آرشیف

2014-12-24

محمد اسحاق ثنا

غزلم

سر خط دفتر و دیوان من است این غزلم
حرف من حرف دل و هم وطن است این غزلم
سر گزشت غم تنهائی و شب های دراز
یادگار دم درد و حزن است این غزلم
در بهاری که در آن تازه شود باغچه ام
خوشبوتر ز گُل و یاسمن است این غزلم
آید آنروز ترا از سخنم نشناسی
بشنوی نغمه ای مرغ چمن است این غزلم
نزد ارباب سخن در نظرِ اهلِ خرد
بهترین ها ز کلام و سخن است این غزلم
در تمام بدن و در رگ رگِ جانم جاریست 
با من یکجا شده در جان و تن است این غزلم
در شبِ بزمِ و طرب شادم و سرمست “ ثنا “

بر زبانِ همه ای مرد و زن است این غزلم

محمد اسحاق “ ثنا “
ونکوور، کانادا