آرشیف

2015-2-4

انجنیر فضل احمد افغان

خط سیاۀ دیــــورنــــــد مولود دسایس انګلیس و روسیه

دانه خبیثه که بتاریخ ۱۲آکتوبر۱۸۹۳م در وجود مادر وطن عزیز ما افغانستان پیدا شده از آغاز عقد آن ګاه ناګاهی صدای رنج آور آن از اینجاه و یا آنجاه بلند ګردیده و در طول زمان هیچ داکتری مؤفق به تشخیص آن نګردیده بلکه درد آن روز بروز شدیدتر و شدیدتر ګردیده تا بالاخره سفیر امریکا بتاریخ ۱۹آکتوبر۲۰۱۲م،نماینده خاص اضلاع متحده بتاریخ۲۱آکتوبر۲۰۱۲م و سخنگوی وزارت خارجه اضلاع متحده امریکا و کتوریا نولاند Victoria Noland بتاریخ ۲۴آکتوبردر(The Nation)ضمن تأکید براین که دیدگاهء امریکا در خصوص معاهده دیورند تغییر نکرده است،عنوان کرد،امریکا خط دیورند را به عنوان سرحد بینالمللی افغانستان به رسمیت میشناسد و نیز به گزارش روزنامهٔ نیشن چاپ اسلام آباد پاکستان"ویکتوریا نولاند"سخنگوی وزارت خارجه امریکا در یک کنفرانس مطبوعاتی بیان داشت: با وجود آنکه رسانههای افغانستان در این اواخر نظرات مختلفی را در خصوص مسئله خط دیورند مطرح میکنند اما دیدگاهء امریکا دراین خصوص تغییر نکرده و خط دیورند را به عنوان سرحد بینالمللی میان افغانستان و پاکستان به رسمیت میشناسد.سخنگوی وزارت خارجه امریکا درعین حال اظهارات اخیرمارک گراسمن نمایده فوق العاده این کشور درامور افغانستان و پاکستان را در خصوص خط دیورند تائید کرد."

با بلند شدن سروصدای تشخیص دانه سرطانی خبیثه در این وقت حساس که مادر بکلی مضمحل میباشد فرزندانش را در سراسیمګی قرار داده از اینجاه و آنجاه فغان فرزندان مادردوستان بلند ګردید وهریک ګریه کنان دردهای مادر را با سوابق تاریخی آن نوشتند اما از آغاز ریشه های دور و دراز آن،عوامل اصلی آن ،توطیه ها و دسایس قدرتهای وقت در قبال مسائیل افغانستان چه بوده و چطور از تأثیرات مذهبی در روحیه افغانها مخصوصآ مناطق ماورای خط سیاهء دیورند استفاده ها بنفع خود کرده اند به تفصیل صحبت نګردیده لهذا لازم دیدم که در این نوشته مختصر به سابقه تاریخی این دانه رنج آور کمی روشنی انداخته شود تا بالاخره از لابلای اوراق تاریخ به اصل واقعیتها پیبرده و بطرق عملی در طی تداوی آن برایم.

بلی قضایایی که بالاخره در اواخر قرن نزده به ایجاد دانه سوم سرطانی خبیثه در بدن مادروطن عزیز ما افغانستان و بدبختیهای دامنګیر امروزی ګردیده حادسه نبوده که صرف از تاریخ۱۲نومبر ۱۸۹۳م آغاز آن باشد بلکه آنچه هویدا است بدبختیهای افغانستان عزیز از رسیدن پای بریتانیا (انګلیس)به هندوستان بود که بعد از اشغال هندوستان برایشان بنابرموقعیت جغرافیایی افغانستان بین روس تزاری وهند بریتانوی اشغال کابل بسیاراهمیت داشت لهذا بریتانویها برای از بین بردن سد راهء پیشرفت به افغانستان و آسیای مرکزی بتوافق رسیدند که کپتان جان مالکم Captain John Malcolmرا به پارس (ایران امروزی)اعزام تا بالای حکومت پارس فشار وارد و شاه محمود ابدالی برادر شاه زمان را که شخص عیاش و دایم الخمر در پارس بود مجبور بگرفتن قدرت از شاه زمان نمایند.(۸۱-۶)

بنآء درسال ۱۷۹۸م کپتان مالکم C.J.Malcolm به کمپنی بریتانیا نوشت که: "زمان شاه یکی از قویترین دشمنان بریتانیا در هندوستان است و او است که میتواند بدون کمک خارجی فقط بقوت خود درهندوستان سرازیر شود همچنان مینویسد که هیچ چیزی دیگری مانع کشورکشای زمان شاه گردیده نمیتواند بجز از آنکه در کشور خودش نفاق ایجاد و مانع جهانگیری اوشود".(۸۱-۶).

همچنان الن برو Ellen Boroughرئیس هیات مدیره کمپنی شرقی هند که حیثیت وزیر را در کابینه بریتانیا داشت در سال ۱۸۲۵م مکتوب عنوانی ویلنگتن Willingtonصدراعظم بریتانیا نوشت"من معتقدم که روسها ایران را متعهد خواهند ساخت که اجازه ورود شانرا بدریای سند از طریق ایران بدهند لهذا راه عملی و سادهء دیگری نیست مگر اینکه بریتانویها بحیث یک قدرت بزرگ آسیائی عمل کند یعنی با اشغال کیف توسط روسها ما باید لاهور و کابل را اشغال نمایم و نباید انتظار بکشیم که دشمن را در کنار دریای سند ملاقی شویم".(۶)

مالکم با رسیدن پایش به پارس و تقدیم تحایف قیمتی به شاهء پارس، شاه محمود را وادار به رفتن به افغانستان و قیام مسلحانه علیه برادرش شاه شجاع نمود و قابل تذکر است که بعد از رفتن مالکم به پارس و آغاز ایجاد قیام شاه محمود در مقابل شاه شجاع بریتانویها الفنستینMount Elphinstone را نیز بدربار شاه شجاع جهت ملاقات و عقد معاهدهء دفاع از ورود قوای فرانسه و روسیه اعزام داشتند تا به خون ملت افغان از بریتانویها دفاع نمایند.

باید یاد آور شد که الفنستین شخصی نهایت متجسس بود بنآء هدفش تنها عقد معاهده نبود بلکه آشنائی به کلتور،فرهنګ،عنعنات و خصوصیات اجتماعی ملت افغان نیز بود او در مدت چهار ماه اقامتش در افغانستان پهلوی اندوخته های دیگر درک کرد که ملاها و مذهبیون در افغانستان بزرگترین قوت اند و از آن هر وقت خواسته باشند میتوانند بنفع خود استفاده نمایند او در قسمتی از یاداشتهای خود در باره ملا قات خود با ملا جعفر میگوید که:

"ملاجعفربرایم گفت که اگر ده ده هزارعسکر فرانسوی درشهرهای کابل،هرات،قندهار و پشاور باشند صدای تنها یک ملا کافی خواهد بود که بدون مداخله یک عسکر آنها را محوه نماید مشروط برآنکه شاهء افغانستان برای شان اجازه بدهد و من ملاجعفر نیز با آنها اشتراک خواهم کرد که درآنصورت بریتانویها درانی ها(افغا نان) را مردم بکلی متفاوت از فرانسویان خواهند یافت".(۸۴-۶).

بلی بریتانویها با درک و فهم اینکه صدای اسلام نه تنها نیروی ملت افغان است بلکه میتوانند از این نیرو برضد دشمنان خود و بالاخره بر ضد اسلام واقعی نیزاستفاده نمایند که در طول تاریخ چنین هم شد و امروز متأسفانه شاهد تعبیرات و استفاده های غلط اسلام توسط دشمنان اسلام و تأثیرات نامیمون آنرا در مادروطن خود می بینیم.برای اینکه در مورد اسلام در منطقه مخصوصآ هند بریتانوی و افغانستان و تأثیرات دین مقدس اسلام را در جامعه افغانی خوب دانسته باشیم میخواهم نوشته دو نفر نویسنده بریتانوی و هندی را با اظهارات جیمز بیکر و هلیری کلنتن وزیر خارجه امریکا که در مورد ایجاد دو پدیده سیاه چون القاعده و تروریزم است به توجهء خوانندګان محترم برسانم.

 

نویسنده بریتانوی در باره تأثیرات مذهبی در منطقه خاصتآ در مناطق ماورای خط سیاهء دیورند چنین مینګارد که:الی ۱۹۱۴م صرف در دو کشور اسلام بشکل سختګیرانه قدیم آن بشدت پیش میرفت وآن عبارت بودند از هند و افغانستان. البته مسلمانان هند با دیدی که از جهان داشت میدانستند که با تأثیرات مذهبی چطور معامله شود اما افغانستان جائی است که مردم آن بیشتر تحت تأثیر ملاها قرار داشته و اکثر ملاهای قبایل آن نهایت بی دانش، متعصب و زشت اند و ملاهای شان با معلوماتی که از کشورهای دیګر داشتند میدانستند که انکشاف علم و دانش منافعشان را که عبارت از ملائی بر بیدانشان و علاقمندان شان است باریکتر میسازد. لهذا برای مردم قبایل مجال و فرصتی داده نمیشد که با فراګرفتن علم و دانش از قید تأثیر رسم و رواجهای قدیم برایند"(۲۴۲-۶)

