آرشیف

2015-12-21

محمد اسحاق ثنا

شـــب يـــلــــــــــــــــــــــــــــــدا

بود امشب ، شب يلدا غبار از دل بر افشانيم
به جاى دشمنى در دل نهال مهر بنشانيم

سرود مست بنوازيم و به پا بر رقص بر خيزيم
به هر سو دست افشانيم سرود مهر بر خوانيم

عزيزان اند در محفل مهيا شمع و شيرينى
غنيمت بشمريم اين بزم اين ساعت كه شادانيم

همه بى باده مستانيم و بار غم نميدانيم
چه ترسى از خزان ديگر نه يادى از زمستانيم

از ين بهتر شب ديگر كجا يابى طرب ها كن
خوشا سر شار و سر مستيم ز اندوه ها گريزانيم

اگر مسرور و شادانى وطندارت مبر از ياد
كه او را نيست يلداى كه خود دانى كه انسانيم

" ثنا " امشب به شادى ها سحر گردد شب شادت
غزل خوانيم و خوش گوييم چنان گويى كه مستانيم

محمد اسحاق "ثنا"
ونكوور ، كانادا