آرشیف
سیمرغ رویا های من
ژوئن 17, 2022
عثمان نجیب
۹ بهمن ۱۳, دوشنبه
رسیدن آقای مکرون به عشق اش یک تصادف نادر در جهان عاشقانه (هَوَس) هاست.
پیش نوشت: دوستانی که حوصله علاقه دارند بخوانند، کسانی که علاقه نه دارند و نه میخوانند، لطف کرده رعایت ادب کنند و مسکوت بگذرند. ممنون.
پیش گفتار:
نو جوانی بودم و از مطالعات سیاسی چیزی نه می دانستم، در دانستی هایی از دانایان روزگار سخن و ادب بهرهیی نه داشتم و در رفتار به گذر سوزها و ساز و سوختن و ساختن های اعجوبه یی تخیلی به نام یادگیری مانند امروز بی توشه بودم و جوال کلان دوخته شدهی خیالات ام هم چنان خالی از سودای کار آمد من بودند و هنوز هم هنر هم بازی بودن با هم بازی های هیجان آفرین روزگار و هم آوردی در آوردگاه قلم و اندیشه و خرد را نه آموخته ام و ترسم که نارسیده به جایی، گاهی بخوابم و استاد اجل نه گذارد دیگر برخیزم.
دستان من تهی از انجام تعهدات بندهگی و روح من بی رنگ و بی نشان از اطاعت واجبات الهی و کالبد من به بی ارزشی قبولی خاک خدا و چشمان ام تیر سیاه خوردهی دیدار هر چی بدی و ها گوش های من شنوندهی هر چی اراجیف که نه توانستم از آن نهی کنم شان و زبان ام برنده ی براده دار زهر آگین آزار خلایق و گفتار غیر حقایق و وصف گوی کاذب هر شقایق و نالایق و لبان ام نم باری از نابودگری های عجایب و رخسار ام نوازش گر هر بدی منهای آدمیت و پا هایم رونده دوزخ بودند نه شیفتهی برزخ و گریز از خبائث. توان کجا بود تا از اقدس الهی طلب رحمت کنم و از شفاعت محمد (ص) مسئلت کنم تا قامت شکسته را شامل معافیت از خفت کنم.
چنان بوده و در تلخکامی های روزگار با ذهن فگار شوق شکار میکردم و با جیب های غار و خالی از دانایی تقلای رهیدن از دون صفتی می کردم تا اگر به سبب آن همه گناه مستوجب مجازات ام، این یکی که ذلیل تر از همه است کوله بار سنگین تر از وزن خودم نه شود و خودم را قصدی در آزمون غیر از لایکلف الله نفسا الی وسعها قرار نه دهم و از خط لیس للانسان الی ما سعی عدول نه کنم و خودم را بیش تر در تهلکه گیر نیاورم که نه شد و آن چی رحمی می کند بر گناه کارانی هم چون که متاعی نه داریم، رب من و رب العالمین و رب لاله و گل و سنبل است که بر مزاری ما امانی می دهد مان تا شاهد پرواز سیمرغ سعادت خود در آغوش بخشایش گری و بخشنده گی رحمانی و رحیمی الله (ج) قرار گیریم و هرچند خجل و سر افکنده ریسمان عبودیت را عبادت معبود خود به گردن داشته فاذکر باشیم تا اذکرکم ما باشد. آمین یا رب العالمین.
تا قامت برافراشتم قلم را دوست داشتم و شاکرم که مالک قلم، قلم را آفرید و به آن سوگند خورد تا ن و القلم و مایسطرون آیه یی آسمانی باشد، وحی شده بر محمد مصطفا (ص) سردار انبیا و پیشوای دین ما و آموزه یی برای دنیا و آخرت ما.
کتاب خانه ها را گز می کردم و پل می زدم و از بودن کارت های کتاب خانه های لیسه ی عالی حبیبیه، کتاب خانه ی عامه و کتاب خانه ی جوانان و بیش تر از همه فضای حاکم معرفت و آدمیت منحصر به فرد در آن جا و آموزگاران و اساتید فرهیخته و فرزانه گان دل باختهی معنویت و هم سفران کاروان هدایت و هم باوران نور عنایت و هم سفره گان خوان سعادت حظ می بردم. ناکام ترین و نادان ترین و خردترین خاکروب در های سنگینی چنان کوه های خدا من بودم.
وقتی وارد اتاق مطالعه یا پژوهش و یا جست و جو ( ریفرنس ) کتاب خانه ی عامه میشدم و آن صلابت و اراستهگی علمی و آن سکوت معنا دار وارسته گی وارسته ها را می دیدم و آن رایحه ی عطر آگین طبیعی و غیر تصنعی را از کارت ها گرفته تا دخول به مکان های مطالعه و آموزش استشمام می کردم، عمر دوباره یی می یافتم و روح تازه یی در من میدمید. مادامی که کتابی را برای مطالعه بر می گزیدم و هدایت استادان راهنما می گرفتم و آن را در نادانی خود به دستان خود می فشردم، احساس غرور عجیبی داشتم، حالا محاسبه کنید که دانایان و اربابان واقعی علم و معرفت چی احساسی داشتند.
میگویند تاریخ تکرار نه می شود، اما ما دیدیم که تاریخ وطن ما در تمام عرصه های ناکام و پلید بار ها تکرار شد، اما آن چی تکرار نه شد، آن آموختن ها و آموختاندن ها و آن صلابت موج های معرفت و معانی و کفالت و کفایت علمی بود و آن روز هایی که هرگز بر نه گشتند.
سیمرغ رویا های من نه کتاب است و نه کتابت و نه استوار بر تارک تاختن های علمی، بل سیاهه های بدنمایی اند از خام گدازی های نارسایی هم چو من.
الگوی ناباب های اندرونی کاغذ های سیاه کردهیی من نامه های سرگردان کارو اند، هرچند کارو نماد بلندی از داستان و ادبیات و یا شعر. و نوشتار است، اما وقتی ورودی به آن ها کنی می دانی که الگوی دل پذیری برای آفرینش هایی اند.
در نگاهی منی نادان برای آفرینش های منحصر به فرد، کرکتر ها و عاشقانه و صادقانه ها مهره های خاصی تجلا می یابند که داستان پرداز، قصه پرداز، حماسه سرا و حتا یک آموزگار کاهلی هم چو من همه داشته ها و دار و نه دار خود را به آنان می سپارد و به هر کرکتر عشق می ورزد و عاشق اش می باشد، کما این که کرکتر مرکزی حقیقی یا تخیلی اساس حقیقی پرداخت های هنری و ادبی او است که واقعیت آن را به رخ خواننده و بیننده و شنونده می کشد، بر خلاف داستان های تخیلی لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا، ورقه و گل شاه، رابعه، هزار و یک شب، سمک عیار، شاهنامه و ده اثر ماندگار جهانی که من به خاک پای آن ها نه می رسم، باور من آن است که کرکتر های عاشقانه ی حقیقی از خامی ها شروع شده و هم رکاب رفتار زمان در مدار پیچ و تاب رفتار ها میچرخند و زمان را عوض میکنند و همان زمان که جبر آن کرکتر مرکزی زنده گی حقیقی آفریننده را از او گرفته اما خودش با شتاب روان است. در هیچ گوشه یی از زنده گی جهان عاشقانه و واقعیت های عاشقانه را سراغ نه داریم که اگر معشوق یا معشوقه بدرود حیات گوید، آن دیگری هم چنان منتظر می ماند و عاشق نه می شود. کما این که چنان عاشقانی به هم رسیده باشند و متعهد به هم باشند و پسا مرگ هم دیگر بر پایایی و یا رهایی تصمیم می گیرند و چی بسا که ملزم قانونی و دینی و سلوکی حاکم در جامعه هم می باشند و قوانین استثنایی ظالمانه هم در برخی جوامع علیه زنان و برضد به خصوص در کشور ما هم وجود دارند. حقایق عشق و عاشقی های غیر قابل باور حتا در عصر مدرنیته تبارز می کنند، مثل به هم رسی آقای مکرون رئیس جمهور جوان فرانسه با استاد کهن سال اش که شوهر هم داشت و حتا در تاریخ بشریت کسی روایتی نه داشته، قرآن کریم هم داستان یوسف علیه السلام و زلیخا را تا رهیدن از دام هفت درب ذلیخا بیان می کند « و غلقت الابواب و قالت هیتلک… » حالا که اختد های ایران حضرت یوسف علیه السلام را یک شال انداز نمایش داده اند، نه می دانم در کدام روایت دارند؟ دیگر چنان فرصت ها به همه عاشقانه های عاشقان میسر نه می شوند که به فرانسوا رخ داد، دلایلی مانند مرگ و زنده گی، همراه داشتن یکی از جوانب عشق، گذار ها و گذر های سیر صعودی و نزولی زندهگی، اجبار ها، اقرار ها، انکار ها، تغییر افکار و روش های رفتاری و غیر قابل پیش بینی ذهنی و حقیقی و فراوان گفتاری که موانع بلا انکار و در معتقدات حکمی قرآنی و دینی ما الزام تسلیمی به تقدیر الهی هم از نکات بارز و برجسته ی رعایت رفتار عاشقانه است.
من خودم باوری به عشق نه دارم، که در بعد ها میخوانید، اما یک مخاطب داشتن خاصی پس از و در زمین خدا امر خدا است.
سیمرغ آرزو ها بیان کامل حقیقی زنده گی من از آوانی است که لطف کرده در روایات زنده گی من خوانده اید.. در دور زمانه با من چرخش های زیادی خورده، کارو کاری نه داشت به ما سرگردانی کشید، مگر روح او هم شاد باشد.
سر انجام نامه های من را خواهید خواند که مانند کارو سرگردان نیستند اما سزاواری کسی که همه اش را به نوشته ام هزار ها بار بالاتر از این ناچیز هاست و در ختم نامه ها او را خواهید شناخت…انشاءالله .
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
This message is only visible to admins.
Problem displaying Facebook posts.
Problem displaying Facebook posts.
Error: Error validating access token: The session has been invalidated because the user changed their password or Facebook has changed the session for security reasons.
Type: OAuthException
Subcode: 460
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور