرشید مقاومت مسلحانه کرد و در جنگی‌ که علی فرزند ‌ عيسی ‌فرزند ماهان ، سردار امين ، در«  ری  » برضدّ مأمون کرد، طاهرفوشنگی  او را شکست داد وکشت .   
 
طاهرفوشنگی بعد از واقعه امین و مأمون سردار قوای نظامی خلافت بغداد بود . و پس  از یازده سال مبارزات آزادی خواهانه هنگامی که مأمون به خلافت رسيد ظاهراً به پاس اين خدمات ( سردار مشهور خود، طاهرفوشنگی که از نجیب زادگان آریایی بود ) ، و باطناً گویا برای دور کردن او از بغداد و کوتاه ساختن دست استیلایش از امور خلافت ، در سال 205 هـ  . ق. /820 م . به حکومت خراسان فرستاد. مخصوصاً چون طاهر امین را کشته بود ، خلیفه با این حرکت قاتل برادر را از پیش چشم خود دور کرد و طاهر نیز چون از خلیفه بیم داشت این مأموریت را به میل پذیرفت.  (10)
 
نوشته اند که طاهر پس از فتح بغداد، هنگامی که می خواست با امام رضا ولیعهد مأمون بيعت ‌کند ، با دست چپ با امام بيعت کرد وگفت :  
" دست راست من در خراسان در بيعت مأمون است. "  چون مأمون اين گفته را شنيد گفت :  " من هر دو دست طاهر را راست می گويم تا بيعت او بر هردوی ما درست باشد . "  از اين جهت به طاهر لقب " ذواليمينين " داد يعنی کسی که دارای دو دست راست است.
برخی گفته اند : "  که چون طاهر با هر دو دست شمشير می زد و لقب ذواليمينين به اين مناسبت بدو داده شده است. "
 
هنگامی که  " طاهرفوشنگی   یک و نیم سال واندی حکومت خراسان را داشت، دعوی استقلال کرده و در روز جمعه ای از جمادی الاًّخره درسال 207هـ . ق . /822میلادی ، در مسجد جامع مرو نام خليفه را از خطبه انداخت. اگرچه فردای آن روز او را مرده يافتند و گمان می رود که به وسيله جاسوسان مأمون خليفه اسلام  مسموم شده‌ باشد ، امّا اين تاريخ را نقطه عطف و آغاز تلاش برای تشکيل حکومت‌های ملّی آریایی میتوان شمرد .   
 
طاهر غیر از جنگ و سیاست ، مرد ذوق و ادب هم بود. در شعر و نثر عربی دست قوی داشت و به حکمت و دانش هم علاقه می ورزید. با عشق و موسیقی هم سرو کاری داشت .   
 
طاهر در کار لشکر دقت و توجه خاص نشان داد و نظم و انضباط  قابل ملاحظه یی دربین آنها برقرار کرد. در کار حکومت، وی در جلب قلوب اهل خراسان چنان صمیمانه کوشید که در دربار بغداد از جانب مخالفان متهم به داعیه طغیان اندیشی در خراسان  شد.
 
پس‌ از طاهرفوشنگی  جانشينان او حکومت‌ سیاسی  خراسان‌ را تحکیم بخشیدند و در بغداد نيز با نفوذ بسيار چندی در مقام شهربانی ادای رسالت نمودند.
 
طاهریان در دفع خوارج (11) در شرق آریانا به پیروزی دست یافتند و سرزمینهای دیگری مانند سیستان و قسمتی از ماوراءالنهر را به تصرف در آوردند و نظم و امنیت را در مرزها بر قرار کردند.  وقسمتی از نواحی ماوراءالنهر را که غسان فرزند عباد، فرماندار خراسان در زمان خلیفه مأمون در سال 819 میلادی  نوح فرزند اسد سامانی را به عنوان فرمانروایی سمرقند گماشته بود . دردست آنها باقی گذاشت و بعضی از آنها را هم به ولایت  سیستان فرستاد. خودش درمرو که کانون قیام ابومسلم خراسانی بود و مأمون هم در مدت منازعه با امین در آنجا مانده بود، اقامت جست و آنجا را مرکز حکومت ساخت.  
 
طاهریان قیامهای بابک (12) ومازیار(13) که به ترتیب درآذربایجان و تبرستان (مازندران) رخ داد باعث شد که آنها را از توجه به شرق آریانا  باز دارد.
ازینروحوزه متصرفات اين سلسله درمدت زمان فرمانروایی ایشان ازخراسان ، سیستان و ماوراء النهر و قسمت عمده یی ازولایت جبال و سرزمین قدیم ماد تجاوز نکرد و زیاده ازنيم قرن دراين حال باقی ماند.   
 
دوم ــ پادشاهی طلحه طاهری
 
طلحه فرزند طاهرذالیمینین فرزند حسین فرزند مصعب فرزند زریق،  در هنگام پاد شاهی پدر والی ولایت سیستان بود (14)  و تا سال فوت پدردر آنجا حکومت می کرد . چون خبر وفات طاهر رسید ، طلحه به خراسان رفت و از آنجا از جانب خود الیاس فرزند اسد سامانی را به سیستان فرستاد .
طلحه ( 207- 213 ) بعد ازپدر درخراسان زمام امور را بدست گرفت و سیاست او را در طرز حکومت داری ادامه داد. وروابط حسنه را با خلافت  بغداد حفظ نمود .
 
او در تحکیم پایه های سیاسی  نظام وامنیت سعی بلیغ نمود ودر دفع خوارج سیستان هم اهتمام به جا آوردمگر شورش پی در پی خوارج بیشتر عمر پادشاهی او را به خود  مصروف ساخت و او موفق به اجرای کار های بزرگی نشد. با حمزه خارجی که از عهد هاون الرشید ، خراسان و سیستان را عرضه ناامنی کرده بود، بارها جنگ کرد وبر آنان فایق آمد .
با این حال، هرچند مقارن وفات او( 213 هـ. ق. ) حمزۀ خارجی رهبر شورشیان خوارج سیستان  هم وفات یافت ، مگر فتنه خوارج در خراسان همچنان تا مدتها بعد دوام پیدا کرد.
 
بعداز فوت طلحه ، برادر دیگرش علی فرزند  طاهر بلافاصله حکومت خراسان را به دست گرفت. او نیز همچون برادرش طلحه ، نیز چندی بعد در جنگ با خوارج سیستان کشته شد.
 
 
سوم ــ پادشاهی عبدالله  طاهری
 
معروف‌ترين پادشاه طاهريان، پس از طاهر ذواليمينين، عبدالله  پسر طاهرفوشنگی است . او بسال 182هـ ق بدنيا آمد، وبسال 230هـ ق وفات يافت . عبدالله  بعد از کشته شدن برادرش در جنگ خوارج  ، از بغداد در نیشابور آمد وبه حکومت نشست وزمام امور خراسان را ازسالهای  ( 213 ــ  230 هـ. ق.  / 828 ــ 844 میلادی  ) در دست داشت . (15)
وی نیشابور را پایتخت قرار داد ودر آبادانی آن کوشید . عبدالله مردی ادیب وعاقل و زمامدار قابل وعادل و منصبدار مجربی بود ، او در دربارخلیفه عباسی درسایه عقل وکفایت مورد اعتماد قرار گرفت ، وی شورشهای شام و مصر وحوالی آریانا را از سالهای 821 ـ 829 میلادی بنفع خلیفه بغداد سرکوب کرد . چنانچه :
" نصر فرزند شیث عقیلی را در شام ، و عبیدالله فرزند لسری را در مصر ، وبابک خرمدین را در آذربایجان آریانا مغلوب نمود . " (16)
 
عبدالله با جسارت و دوراندیشی زمام امور کشور را اداره می کرد وبا آن که نام خليفه را در خطبه نماز جمعه می آورد و هر ساله بخشی از خراج خراسان را به دربار خلافت می ‌فرستاد، امّا به خليفه اجازه دخالت درامور داخلی‌ خراسان‌ را نمی داد.
اين پادشاه دانشمند در آبادانی شهر ها بسيار کوشيد. دربار او محلّ رفت و آمد دانشمندان و شاعران و نويسندگان فارسی زبان بود. (17 )
 
حکومت عبدالله اوج قدرت معنوی و مادی طاهریان در خراسان بود. آنچه از خراج ولایات تابع عاید او می شد چنانکه از نقل :  ابن خرداذبه (18) بر می آید :
"  متجاوز از چهل و چهار ملیون درهم بود که البته البسه و امتعه نفیس دیگر و بردگان و چهارپایان هم بر آن افزوده می شد واین خود در آن عصر ثروت قابل ملاحظه یی  بود. "  المعتصم خلیفه جدید هم که بعداز مأمون به خلافت رسید  ــ هر چند از عبدالله چندان دلخوش نبود ، اما ابقاء او را در حکومت خراسان به مصلحت وقت دید و به استقلال حکومت موروثی آل طاهر در آریانا ــ خراسان ، لطمه یی وارد نیاورد. (19)  
 
عبدالله توجه خاصی به رعایت حال کشاورزان نشان داد. قوانین پسندیده یی در باب تقسیم آب و طرز استفاده از قنات (كاريز، مجرای آب زيرزميني . )  ها وضع کرد  و از همين رو به فرمان او کتابی درباره راه نگه‌داری از قنات ها نوشته شد.
و مقررات او برای کشاورزان مایه تأمین رضایت و رفع  تبعیض ها  گشت. اوبه مامورین وکاردان قلمرو خود چنین نوشت :
" حجت برگفتیم شمارا تا از خواب بیدار شوید واز خیرگی بیرون آئید ، وصلاح خویش بجوئید ، وبابزرگان ولایات مدارا کنید ، وکشاورزی که ضعیف گردد ، اورا قوت دهید ، وبجای خویش بازآرید که خدای عزوجل مارا از دست های ایشان اطعام کرده است ، واز زبان های ایشان سلام کرده است ، وبیداد کردن به ایشان حرام کرده است . " 
از اندیشه انسانگرایی عبدالله چنین برمی آید که او نقش تعیین کنندۀ دهقانان را در تأمین حیات اجتماعی جامعه عمیق وعینی درک کرده بود . او به چشم مشاهده می کرد که خان ها و ملاکین برزارع و کشاورز ، اجحاف و ستم  می کنند . و روز به روز زندگی زارع وبرزگر به انحلال و افلاس نزدیکتر است ، درحالیکه همین مردم طبقه ملاک وخان را هم نان می دهند وهم سلام .
 
 عبدالله به یاد داشت که پدرش در خراسان در ضمن یک نامه مفصل برایش در بغداد نوشته بود که :
" سپاه را قوی دار ، وامنیت را حفظ کن ، با مردم به عدالت وآرامی رفتار وحوایج وضروریات آنها را فراهم نما ، برائت وپاکی خود را در نظررعیت آشکارا کن ،  وبرای بیماران شفا خانه ها بساز . " (20)
او عملاً  خطوط فکری این نامه پدر را قطب نمای عمل خویش قرار داد   ، وخود را متعهد به  رعایت دقایق عدالت گستری و رعیت پروری دانسته ودرتقریر لطایف سیاست و دقایق حکمت، به گفته مأمون خلیفه اسلام  ، هیچ نکته یی را فروگذار نکرده بود.
علاقه یی که عبدالله در نشر و ترویج سوادآموزی نشان داد خاطره او را در اذهان نسلهای بعد به نحو بارزی محبوب نگهداشت .
 
" وی در قلمرو خود کودکان را تشویق به آموختگاری کرد و فرمان داد تا اطفال رعایا را به هیچ بهانه از مکتب محروم ندارند. حتا فرمود که تا  وسایل و اسباب درس خواندن را همه جا برای آنها فراهم سازند تا استعداد هیچ کودک ضایع نماند . … " (21 )
 
 
چهارم ــ پادشاهی طاهردوم
 
طاهر فرزند  عبدالله فرزند طاهر در سال 230 هجری پس از مرگ پدرش به حکومت طاهریان رسید.
با آنکه « واثق  » خلیفه درین باب میل قلبی نداشت ولی خود را به حفظ و ادامه حکومت موروث خراسان در سلاله طاهریان  ناچار یافت. حکومت او در گسترش داد و پاسداری از امنیت مردم گذشت.  (22)
طاهر دوم در هــژده سال ( 230- 248 ) مدت پادشاهی  خویش با خوارج و عیاران سیستان، که طالب استقلال وآزادی از خلافت بغداد بودند، درگیر بود. با آنکه ازکفایت پدر بی بهره نبود  به اندازه او برای بسط  عدالت در قلمرو خویش فرصت نیافت. در پایان عهد او، سیستان دچار اغتشاش شد و با اعتلاء یعقوب لیث ، این منطقه از قلمرو طاهریان جدا گشت.
 
 
پنجم ــ پادشاهی محمد طاهری
( 248- 259 )
و انقراض حکومت طاهریان 
 
محمد فرزند طاهر فرزند عبدالله و آخرین  پادشاه سلسله طاهریان  بعد از فوت پدر بسال 248 هـ. ق. / 861 میلادی  جانشین او شد . وحکومت وی در سال 259.  هـ .ق . / 872. میلادی  ، به دست یعقوب لیث صفاری سرنگون گردید. وقلمرو حکومت او ضمیمۀ سلطنت یعقوب گشت . (23)
 
مورخ مشهور بنام گردیزی در مورد شخصیت محمد چنین مینویسد : "  محد طاهری یک شخص غافل و بی عاقبت بود. اوقاتش در عیش و مستی می گذشت و به شعر و موسیقی بیش از ملک و حکومت علاقه نشان می داد. " (24)  
از یکسو فرآیند یازده ساله  پادشاهی محمد دوران هرج و مرج و ظهور اغتشاشات پی در پی در خراسان بود. واز سوی دیگر حادثه قتل « متوکل » خلیفه اسلام پیش آمد که در تمدید وتوسعه این هرج و مرج تأثیر بخشید .
 
سوای آن به نسبت عدم توجه  « محمد طاهری » بر امورات  نظام ، متصدیان امور استان ها و ولایات خود سری و بی بند باری داشت ــ که فضای راحت زیست اجتماعی مردم را دلگیر و خفه کن ساخته  بودند. از اینرو اختلال به قدرت رهبری طاهریان راه یافت ودر ایالت های تابع بسترۀ اغتشاش روز تاروز گرمتر گردید ومردم بر طاهریان شوریدند  .
چون محمد طاهری شخص مقتدری نبود وراه بیرون رفت از اوضاع متشنج سیاسی را نتوانست بیابد ، تا اینکه پایه های قدرت و حاکمیت نظام شاهی طاهریان ناتوان  وضعیف وکم زور گردید . در نتیجه حکومت طاهریان رو به ضعف نهاد وبيش از پيش به انحطاط و انقراض گرائيد. 
 
سرانجام  یعقوب فرزند لیث صفاری که در پیشاپیش اغتشاشیون مردم سیستان آریانا قرار داشت آن ولایت از قلمرو حکمروایی طاهریان  جدا شد. ری و قزوین نیز در همان ایام از حوزه اقتدار وی خارج گشت و ضعف اراده خود وی و سوء اداره عمالش قلمرو او را تقریبا منحصر به تختگاه وی در نیشابور کرد.
 
یعقوب لیث با تسخیر نیشابور و توقیف  محمد فرزند عبدالله ــ که هر دو به آسانی و بدون مقاومت انجام گرفت  ــ یعقوب خطبه به نام خود خواند و حکومت طاهریان آریایی پس از 52 سال حکمروایی در خراسان بزرگ و برخی از استان های آریانا ، به پایان رسید. وبدست صفاریان دود مان دیگری از نژاد آریایی افتاد . (25)   
 
محمد فرزند  طاهر بعد از خاتمه عهد یعقوب ، در سال 271هـ.  ق.  سعی  نیم بند  بیفایده یی هم به اشارت خلیفه برای اعاده قدرت موروث طاهریان در خراسان انجام داد و خلیفه اسلام هم درین زمینه به او کمک کرد، ولی او توفیقی نیافت و به بغداد بازگشت. باقی عمرش نیز همانجا به پایان آمد و خراسان و سیستان در دست صفاریان باقی ماند.
 
طرز فرمانروایی آل طاهر هم به وسیله صفاریان  وسامانیان و غزنویان دنبال شد.  دولت کوته مدت آنها  بی آنکه پیوند نا گسستنیی با خلافت اسلام در بغداد داشت اما با آن هم اولین دولت مستقل آریایی در دوران اسلامی بشمار آمد.  (26)  
 
باعرض حرمت
بصیر کامجو
 
منابع و مآخذ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 ـ جهت روشن سازی مطلب باید اذعان کرد که درآغازقرن هفتم درتحت رهبری  ابوالقاسم محمد فرزند  عبدالله فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم ( 570 ــ 632 میلادی ) بنیانگذار دین اسلام یک دولت  اسلامی ایجاد شد . 
بعد ازرحلت ابوالقاسم محمد ( 632 میلادی ) چهار شخصی که به خلافت اسلام رسیدند هریکی :
ــ خلیفه اول  ابوبکــر ( 632 ـ 634 میلادی ) پدر عایشه (از همسران محمد  پیامبر اسلام ، نام کامل وی: عایشه دخترابوبکر فرزند ابو قحافه فرزند عامر … ، مادرش : رومان دختر عمیر فرزند عامر فرزند دهمان … بود . )  
ــ خلیفه دوم عمرفرزند خطاب ( 634 ـ 644 میلادی ) پدرحفصه همسر دیگر پیامبر اسلام ؛
حفصه از حافظان قرآن بود و نسخه عثمان از قرآن با همکاری وی تهیه شده بود.
 
ــ خلیه سوم عثمان  فرزند عفان فرزند ابو عباس … ( 644 ـ 656 میلادی )  بود . و بدلیل دو ازدواجش با دو دختر محمد « رقیه » و « أم کلثوم » لقب ذوالنورین یافت . 
ــ خلیفه چهارم علی فرزند ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم ( 656 ـ 661 میلادی )  فاطمه دختر پیامبر اسلام، همسر وی می‌باشد.
رجوع شود بمنابع ذیل :
 ــ عسکری، سیدمرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام ، ج 1 ـ 3 مترجمین : عطامحمد سردارنیا، محمدصادق نجمی، هاشم هریسی و محمدعلی جاودان، تهران : مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ نهم : 1377 .
ــ زوجات النبی صلی الله علیه وآله وسلم نوشته : امیر مهنا الخیامی ،
ــ هذا الحبیب یا محب نوشته : ابوبکر جابر الجزایری ،
ــ السیرة النبویه نوشته : ابوالحسن علی الحسینی .   
2 ـ خــراسان از زمان ساسانیان به این‌طرف نامی سنتی و کلی برای اشاره به نواحی شرقی ایران امروزی و شامل افغانستان ، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و بخشهایی از قرقیزستان امروزی بوده‌است.
3 ـ تاریخ تاجکان جهان ، مؤلف : منصور بابه خان ، دوشنبه ــ تاجکستان ، سال 2004 میلادی ، ص 45 ، بزبان روسی . 
4 ــ رجوع شود به : (   fa.wikipedia.org/wiki/خلاصه_تاریخ_ایران -)
5 ــ   دکتر ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج 1، ص 25 ـ 27  ، تهران  1363ش . 
ــ دانشنامه آزاد ،
6 ـ  دکتر ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج 1، ص 25 ـ 27  ، تهران  1363ش .   
7 ـ افغانستان درمسیر تاریخ ، مؤلف : میر غلام محمد غبار ،  ص 76ــ 78 .
ــ دکتر ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج 5 ، ص 95 .
ــ كتاب  دليران جانباز ، نوشته دکتر ذبيح الله صفا .
ــ رجوع شود به : کامل ابن اثیر حوادث سال 137 ومقاله دکتر ذبیح الله صفا در مجله « ارتش » سال هفتم .  
ــ رجوع شود به :  دايرةالمعارف تشيع ،  در دوازده جلد ، سالهای  نشر ، 1380 ، 1384 تحت نظر : کامران فانی  ، بهاء الدین خرمشاهی  ، سیدجوادی.
8 ـ افغانستان درمسیر تاریخ ، مؤلف : میر غلام محمد غبار ،  ص ،  79 ـ 83   .
ــ تاریخ ادبیات در ایران ، مؤلف : ذبیح الله صفا ، ج 1 ، ص 10 ـ 13 .   
ــ رجوع شود به :  کامل ابن اثیر حوادث سال  150 و 151  وبمقاله دکتر ذبیح الله صفا بعنوان « استاد سیس » در مجلۀ « ارتش » سال هشتم .  
9 ـ تاریخ سیستان : از آمدن تازیان تا بر آمدن دولت صفاریان ، ترجمة حسن انوشه ، تهران 1370 ش  .
ــ تاریخ سیستان ، چاپ محمدتقی بهار، تهران : زوّار  1314 ش ،  صص 172، 219، 220، 223، 224، 238 .
ــ دکتر ذبیح اللّه صفا ، تاریخ ادبیات در ایران ، ج 1، ص 25 ـ 27  ، تهران  1363ش .
ــ فرهنگ فارسی ، دکتر محمد معین ، چاپ یازدهم 1376 ، ج 5 ، ص 1096 ،
ــ افغانستان درمسیر تاریخ ، مؤلف : میر غلام محمد غبار ،  ص 86 .
ــ ترجمه طبقات سلاطين لين پول ، ص 115 .
ــ شرح احوال رودکی ،  صص 91، 220، 309، 319، 345، 346، 395، 335، 455، 456، 568، 569، 825، 874  .
ــ تاريخ اسلام  ، ص 197، 198 و تاريخ گزيده 309، 839
10 ـ  روضة الصفا ، تألیف محمد فرزند خاوندشاه بلخی، تهذیب و تلخیص از دکتر عباس زریاب ، تهران ،1373 .  
ــ رجوع شود به : روزگاران ، عبدالحسین زرین کوب ، انتشارات سخن ، 1378، چاپ نهم . 
11 ـ  – به نقل از سایت  : بنیاد مطالعات ایران  :
 ( http://www.fis-iran.org/fa/resources/iranhandbook   )
ــ خوارج : گروهی كه توسط طرفداران علی و معاويه به خَوارج معروف گشته اند، فرقه‌ای کلامی از فرق کلامی اسلامی بودند که هستهٔ اولیهٔ آن‌ها در جنگ صفین و در سپاه کوفه شکل گرفت. اختلاف آن‌ها و شیعیان تحت فرماندهی علی بن ابی‌طالب منجربه جنگ نهروان شد. قبل از این جنگ علی آن‌ها را نصیحت کرد و شبهات دینی آن‌ها را برطرف ساخت. عده‌ای به‌سمت او گرویدند، اما تعداد کثیری از آن‌ها مهیای جنگ با وی شدند. جنگ نهروان با شکست خوارج پایان یافت و باقیمانده‌های خوارج به سرزمین‌های دوردست گریختند.
زمانی که علی بن ابی‌طالب به‌خلافت رسید، معاویه فرزند ابی‌سفیان که از بزرگان امویان بود، خلافت او را به‌رسمیت نشناخت و در نتیجه رقابت سنتی بنی‌امیه و بنی‌هاشم به جنگ صفین انجامید. جنگ صفین بیش از ( هفتادهزار ــ 70000 ) نفر کشته داد و بدون هیچ نتیجه‌ای متوقف گردید تا اختلاف معاویه و علی را دو داور منتخب حل و فصل کنند. از پیامدهای جنگ صفین یکی عزل علی بن ابی‌طالب از خلافت توسط داور منتخب خودش (ابوموسی اشعری) و دیگری انتخاب معاویه به‌عنوان خلیفه بود.
گروهی به‌سبب آن‌که علی بن ابی‌طالب پس از جنگ صفین به‌حکمیت رضایت داده‌بود، بر او خروج کردند و گفتند: «لاحکم الالله». قتل علی به دست این گروه (خوارج) که از یاران سابق خودش بودند انجام گردید. از تعالیم خوارج این است که اولاً راجع به‌خلافت ابوبکر، عمر و عثمان تا اواخر خلافت و علی تا زمانی که به‌حکمیت تن درنداد معترف و موافق بودند. ثانیاً معتقد بودند که انتخاب خلیفه باید از روی اختیار مردم از میان مسلمانان -خواه قریش و عرب و خواه از هر قوم و ملت دیگر- صورت گیرد. بدین ترتیب خوارج نژاد را در موضوع خلافت شرط نمی‌دانستند.
ــ فرهنگ فارسی معین، دکتر محمد معین ، جلد پنجم ، صفحهٔ487 . 
12 ـ  بابک خرمدین از آذربایجان پس از حمله اعراب به  آریانا ، ضد اشغالگری اعراب به ‌پا خاست. وی رهبری جنبش سرخ جامگان را بر‌عهده داشت.  
13 ـ مازیار پسر قارن و از خاندان قارن‌وند ، از فرمانروایان تبرستان در شمال آریانا بود. او در اواخر سال 839 م . 224 هجری قمری  یعنی شش سال و اندی پس از آغاز خلافت معتصم بر ضد عباسيان قیام کرد.
فرمانروایان این دودمان که مازیار نیز از آن بود به دلیل آنکه تبارشان به سوخرا می‌رسید به سوخرائیان و به سبب انتسابشان به خاندان کارن به قارن‌وند معروف اند ، و هریک از سپهبدان این دودمان به لقب گَرشاه (شاه کوهستان) شناخته می‌شدند.
آغاز شاهی  دودمان « قارن وند »  در تبرستان از زمان انوشیروان خسرو یکم پسر قباد بود که قارن پسر سوخرا را از سال 565  میلادی و بعد رتبهٔ سپهبدی تبرستان داد و حکومت این ناحیه را وارث به خانواده او ویژه گردانید. خود سوخرا پسر ویشاپور سرکردهٔ کارن بود که یکی از هفت خاندان اشرافی پارس در روزگار ساسانیان بود.
ـــ هدایت، صادق، مازیار، تهران : سازمان انتشارات جاویدان، 1312  .  
14 ـ فرهنگ فارسی ، دکتر محمد معین ، چاپ یازدهم 1376 ، ج 5 ، ص 1096 .  
ــ رجوع شود به :  سایت تخصصی تاریخ اسلام
 (  arikheslam.com/home.html?start=5 – ) 
ــ رجوع شود به : تاریخ ایران ، بعداز اسلام ، مؤلف : عباس اقبال آشتیانی
15   ـ فرهنگ فارسی ، دکتر محمد معین ، چاپ یازدهم 1376 ، ج 5 ، ص 1147 .
16 ــ افغانستان در مسیر تاریخ ، غلام محمد غبار، بهار 1368 ، ص 87 . 
17   ــ به نقل از سایت  : بنیاد مطالعات ایران  :
 ( http://www.fis-iran.org/fa/resources/iranhandbook   )
18   ــ ابن خرداذبه           :  ابوالقاسم عبیداﷲ فرزند  عبداﷲ ،  عالم جغرافیائی  آریایی در قرن سوم هجری . وفات 300 هـ.ق . جد او خردادبه اولین کس از این خاندان است که اسلام آورده و پدرش فرماندار تبرستان بوده . عبیداﷲ موسیقی را نیز از اسحاق موصلی فراگرفته و چندی از ندمای معتمد خلیفه ٔ عباسی و مدتی صاحب بریدی و خبر جبال بدو محول بوده . کتاب مشهور او «  المسالک و الممالک »  است که در اروپا به طبع رسیده و این کتاب مدرک جغرافیانویسان بعد از اوست . و از سایر کتبی که تألیف کرده چیزی در دست نیست . ابن الندیم نام او را عبیداﷲ فرزند احمد فرزند خردادبه آورده و گفته است که خردادبه مجوسی بوده و به دست برامکه مسلمانی گرفته است و از کتب او علاوه بر مسالک و ممالک کتاب ادب السماع و کتاب جمهرة انساب الفرس و النوافل و کتاب الطبیخ و کتاب اللهو و الملاهی و کتاب الشراب و کتاب الانواء و کتاب الندماء و الجلساء را نام برده است .
19   ــ رجوع شود به : روزگاران ، عبدالحسین زرین کوب ، انتشارات سخن ، 1378، چاپ نهم .
20  ــ ( این همان مکتوب طاهر فوشنگی است که طبری معروف در تاریخ « الامم الملوک » قید مینماید . ) رجوع شود به :   افغانستان در مسیر تاریخ ، غلام محمد غبار، بهار 1368 ، ص 87 .
ــ رجوع شود به :  سایت تخصصی تاریخ اسلام
 (  arikheslam.com/home.html?start=5 – )
 21 ـ  رجوع شود به : روزگاران ، عبدالحسین زرین کوب ، انتشارات سخن ، 1378، چاپ نهم .
22 ــ فرهنگ فارسی ، دکتر محمد معین ، چاپ یازدهم 1376 ، ج 5 ، ص1070 .
23 ــ فرهنگ فارسی ، دکتر محمد معین ، چاپ یازدهم 1376 ، ج 6  ، ص 1916 .
24 ــ رجوع شود به : روزگاران ، عبدالحسین زرین کوب ، انتشارات سخن ، 1378، چاپ نهم .
25   ـ رجوع شود به :  تاریخ ایران ـ بعدازاسلام ، عباس اقبال آشتیانی
26   ـ  رجوع شود به : روزگاران ، عبدالحسین زرین کوب ، انتشارات سخن ، 1378، چاپ نهم  .
ــ رجوع شود به :  سایت تخصصی تاریخ اسلام
 (  arikheslam.com/home.html?start=5 – )
ــ و کتاب : « روضة الصفا » ، تألیف محمد بن خاوندشاه بلخی، تهذیب و تلخیص از دکتر عباس زریاب ، تهران ،1373 .