نیز باید عرض شد که در این اواخر فلمی بنام زندګی خان عبدالغفار خان یا پادشاه خان توسط یک خانم کانادائی ساخته شده که من آنرا دیدم و در آن بیان میداشتند که که پادشاه خان در دوره سلط بریتانویها وقتی از زندان رها میشد در مناطق خود مکاتب پسران و دختران را میساخت و مردم را تشویق به فرا ګرفتن علم میکرد اما وقتی زندانی میشد بریتانویها مکاتب را ویران میکردند که مردم منطقه از فیض نور علم و از اسلام واقعی آګاهی نداشته باشند.

در مورد تأثیرات مذهبی در افغانستان سردار اقبال علی شاه چنین مینویسد که: "جنبهء مذهبی افغانستان نباید از نظر دور انداخته شود.چه در طول تاریخ معاصر شاهان کابل سیع نموده اند که تمام قدرت اجرائیوی را متمرکز بخود سازند و اګر اصالت فردی حق طبعی شاه هم نبوده به یقین برای حفظ قدرتش در دولت یک عامل مهم پنداشته شده و برای رسیدن به این هدف همکاری ملاها و روحانیون نهایت قابل اهمیت بوده و است.چه اکثریت مردم در طلسم روحانیون زندګی کرده و بوسیله ملاها شاهان کابل خود را قدرتمند ساخته اند و یا توسط آنها ضعیف و قدرت شان نیز صدمه دیده یعنی بدخویی روحانیون افغانستان مصؤنیت شاه را در مخاطره انداخته و حتی تهدید به از بین رفتنش را میکند و دعایشان باعث استحکام قدرتش میشود."

"من نمی خواهم بګویم که این نوع سیاست افغانستان بکلی نامناسب است بلکه میخواهم بصراحت بګویم که این تأثیرات دارای مفیدیتها و نامطلوبیتها میباشد. در شرایط کنونی افغانستان تبلیغات ملاها افغانها را هیجانی ساخته و روحیه شهادت شانرا بلند میبرد و این خود روحیه عالی و قابل اطمینان برای تضمین استقلال افغانستان میباشد."(۳۹-۷)

"تا جایکه من انکشاف احساسات ملی را در شرق و غرب دیده ام در ګفتار خود هیچ نوع تردیدی نخواهم داشت بګویم که احساسات ملی به تنهایی کافی نخواهد بود که از منافع افغانستان در یک جهان مدنی حمایت کند، چه همزمان با انکشاف احساسات ملی عامل اقتصادی است که بشر را وادار به دفاع و مبارزه میسازد. اقتصاد سیاسی با دارائی جهان و توجه خاص به تجارت و صنعت نظارت میشود یعنی چرخ های است بین چرخها و هیچکس نخواهد توانست دقیقآ بداند که از استقلال خود در بین دو امپراتور بزرګ دفاع مینماید حفظ خواهد توانست و یا خیر؟.

تأثیرات عمیق دین در تخیلات افغانها بصورت مشخص آشکار است. این ممکن یک استدلال عجیب باشد اما یک واقعیت انکار ناپزیر است که تبلیغات تعصب آمیز ملاها انکشاف آن کشور را محاط ساخته و دوربینایی مردم را به تزریق روحیه"قناعت بهترین عبادت است" باریک ساخته و جزئی ترین انحراف از عقاید خود ساخته ملاها به بدخویی آنها مواجه و انکشاف وقت و زمان بی اهمیت شمرده میشود."(۳۸-۷ ).

در این قسمت به تأثیرات مذهبی به روحیهء مردم افغانستان بیمورد نخواهد بود که داستان تغاره شاه را نیز از جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ بقلم میرغلام محمد غبار نقل قول نمایم که از این قرار است که:

"تغاره شاه مرد مجهوالهویه ایست که در دوره امیر شیر علی خان در شهر مزارشریف پیدا شد. این شخص مکار در لباس فقر درآمد و مردم بسیاری را بفریفت تاجایکه سردار فیض محمد خان والی بلخ دست ارادت به او داد. این مرد در خارج شهر منزل ګزیده و هفته وار تغاره ای در دست داخل شهر میشد و نذر در تغاره جمع میکرد،منزل این شخص باغچه پر از ګل و اشجار و آب روان داشت و مرجع مردم بود او به واردین کوکنار و چرس و تریاک تقدیم میکرد و خود درخفا زندګی مرفه ئی داشت، او سردار فیض محمد خان را مژده داد که پادشاهی افغانستان نصیب او است،سخن او آنقدر مؤثر بود که سردار توپهای شادیانه آتش کرد. نایب محمد علم خان والی بلخ توسط میرزا یعقوب علی خافی (نویسنده تاریخ پادشاهان متأخر افغانستان) بعد از مرګ تغاره شاه خانه او را بشګافت و از ته خاکها کوزه مسکوک طلا و نقره و از زیرزمینی هایش خمهای روغن و برنج و قروت بیرون کشید. مردم از زندګی مرموز او در تعجب شدند. میتوان این قضیه را نمونهء از فعالیتهای مخفی منفی سیاسی آن زمان دانست".

در باره استفاده از احساسات مذهبی افغانها در مقابل اتحاد جماهیر شوروی وقت احمد رشید نویسنده ورزیده پاکستانی چنین مینویسد که:"دولت پاکستان تشویق شد که به امدادهای مالی امریکا،عربستان سعودی و دیګر کشورهای عربی مدارس دینی را در پاکستان مخصوصآ در منطقه شمال غربی پاکستان که در مجاورت افغانستان است افزایش و روحیه جهاد در مقابل بیدینها یعنی کمونستها بلند برده شود. چنانچه بالاثر مدارس دینی رسمی در پاکستان به ۸۰۰۰و غیر رسمی به ۲۵۰۰۰ رسید.

بعد از اشغال افغانستان توسط قشون سرخ اتحاد جماهیر شوروی،در آوایل۱۹۸۰م آقای برزنسکی Zbigniew Brzezinski مشاور امنیتی آقای رئیس جمهور کارتر در سفر رسمی خود به پاکستان در مناطق قبائیلی برای فریب مردم که از دین مقدس اسلام آګاهی درست نداشتند خود را مدافع اسلام معرفی و چنین بیان داشت که:" اګر ادعای شما برحق است خداوند با شماست بروید وطن خود را آزاد سازید و در مساجد خود نماز بخوانید".( CNN)

جمیز بیکرJames Baker وزیر خارجه وقت امریکا بتاریخ ۲۵ اکتوبر۲۰۰۱م در چنل سی .ان.CNN اعتراف کرد که:" اوسامه بن لادن را آنها (امریکا) در افغانستان به مقابل روسها مؤظف نموده بودیم".

چند ماه قبل هیلاری کلینتن، وزیر امور خارجه آمریکا نیز در یکی از جلسات کنگره به صراحت به نقش آمریکا در ایجاد سازمان تروریستی القاعده اعتراف کرد، و گفت که: "ما گذشته مشترکی با سازمان القاعده داریم.کسانی را که امروز با آنها در افغانستان و پاکستان می جنگیم ۲۰ سال پیش خود ما به وجود آوردیم زیرا در جنگ علیه شوروی سابق از آنها استفاده می کردیم،وی افزود، ما القاعده را به وجود آوردیم زیرا نمی خواستیم شوروی سابق بر آسیای مرکزی چیره شود و ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا با مشارکت کنگره به زعامت دیموکراتها از طرح ایجاد القاعده جهت مقابله با اتحاد جماهیر شوروی استقبال کرد". (سایت وزین دعوت تاریخ ۲۹دسمبر۲۰۱۱م.)

( تذکر مختصر نویسنده: حال ما چطور باور کنیم که انګلیس و اضلاع متحده امریکا در آینده نیز از این پدیده سیاهء القاعده و تروریزم بین المللی خود ساخته و بافته شان با تبانی پاکستان از مناطق ماورای خط سیاهء دیورند بحیث مرکز تربیه تروریستها برای اهداف پیشروی و استعماری شان در جهان استفاده نخواهند کرد.؟ و همچنان ما چطور باور کنیم که جنایتکاران شناخته شده که از مدت ۱۲ سال علرغم اینکه اسمای شان در لست سیاهء حقوق بشر بحیث مجرمین درج میباشد نه تنها حمایه بلکه برایشان جرئت داده میشود که با ګفتارهای ذیل خود جامعه ما را از مدنیت جهان دور نګهداشته و در اعمال غیر انسانی و توسعګرانه با ایشان همکاری نداشته باشند.؟

در سال ۲۰۱۱م آقای پروفیسور برهان الدین ربانی در بیانیهء عقبګرای خود در کانفرانس سرتاسری شورای علما برای حفظ قدرت ملاها و علمای دین چون خودشان مخالفت جدی خود را به استفاده از انترنت و فیس بوک اظهار داشت و به علمای دین هشدار داد که:"اګر مانع جوانان از استفاده انترنت و فیس بوک نشوند قدرت را از دست میدهند". اما امریکا و انګلیس که خود را مدافعین دیموکراسی میدانند هیچ عکس العمل نشان ندادند.

بلی سازمان تروریستی القاعده را در ماورایی خط سیاهء دیورند که امروز سرو صدای برسمیت شناختن آن را بلند نموده اند ایجاد و در دل کوه ها و دره های منطقه برایشان سرکها و تونلهای ذخایرسلاحها ساختند و از همان جاه فعلآ بحیث مرکز تروریستی استفاده و ملت افغان هر روز به خاک و خون کشانیده میشود و منطقه ماورای خط سیاهء دیورند همانطوریکه برای انګلیسها دارای اهمیت بود برای اهداف امروزی وآینده انګلیس و امریکا در منطقه و جهان نیز قابل اهمیت است و ما باید بدانیم که بازی بزرګ جهانکشایی انګلیس و امریکا ختم نګردیده بلکه آغاز جدیدی استفاده از پدیده سیاهء تروریزم بین المللی و القاعده برای مدت طولانی میباشد. و نباید فراموش کرد که دو همسایه ناخلف ما چون ایران و پاکستان نیز با استفاده از احساسات مذهبی برادران و خواهران بیسواد و خائنین خود فروخته شده افغان از نام دین مقدس اسلام برای منافع خود اعظمی استفاده مینمایند چه:

یکنفر نویسنده بریتانوی بنام کورزان Curzon در باره موقعیت مهم افغانستان بین دو قدرت بزرګ چنین مینویسد که:

"هند مثل قلعهء است که در دو طرف آن بحر مثل خندق پهناور و دو قسمت دیګر آن کوهایی است بشکل دیوارها که در ماورایی آن دیوارهای مرتفع قابل عبور و جدا ناشدنی ریګزارهای وسیع وجود دارد که ما نمیخواهیم آنرا اشغال نمایم اما در عین زمان تحمل آن را هم نداریم که توسط دشمن ما اشغال شود". ترجمه از (۱۵-۵).

نویسنده بریتانوی براین رابسن Brain Robson اظهار میدارد که"اګر بریتانویها از نفوذ روسها در افغانستان و ایجاد مشکلات در هند در تشویش بودند، روسها نیز از فعالیتهای بریتانیا در تقویه نمودن افغانستان و ایجاد مشکلات در روسیه و خانتهای آسیایی مرکزی تشویش داشتند".(۳۶-۵)

این است که افغانستان نهایت کوچک،بیقدرت،عقب مانده و بیچاره قربانی منافع و رقابتهای توسعه طلبانه غیر انسانی و بشری دو قدرت بزرګ جهان(بریتانیا و روس )، (بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی ۱۹۱۷-۱۹۴۷م) و بالاخره ( بریتانیا، اضلاع متحده امریکا،اتحاد جماهیر شوروی وقت و فدراسیون روسیه امروزی ( ۱۹۴۷- ۲۰۱۲م) ومتحدین شان میشود و هیچ یکی شان در عمل به ارتباط آزادی،بیطرفی واقعی و پیشرفت و شګوفانی افغانستان وفادار و صادق نبودند و تمام فعالیتهایشان بخون ملت بیچاره و فقیر افغانستان برای خوشبختی کشورها وملتهای خودشان بود.چون موضوع دانه سرطانی دیورند حادثه ای نیست که در یک مقطع زمان مشخصی که تاریخ ۱۲آکتوبر۱۸۹۳م باشد به وجود آمده باشد بلکه ریشه های عمیق تاریخی و دانه های دیګری از قبل دارد که در اثر تهدیدها ،زور و زر ابرقدرتهای وقت در منطقه برای براورده شدن آرزوهای ستراژیکی، جوپولیتکی و جوایکونومیکی شان بالای امیران وقت و ملت مظلوم افغانستان تحمیل و باهم ګره زده اند که من آنرا دانه سوم سرطانی خبیثه دیورند مینامم که الی امروز نه تنها ملت مظلوم وناتوان افغان از این مرض مزمن ومهلک رنج میکشد بلکه دشمنان در تصمیم اند که خدا ناخواسته با طرح نقشه تجزیه دعایی مرګ مادروطن عزیز ما را که بنام افغانستان یاد میشود بخوانند لهذا وظیفه وجدانی، ایمانی، افغانی و ملی خود میدانم که اندیشه ها و آموخته های خود را قبل از تصامیم خصمانه دشمنان با هموطنانم شریک سازم تا اګر خواست خداوند متعال باشد با درایت تام و عاقلانه حوادث نامطلوب و عواقب نامیمون آنرا پیشبینی و با یک مشت آهنین بنام افغان پلانهای شوم دشمنان را در نطفه خنثی سازیم.

حال توجه فرمائید که چه دسائیسی و توطئه های در طول دو قرن اخیر به کار برده شده تا در مرور زمان از طریق زور و یا معامله ګریهای پشت پرده ابرقدرتهای وقت سه دانه سرطانی را یکجا در بدنه مادروطنما ګره زده و در نتیجه برادران و خواهران همدین، هم مذهب و هم زبان را از هم جدا نموده اند و هنوزهم قرار شان نګرفته و میخواهند با طرح شناخت خط سیاهء دیورند بازیهای خطرناک دیګری را درمنطقه آغازنمایند بنآء اینک خیسته و جسته بعضی از توطئه ها و دسایس دشمنان را که در نتیجه ملت قهرمان افغان را در حالت سراسیمګی امروزی قرار داده جمع بندی و در ذیل بسیار مختصر از معاهده اول یعنی معاهده جمرود آغاز و بیان بدارم.

 

-معاهده جمرود( دانه سرطانی اول).

با ختم جنګ تحمیلی اول افغان و بریتانیا وقتی هیأت روسی به رهبری ویتکیویچ Vhtkevichبدربار امیر دوست محمد خان رسید ملت افغان بکلی مضمحل ګردیده بود و الی مدتی توان جنګ و دفاع از مناطق مختلف خاک خود را نداشتند لهذا بریتانیا برای پیشروی بطرف متصرفات درانی دست به توطئه دیګری زد یعنی با ختم جنګ دوم بریتانیا با سکهای پنجاب (۱۸۴۸-۱۸۴۹م) بریتانویها پنجاب را اشغال و سکها از امیر دوست محمد خان در مقابل واګذاری پشاور که پایتخت زمستانی درانیها بود طالب کمک شدند.دراینبار امیر تحت فشار روحانیون و سرداران قرار ګرفت با اعلان جهاد شخصآ دررئس قوا حملات خود را شروع کرد و ساحات پشاور را الی دریایی سند اشغال نمود.امیر میخواست با مناطق تصرف شده قناعت و دیګر پیشروی نکند اما بنابر تقاضای جدی سرداران مقیم پشاور که بنام سرداران پشاوری یاد میشدند امیر را واداشتند که بکمک سکها از دریایی سند عبورنماید اما انګلیسها بزودی مؤفق شدند که بتاریخ ۲۱فبروری۱۸۴۹م ګجرات را که یکی از مراکز عمده تجارتی آسیا و اروپا بود در تصرف خود درآوردند و قوای امیر دوست محمد خان را وادار بشکست و عقب نشنی بکابل نموده و پشاور را که مروارید امپراتوری درانی یاد میشد برای ابد ازدست بدهد وانګلیسها همسایهء دربدیوارافغانستان امروزی ګردید…….امیر با درک اهمیت موقعیت سوق الجیسی ولایت قندهار و هرات نزد انګلیسها اولا معاهده دوستی افغان و انګلیس را در جمرود بشرح ذیل بتاریخ ۳۰مارچ۱۸۵۵م امضا نمود……..(۸۳۵-۱).

قرار تذکر یک نویسنده انګلیس سپس"امیربا اطمینان روابط دوستانه با انګلیس از موقع استفاده نموده……..قندهار را اشغال وتحت اداره کابل درآورد.درهمین وقت بود که روابط انګلیس و روسیه خراب و جنګ کریمه آغاز شد.روسها برای اینکه توجه انګلیس را از خود به قضایا درافغانستان معطوف ساخته باشد ایران را تشویق نمود که هرات را اشغال و قندهار را تهدید نماید".(۳۳-۵)

"لهذا در سال ۱۸۵۶م ایران هرات را اشغال نمود و انګلیس از یک طرف با ایران اعلان جنګ نمود و از جانب دیګر برای تهدید ایران معاهده دومی جمرود را جان لارنس با پسرامیردوست محمد خان به نمایندګی امیردوست محمد خان بتاریخ ۶جنوری ۱۸۵۷م درجمرود امضاء نمود،سپس انګلیس برای تهدید پارس جزیره خارک و بندر نوشهر را از طریق خلیج فارس اشغال و پارس را واداشت که ازاشغال هرات منصرف و عساکر خود را از هرات اخراج نماید"……… …(۳۰۰-۳). یعنی درتوطیه انګلیس و روسیه درمقابل آزادی هرات باستان ما انګلیس مناطق دیګری از خاک افغانستان عزیز را در جنوب شرق افغانستان در تصرف خود در اورد که نویسنده آنرا دانه سرطانی اول مینامد.

 

۱-معاهده ګندمک ( دانه سرطانی دوم).

قبل ازاینکه درمورد معاهده ګندمک صحبت شود لازم میبینم بسیار فشرده روشنی بلای حوادث بعد از فوت امیر دوست محمد خان و دوره های امیر شیرعیلیخان با زدو بندهای پشت برده ابرقدرتهای وقت برای رسیدن اهداف شان انداخته شود تا شود در مورد مسائیل بعدی قضاوت بهتر نمایم.

بعد از وفات امیردوست محمد خان و کشمکش بین پسرانش شیرعلیخان بتاریخ ۱۲جون ۱۸۶۳م پادشاهی خود را اعلان و ازاجلاس و شناسائی خود بحیث امیرافغانستان بمقامات انګلیس اطلاع داد.اما جان لارینس John Lawran ګورنر جنرال انګلیس درهند درمقابل بی اعتنایی نمود و برای مدت چند ماه جواب بدرخواست امیر شیرعلیخان نداد بلکه سردار محمد اعظم خان و سردار محمد افضل خان را تشویق کردند که برای ګرفتن قدرت درمقابل امیرشیر علیخان رقابت نمایند.چنانچه سردار محمد افضل خان طی مکتوبی از مخالفت خود و سردار محمد افضل خان با سلطنت امیر شیرعلیخان مبارزات خود را برای ګرفتن قدرت به انګلیسها اطلاع دادند وانګلیسها بعد ازسپری شدن ششماه از جلوس امیر شیر علیخان طی مکتوب دسمبر ۱۸۶۳م امیر را بحیث وارث امیر دوست محمد خان برسمیت شناخت.

باید متذکر شد که بعد ازعقد معاهدات جمرود در سالهای ۱۸۵۵و۱۸۵۷م امیردوست محمد خان با انګلیس و پیشرفت سریع روسها در مناطق آسیایی مرکزی موقعیت سوق الجیسی افغانستان را در بین دو امپراتوری بزرګ جهان بیشتر با اهمیت ساخت و هر یک در تلاش شدند که امیر شیرعلیخان را در چنګال خود ګرفته برای منافع خودشان یکی بردیګری غلبه نماید وحتی اګراختلافی سیاسی بین شان در قضایایی در اروپا هم رخ میداد برای پیروزی یکی بر دیګر نه تنها امارت امیر بلکه استقلال و یکپارچګی افغانستان را در منطقه نیز تهدید میکردند.

در جنوری ۱۸۶۴م سردار محمد افضل خان نیز خود را پادشاه اعلان و بطرف کابل لشکرکشید،درعین زمان دو برادرعینی امیر شیرعلیخان ترتیبات لشکر کشی را میګرفتند امیر شیرعلیخان با کشیدن لشکر بزودی مؤفق شد که سردار محمد اعظم خان را شکست و بفرار وادار و نزد انګلیسها پناه ببرد و با سردار محمد افضل خان پدر عبدالرحمن خان در منطقه باجګاهء بامیان دریک مقابله رویارویی طرفین به مصالحه رسیدند …… و سردار محمد افضل خان را مجددآ والی بلخ مقرر نمود. اما دیری نګذشته بود که سردارعبدالرحمن خان از تخته پل به رهبری قوایی به مخالفت امیرشیرعلیخان برخاست.امیر شیرعلیخان اورا بکابل خواست اما سردارعبدالرحمن خان از درخواست امیر شیرعلیخان سرکشی کرد و بکابل نیامد. امیر برای تهدید او سردار محمد افضل خان را خلاف تعهدات و سوګند خود از بلخ بکابل احضار و در زندان تحت شکنجه قرار داد و در عوضش سردار فیض محمد خان پسر وزیر محمد اکبر خان را بحیث والی بلخ مقرر نمود.

در ماه می ۱۸۶۵م دو برادر عین اش از قندهار لشکر کشید و امیر شیرعلیخان مقابلتآ با پسر بزرګش و محمد افضل خان بطرف قندهار حرکت نمود و در جنګ که بین غزنی و قلات صورت ګرفت برادرش و پسرش کشته شدند. بعد از کشته شدن پسر ولیعهدش و برادرش قلبش جریحه دار شد و علاقمندی و نیروی خود را به پیشبرد سلطنت ازدست داد.درهمین فرصت سردار عبدالرحمن خان و سردار محمد اعظم خان بتاریخ ۲۴ فبروری وارد کابل و قدرت را ګرفته … سردار محمد افضل خان را بتاریخ ۱۰می ۱۸۶۶م بقدرت رسانیدند و امیر شیر علیخان از قندهار به هرات رفته و آنحا را در تصرف خود در آورد.

