X

آرشیف

شهامت جنرال بابه جان یا شناسه‌ی ما به یاوه سرایی برخی ها خُرد نه می‌شوند.

 

گاهی فکر می‌کنم تا پرش بد زبانی های برخی نادان ها را که از سکوی بلند نادانی بانگ دروغ دانایی سر می‌دهند نادیده انگارم. اما وقتی می‌‌خوانم که پهنای بد‌تمیزی شان اوقیانوس ها را می‌نوردد و غرق در گمانه‌‌زنی های انکاری کهنی و حقیقی اند و بدزبانی های نوشتاری شان درست ماننده‌ی بوی دهان شان گندآلود است، آن‌گاه می‌پندارم تا در بازشناخت شناسه‌ی آگاهی‌دهی واژه‌ی سکوت ویراستاری را پیشنهاد کنم. ناچار، چاره اندیشیده و دست‌ به خامه‌نویس برده و بنویسم. آقایی در دیدگاهی!؟ همه تراوش هوش!؟ خود را به نمایش گذاشته تا توانسته شالوده‌ی تربیت خودش را به نمایش گذاشته است. من برای ارایه‌ی پاسخ ایشان این‌جا هم به زبان گویشی‌ مادری خود شان که سوگ‌مندانه در آن هم ورود علمی نه دارند و هم به زبان بی‌دشنام و زیباسرا و نوازش‌گر روحی مادری خودم بهره می‌برم.

 تناسب ها را هم‌سان ساختن تا آن جا شدنی باید کرد که خردورزی را پامال نه‌کنند. هم‌سر ساختن داستان‌‌پردازی های تخیلی با راستینه های دارای اهمیت کشوری بیان بیابان‌گردی سَرِ هم کننده است.

آن‌چه این آقا در مورد یک روی‌داد ویران‌گری زیر رهبری شهنواز تڼۍ در وطن ما را با یک رُخشاره‌ی تماشایی هندی هم‌سو می‌بیند، ریشخندی‌یی بیش نیست. نوشته‌یی داشتم که روند اقدامات هم‌وند عمومی همه‌ی ما را به گونه‌ی همه‌گیر برای ناکامی کودتا برجسته ساختم. هیچ نشانه‌یی از گزافه‌گویی در آن نوشته جا نه دارد. ولی این فرزانه‌ی!؟ گند نویس آن را وارونه درک کرده و به پرخاش‌گری وامانده پرداخته است. ایشان یک سخن بازاری … را به من نوشته و به دید خودشان من را نفر!؟ آقای اشکریز وانموده. گمان این آقا برای پرداخت یاوه سرایی بی‌دانش آن بوده که هر که را ناسزا گفتی، عالی مینمایی.

من در تمام دوران کاری ام تنها یک سال، جنگ‌افزار کمری یک‌ تنه، داشتم که ‌آن را پسا زندانی شدنم به رفیق ناصر سپردم. که لطف شان را پیشا این بازگو کرده ام.‌ دوران سپاهی‌گری و سپاهی‌داری آوردگاه‌های رزم تا فرجامین روز مانند هر سربازی کلاشنیکوف تفنگ من بود. من هرگز هنگام ۲۵ سال کار پیوسته ‌و گسسته، در رادیوتلویزیون ملی جنگ‌افزاری با خود نه داشتم. ما در کانون خانه و سیاست و اداره به گونه‌یی پرورده شده ایم که هرگز دادگری را نادیده نه گیریم. به یاد دارم در هر گذاری به هر گذرگاهی رسیدیم و دیدیم پا‌‌س‌گاه های بازرسی برای بی‌هراسی ساختن ها خودنمایی دارند تا آن‌جا پیش‌ رفتیم که گاهی با تن‌پوش ارتشی هم برای بایسته‌کاران گفتیم می‌توانند ما را بازرسی بدنی کنند که آنان مهر ورزیده و نادیده انگاشته اند. پس موردی نه بوده که من برای کارداران ارتشی و بی‌خطری دست‌‌آویزی بدهم و آقای گندسرا ام‌روز در برابر من ناسازگاری کند. ماند جستار دیگری از این است آقا برای فراهم‌‌آوری امکانات ما در بی‌بیم به سر بردن ستاره های نوا سرا و خنیاگران بزرگ‌وار ما.‌ برنامه‌ی زدودن بیم هراس برای هر شهروند افغانستان بخش اساسی کار فرمان‌‌روایان و کشورداران ما در آن‌گاه بوده. ما هم اگر توانسته باشیم این کار سپرده شده به ما را به درستی انجام داده باشیم، سربلندی هرگاه ما خواهد بود. من حتا گاهی بنا بر نیاز در مورد هراس‌ ‌گریزی هم‌وندان هر هم‌شهری ما که لازم بوده ادای سرپرستی کرده ام. رشادت های جنرال بابه جان در دفاع وطن مانند آفتاب روشن است که از توانایی های این آقا دور است. بدرود.

 

نوشته‌ی آقای گندنویس.

(ښاغلی   محمد عثمان نجیب ستاسو لیکنه می تر پایه ولوسته  او د یو هندی فلم   می په یاد شوه هغه دا چی یو ښامار چا مردار کړی وه. نو سبا ته هر چا ناری وهلی چی ما مردار کړی وه  تاسو لیکلی چی د  تلویزیو د امنت چاری تاسو په لاس کی نیولی وه نو پوښتنه پبدا کیږی چی دا زمونږه ځلورم کندګ چی  هلته پروت وه ځه کا ره وه ؟ بل دا چی تاسو لیکلی چی میده فیرونه او بم دستی د تلویزیون شاه وخوا  کیدیل   نو  پوښتنه کوم چی ایا  دغه ساحه کی د وزارت دفاع کوم ڼظامی  قرارګاه وه. ؟  تلویزیون کی مونږه پراته وه وزارت امنت. مخامخ  غندی ۱۰۱ وزارت امنت   ځنګ کی ګا رنیزیون وه چی د دولت مخالف نه وه شاته وزیر اکبر خان پارک او د امنت میهمان خانی وی چی سربازان یی ټول د امنت وزا ت وه نو ډا ډزی چاًکولی؟ ما چی ته مطالع کړی ته د  ریست ۶ له صابون کونک کارمندانو ځخه وی چی میرزا قلم ته دی کار کاوه او تاسو دومره عتبار زمونږه سربازانو ته نه لره چی په کراتو مو د رنه تفنګچی اخستل او تالاشی  کول مو او تاسو به ویل کی کا خو کارمندی امنت هستیم نو مونږه به درته  ویل هغه وخت زمونږه لپاره تاسو کارمند د امنت کیدای شی چی یو واری ننګرهار او یا خوست ته د وطن دفاع لپاره ورشی. تاسو هغه بی حسته کا رمندان د ریاست ۶ وی چی ټوله ورځ مو زنکه بازی کی تیریده او تاسو زمونږه سره یو پیسه ارزیښ نه لره  تاسو ته یی د نغمی او پرستو ساتونکی  ویل نور درږغ ونه وایی زه ژوندی تاریخ د هغه وخت یم فقت یو بم د تلویزیون مخی ته ولویده تو زمونږه سربازا شهیدان او زخمیان شول  که بابه جان یوه توره وکړه هغه وخت کی ولی اخیر کی چی اشرارو سره یو ځای شوه دومره غول یی وکړه چی  پع بادام باغ کی د فهیم اشرار سره یو ځای ۱۵۰ نفره کا رمندان د امنت شهیدان کړه چی تاسو کوده تا کوی چی زیاتره یی د پروان شمالی ویل  بس هغه خاین دی او ته هم خایه مال دا نظامی درشی دی وباسه د زمری لباس له ګیډړ سره زیب نه کوی.)

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.