آرشیف

2017-1-16

محمداکرام اندیشمند

دیدگاه غبار، حبیبی و فرهنگ، سه مورخ نامدار معاصر در مورد خراسان و افغانستان

میرغلام محمدغبار:«تا قرن هژدهم(افغانان) نام عمومی پشتو زبانان مملکت قرار گرفته بود و بعد از قرن هژدهم وسعت آن بجای رسید که نام عمومی مردم افغانستان اعم از دری زبانان و ترکی زبانان و غیره شناخته شد.»
  پس از فروپاشی و تجزیۀ کشور وسیع خراسان، کلمه افغان نخست از قبیله  خاص پشتون به قبایل مختلف قوم پشتون و سپس به  اقوام مختلف ساکن در محدودۀ  این  کشور نهاده شد. به قول غبار:« بالآخره اسم افغان وافغانستان بمیان آمده  و به  مرور قرون از قبیله  به قبایل و طوایف انتقال  و  به  تدریج  از نشیب های جبال سلیمان به  تمام  صفحات جنوب  هندو کش تا دریای سند منتقل و در نهایت به تمام ملت و مملکت خراسان قرون  وسطی  اطلاق گردید  و امروز جانشین آریانای قدیم  به  شمار میرود.»
مرحوم عبدالحی حبیبی مؤرخ معاصر کاربرد تاریخی واژۀ افغان را یک هزار و هفتصد سال قبل وانمود میدارد. اینکه کلمه افغان در اصل و ریشۀ خود از زبان پشتو گرفته شده یا فارسی دری، چندان روشن نیست. در حالی که در متون قدیم عربی و فارسی، افغان به قبیله و یا قبایل پشتون ساکن در مناطق جنوب و شرق کشور منسوب شده  است اما در مورد پشتو بودن واژۀ  افغان شک و تردید وجود دارد. در حواشی  و تعلیقات فرید بیژند به کتاب جغرافیای تاریخی افغانستان تاًلیف میرغلام محمد غبار کلمه افغان  از کلمه های کهن دری (فارسی) خوانده می شود. در نوشته مذکور می آید:
« درزمان کوشانیان، درسده های نخستین میلادی بود که درسرزمین پشتونان و همسایگان، کیش بودایی گسترش پیدا کرد و جای کیش زردشتی را گرفت و از این راه میان مردمان ایران  وجه  جدایی  و شکاف مذهبی پدید آمد. تیره ای از کیش زردشتی روی  میگرداند و از هم کیشان  و هم نژادان  خود  جدا  میگردد و چون در منطقه ای که میزست، پیروان کیش زردشتی بسیار بودند، به منطقۀ  دیگر که همباوران تازه  را در برداشت روی می آورد. و همین باعث میگردد  که  در  نظر  بقیه زردشتی کیشان  که همانا اشکانیان  و ساسانیان باشد(اوغان) خوانده شود.»
مؤلف انگلیسی کتاب افغانان یا گزارش سلطنت کابل جنرال مونت استوارت الفنستون نیز احتمال میدهد که واژه افغان از بان فارسی گرفته شده باشد. او می نویسد:« درمورد اصل نام " افغان" که  اکنون  بصورت عام بر آن ملت اطلاق می شود، اطلاعات دقیق و مشخصی  در دست نیست و شاید  که  نام  جدید  باشد. این نام را  آنان از طریق زبان فارسی گرفته اند.»
قبل از آنکه افغانستان به عنوان نام کل کشور رسمیت و شهرت یابد و جانشین اسم خراسان شود، کلمه افغان در اسناد و تالیفات مؤ رخین و جغرافیه نگاران، تنها معرف قوم پشتون و مناطقی در جنوب و شرق کشور بنام افغانستان مبین محل و منطقۀ سکونت پشتونها بود. مرحوم عبدالحی حبیبی نویسنده و مؤرخ افغان این امر را روشن میدارد:«اما در بارۀ کلمه افغانستان هم میتوان گفت که این نام محدثی نیست که درعصر احمدشاه ابدالی خلق کرده باشند، بلکه قرن ها قبل از او یعنی هفتصد سال پیش از این موجود و مستعمل بود و ما در تاریخ هرات سیفی هروی تالیف(حدود721هجری) می بینیم که وی همین سرزمین های شرقی افغانستان را تا مجاری سند بنام افغانستان می خواند و از این بر می آید: در زمانی که هرات پایتخت آل کرت بود و مملکت بعد از سپری شدن دوره های وحدت سیاسی غزنویان و غوریان بسبب تجاوز چنگیزیان بسوی تجزیه  و ویرانی میرفت، نام افغانستان  در آنوقت هم  رواج  داشت ولی نه  با وسعتی که  در زمان امپراتوری احمد شاهی کسب کرده  بود. در زمان تیموریان هرات  مولانا کمال الدین عبدالرزاق ثمرقندی هروی که در سنه 816 هجری در هرات بدنیا آمده  و یکی از دانشمندان و مؤرخان و رجال قضاء و سیاست دربار هرات بود تاریخ  مطلع سعدین  و مجمع بحرین خود را  در سنه (857 هجری) نوشت وی نیز در این کتاب، افغانستان را با همان وسعت جغرافی که سیفی میشناخت مکراَ مذکور میدارد که جزوی از مملکت وسیع  تیموریان هرات بنام  خراسان  بود  که  معین الدین اسفزاری هم  در  روضات الجنات  افغانستان  را مکرآ  ذکر میکند.»
مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ نیز به معنی واحد و یکسان هردو واژۀ  پشتون  و افغان تأکید میکند:
«هنگامیکه زبان پشتو به مرحله خط  و کتابت رسیده است کلمات افغان و پشتون در آثار نویسندگان و شاعران این قوم با مفهوم واحد به جای یکدیگر استعمال شده اند. بنا بر این بطور کلی و اجمالی میتوان گفت که خود  پشتونها ترجیحاً خود  را پشتون  گفته  اند، در حالی که فارسی زبانان آنان را افغان و هندیان، پتهان نامیده اند و هر سه کلمه از  سدۀ  شانزدهم  به بعد  در کتابت راه  یافته  و در معنی واحد  بکار رفته است.»
اولین بار در مکاتبات و معاهدات رسمی با دولت های خارجی نام افغانستان را "لارد اکلند" وایسرای هند در نامۀ خود عنوانی شاه شجاع در آگست 1838(جمادلاول 1204) بکار برد. و حتی جنرال استورات الفنستون که در راًس هیئتی بریتانیا دراکتوبر 1808 بدربار شاه شجاع میرود و بعداً کتاب افغانان یا سلطنت کابل را نوشت نام رسمی کل کشور را خراسان میگوید. او می نویسد:« نامی که توسط ساکنان سرزمین بر تمام کشور اطلاق می شود خراسان است اما واضح است که به کار بردن این نام درست نیست؛ از یکسو تمام  سرزمین افغانان در محدودۀ خراسان  داخل  نیست  و از سوی  دیگر در بخش مهم  آن ایالت، افغانان ساکن  نیستند.»
اینکه الفنستون کاربرد نام خراسان را به قول خودش به  این دلیل که در بخش مهمی آن افغانان ساکن نیستند نادرست  میداند از سیاست های انگریزی  استعماری آن دوران بریتانیا ناشی می شود. همان سیاستِ ایجاد تفرقه  بنام  قومیت ها و جلوگیری از رشد و ایجاد ملت – دولت در افغانستان و در بسیاری از سرزمین های تحت اشغال و استعمار. وگرنه الفنستون به خوبی میداند که نام خراسان در طول قرون متمادی نام رسمی سرزمین و کشوری بود که افغانستان کنونی بخش عمدۀ آن را تشکیل میداد و در آن کشور به قول الفنستون افغانان که منظور او پشتون ها است ساکنان قدیمی خراسان بودند. بیان حدود و قلمرو کشور خراسان در منابع مختلف محققین، مؤرخین و جغرافیا نگاران دنیا هیچ نقطۀ ابهامی دراین مورد باقی نمیگذارد. عبدالحی حبیبی می نویسد: «درسنه 733 ق هنگامیکه  ابن بطوطه جهانگرد عربی از این جا بسوی هند از دریای سند  گذشت(محرم 734 ق) وی تمام این سرزمین را به شمول ترمذ و سرخس و هرات تا سلسله کوه هندوکش و سلیمان و دره هایی که از کابل و غزنی بسوی کنار های  سند گذشته، خراسان می نامد. این تسمیه  وقتی خوبتر تحقق  میابد که  شاهرخ  پسر امیر تیمور، هرات را مرکز خراسان  و  پایتخت خود میگرداند  و حدود  مملکت او از دریای سند  تا  حدود  پارس میرسد. . .  
در سنه 922 ق بابر از کابل بر دهلی  تاخت،  چون آن شهر را گرفت جمالی دهلوی  در مدحش گفت:
از خراسان  چون  به  هندوستان  شدی  آمد  ترا
بخت  و  دولت  در یمین  فتح  و نصرت  در یسار
دراین وقت نزد جمالی دهلوی تمام کابلستان تا دریای سند خراسان بود.»
شاهان پشتون درانی تا دوره شاه شجاع خود را شاهان خراسان می خواندند. و حتی مردم عام پشتون در ولایات جنوب و شرق در دو سه قرن اخیر حین سفر تا شبه قاره هند  خود را از کشور خراسان می نامیدند. به قول مرحوم عبدالحی حبیبی:
«مردم افغانستان مخصواً پشتو زبانان کوچی  وقتی که  از مساکن  خود  در  ولایات  ننگرهار و پختیا (پکتیا) و غزنی و قندهار در زمستان  بسوی  شرق  حرکت می کنند  و در آنجا  از سرزمین های  کوهستانی خود به مراتع تاریخی  قدیم در وادیهای دریای سند پای  می نهند  چون  مردم  بومی  از  وطن  اصلی شان  بپرسند گویند از خراسان آمدیم  و در وادی پیشین بین هند و باغ  و قلعه سیف الله تا کنون جایی بنام خراسان کاکر نا میده  می شود  که  وسعت شرقی  این نام  را می  رساند.»
اما، حالا افغانستان، نام کشور مستقل و واحدی است که در آن اقوام مختلف زندگی می کنند. افغان نیز برخلاف گذشته کم از کم بصورت رسمی و قانونی،  تنها معرف پشتون ومترادف کلمه پشتون نیست. افغانستان با همین نام و همین جغرافیا و همین مرزهای سیاسی و جغرافیایی اش علی رغم آنکه در بی ثباتی و عقب ماندگی عرصه های مختلف حیات دست و پا می زند، واقعیت انکار ناپذیر است. بازگشت به خراسان و به مرزهای خراسان و در حسرت لوی افغانستان، تنها یک توهم و یک رویای تعبیر نایافته و نامحتمل است. عبور از بحران سیاسی و اجتماعی داخلی در افغانستان، بستگی به ایجاد جامعۀ شهروندی و شکل دهی ملت مدنی و شهروند دارد.