آرشیف
زبده های اندوه و ایمان
استاد غلام حیدر یگانه
چندی پیش، پست برقی من، مورد نوازش سخنور برازنده و دوست دیرین، جناب رفعت حسینی، قرار گرفت و برگ هایی از صمیمیت سروده هایشان به دست من رسید. انصاف ندانستم، دید و شنید یاران را از آن نجواهای بی پیرایه و الهامبخش بی نصیب گذارم. اینک پاری از آن درخشش نامه ها را بی گزینش خاص به آسمان تهی روزگار می پاشم تا بادا تپشی؛ رمقی و امیدی از بن ژرف ترین تاریکناها نیز در چشم ها، تن ها و روان ها راه گشاید. غم زلالشان را کاهش باد! و هرگز عشق از دلشان، مهاجر مباد !
رفعت حسینی
هجرتِ زنبق ها
با همه تلخی لبریز شدن از اندوه
و
سکونت کردن
در ژرفِ زمانی دیگر
لبریز ز خون
و
مهاجر شدنِ پاسخ ها
و
مهاجر شدنِ بانوی نورانی شعر
و
مهاجرشدنِ باد بهاری
و نوازش
و
مهاجر شدنِ لذتِ دیدارِ چنار
و
مهاجر شدنِ سبکِ وقار
و
مهاجر شدنِ رویشِ زنبق ها
از باغ
و
مهاجر شدنِ دیدنِ زیبایی
در چشمانت
. . . . . . . . . . . . . . .
من
بر ان پندارم :
که
مهاجر نشود عشق
ز دل !!
آلمان ،
جنوری دوهزار و سیزده ترسایی
تحریر نهایی
[ ] [ ]
همسنگِ قُله ها
ایا مسافرِ همزادِ باد
سرگشته
ایا نگاهِ تو همسنگِ قُله های بلند
ز ژرفنای غمِ خود
ز خشمِ راه و تپیدن
ز انتظار
ز بودن
ز وادی نرسیدن
و مثلِ موج شکستن
به باد و آتش و باران
سخن نمی گویی ؟
به من
نمی گویی ؟
چه خوب بود ، اگر
ز همزبانی یک دل
نوازشی می بود
. . . . . . . . . . . . . . . . . .
غمِ زلالِ ترا
کاش
کاهشی می بود .
[] [] []
[] []
… در صدای باد
کسیست در دلِ من
که
راست می گوید
و
خوابِ حادثه را
می بیند
و
با درخت
سخن می گوید
و
خطبه خوانی عشاق
آشنای قدیمی وی است !
«»«»«»
هزار سال به سربرده با زمین وباد
و باران .
«»«»«»
مدام
ـ درهمه حال ـ
کتابِ حوصله را
می خواند
مگر
زضربه ضربهء قلبش
شتاب
می بارد !
«»«»«»
کسیست در دلِ من
که از شجاعت و از مرد
قصه ها دارد
و قریه قریهء غم را
صبور
پیموده ست
و سده هاست
که با چوبه دار و زنجیر
همزبان شده است .
«»«»«»
کسیست در دلِ من
که َسبکِ آمدنِ غصه را
همی داند
و معنی دوزخ
برای او
دوریست
و بی پناه ترین حس و عاطفه را
زیسته در درد
و از گسستن پرواز
گوش هاش پُر اند .
«»«»«»
کسیست در دل من
که مشغلهء ذهنی او
نجات دادن آیین و عرفِ صدا
از گلوی سکوت است
و هیچگاه فکر نکرده است
که عاشقانه ترین فکر
نیز
درین عهد
روزگار ندارد .
«»«»«»
همیشه بوده
در حوالی باور به اقتدای بشارت
و بوده
نیز
همیشه
شاکی اندیشه های شکسته .
«»«»«»
کسیست در دل من
که راست می گوید !
دوهزارویازده ترسایی
برلین ، تحریر دوم
() () ()
اگـــر . . .
یگانه سرزمینِ زیستن
عشق
می بود
افغانستان
اگر
نمی بود .
))) )))
)))
همانند
شبیه دیدۀ یارم
وسرنوشت ِ دیارم :
چه آسمانِ سیاهی
چه تلخ
می بارد .
)))
(((
)))
نبضِ آیینه ها
< یک >
در خاطراتِ تلخ ِ کهنسالم
نبضِ تمامِ آینه ها
زنده ست .
< دو >
من بیغشم
زلالم :
زین روزهای زخمی
خشمِ تمامِ آینه ها
در من
جاریست !
آلمان ،
دو هزار و سیزده عیسایی
تحریر دوم
((( )))
مرگ آیینه
بیا
ای حقیقی ترین واژه
از ژرفِ اندوه
بگو
تا کدامینِ سرابِ
کدامین تهیدشت
باید سفر کرد !؟
بگو
در کجای شبِ عهدِ تنهایی عشق
من و مرگِ آیینه
دیدار داریم ؟!
بهاردوهزارویازده عیسایی
آلمان ، تحریر دوم
)))
)))
)))
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور