پیشا ظهورِ اسلام کلیساها در جهان با قدرت و جنایتِ فراقانونی، فرابازپرسی و فراپاسخگویی عرضِ وجود کرده بودند. تاریخ روایت دارد که این صلاحیتها از قرون ۱۸ تا ۲۰ در حدِ بلندترِ غیرِقابلِ تصور فراتر بودند. کودکان و اطفالِ مردم به نامِ دین و پابندیهای اخلاقی دین و به اجبار از خانهوادههای شان جدا ساخته شده و به کلیساها یا مدارسِ تحتِ مدیریتِ کلیساها منتقل میشدند. کلیساها برخلافِ تصور و تلقینهایی که به مردم داشتند علاوه بر آن که مکانهای امنی برای حمایت از اطفال نبودند برعکس محلاتِ زیانباری برای حیات و مماتِ اطفال و خانهوادههای شان بودند. هزاران و دهها هزار تن کودکان در اثرِ تجاوز، کشتار و قتلها هرگز دیگر به خانههای شان بر نهگشتند. مادران، پدران، خواهران، فرزندان، همسران، برادران و بستهگانِ تا نسلهای بعدِ در حسرتِ غمکنانهی جدایی از فرزندانِ شان مُردند و پوسیدند. تحقیقات نشان میدهند که بی بین سالهای ۱۸۶۳ تا ۱۹۹۸ میلادی، بیش از ۱۵۰ هزار کودک بومی از خانوادههایشان گرفته شدند تا در این مدارس شبانهروزی در سراسر کانادا اسکان داده شوند.
انها بقایا را در مدرسه شبانهروزی بومیان کملوپس پیدا کردند؛ این مدرسه در سال ۱۸۹۰ میلادی تحت مدیریت کلیسای کاتولیک رم افتتاح شد، و در سال ۱۹۷۸ میلادی تعطیل شد.
پنجشنبه گذشته، گروه بومی کاوِسِس اعلام کرد که ۷۵۱ گور بی نان و نشان دیگر را در مدرسه شبانهروزی ماریوال در ساسکاچوان هم کشف کردهاند. این مدرسه سابق هم زیر نظر کلیسای کاتولیک رم اداره میشد.
بین سالهای ۱۸۶۳ تا ۱۹۹۸ میلادی، بیش از ۱۵۰ هزار کودک بومی از خانوادههایشان گرفته شدند تا در این مدارس شبانهروزی در سراسر کانادا اسکان داده شوند.
کمیسیونی که در سال ۲۰۰۸ برای مستندسازی این سیستم تشکیل شد، به این یافته رسید که شمار زیادی از کودکان بومی هرگز به جوامع بومی خود بازنگشتند. این کمیسیون نتیجه میگیرد که این سیستم و فعالیتهایش به مثابه نسلکشی فرهنگی بوده است.
دولت کانادا رسما به دلیل چنین سیستمی عذرخواهی کرده است.
بیبیسی در یک پژوهشی که سالِ ۲۰۲۱ منتشر کرد، گروه بومی کاوِسِس از کشف بقایای ۲۱۵ کودک در مدرسهای در استان بریتیش کلمبیا خبر داد.
آنها بقایا را در مدرسه شبانهروزی بومیان کملوپس پیدا کردند؛ این مدرسه در سال ۱۸۹۰ میلادی تحت مدیریت کلیسای کاتولیک رم افتتاح شد، و در سال ۱۹۷۸ میلادی تعطیل شد.
گروه بومی کاوِسِس اعلام کرد که ۷۵۱ گور بی نان و نشان دیگر را در مدرسه شبانهروزی ماریوال در ساسکاچوان هم کشف کردهاند. این مدرسه سابق هم زیر نظر کلیسای کاتولیک رم اداره میشد. دریافته بود. این موارد سبب شدند تا تحقیقات بیشتری برای دریافتِ سَرِنخهایی از جنایاتِ کلیساها به دست آید. البته اعطای صلاحیتهای بیحد و حصر برای کلیسا موردی از تصامیم اهرامِ قدرتِ در دنیای شرق و غرب بودند که از پاپها و ارکانِ رهبری و کاری کلیساها هیولای وحشت و ترس بار آورده بود. این گونهها تا کنون هم ادامه دارند. کلیساها قادر به کنترل افکار جوامع به شدت مذهبی ساخته شدهی دستِ خود شان شده و ملتها را در سایه روشن دینهراسی و کلیساهراسی و تسلیمی بی قید و شرط کردند برای قبولِ هر غلطی که از سوی کلیساها زیرِ نامِ دین اجرا میشدند. ایجادِ محاکمِ تفتیشِ عقاید که بعدها تعریفِ انگیزیسیون به آنها داده شد فرصتی بودند تا هر کلیسا به نمادِ وحشتِ دین مبدل شوند. دینی که مبنای آن را احکام خدا توضیح داده و پاپها را نمایندهگانِ خدا به روی زمین معرفی میکردند. چنین موردی حتا در عصر زمامداری ظاهرشاه آن عیاشِ روزگذران و عشرتگزین هم در افغانستان رایج شده بود و توسط ملاها و روحانینماهای دینی از حضرات تا شیوخ و مفتیهای کاذب به مردم تلقین میشد که گویا پادشاه سایهی خداست. شرکِ آشکار و اکبر که منادیان دین هرگز چرایی اعلام چنان کفرِ دینی را پاسخ نه دادند.
در نتیجهی خشونت و بربریتِ کلیساها بود که بدبینیهای خاموشانه علیه شان شکل میگرفت و به بغضِ کلانِ جمعی مبدل میشد. طبیعی هم است و قتی فرزندت را میبرند یا باور میکنی و او را برای کسب علم به مدارس و کلیساها و مکانهای مذهبی میفرستی او یا بر نه میگردد یا مواجه به تجاوز و شکنجهی اربابِ کلیسا و مدارس میشود باید هم عقده بگیری و انتقامگیری داشته باشی. شدتِ خشونت و تجاوز و قتلها یا مرگهای پس از تجاوز در کلیساها چنان روز افزونی داشتند که حتا در بعدها به عنوانِ نسلکشی یاد شدند. دولتها نتوانستند و بیشترینهای شان نخواستند از جنایاتِ کلیساها بازپرسی به عمل آورند، چون همهی شان درگیرِ اعمالِ مظالم به مردم بودند. و حتا برخی دولتها در نسلکشی زنان و ملتهای شان همدستِ کلیساها بودند. مثلاً کانادا، اسپانیا، ایتالیا، اروپا، آمریکا در مجموع در قرونِ وسطا همه سعی و تلاشهای فکری و نبوغی را برای اختراعِ ابزارِ شکنجه معطوف کرده بودند. تاریخ مستنداتی از انواعِ ابزار شکنجه در دورانِ قرونِ وسطا را پیدا و ثبت کرده است که تنها دیدنِ آنها لرزه براندازی در وجود بیننده دارد. حالا که بالای افراد شکنجه شده توسط آن وسایل و ابزار ها چی گذشته است تصورش هم مشکل است. کلیساهایی که امروز به شکلِ مدرن مظالم را به ملتهای شان روا میدارند بازماندهها و اخلافِ اسلافِ شان اند. در کمترین حالتِ احمقسازی مردم پاپها یا ارکان کلیسا انسانِ مؤمن را مثل حیوان سوار میشود تا گویا گناهانِ او آمرزیده شود. آن بیچارهی بیخبر خودش دو دست و دو پا روی زمین انداخته کفهای هر دو دست و زانوهای هر دو پا بار گران وجودفزیکی یک راهبِ فیل مانندِ کلیسا را به دوش میکشد و الزامی است تا فاصلهی معینی را طی طریق کند در غیر آن از گناه پاک نه میشود. مضحکه بار این است که در چنان امتیاز فقط مردانِ راهب حق دارند بر پُشتِ مردم سوارشوند نه راهبهها. شما تصور کنید که اکر خاطی یا به دید کلیسا گنهکار یک نوجوان بی مقاومت باشد، یک مردِ کهنسال و بیمار باشد یا یک مشکلِ دیگری داشته باشد چهگونه از بارِ این مظالم بیرون آید؟ و زنانی که به اصطلاح خواهانِ آمرزش اند به کدام شیوه باید خواستِ حیوانهایی. به نام راهب را پوره کنند؟ به همین دلیل بوده که مردم دیگر به ستوه آمدند و مردانِ آگاهی از میانِ خود راهبها و زنانی از میان راهبهها عرضِ وجود کردند که سبب شدند کلیساها به دو بخش تقسیم گردند؟
از آن طرف در همین عصری که به سر میبریم، مردم بیشتر به کانون هایی زیرِ نام کلیسا حساس شده و انتقامگیری ها را از کلیساها آغاز کرده اند. و در سال دو هزار و بیست و یک چندین کلیسا را ظرفِ یک شبانه روز به آتش کشیدند تا خشمِ شان از پیدا شدنِ گورهای دستهجمعی را ابراز کنند. ولی کلیسای کاتولیک خمی هم به ابرو نیاورده است. باوجودی دولتها ده ها میلیارد دالر غرامت به بازماندههای قربانیانِ کلیساها پرداخته اند، اما هرگز اعضای خانهوادههای شان به دست آورده نتوانستند و در حیرت اند که عضوِ خانهوادهی شان چگونه با شکنجه یا تجاوز یا خشونت به قتل رسیده اند.
ادامه دارد…