آرشیف

2015-2-6

نصرالدین ایماق

غوری هـــــــــا و ایماق ها

دوسال پیش نظربه پیشنهاد دوستان فرهنگی از جمله خودم ، کتاب تحقیقی رابنام ((تاریخچۀ نژادها و اقوام در افغانستان))، پروفیسور عنایت الله شهرانی، برشتۀ تحریردرآورد. و تا جاييكه من با اين كتاب آشنا شدم و مطالعه كردم ، کتاب مذکور از روی بیش از هشتاد و پنج مآخذ معتبر تهیه شده بود. 
نسب شناسی وتحقیق درنژاد نه تنهادرجملۀ علوم اجتماعی بشمارمی آیند، بلکه اکنون در قطارعلوم مثبته قبول شده اند. چونکه تحقیقات آبدات و آثار تاریخی و عتیقه(علم آرکیالوژی) به لابراتوارها حل وتثبیت میگردند، همچنانکه جمجمه ها و اناتومی(فزیکل انتراپالوژی) به تست های دی- ان- ای. گذاشه میشوند. 
چندی قبل مقاله ای بنام ((ازنام غوریها”ایماق ها” تجارت سیاسی نکنید)) ازطرف شخصی باسم عیدمحمدعزیزپور در سایت آریایی نوشته بود که اینک در زمینه با احترام به نظريات ايشان و مراعات برادری چند جمله بعرض میرسد. 
پیش ازهمه عرض من اینست که اینجانب نصرالدین ايماق، از اهل منطقه دره زنگ ولسوالی گرزيوان كه فعلآ درمسكو زندگی ميكنم، از بابه واجداد خود را نسل تورکان ایماق ميدانيم، ولی شما درحاليكه خود را يك نويسنده ميدانيد چطوردر مقاله خود، ناشناخته در بارۀ همه ايماق ها تمايلات شخصی خود را تاپه زده ايد و قضاوت نادرست نموده ايد، مغرضانه حكم ميكنيد كه ایماق ها تورك نيستند و اسد الله آسیابان هم كه در مقاله ظاهر كوشا ذكر شده است ايماق نيست، درحاليكه خود را دوست او نيز قلمداد كرديد، من درباره دوستی شما سوالی ندارم ولی ما با ايشان قرابت نزديك قومی و خونی داريم، پس اگر من ايماق هستم طبعآ آن هم از اهل ايماق ميباشد واگر براستی شما دوست هستيد، دوستی شما نباید باعث آن گردد كه ناشیانه هويت آنرا نفی نمائيد، شما میتوانید در مورد هويت خود هرچه ميل شما باشد همان را بكنيد ولی فتوا های غيرمسئولانه درمورد هويت ديگران صادر كردن كار نادرست است، . آیا راه مبارزه همینطورست، که شما انتخاب کرده اید؟ من مضامين شما را هم تعقيب ميكنم و بلد هستم، ترجمه كردن كتابها و به نام خود قلمداد كردن گفتار ديگران نميتواند انسان را در صف معتبر نويسندگان واقعی قرار بدهد وبعدآ هم بنام نويسنده گپ های كلانترازخود را به هرطرف حواله نمايد..پروفيسور داكتر عنايت الله شهرانی شايد به اندازه دوبرابر عمر من و شما تحقيقات علمی كرده باشد وخدمات شايانی را در عرصه های مختلف انجام داده باشد.به نظر من شايسته نيست كه انسان در زير سايه های كلان، خود را به همان اندازه كلان احساس كند وبه خاطر خوش ساختن ديگران به هرطرف حمله ور شود. 
علاءالدین جهانسوز، عروس البلاد غزنی(به عوض جهان استعمال میشد) را چنان سوزانید و تخریب کرد که درتاریخ وطن مان از بدترین کارهای انسانی و اسلامی بشمار می آید، و سوال اینجاست وقتیکه او را کسی درقسمت نژادها به تورک نسبت میدهد چه افتخاری را از آن در نظر خواهد داشت؟ ولی جان مطلب درينجاست كه واقعيت را برای تمايلات شخصی نميتوان تغيير داد 
جناب گرامی عزیزپور، جملات ذیل را درمقالۀ خویش آورده اند: 
یک: ((از آنجائیکه غوریها تاجیکهای کوهستانی محسوب میشوند)) 
دو: ((در مورد تاجیک بودن تاجیک ها هیچ شک و تردیدی وجود ندارد))(فکرمیشودکه کلمۀ تاجیک دوم بمفهوم ((غوری)) باشد.) 
سه: ((و بر مبنای پیش داوری ها و گمانه زنی های ذهنی و گزنش که بعضن فاقد معیارهای علمی مردم شناسی است)). 
دربالا سه جملۀ نويسنده آقای عزیزپور را آوردم و موضوع قضاوت را به خواننده گان محترم میگذارم تا فکرکنند که بنابر فرمودۀ خود، دلایل شان را تردید و رد مینمایند. زیرا جملات اول و دوم هردو از روی احساسات و بدون دلیل گفته شده است و درجملۀ سوم میگویند که هرکسی اگرمینویسد باید((معیاری و علمی)) باشد و خواننده بزودی پی می برد که جملات اول و دوم شان بدون دلایل علمی و معیاری و تحمیلی است. 
جناب عزیزپور میفرمایند: ((ولی خودشان کورخود و بینای مردم شده اند و نمی بینند که خود نیز به زدن طبل قومی از افغان ملت کمترنیستند)). محترم عزیزپور درینجا از احساسات عمیق و نفرت بزرگ برعلیه تورکها که برادران شان می باشند، نشان داده که کلمات ((کور)) و ((کمتراز افغان ملت)) را ستعمال نمودند
شایدجناب عزیزپور خوانده باشند که دربارۀ غوریها و ایماقها جمله گفته های آقای شهرانی از روی اسناد و شواهد آورده شده که امید است متوجه شده باشند. باهمه احترامیکه بملت محترم عادی پشتون ها داریم، باید اذعان گردد که ملیت های تاجیک – پشتون – تورک – بلوچ – نورستانی ودیگرها همه برادر و برابر اند ولی وقتیکه افغان ملت میگویند باید دانسته شود که گروه خاصی از قبیله پشتون های اند که تفوق طلبی و تبعیض را در عمل و خیال پیاده و می پرورانند. افغان ملتی با برتر دانستن افغانها بمعنی پشتون کارهای بخاطر تغییر نامها، اماکن، ازبین بردن آثار تاریخی، مسخ تاریخ، ضدیت بافرهنگ وضدیت با زبانها و ملیت ها بمردم افغانستان انجام دادند و خود هم مصدر هیچ خدمتی نشدند. اقلاَ اگرفرهنگ ستیزی کردند فرهنگ دیگری را باید بمیان می آوردند، که نیآوردند. واما طوریکه شما نویسندۀ گرامی می نویسید ((کمترازافغان ملتی )) نیستند، لطفاَ یک دلیل باید می آوردید، درحالیکه دربارۀ غوریها مثلیکه شما از احساسات کارگرفته اید ، دانشمندعزیزمحترم شهرانی درنوشته های تحقیقی شان هیچگاهی ازاحساسات کارنگرفته وفقط بخاطرتحقق بخشیدن تاریخ، یکسلسله حقایق را از روی اسناد آورده اند، ولی یقین داشته باشید که به علاءالدین جهانسوز، اگرتورک هم باشد کسی افتخارنخواهدکرد، مگر افغان ملتی ها، محمدگل مومند را بابای ملت خود می شمارند. 
افغان ملتی ها نه تنها بملت بزرگ تورک افغانستان ظلم کردند، بلکه زبان آهنگین فارسی را که تورک ها بمدارج عالی رسانیدند نیزضعیف ساختند، و بملت عادی و مظلوم پشتون هم مصدرکدام خدمتی نشدند و تنها کار خارق العاده بزعم خودشان این بود که مردم عادی را برعلیۀ برادران پشتون شان در ستیز آوردند. 
وازتهمت طفلانه آقای عزیزپور بخاطری برايم رنجیده گی پیداشد که تورک ها در کدام تاریخ و بروی کدام سند برعلیه تاجیک ويا پشتون ستیز کردند ویاعلیه این برادران چه کارتخریبی نمودند، مثلیکه شما از روی یک مقالۀ تحقیقی جناب شهرانی چنان بر آشفته شده اید که همه را، برابر به کارهای افغان ملت کرده اید؟ شما كه خود را يك مرد دانا و چيزفهم جا ميزنيد، چطورشدکه تمام خدمات بیدریغ تورک هارا بتاریخ افغانستان و ادبیات فارسی فراموش کرده و اینک فتوای نابجا صادر مینمائید؟ 
جناب عزیزپور فرموده اند: (( اگر تورک ها غوری هارا ایماق نامیده اند)). خواهشمندم نوشتۀ استاد شهرانی را دوباره بدقت تمام مرور نمائید. خلاصۀ گفتار در مقالات محترم استاد شهرانی این بوده که غوری ها و ایماق ها در خون یکی ولی ایماق ها که اسم شان در تاریخ تورک پیش از غوری ها ذکرشده است، تاریخ و قدامت شان را علیحده شرح داده اند و بشما معلوم است که متوجه نشده اید. 
آقای عزیزپور میفرمایند: (( غوریان بزبان فارسی صحبت میکنند، زبان فارسی زبان مادری شان است، حتی ازشاهان مشهور غور بهترین و زیباترین اشعار به زبان فارسی بجا مانده است.)) من نميدانم كه اين سخن را فهميده گفته ايد ويا نفهميده !!! فارسی شعرگفتن و بفارسی صحبت نمودن دائم به نسب و گویندۀ اصلی دلالت نمیکند. بابرشاه اشعار فارسی دارد، سلطان محمودکبیر شاعرفارسی بود و بفارسی تکلم میکرد، بهرام شاه غزنوی، سلطان حسین بایقراء، امپراتور همایون، امپراتور جهانگیر، خلفا و شاهان عثمانی، سلاجقه، شیبانیان، منغیتی ها، هشترخانیان ودیگرشهریاران تورک بزبان شیوا و آهنگین فارسی شعرگفته و هزاران چند نظر به فارسی زبانان بفارسی وارتقاء آن خدمت کرده اند. همچنانکه بزرگان ادب و عرفان چون مولانای رومی، امیرخسرودهلوی بلخی، نظامی، خاقانی، صائب، بیدل و صدهای دیگر هزار مرتبه خوبتر و زیباتر از شاهان غوری شعر سرودند، و اینکه علاءالدین جهانسوز مردم بیگناه و مسلمان غزنی را ((اوباش)) میگوید و ازخون مردم آن عروس البلاد جهان جوی خون میراند، آنرا شما دلالت به روانی شعر فارسی و تاجیک بودن جهانسوز و بنی اعمام او میدانید؟ عجیب است. فرضاَ اگر او تورک هم باشد و چون شما به او افتخار می ورزید ما با دودست ادب وی را با نام و نشانش بشما می بخشیم. 
آقای عزیزپورمیفرمایند که به خاطر کلمۀ ((ایماق)) که تورکی است نمیتواند ایماق ها تورک شوند، یکی از دلایل خوبی تورک بودن ایماق ها آوردن کلمۀ ((ایماق)) است و چرا دلیل خوب محسوب نگردد و جملۀ شانرا اینطور می آورند: (( اما این معناها هیچ ربطی به تورکی نژاد بودن غوری هاکه یک قوم کاملاَ جدا و علیحده اند ندارد، غوریها نه با مغول ها و تاتارها پیوند نژادی داشته اند ونه هم با تورک ها چنین پیوندی دارند)). مکرراَ بایدعرض کردکه وقتیکه مسئله ای تحریر می یابد باید اولاَ مطالعه گردد، بعداَ با تعمق نوشته شود، جناب عزیزپور ندانسته اندکه تاتارو تورک یکی اند و تورک تاتار معروف است ودراینباره بیکی ازشماره های هفته نامۀ امید باید مراجعه میکردید که از قلم پروفیسورعنایت الله شهرانی نشرشده است. دو دیگر اینکه وقتیکه نژاد میگوئید مغول هم درنهایت تحقیق به تورک می پیوندد. واینکه میگوئید کلمۀ ایماق دلالت به تورک بودن ایماق ها نمی نماید، باید بگوئیم قزاق، قرغز، اویغور، تاتار، قره قلپاق، قره چای وغیره نامهای تورکی می باشند که به تورکی میگویند و تورک می باشند. 
درقسمت اینکه غوری هارا گفته اید، متشکل از چهارقوم می باشند، تایمنی، جمشیدی، فیروزکوهی و سوری، درین شکی نیست که هردو از بقایای کوشانی و هیاتله و باز از شارها و ارتباط به مردم تورک توکیو یا هون های سفید داشته میباشند ودرینباره در کتاب (( امپراتوری صحرانوردا��)) نو��������ۀ رنه گروسه ، مکمل تحریر یافته ولی متوجه باید بودکه اصطلاح مردم ((چهار ایماق)) است و (( چهارغوری)) نمی باشد. و دلیل فارسی گویی آنها به تاجیک بودن شان نمیتواند مطابقت کند، چونکه هزاره ها اکثراَ فارسی زبان شده اند ودرحقیقت غوری و ایماق و شارها جمله ریشۀ تورک هزاره گی دارند. واینکه مؤرخین ما تورکان هزاره را نژاداَ به تورک میرسانند، قطعاَ هدف سیاسی وبهره برداری ندارند، تنها حقایق نژادی شانرا بحث نموده اند، مثلیکه جناب حاج کاظم یزدانی هزاره ، هزاره هارا تورک ثابت کرده است همچنان است نوشته های استاد شهرستانی. مردم هزاره یک قوم بزرگ میباشند و صلاحیت و اختیارخویش را دارند و آنهارا کسی از راه کذب نمیتواند جانب خود بکشاند، حتی تورکان هزاره اگرخواسته باشند تورکهای دیگر را بشمول تورکان ایماق جانب خود بکشانند چه عیبی خواهدداشت، چونکه همه یکی میباشند. 
تورک گفتن غوری ها و ایماق ها و ریشه یابی به آنها بصورت قطع ارتباطی به سیاست ندارد. مؤرخین دراکثر کتابها، غلجایی هارا با اسناد و دلیل ریشۀ تورکی داده اند، درحالیکه اکثریت شان پشتون شده اند و اکنون حتی یک نفر غلجایی نمیخواهد که خودرا به تورک نسبت دهد، واین حق مشروع آنهاست، زیرا ازیکطرف آنها وهرکس دیگر بشمول غوری ها انسانهای مستقل میباشند وحق آنرا دارند به هرنسبی که خواسته باشند خودرا نسبت دهند ودوم سالهای زیادی شده که پشتون ها قدرت حکومتی دارند و نمیخواهند منفعت خود در حکومتداری منصرف شوند وازتحلیل هایی که آنهارا از روی اسناد به تورک نسبت میدهند، هیچ بهرۀ سیاسی را از آنها درنظر نداشته اند و این نوشته هادر جملۀ علم الانساب میباشند ویک مسلک بزرگ علمی و اجتماعی است که درقطار علوم دیگر قرار دارد. 
جناب عزیزپور ازمنهاج سراج یادمینمایند، ای کاش ((طبقات ناصری)) را اندک عمیق تر مطالعه میکردند و می یافتندکه وی از تورکان جوزجان، از نواسه های محمودغزنوی و نیز نواسۀ امام عبدالخالق جوزجانی و دو جانبه تورک می باشد و او به افتخار غوری ها کتاب را بنام ناصرالدین قباچه تألیف نموده که می تواند دلیل خوبی بر تورک بودن غوری ها ، نامهای تورکی پادشاهان شان باشد، ناصرالدین قباچه، علاءالدین علی مردان خلجی، شمس الدین التتمش، بهاءالدین طغرل، محمدشیران خلج، حسام الدین خلجی، ابوالمظفرالتتمش، قطب الدین ایبک، آتسز، کزلخان، سیف الدین ایبک چه، سنقر، سنجرتغلق وغیره. 
به تاجیک گفتن کسی بدون روایت مؤثق و دلیل و سند نمیتواند تاجیک شود، همه تورکان که بفارسی صحبت مینمایند می توانند خودهارا تاجیک بشمارند، چونکه بیش از هزار سال هم تاجیک و هم زبان تاجیکی زیر حمایۀ برادری تورک ها قرار داشت و هیچوقت حرکت تبعیضی ازجانب ایشان سرنزده است و اینست دلائلیکه غوری ها و ایماق هارا از روی اسناد تاریخی تورک گفته اند. 
اولترازهمه اشتباه جناب عزیزپور اینست که میگویند بفدراسیون فرهنگی ایماق ها دعوت نشده بودند و این کاملاَ عاری از حقیقت است، از گزارش های مفصل كار قورولتای فدراسيون برميآيد كه رئیس مجلس فدراسیون، شخصاَ سلام های ایماق هارا به آنجا رسانیده بود و از قرار مقاله نويسنده گرانقدر آقای ظاهر كوشا معلوم گرديد كه چند نفر هم درمجلس حاضربودند واین کارشما تفرقه اندازی اندر میان تورکان و تورک ایماق است، زیرا ایماق ها می توانستند مثل دیگر تورک ها بدون دعوت باهم خون ها و همزبان های خود به مجلس داخل شوند. و لطفاَ مکتوب محترم داکترفیض الله ایماق از شخصیت های نامور مطبوعات و تورک ایماق را درسایت محترم داکترهمت فاریابی بخوانید. و جناب داکتر ایماق یگانه دوکتور فولکلور و ادبیات عامیانۀ تورک های اوزبیک افغانستان و مؤلف چندین اثر تورکی و اساسگذار پروگرام تورکی در رادیوی افغانستان درسال 1350 هجری شمسی می باشند. اگرمبالغه نشود ده ها هزار ایماق ازسرحد بدخشان تا هرات هم اکنون کاملاَ به تورکی سخن میگویند وشاید دست کم پنجاه هزار ایماق در اندخوی بزبان تورکی سخن بگویندکه اگرکسی آنهارا تاجیک بگوید، یقین است که از تاجیک شدن رنج نمی برند و اما از شجره و نسب سازی جعلی بد خواهند برد. 
ازاینکه آقای عزیزپور قناعت کرده اند که کلمۀ ((ایماق)) تورکی است، در بارۀ آن بحث نمی شود. ولی اینک ارتباط و ریشۀ آنهارا در تورکی و تورک بودن می آوریم که زیاده تر معلومات ما از کتاب محترم پروفیسور عنایت الله شهرانی میباشد. 
عبدالحی گردیزی در زین الاخبار، ایماق یا ایماک را در جملۀ هفت برادر تاتار می آورد و چون تاتار، تورک اصیل است پس ایماق هم تورک اصیل می شود(ص 550 زین الاخبار). 
درتقسیمات اولس های مغولی به اتوغ ها، گروپی را بنام ایماغ(ایماق) داشتند که ازجمع خودشان بوده و چون مغول و تورک در ریشه یکی اند، پس ایماق متعلق به قوم تورک می باشد که درسرزمین های مغولستان و اویغورستان، تاجیکان تشریف نداشتند.(رجوع بفرمائید به صفحۀ 221 نظام اجتماعی مغول و صفحات دیگرآن) درصفحۀ مذکور مؤلف علاوه میداردکه (( معرف بیکدسته خانواده خویشاوند نزدیک ویک قبیلۀ کوچک بوده که افراد ایلات و استخوانهای یسونها… ولی اصل و نسب همه می بایستی به فرد واحدی منتهی میشد)). 
همچنان درکتاب نظام اجتماعی مغول پیداست که ایماق ها ارتباط به یاقوت های تورکی نژاد یاقوتستان دارند. ایماق هارا درکتاب مذکور جزء نظام خود گفته اند که از آنجا سرچشمه میگیرند، ایماق ها را صاحبان اراضی خاص دانسته اند که خود میرساند که ایماق ها جزیی از نژاد تورک و مغول می باشند که کاملاَ دور از مردم آریایی میزیستند. واقعاَ تحقیقات نشان میدهد که ایماق ها از دیگر تورکان بشمول غوری ها به مغول نزدیک می باشند که بعدها بمانند دیگر اتراک جزء تورک ها شدند. 
پروفیسور لویی دوپری ، انتراپالوجیست و افغانستان شناس، در کتاب ((افغانستان)) بصراحت لهجه، ایماق را از جمع تورک و مغول دانسته، مراجعه شود به کتاب مذکور. 
مؤلف کتاب ((حیات افغانی)) ایماق را از نسل ترخان تاتاری آورده، چون تاتار تورک است پس ایماق نیز تورک میشود. لطفاَ درین خصوص به کتاب مذکور مراجعه بفرمائید. مؤلف مذکور علاوه میدارد که ایماق برادر هزاره است، و این یک حقیقت مسلم است که چون هزاره تورک، پس برادر او نیز تورک می باشد. 
وما فعلاَ ده هاهزار ایماق را در وطن خود بشمول کابل داریم که مردم آنهارا درجمع هزاره می شمارند، البته درین شکی نیست تعداد کثیر ایماق ها به نسبت موقعیت های جغرافیایی و محیطی بفارسی و پشتو صحبت مینمایند. 
درکتاب ((تاریخچۀ نژادها…)) به نقل قول از استاد حبیبی آمده: (( درقرن اول اسلامی بر زابلستان ، دودمان رتبیلان و برکابل کابلشاهان و بر بامیان شیران(شاران) و برغزنه و گردیز لویکان و بر ولایات شمالی هندوکش تگینان و بر غور و هرات سوریان حکم میراندند و تمام این خاندانها مردم بومی و از بقایای فرماندهان محلی و یا کوشانی و هفتلی افغانستان بودند))(ص 159 تاریخ افغانستان…) درینجا استاد حبیبی بصراحت لهجه میفرماید که سوریان ایماق بصورت قطع اولادۀ یفتلی و کوشانی و آنها ازجمع طائفۀ یوچی و هون های سفید بشمارمیروند. 
درنوشتۀ پروفیسور برلاس و او به نقل از افغانستان آف ده افغانز می آورد که(( حاکمیت کوشانی های تورک تبار که یکی از گروپ های یوجی ها بودند، بعداز پارچه شدن بصورت شهزاده نشینی ها ادامه پیدا میکند و نمونۀ بزرگ آن کابلشاهان و یبغوهای تخارستان اند))(ص 18 آریانا برون…) 
چون ایماق و غوری هم تبار کابلشاهان و یبغوها می باشند و آنها به کوشانی ها ارتباط دارند، بناءَ می توانیم ارتباط خونی غوری هارا با ایماق ها، با کوشانیها دلیل تورک بودن شان بدانیم. همچنان پروفیسور برلاس سخن و فرمودۀ استادحبیبی را تائید میکند که سوریان ایماق یکی از فرماندهان محلی و از طائفۀ یوچی ها میباشند. چنانچه درجای دیگراین مقاله نظر استاد حبیبی رابه عین مفهوم نقل کردیم. 
درجریدۀ ((اولوس)) جمهوری اوزبیکستان آمده: (( ایماق از اختلاط و امتزاج تورکی و مغولی تشکیل یافته ازاین قبایل شبیه آسیای مرکزی بوده، ایماق ها بزبان تورکی تاجیکی و تورکمنی تکلم میکنند. واز فحوای متن جریدۀ اولوس اوزبیکستان برمی آیدکه سوری هارا به تیموری ارتباط میدهند ولی بسیار امکان دارد که آنها از اولادۀ تیمور نباشند و منظور از تیموری شاید تورکستانی و از شاخۀ برلاس باشند زیرا امیرتیمور اصلاَ برلاسی میباشد. 
آقای پروفیسور برلاس در مجلۀ ((آریانا برون مرزی)) علاوه میداردکه: (( سوریان سلسلۀ شاهان تورک پشتو زبان هند می باشند))(ص 17 آریانا…). 
در دائره المعارف آسیای مرکزی در پارۀ ایماق آمده: (( ایماق نام عمومی یک تعداد قبایل و عشایر تورکی افغانستان و اوزبیکستان می باشد))(ص 162). 
اکنون شاید به صدها هزار و حتی بیش از یک ملیون ایماق در اوزبیکستان مثل دیگر تورکان آنجا حیات بسر ببرند و هیچ یک از آنها بزبان فارسی آشنایی نداشته و بزبان آبایی خود تورکی صحبت مینمایند. 
ایماق های صفحات شمال اصلاَ بفکر آن نیستند که خودرا غیراز جزء ملیت تورک بدانند. اکنون تلفظ تورکی در میان تورکان افغانستان و تورکان ایماق یکی میباشد و عزیزان ایماقی بمانند دیگر تورکان افغانستان در رهبری جنبش ملی افغانستان قرار دارند و همچنان امروز ادارات انکشاف زبان و ادبیات تورکی و احیاء فرهنگ تورکی بدست ایماق ها می چرخد. 
غوری ها(دلایل این بحث را نیز اکثراَ از کتاب محترم پروفیسورعنایت الله شهرانی اخذنموده ام): 
غوری ها بدون تردید درنسب با ایماق ها نسبتی دارند ولی عموماَ درنوشته ها بصورت علیحده درهرکدام تحقیقات صورت یافته است. 
نسبت دادن غوری ها به نژاد غيرتورك فقط بمانند نسبت دادن امیرسبکتگین به یزدگرد می باشدکه بگفتۀ بارتولد، تورک شناس روسی: ((متملقین دربارها این نسب سازی هارا مینمایند و سبکتگین درنسب تورک و پیش از اسارت یک تورک کافربود)). 
اگر قرارباشد که منهاج سراج جوزجانی و یامؤرخین دیگر شهریاران ممدوح را به حضرت آدم برسانند راه های زیاد موجود است وهرچه که خواسته باشند می توانند آنرا ساخت و بافت بدهند. چنانچه که درهمین روایات افسانوی آمده که فریدون از ضحاک پادشاهی راگرفت واز وی سه پسر بنامهای سلم، تور و ایرج بیادگار ماند و ایرج پدر ایرانیها و تور پدر تورانیها شناخته شدند، پس به این دلیل تورک و تاجیک ازیک پدر و مادر می باشند، که جدا – جداسازی های متعصبین عبارت از ضییاع وقت است. 
امیدوارم درخصوص نسب غوری ها جناب آقای عزیزپور متوجه باشند که درکتاب طبقات ناصری که از زبان یک سپاهی بیسواد مغولی، غوری هارا تاجیک آورده، ازهمه اولتر یک سپاهی به نسب نمیداند، دو دیگر اینکه مغولها تورکهای آسیای مرکزی را با تاجیک ها نمیتوانستند تفریق نمایند و جمله را تاجیک ویا تورک خطاب میکردند و تاجیک نه به معنی آریایی بلکه از روی طعن هم تورک و هم تاجیک را تازی(تازیک) عرب میگفتند وحرف زاء رادرتلفظ نمیتوانست��د واضح ��ا��ند یعنی مسلمان ویا زیردست عرب و این فرمودۀ یک سرافسر یاسپاهی بیسواد مغول نمیتواند درنسب سازی غوری ها حتی یک سند ضعیف هم بشمار بیاید و حضرت جوزجانی از زبان خود نگفته بلکه از زبان یک سپاهی مغول گفته. 
جناب عزیزپور کلمات ((تاژیک)) و ((تاژیکان)) را از تاریخنامۀ سیفی هروی می آورند و آنرا دلیل بر تاجیک سازی غوری ها سند قدیم و خوب دانسته اند. من از دلیل جناب عزیزپور حیف کردم، زیرا الفاظ تاژیک و تازیک را ما مردم غیر عرب به عرب نسبت میدهیم و تاژیک و تاژیکان و تازی و تازیکان تنها به اعراب نسبت داده می شوند، جای تعجب می باشدکه جناب محترم به افتخار ولی از راه اشتباه خودرا عرب ساخته اند درحالیکه دانسته میشود که میخواهند از کلمۀ تازک، تاجیک بسازند که درست نمی آید، ولی از روی حسادت به تورک ها و تورک ستیزی، خودرا به هر در میزنند و نمیخواهند با این هموطنان همسایگان و هم فرهنگان تورک خود نزدیک باشند، درحالیکه تورکان از روی محبت در طول قرون گذشته بزبان و فرهنگ مشترک تورک و تاجیک کارهای خارق العاده را انجام داده اند. 
جناب عزیزپور شما لطفاَ به تواریخ، مخصوصاَ دائره المعارف اسلامی مراجعه بفرمائید، زمانیکه اعراب بعداز فتح پارس، با فارسی زبانهای ایرانی به مراتع غور آمدند، تورک های غور، فارسی را نمیدانستند و برای آنها ترجمان آوردند. نیزک ترخان و استاد سیس بادغیسی جز زبان تورکی آتیلایی چیزی دیگری را نمیدانستند، فقط در یکی از روایات آمده است که غالباَ یکی از آن قبیلۀ غوری ها باسم تورکان ایلاق بزبان فارسی میدانستند. 
اگرچه درکتاب (( تاریخچۀ نژادها و اقوام در افغانستان)) تورک بودن غوری هارا با دلایل زیاد آورده و نیز درسطور بالا ، اشاره شده، ولی بخاطر اقناع جناب عزیزپور، اینک چند دلیل و سند دیگر را از کتاب مذکور می آوریم تا آن برادر خوش قلم و خوشباور و احساساتی قناعت بفرمایند. 
بگفتۀ آقای یزدانی مؤرخین میگفتند که غوری ها قیافه و شمایل تورکانه داشتند و ابن خلدون نیز تورک هارا بمناطقی شرح میدهد که غورهارا در بر میگیرد و میگوید که جمله تورک اند. 
اکنون شما مردم محل غور را بپرسید و چنانچه این نگارنده ارتباطات قومی و منطقوی با ايشان دارم که اکثراَ با افتخار خودرا از نژاد تورک غوری میدانند، و در غور البته پشتون ها و تاجیک ها تشریف داشتند و دارند ولی سلسلۀ خاندان شاهان غوری و جمعی دیگر از نژاد تورک بودند. استاد محمدسعید مشعل، هنرمندبی بدیل غوری، خودش بزبان خود میگفت که وی از جملۀ شهزاده گان خاندان غوری و از نژاد تورک می باشد که از وفات وی بیش از ده سال سپری نشده، همچنان داکتر علی احمدخان یکی از داکتران لوگری فرمود که پدران شان از جملۀ شهزاده گان غوری و تورک می باشند، استاد سراج غوری فرمودندکه به تورک بودن شهریاران غور هیچ شک و تردیدی نیست و نام محلات چون تیوره و چخچران و صدها نام اشخاص تا کنون تورکی می باشد. 
درکتاب ((حدودالعالم)) غوری هارا ، هزاره، گفته اند که در آن قاطعانه به تورک بودن، غوری ها، تصریح شده است. و اقوام مختلف غوری ها به خیل های مختلف تورک ها تعلق دارند. همچنان از گفتۀ منابع چینی دانسته میشود که غوری ها از طوایف هیاتله( آتیلا- یفتلی ها، هفتالیتی ) که بعدها به شاخه های خلج، خرلوغ، تورک های توکیو و هون های سفید از آنها نام برده می شود. 
چنانچه شاهان غوری را مطالعه بفرمائید چندین شهریار بنام خلج مسمی می باشند، در منابع مذکور تصریح شده است که غور یکی از شاخۀ تورک میباشد، ولی جناب عزیزپور از زبان شفاهی یک افسر مغول و آنهم بیسواد غور را تاجیک می سازد و باز از کلمات (( تازیک)) که عرب معنی میدهد، آنها را به تاجیک مبدل می سازد و آنرا اسناد و روایات می شمارد. 
سه سلسلۀ حکام و شهریاران غور در سرزمین های افغانستان و هندوستان که در آغاز باسم غوریان بعداَ باسم سلاطین هندوشمیان شناخته شده حکومت کرده اند که همه ریشۀ تورکی دارند و بدربارهایشان بزبان های تورکی و تاجیکی بگونۀ سلجوقیان- تیموریان وغیره صحبت می شد. 
عبدالحی حبیبی به تورک بودن غوری ها اشارۀ مستقیم دارد و میفرماید که غوری ها و دیگر حکام از همان ((شارها)) و بقایای کوشان و یفتل و از نطفۀ یوچی ها می باشند و ما اسمای تورکی این شاهان تورک غوری را در سطور بالا بطورنمونه آوردیم. به برادر محترم جناب عزیزپور، عرض است که آیا به گفته های ما قناعت فرموده اند یانی و اگر قبول فرموده باشند امیداست از مسلک ((پلسترسازی)) تقاعد نمایند. 
اما درقسمت مقالۀ دوم جناب آقای عزیزپور چنین عرض می شود: 
اولترازهمه درخصوص نوشتۀ میرغلام محمدغبار که کلمۀ ((عنصر)) را به تورک ها استعمال نموده واین خود میرساندکه تورک ستیزی داشته و تورک هارا بشمول تورکمن ها یک ملیون قلمداد نموده است، و اشتباه آن مرد اینست که ندانسته است که تورکمن هم جزء اصلی تورک میباشد، دومین اشتباه وی آنست که بدون سرشماری علمی ملیون ها تورک وطن را یک ملیون دانسته و سوم اینکه ازتورک های کوشان و یفتل- تگین شاهان- رتبیلان، کابلشاهان و یبغو ها، شارها و سلسله های دیگر قطعاَ یاد نکرده است. و شما لطفاَ به کتاب میرمحمد صدیق فرهنگ مراجعه بفرمائید که میفرماید تورک ها از قدیم در افغانستان خاصتاَ بلخ تشریف داشتند و ما برآن علاوه مینمائیم که تورک های مناطق مرکزی افغانستان نیز از قدیم تشریف داشتند، چنانچه ده ها دلیل و سند در سطور بالا ارائه گردید. و چطور آقای مرحوم غبار توانستند که ملیون ها تورک برحال افغانستان را از سرحد بدخشان تاخط سرحدی هرات یک ملیون وانمود کنند و سرشماری نمایند. 
جناب آقای عزیزپور میفرمایندکه تمام مؤرخین میگویند که تورکان بعداز اسلام از راه آسیای میانه حکمرانان محل راه یافتند. امیداست اولاَ مآخذ را باید بیاورند و دوم اینکه مطالعات شانرا دوام بدهند و بدانند که در آسیای مرکزی کی ها از قبل المیلاد تاکنون حکومت کرده اند و امیدوارم دوستان اوقات دیگران را با مجهول گویی های خود ضایع نسازند و قبل ازاینکه بی خریطه فیر کنند باید از روی اسناد و مطالعات موضوعات را تحلیل بدارند. 
آقای محترم میفرمایند آرال مرکز آریائی ها بود و مغول ها با آریائی ها یکجا شدند تورک هارا بمیان آوردند. جای تأسف که بدون مطالعات دقیق و فير های به هدف این نوع سخن ناهنجار را به یک ملت بزرگ جهان بدون مسئولیت می آورند وضرورت به جواب نمی افتد زیرا اصلاَ جناب محترم صفحه ای از تاریخ چهار صد ملیون تورک را نخوانده و ندانسته اند که مغول کی ودر کجا با آریائی یکجاشد؟ 
نام ایماق راگفتیم که بسیارقدیم است و صورت های مختلف آنرا نیز بیان داشتیم. و اکنون آسانترین راه یافتن نژاد طوریکه گفتیم، دی. ان. ای. میباشد که حتی نویسندۀ گرامی آقای عزیزپور را از روی قیافۀ شان و نیز درچهل و هشت ساعت تست دی. ان. ای. ارتباط شانرا با تورک و یا تاجیک می توان دریافت. 
آقای عزیزپور ناجوانمردانه نام مرحوم عبدالحی حبیبی را درین نوشتۀ دوم شان با سبك سری یادکرده اند قابل تأسف است. اولاَ بایدعرض کرد که عبدالحی حبیبی به مانند هر تاريخ نويس ديگر افغانستان جايگاه خود را در صف تاريخ نويسان كشور دارد ، مرد حلیم- دانا و صاحب سبک خاص بزبان فارسی بود و درحدود یکصد جلد کتاب را نوشته و تعلیق و تحشیه کرده است. ودرست است که انسان بگفتۀ علامه اقبال از ((آب و گل)) ساخته شده و به اصطلاح ما ((انسان گوشتی)) است سهو و خطاها را هرکس دارد. آن عالم متبحر دروقت فرار و تبعیدش به پاکستان اعتراف نموده که بفرمایش حکام کارهای علمی را ساخته است.، اگرکتب آن ارواح شاد را بخوانید درصفحۀ اول بطورمثال یک موضوع را به پشتو می کشاند، اما چون عالم است درصفحۀ دیگرش حقایق را می آورد. ابوالابای عبدالحی حبیبی بابربیک نام داشته و جد دیگرش بنام مولوی حبیب الله محقق قندهاری مشهور به ملا حبو آخوند می باشد که مرحوم حبيبی ازآن سبب خود را حبیبی دانسته و مولوی حبیب الله قندهاری زیچ الوغ بیکی را از زبان تورکی به زبان زیبای فارسی برگردانده است و جد دیگرش مولوی عبدالرحیم برعلیه نفوذ انگلیس اقدام کرده و امیرعبدالرحمن او را درمیان خرقۀ مبارکۀ قندهار به شهادت رسانیده است. مادرعبدالحی حبیبی از تورکان هزاره بود و از آنست که چهرۀ مرحوم حبيبی خالص قندهاری نبود و خودش مربوط به قوم پشتون کاکر می باشد. امیدوارم که هرگاه انتقاد علمی میفرمائید بزرگان علم شاید خوش شوند واگر بی احترامی میفرمائید اختیارخودرا خواهید داشت.مگر اينكه استاد شهرانی را با استاد حبيبی مقایسه کرده اید منظور شما دانسته نشد زیراکه هردو، دو روش علیحده دارند. 
نوشتۀ محترم استاد شهرانی تنها یک بحث تحقیقی بوده و حتی نظرشخصی شان درآن دخیل نبوده و یقین دارم تا جائیکه ازنوشتۀ جناب شما آقای عزیزپور پیداست درنوشتۀ خود به خاطر خوش ساختن دیگران از احساسات کار گرفته اید. 
یک کتاب دیگریکه بدست آمده بنام ((غوری ها)) می باشد که درآن ایرانی ها سعی کرده اند که غوری هارا صبغۀ تاجیکی بدهند، ولی از آنجائیکه حقیقت چیز دیگری است باید به متون، قیافه شناسی و دی. ان. ای. مراجعه نمود نه با احساس و تصورات و آنها اسناد نداشتند و تحت تأثیر کلمۀ ایران بزرگ رفته بودند. 
درقسمت وظیفۀ پلسترسازی شما کاری نداریم و امیدآن بود که هرنويسنده بجای خوش خدمتی و پيش خدمتی حقايق تاريخی را قلب نكنند و هر گپ خود را با ذكر دلايل و اسناد ارايه فرمايند، و از اینکه با احساس تمام خودرا به تاجیک نسبت میدهید ازآن چه بهتر، هیچکس حق آنرا ندارد که شمارا تورک و یا پشتون بگوید، چونکه خودتان به تاجیک بودن علاقمند می باشید. ولی از دادن فتوا های غير مسئولانه بپرهيزيد.درسطور پیش گفتیم که نژاد شناسی علم است ودرمسلک انتراپالوجی شعبات فزیکل انتراپالوجی و سوشیال انتراپالوجی به ارتباط مردم شناسی کارهای زیادی را انجام میدهند و اناتومی انسان را اکنون از روی دی.- ان.- ای. بزودی پیدا میکنند که کی کیست و جنجال های ماوشما حل میشود. 
