آرشیف

2015-7-27

محمد اسحاق ثنا

راستی

گفتم شود تا مهربان او مهربان من نشد
من ناز ها دادم چنان آرام جان من نشد

جز از کلام راستی از من کسی نشنید و لیک
با این زبان راستی کس هم زبان من نشد 

شبها جدا از هم نفس بی همدم و بی هیچ کس
لیکن به جز چشمان تر کس مهربان من نشد 

در کنج دل غیر غمش گنجایش دیگر نماند
کس با همه آه و فغان هم آشیان من نشد 

این مرغ دل در سینه ام دارد هوای کوه دوست
گفتم مکن عزم سفر اما از آن من نش

با آسمان شد نالشم اما چه گویم من ثنا
بر گوش آن نا مهربان آه و فغان من نشد 

محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا
دوشنبه ۲۷.۰۷.۲۰۱۵