آرشیف

2014-12-25

سید شکیب زیرک

زنده گي

 

زنده گي بار گراني گشته است

يا  چوي ك خوابي گراني گشته است

قصه هايش تلخ وساعاتش غمين

مر باشد هركجايش در كمين

زنده گي موجي است آدم ميخورد

پا به ساحل گر نهي آندم خورد

خوب وبدو پست وبلندايش يكي است

زشت ونكو ابتداءوانتهايش يكي است

گر كتابي گوئيش صد برگ هست

هر ورق روي پسش صد رنگ هست

گه شيرين كامي دهد هر فرد را

گه به بد نامي كشد هر مرد را

سيد شكيب زيرك

***

 

چه بايد كرد

ديده اي تا حالا

تواز آن بالا ها

زفراز كوه ها

كه چسان خورد نمايد ادم

فكر گن، شايد من باشم

تو باشي

يا ما

چه عجب خرده جهاني داريم

چه عجب سيل وتماشا

بخدا آيت ما خود بوديم

بخدا فلك فلك خود بوديم

ديده اي تا حالا

بستر سبز وصفاي كوه ها

كه چسان زرد شود

شايد "آن روز فرا ميآيد

به سراغ من

به سراغ تو

يا ما

ديدن بالا ها

ديدن سبزي ها

خود حكايت دارد

خود حكايت ز زمان گذران

پس چه بايد كرد

در نار لبها

روي سنگفرش دهان

گلي از عشق ومحبت

روي پلوند زبان بايد كشت

 

 

سيدش كيب زيرك

 05/01/1385 هرات