شما خود میدانید که ضرورت به تورک سازی را ازخاطری تورکان ندارند که تاریخ شرق مخصوصاَ سرزمین های تورکستان- افغانستان- ایران وهند اکثراَ به تورکان و شهریاران تورک تعلق دارد و اینکه مینورسکی بگوید و یا نگوید تاریخ تورک بمانند آفتاب روشن است و صدها سال حکام ایرانی تورک زبان رسمیات خودرا حتی به تورکی ساخته بودند و امروز نيز دولت ايران با رجال تورك مانند آيت الله خامنه يی ، محمود احمدی نژاد ، علی اكبر هاشمی روسنجانی و ده های ديگراداره ميشود. شما لطفاَ علاوه بر نوشته های جناب شهرانی، نوشته های دانشمندان محترم چون داکترهمت فاریابی، محمدهمایون سرخابی، غلام سخی سخا، تورديقل ميمنگی وديگران را بخوانید. بناءَ توركان، ضرورت به تورک سازی قطعاَ ندارند ولی علاقه نداریم که کسی تاریخ ما ووطن مارا جعل نماید. 
حضرت مولانا میفرماید: (( ماهنوز اندرخم یک کوچه ��یم)) علام�� اقبال لا��وری شاعر اردو زبان بفارسی میگوید ((ترقی های عالم روبه بالاست + زبالا ما به پایان می ترقیم)) مولانا هشتصد سال پیش، پیش بینی کرده بود که به حیات فعلیۀ ما تطبیق می شود، مردم به قمرو مریخ رسیدند، جهان با کمپیوتر بمانند یک شهر همه یکجاشده وما بدبختانه بندی و اسیرجهل نسب سازی می باشیم، مثلیکه علامه اقبال میگوید بجای اینکه پیش برویم به عقب گرایی رو آورده ایم. حالا خون ها باهم جوش خورده وهمه انسانها خون شریک شده اند وحتی درمیان وحشیان افریقا، نژاد خالص پیدا نمی شود. و دورۀ ما دورۀ اقتصاد است و بشر باید زندگی کوتاه خودرا آبرومندانه سپری نماید نه باجنگ وجدل. 
هزارسال پیش پدران تورکان که افرادی چون شما تاریخ شان را جعل کرده اند، فارسی را بمدارج عالی رسانیدند و تاجیکان را بمانند برادر دربغل پرورانیدند وهیچ یک شان را بنام تاجیک ضرر نرسانیدند. به علت اینکه آنها تعصب نداشتند و تاجیکی را با تورکی تفاوت نمیدادند و زبان درباری شان را به تاجیکی مبدل کرده بودند. آ ن علاءالدین جهان سوز را که شما شاعر زیبا کلام و تاجیک تبار معرفی کرده اید، شخصی بود که بزرگترین تمدن شرق یا تمدن دوران مشعشع شهنشاه بزرگ شرق محمودکبیر را بخاک مبدل ساخت و غزنی را بنام عروس البلاد یاد میکردند. پس اگر جهان سوز تورک است یا تاجیک، وی از جنایتکارترین شخصیت های تاریخ وطن ما محسوب میگردد، بخوانید این شعر اورا: 
بران بودم که از اوباش غزنین ***چو رود نیل جوی خون برانم 
شما کلام روان اورا دلیل بر تاجیکی بودنش کرده اید، آیا کلام بیدل- خسروبلخی- نظامی و مولانا راکه تورک ها بودند و هزار مرتبه بالاتر و بهتر از جهانسوز شعر گفته اند می توانید بگوئید که دلیل تاجیک بودن ، شعر روان تاجیکی است؟ آیا شعر دیگر جهانسوز را در وقتیکه بوسه بپای شاه سلجوقی میزند و اسیر اوست خوانده اید؟ بخوانید که این علاءالدین جهانسوز چقدر بی غیرت بوده است. 
امیدوارم جناب نويسنده عزیزپور غوری تاجیکی تبار اصیل، بجای اینکه اعتراضات جنجال برانگیز جدا- جدا سازی هارا سر براه سازند، بمانند دوست مشترک مان چون عبدالغفور هم باز که دربارۀ فولکلور مردم تیوره و چغچران نوشتند، تاریخ واقعی غور را تحقیق بفرمایند، جغرافیا و پیداوار ولایت غور باستانی ذکرشود، ادبیات و مشاهیر غور- تذکرۀ شعرا و هنرمندان غور و غیره موضوعات غور را چه تورک و چه تاجیک و چه پشتون باشند بنویسند که نام گرامی شان ثبت اوراق زرین تاریخ گردد. 
آن مردم غیور غور که از فقیرترین مردم افغانستان بشمار میروند به معاونت هر هموطن ضرورت دارند، خاطرات تلخ روزهای قحطی غور را همه بیاد دارند و از زبان دوستان امریکایی پیسکور بنامهای ران دیزون و دایان دیزون که عکس های تاریخی آندورۀ بد را برداشته و تاحال باخود دارند، مصیبت های قحطی دریندورۀ پیشرفته جهان برآن مردم وارد شده بود و بدبختانه هنوز هم آن بیچاره گان در حال ابتر و پریشانی بسرمی برند. 
جناب عزیزپور شما مرد ادیب و زیبا نویس می باشید، لطفاَ در بارۀ جلالی و سیاه موی داستان زیبا بنویسید تا نام گرامی شان زنده شود و دیگر شخصیت های چون امیرحسینی سادات را زنده سازید تا فرهنگ جامعۀ غور زنده شود که مردم افغانستان و منطقه بدانند که غور باستان چه بزرگانی را در بغل پرورده است. 

با تقدیم حرمت
نصرالدين ايماق
مسكو
29 – 10 – 2008