آرشیف
روایات زندهگی من
اکتبر 31, 2021
عثمان نجیب
بخش ۱۸۹
در پی بُروز رویداد های اسفبار ناشی از خیانت اشرف غنی و کرزی و تیم های شان و اشغال وطن توسط پاکستان و پشتون های خیبر پښتونخواه سلسلهی تحریر روایات به التوا رفت. هر چند مقاومت بخش اساسی کارزار زندهگی ما شده اما برای آن که ایام به کامِ ما نیست و عمر را باور پایایی نیست به ناچار ناگفته ها را بیان می کنیم.
شهدا هریک بریدمن جعفر خان غزنیچی و سرباز محمد ظاهر و سرباز فیض محمد کی ها بودند؟
۱- من سرباز بودم و همه منصب داران آمرینِ مستقیم و غیرِ مستقیم من بودند. بریدمن جعفر خان غزنیچی مسکونهی اصلی ولایت غزنی بودند و شهرستان شان را نه میدانم. جوان زیبا و برومند و تن و اندامِ بلند و رخسارهی با رنگِ انار گونه و خُلقِ نکو هم یکی از آمرینِ من و همه سربازان بودند. شهید جعفر خان آدمِ محجوب و محبوبی که مُدام تشویشِ آینده را داشتند و سیمای شهادت را نزد همه تصویر میکردند. به خصوص زمانی که یا شب های نوکری والی شان و یا روز های رسمی سَرِی به خواب گاه ما سربازان میزدند و به یکی از چپرکت های سمت راست کاغوش اتکا کرده و درست مانند سربازان خودمانی با ما صحبت میداشتند. با ایشان بسیار راحت بودیم هر چند با هیچ یک از منصبداران مان دقِدِل نه داشتیم. آقای جعفر هم با چنان نارامی های ناشی از شهادتِ احتمالی به شهادت رسیدند.
۲-فیض محمد سرباز از تنگی للندر ولایت کابل و دهقان بچهی چهارده زمین با چهرهی مدام خندان و قد بلند، گندمی چهره البته در جمع کهنه سربازان قبل از من بودند. مدام در این جبهه و آن جبهه و از غنیمت های ماهر و کاردانِ صنف استحکام فرقهی ۸ بودند. من از روزی که پسا تکمیل دورهی تعلیمات عسکری در مرکز تعلیمی فرقه به کندک استحکام فرقهی ۸ تعیین بست شدم، همکار و همراه و همرزم مشترک عسکری بوديم و موردی را به یاد نه دارم که زمان رفتن به جبهه میبود اما فیض محمد سرباز در آن وظیفه حضور نه می داشت. گاهی مجبور بودیم به نوبت عوض یکی از سربازان به وظیفه برویم چون متأسفانه او معتاد تریاک و از ولایت جوزجان بود. در کابل هم کسی را نه داشت و میدیدیم که چگونه رنج میکشید و تداوی ها هم برایش کافی نه بودند.
۳- و اما محمد ظاهر سرباز کی بود؟
محمد ظاهر از برادران هزاره و باشندهی غرب کابل بود، مادر اصلی نه داشت و با مادر دومی و پدر محترم شان یکجا زندهگی میکرد. پسری بین ۲۲ تا ۲۴ ساله یا کم و بیش بود. سگرت زیاد دود میکرد و با قد میانه و کمی سابقه دارتر از ما به حیث سرگروه یا دلگی مشر همان اصطلاح تحميلي پشتو وظیفه داشت، یعنی درجه دار بود. هيچ گاه خوش نهبود و کمتر خوشخو و کمتر اجتماعی بود. دلایل مختلفی از جمله جوانی، عقدهی بی مادری و شاید بی مهری مادر اندر، کمی هم فرصت دادن مسئولان برای او به دلیل مهارت های ویژهی مسلکی که داشت ظاهر را آدمِ دمدمی مزاج بار آورده بود. گاهی پاسداری های شبانهی من و او پی هم می بودند و گاهی که خوشخوی میبود با من یا کس دیگری میخندید اما بسیار به ندرت. به دلیل بُعد فاصله ها برای خبر کردن خانهواده های شهید جعفر و شهید فیضمحمد کسان دیگری توظیف شدند و قرعهی اطلاع رسانی خیر نامیمون شهادت ظاهر به فامیل محترم شان به نام من برآمد که تا دیروز سرگروه من بود و نه دید که من دیگر افسری برای او شده بودم. منزل شان را در ساحهی دشت برچی کابل پیدا کرده و بسیار ترسان و لرزان خانهواده اش را خبر کردیم. مسئولان محترم لوژستیک هم کمک های کندک را به داخل حویلی بزرگ شان تخليه کردند و پدر شان با خواهران و برادران همه در همان یک حویلی بودند و ما از شیون و فریاد آن ها دانستیم که خواهران جای مادر را به ظاهر پر کرده بودند. بر گشتیم تا جنازه را از چهارصد بستر انتقال دهیم. فرمانده قطعه برای ما در اول توصیه کرده بود تا به دلیل وضعیت خراب ناحیهی سر شهدا حداعظم سعی شود که تابوت ها باز نه شوند. « متأسفانه چنان نمونه ها در قوای مسلح زیاد رخ میداد.» آن کار برای ما ساده هم نه بود و ممکن هم نه بود. چون درک میکردیم که خانهواده ها در چی حال بودند و مدیریت آنان کار ساده نه بود. گاهی اتفاق ميافتید که خانهواده ها اطلاع دهنده ها یا مقامات را به چالش میکشیدند و حتا الفاظ رکیکی هم نثار شان میکردند و همه درک داشتند که آنان غمدیده ها اند و باید تحمل کرد. جنازهی ظاهر را هم انتقال داديم و به مجرد گذشتن از زمین های بایر به سوی دروازهی منزل شان نه دانستیم که خواهران ما و خانهوادهی شان چگونه از رسیدن جنازه خبر شدند؟ و همه به موتر جنازه حمله کردند. یارای مقاومت نه بود عقدهی زیادی داشتند و به مداخلهی پدر قامت شکستهی ظاهر شهید جنازه را به داخل منزل انتقال داديم. سراغ برادران ظاهر را گرفتیم تا بگوئیم که از باز کردن تابوت خود داری کنند. گفتند همه برادران اش کوچک اند و در سنين ده تا پانزده سال عمر دارند اما خواهران ما بزرگتر از ظاهر بودند. برای ما مشکل بود تا با آنان صحبت کنیم. باالاخره پسر جوان و با تهذیبی را به ما معرفی کردند که پسر کاکای ظاهر شهید بودند. حقیقت جریان را برای شان گفتیم و بسیار تلاش کردیم که هر حالت و عکسالعمل را تحمل کنیم. آن جوان گفتند سعی میکنند. هنوز گپ های ما تمام نه شده بود که غریو دوباره به آسمان ها بلند شد و دانستیم که سر تابوت را باز کرده و حالت جنازه را دیده بودند. جوان برای ما گفت تا یا داخل یک اتاق برویم و یا هم بيرون حویلی باشیم که خواهران ما بسیار نارام اند. معنای گفتار شان آن بود که ما را به دشنام و یا اهانت نه بندند. ما گفتیم آمادهی پذیرش هر عملی هستیم اگر بر ما روا ببينند. آنان داغدیده ها اند. حالت همان گونه بود و ما پرسیدیم جنازه را به تپهی شهدا ببریم؟ <چون بخش، تجهیز و تکفین آکادمی علوم طبی متواتر قبر هایی در تپهی شهدا حفر میکردند.> یا در آرامگاه خود شان دفن میکنند؟ پس از شور و مشورت گفتند خود شان جنازه را دفن میکنند. برای ما هم رخصت دادند چون قرار شد جنازه را دیرتر به خاک بسپارند و ما فردای آن روز به فاتحه رفتیم.
چی شده بود که همه یک باره شهید شدتد؟
در بخش های گذشته روایت کردیم که ولایت کندهار و آن زمان شهرستان پنجشیر دو محل
در سراسر کشور تعبیه و حمایت از ماین ها و خطرات تطهیر ماین ها را زیادتر داشتند. در مورد ماین گذاری های مخالفان نظام در شهرستان پنجشیر توضیحات کافی قبلی داده ام و در ولایت کندهار بعد ها با تفصیلتر از گذشته مینویسم.
استحکامچی یک اشتباه میکند و به همان اشتباه شهید میشود.
این گفته از صنف انجنیری قوای مسلح است. هرچند من به این تعریف و مختص ساختنِ آن تنها به صنف انجنیری موافق نیستم و دلیل هم آن است هر کسی در مسلک خود اشتباه کند دچار مرگ و شهادت میشود. اگر خلبان اشتباه پروازی داشته باشد. شهریان محترم کابل حادثهی سانحهی میرویس خلبان جت جنگی را در دامنه های کوه های جنگلک به یاد دارند که به خاطر یک مانورِ شوقی نه توانست کنترل جت را به دست گیرد و سقوط سبب شهادت خودش و آسیب پذیری مردم و خسارهی بزرگ یک بال جت جنگی شد. یا اگر یک توپچی اشتباه کند و مرمی هاوان یا توپ را بر خلاف بیاندازد اشتباه مرگ باری دارد. و همین گونه حتا مسلک پیاده و استفاده از سلاح های مختلف اکر مسلکی نه باشد و با احتیاط نه باشد مرگ را در قبال دارد که پشیمانی بیفایده است. به هرحال آن اشاره در قوای مسلح به صنف انجنیری جا افتاده بود.
اشتباه شهدا چی بود؟
همکاران ما از جمله محترم محمدیوسف خان که در چرخبال ها شهدا را انتقال داده بود «…یوسفخان با چند نفر دیگر پس از ختم وظیفهی خوست در نفر کشی از دهن دروازهی هواپیمای در حال پرواز توسط محترم دگروال صاحب عبدالرحمان لغمانی به فرقهی ۲۵/خوست تحویل داده شد و ما حدود یکًسال بعد ایشان را در شهرستان حصارک دیدیم که به انجام وظیفه آمده بودند و از فرمانده ما شکوه داشتند…» چنین نقل کردند:
(… قطار باید به طرف آستانه می رفت و ساحه تا موقعیت تانک سوخته نزدیک ساحی مقابل تنگی وات خول “نامی که مادامی دانستیم و نام اصلی آن چیزی دیگریست.” تطیر “ تطهیر “ میشد. جعفر خان و ظاهر و فیض رفتن تا منطقه ره پاک کنن… از قرارگاه بازارک کمی تیر شده بودن و ظاهر مخابره ره هم ده پشت خود کده بود…هر لحظه ارتباط میگرفتن… شاه عبدالحمید خانه اجل کَش کده یک دفه گفت مام کتی شان میرم و سلاح خوده شانه کده از پشت شان رفت. هنوز بازارک را ختم نه کده بودن که راپور کشف مَینه “ ماین “ دادن و گفتن شاید زیاد باشه به کشیدن یا انفجار دادن شان شروع کدن… دادن راپور از کشف ماین به دو دلیل بود:
یکی ایجابات وظیفهوی و دیگری امتیاز مالی که کشف و خنثا سازی هر ماین داشت و افتخاری هم بود که بخشی از قطعات را مجال عبور مصئون میداد. کلهگی راپورای ظاهره ده مخابره
میشنیدیم… چند دقه “ دقیقه “ از راپور دادن شان تیر نه شده بود که یک صدای بسیار قوی شنیده شد و طرف منطقه سیل کدیم که خاک ده آسمان اس… اول گفتیم شاید هر چی مَین بوده یک جای انفجار دادن و منتظر شدیم که راپور بتن… کمی که آرامی شد … راپور شان مالوم نه شد آقاگل خان سر ظاهر صدا کد … هرقدر صدا کد کسی جواب نداد … فامیدیم که کدام گپ اس… آمبولانس صحیه هم که از پشت شان دورتر حرکت میکد مالوم نه شد… آقاگل خان و مه «یوسف» کت دو نفر سرباز رفتیم طرف شان… موتر جیپه دوان دوان کده رفتیم که از دور موتر آمبولانس و پرسونل صحیه ره دیدیم… نزدیک شدیم و نزدیکای دیگر هم شده بود … دیدیم که وضعیت بسیار خراب اس… هیچ کس از ۴ نفر ما زنده نه بودن کل شان شهید شده بودن…ما نفامیدیم که چی رقم شهید شدند و چی اشتباه کدن؟ اما پرسونل صحیه که دور تر از او وا
“ آن ها “ بودن قصه کدن که علت شه نه می فامیم ولی فامیدیم که مَینه کشف کدن مخابره چی و یک نفر دگیش خوده ده روی زمین انداختن… “ پس از کشف ماین برای حفظ احتیاط اقدامات ابتدایی از جمله و در صورت لزوم انداختن به روی سینه برای تخلیهی اطراف ماین جزء تدابیر اند” دو نفر شان بالای سر شان سیل میکدن…که انفجار شد و ای حال پیش آمد…) طبق روایتی که یوسف خان کردند پرسنل محترم صحی شناختی از منسوبان استحکام نه داشتند و آنان را به نام نه میشناختند. و موضوع طبیعی هم است در یک لشکر ۱۲ هزار نفری فرقه مشکل است همهگی یک دیگر را بشناسند. یوسف خان ادامه دادند، وقتی ایشان با آقاگل خان ماجرا را خبر
میشوند به مرکز فرماندهی صحرایی فرقه مخابره کرده و نزدیک می روند که از چهار نفر فقط تنه ها باقی بوده آن ها هم پارچه پارچه و سر های همه یا نیمه بوده یا اصلاً نبوده. حتا یاسین پهلوان سرباز بعداً روایت کرد که پارچهی استخوانی سر یکی از آن ها در درخت های مجاور ساحهی انفجار پرتاب شده بوده و کسی متوجه نه شده و چند روز بعد کسی دیده و آن را پایان کرده دفن کردهاند. یعنی در آن حالت شاه عبدالحمید خان حتمی و از جعفر خان یا فیض محمد یکی شان در حالت قامت نیمه خمیده و درست بالای سر ماین ایستاده بوده و به اصطلاح عام “ کَله کَشَک “ کرده بودند و انفجار مستقیماً در زمین ظاهر و یا جعفر و یا ظاهر و فیض محمد را نشانه گرفته و یا برعکس اما بدون شاه عبدالحمید خان که ثابت بود ایستاده بوده و نظارهگر.
حالا قضاوت کنید فر ندان افغانستان به خاطر دفاع از افغانستان با چنان حالات حماسه ها میآفریدند و هزاران تن گمنام و بانام شهید شدند… جواب این همه را حالا که میدهد؟ غنی، کرزی عبدالله و یا باداران و هم دستان شان که شهادت ملت را حتا به جهاد خود شان نادیده گرفتند و به هدایت انگلیس و آمریکا و چین و روس و هند و ایران وطن را به پاکستان تحویل کردند و چند تا شبشی های مزدور داخلی را به نام طالب بالای ملت حاکم ساختند؟ از چهل سال که فرزندان وطن برای وطن شهادت دادند و جان های شیرین شان را فدا کردند و حالا بی وطن شدیم…
من که هنوز منتظر رسیدن منظوری احیای رتبه ام بودم، نه میتوانستم به آن دلیل و به دلیل معلوم نه بودن تصمیم کمیسیون محترم کنترل و تفتیش حزب برای رفع مجازات ام فعالیت مشخص داشته باشم مثل هرکارهی آشپزخانه مورد کاربردی داشتم. و هنوز به غند ۷۲ هم معرفی نه شده بودم و من بودم و همان قطعهی استحکام و دو ستان من از جمله لڼدۍ هایی مثل من …
ادامه دارد…
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
This message is only visible to admins.
Problem displaying Facebook posts.
Problem displaying Facebook posts.
Error: Error validating access token: The session has been invalidated because the user changed their password or Facebook has changed the session for security reasons.
Type: OAuthException
Subcode: 460
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور