آرشیف

2015-1-22

عبدالبصیر مولویزاده

سـخـــن صـلــــح

امروز واژه را با ید ستود که بودنش زنده گانیست وسهم او در این زنده گانی جهانیست لبریزاز عاطفه ورنگها.ازصلح باید نوشت که واقعی ترین چهره اش لبخند مادر جنگ زده ایست که سالیا ن دراز غم بر لب هایش خانه کرده بود .از او که واقعی ترین چهره اش سرود دل انگیز کو دکانیست که از مدرسه بر می گردند ،از او که چهره اش دست های خسته پدریست که بذر آینده را میکارد وعشق را زمزمه میکند ، آری ازین آزاد پرنده با ید سرودکه سهمش پریدن است وواژه گانی عشق،صداقت ،جاودانگی از او رنگ میگیرند ، باید از او که عصاره فوران نور وروشنیست سرود ، ازاو که با تبسم آسمانیش آینده سبزی را به آدمیان رقم می زند از صلح که تبلور رنگینش می توان زنده گانی را جست وبا او اندک جای برای زیستن کافیست .از صلح با ید نوشت ، از واژه ای که زنده گانی را نفس میدهد وبا او میتوان تا اوج پرید سد هارا شکست وفا تح قلعه های جنگ زده بود از او که شمیم دل انگیز ش مرگ جهل ونا دانیست ، همان گونه که مرگ چراغ به سادگی مرگ نور وروشنیست مرگ صلح نیز به مثابه مرگ جهان است ، اما گاه این آزاد پرنده زخمی دست بیگانه ای میشود که دیگر با لهای عا شقش قادر به سبز نمودن یک جهان سیاه نیست گاه اسیر دست های تاریک وجنگ زده ای میشود که او را تا قعقرا فرو میبرند وبا رفتن صلح دیگر نه کو دکیست که لبخند زند ونه مادری که سرود سبز لا لا یی را به طفلش زمزمه کند ،نه طفلی که از مدرسه بر گردد ونه پدر که که بذری جدیدی بر آینده بکارد ، نه آسمانی که با رشش معنویت با شد ونه قا نو نی که اصو لش "واعتصموابحبل ا لله جمیعا ولا تفرقوا واذکروانعمت الله علیکم اذ کنتم اعدا فالف بین قلو بکم فا صبحتم بنعمتی اخوانا" دیگر هر لحظه پدر منتظر آمدن پسرش ،نه بل منتطر آمدن جسد پسرش هست دیگر گل ها به اشک مادران آبیاری می شوند ورشد میکنند دیگر زمین خون بی گناه جوانان را می بلعد و آسمان هر لحظه انفجار بمب را جار می زدآ نگاه با ید با خون شهیدان وضو می گرفت وبا صدای انتحار نماز گذارد ، با صلح با ید پر واز نمود واز صلح با ید آ غاز نمود از صلح که چرا غیست روشن وبا او می توان دست افشا نی کرد با او می توان تا ابدیت ومعنویت رسید ، آ ری با او می توان در ی به خانه خورشید گشود وتا صفا وصمیمیت رسید . اما چگونه می توان این نا یا ب ترین کمیای هستی را یا فت . چگونه می توان این اکسیر را سر لوح خویش قرار داد . چگونه می توان تا او رسید و زخم های این سر زمین را به خاک سپرد . با ید به قر آن عجین گر دید وقا نون قر آن را برای تر ویج صلح گسترد ه کرد ، با ید از تو ومن وا ژه ای ما سا خت ومیثاق همدیگر پذیری ، یکپارچگی وهمدلی را بست نه همزبانی را ، با ید مشتی ساخت از پشتون، تاجیک، ازبک، هزاره…آنگونه پنجه های که با پنجه های دشمن در آویزد.

عبدالبصیر مو لویزاده
دانشجوی دانشکده زبان وادبیات دانشگاه هرات ..