آرشیف

2015-1-6

احمد محمود امپراطور

صیاد عشـــق داییم دل را شـکار دارد

صیاد عشــــق داییـــم، دل را شکار دارد
با مهوشـــان عالـــم، پیمـــان و تار دارد

آهنگ زندگـــانی، زیـــر و بـم نفس بود
مرغِ ترانـــه سازش، صوتِ هــــزار دارد

دودم به آسمـــان رفت، از دردِ فـرقتِ تو
در آتشِ که ســـــوزم تا مغــــــز کار دارد

گل بشکفد ز خاکـــم، هرجــا قدم گزاری
لخــتِ جــگر به پــایت، خـود را نثار دارد

صـدبار اگر شکستی، باری دگر تو بشکن
این سینه تا درِی عرش، گـرد و غبار دارد

بیگانـــه را ندیدی، از آشنـــــا چه پرسی
هـر یک به حــال زارم، از غصه بار دارد 

از سوزشِ دو چشمم، از اشکِ لاله گونم
می در پیـــــــاله ای تو، رنـــجِ خمار دارد

این ناله هــــا و زاری، فصل خـزان ندارد
دامــــانِ پُـــر ز اشکــم، رنــگِ بهار دارد

جـــان دادم و ندیـــدم، بوی وفـــا و یاری
خوبــان چو شبنـم صبح، کی اعتبار دارد

سوی تو میفرستم این نامه ای پر ازخون
ابیــــات و گفتـــه هایــم عطری دیار دارد

تا روز حشر نتوان، دست از تو برکشیدن
محمود تا قیــــــامت، چشــــم انتظار دارد

—————————-
شنبه 13 جدی 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 03 جنوری 2015 میلادی 
ســـــــــــــرودم
احمد محمود امپراطور
کابل/افغانستان