آرشیف

2015-1-14

محمد شیرزی

عشـق و ازدواج انـفـجــــــاری!؟

 
 
یک روز در ایام تحصیلی بداخل صنف ما استاد ثقافت اسلامی درباره ازدواجهای اجباری و پیامدهای آن و بخصوص درباره طلاق صحبت میکرد، که یکی ازهمصنفی هایم حکایت زندگی دختر همسایه خود که مرضیه نام داشت و در همین چند روز خود  را  آتش زده و خودکشی کرده بود، تعریف کرد: من مرضیه را از بسیار قبل می شناختم و به دوران مکتب صنفی من بود، یک دخترلایق، زحمت کش، انسان شریف، خوش چهره و اعتماد بنفس فوق العاده قوی داشت. درسال1384 همرای یک بچه از ولسوالی زنده جان ولایت هرات دوست شدند و بعد از یک سال پدر و مادر دختر از روابط دختر شان با بچه زنده جانی خبر شدند و مخالفت شدید خود را با دخترشان نشان دادند. دختر و پسرعاشق و معشوق یکدیگر بودند، ازصمیم قلب همدیگر را دوست داشنتد و بالآخره دختر همرای دوست پسر خود با وصف ناراضی بودن پدر و مادر هر دوی شان با هم ازدواج کردند. تقریبآ یکماه قبل بخانه خود بودم که زنگ دروازه سرای به صدا در آمد رفتم که مرضیه جان است، تعارف کردم و بخانه آمد و بعد از احوال پرسی و خسته نباشی گفتم عزیز دل چطور هستی همرای شوهر خود؟ آه… کشید وگفت: ای خواهرک ترا خدا پرسان نکن! گفتم چرا؟ جواب داد شوهرم آدم خوبی از آب برنیامد، یک آدم جنجالی، با حق و نا حق سر و صدا میکند، راستش از زندگی خود بیزار شدم، و بالآخره بعد از سوال و جواب زیاد این دو جمله را بمن گفت که در تمام زندگی شاید از یادم نرود: ((خواهرجان! بخاطرعشق و هوس هرگز ازدواج نکن، از نظر من ازدواج های عشقی زهرآگین ترین ازدواجها است.)) بحث داخل صنف ما کاملا عوض شد حتی گفتار خود استاد، که میگفت: پدر و مادر ها باید نظر و رضایت فرزندان خود را درقسمت پیوند زندگی شان جلب کنند و به آنها حق بدهند که خودشان انتخاب داشته باشند… و حال میگوید: من در دوران مهاجرت به محاکم ایران به قضیه ها و دوسیه های زیاد از طلاق زنان و مردان  بر خوردم که روزگاری، چون جان شیرین همدیگر را دوست دوست داشتند، خود را  یک روح در دو بدن  تصور میکردند و بخاطرهمین ازدواج کردند و حال چون دانشمدان دیرینه که گویی با هم پدر کشتگی دارند، از همدیگر اظهار انزجار و نفرت میکنند.
بلی خواننده گان عزیز! وقتی زن و مرد جوانی به دنبال عشقی پر سوز و گداز، چشم بسته و نادانسته ازدواج میکنند، پرده ای از تصور جلو چشمانشان را گرفته است. آن دو تصور میکنند،هرلحظه از زندگی مشترکشان سرشار از عسل است! می پندارند که به وصال جاودانی رسیده اند و می اندیشندهیچ چیز درجهان جزعشق پرشور آنها دوام نمی کند و همه راه های پیروزی و جهانگشایی در برابرآنها گشوده است.
و اما نمی دانندعشق تند و تیز معلول یک هیجان زود گذر و انفجار تند است. انفجار چون رخ داد، خاموشی و افسردگی و حتی ویرانی فکری برای طرفین جایگزین میشود. ای وای این چه کاری بود که کردم؟
روانشناسی  که خود علمی فراگیر است آرامش زندگی خانواده را وابسته به عشق های  زود و هوسهای جوانی نمی داند، درزندگی زناشویی، عشق قابل تقدیر است که آرام  و طبعیی رشد کند، حیات و دوامش سبب انس و الفت، مهر و مهربانی، توافق خویی و اخلاق طرفین است. و مداومت آن زندگی شیرین را در کنار هم دارد.
بر اساس چنین عشقی می توان زندگی پایدار را شالوده نهاد و خوش و سالم زیست. و عشق انفجاری، همانند تب تند است که زود عرق می کند.
متأسفانه بعضی ازجوانان، ازدواج را از دید خاصی می نگرند و نمی دانند پیوند مقدسی را که می بندند چقدر در سرنوشت آنها موقعیت اجتماعی آنها و رشد شخصیت آنها موثر است. که میتوانند آینده خوش آیندی را در بر داشته باشد.  و در اخیر میگویم جوانان عزیز در انتخاب همسر عاقلانه انتخاب کنید و عاشقانه زندگی کنید! وای بر او شخصیکه عاشقانه انتخاب کند و…….؟؟؟!!!! زندگی خواهد کرد  و یا شاید هم سرنوشت زندگی مرضیه که به خودکشی منجر شد مواجه گردد.
 
بااحترام محمد"شیرزی"