در همین فرصت حکمران کل بریتانیا درهند به نماینده خود که به اساس موافقه جمرود در کابل بود هدایت داد که به امیر محمد افضل خان که کابل و قندهار را در تصرف دارد تبریک بګوید ودرهمین وقت جان لارنس حکمران کل هند در ابلاغیه خود اظهار داشت که:"سیاست ما بوضاحت نماینګرآنست که ما دراختلافات مداخله نخواهیم کرد و به هیچ یک ازطرفین کمک نخواهیم نمود وافغانها را خواهیم ګذاشت که خود اختلافات خود را حل نمایند و آرزومندیم که با حفظ روابط حسنه با مردم و رهبران آنها در دیفکتو Defecto باشیم؛ (۱۶۶-۶).

فی لهذا با ګرفتن قدرت امیر شیرعلیخان درهرات و امیر محمد افضل خان در کابل بریتانیا با پیشبرد به اصطلاح سیاست دیفکتو در افغانستان برای محمد افضل خان نوشت که :"چون امیر شیرعلیخان هرات را اشغال و روابط دوستانه با بریتانیا دارد لهذا او را ما نیز برسمیت میشناسیم و هردو را بنام دومینیون Domminionsهای خداداد تبریک ګفت" (۱۶۶-۶).

در مورد سیاست دیفکتو جنرالاس.جی.ماکمن Lt.General.S.G. Macmunn که خود نویسنده مؤخذ (۶) است چنین تبصره میکند که:"بدون شک بعد از تجربه ګذشته سیاست خوبی بوده مشروط بر اینکه اګر برای همیشه تعقیب میشد و بخاطر نفوذ تدریجی روسها در خانتهای آسیایی مرکزی نمیبود یعنی نفوذیکه به نوع خود بنفع بشریت و مدنیت بود چه ترکیه و خانهای ازبک هنوز قادر به سهمګیری در خوشبختی جهان نبودند و همچنان اګر بخاطر حفظ سیاست ما در جدایی ترکیه بدوقسمت اروپایی و آسیایی نمیبود و سردشمنی را با روسها نمیګرفتیم.ممکن موضوع را حل و از دردسر بیشتر نجات می یافتیم. روسها بخوبی میدانستند که ما نقطه ضعیفی داریم و روزی میتوانند بخوبی از آن بحیث بازی ای در مقابل ما استفاده نمایند.لهذا در چنین حالت مثبت بودن و یا منفی بودن سیاست Masterly in Active که بعدآ آنرا جی.دبلیو.اس.ویلی G.W.S.Willi مشاورسیاسی جان لارنس،فعالیتهای شیطانی نامیده………….و نمیتوانست برای همیش قابل تطبیق باشد"(۶-۱۶۶) و نیوسنده به تبصره خود چنین دوام میدهد که: بنابر سیاست نامعقول جان لارنس هیچ دلیلی نبود که امیر شیرعلیخان برای بریتانویها احترام میګذاشت.چه بریتانویها با تحریک رقبیان امیر شیرعلیخان جنګ داخلی را برای شش سال دامن زد و در طول شش سال نیرو و منابعی را که برای اعمار و شګوفانی کشور برایش به میراث مانده بود از دست داد و بدتر از همه که سردار عبدالرحمن خان برادرزاده امیر را که عمرش بیش از ۱۹ سال نبود و صرف چند سال محدود را دربلخ با پدرش درآنجام بعضی کارها سپری نموده بود تشویق بګرفتن قدرت کابل مینود."(۱۶۶-۶).

در جون ۱۸۶۸م امیرشیرعلیخان با پسر دلیرش سردار محمد یعقوبخان دوباره قندهار را اشغال….. سپس امیردرظرف دوهفته توانست خود را به غزنی برساند و با شکست سردارمحمد اعظم خان و کمک یکی دیګری از خاندان بارکزایی که در کابل بود مجددآ قدرت مرکزی کابل را بدست آورد و محمد اعظم خان بین راهء مشهد و وتهران فوت کرد.

درهمین وقت سرهنری راویلنسن Sir Henry Rawlinsonدر یادداشت خود نوشت؛ما درعوض کشانیدن کشور به بی نظمی داخلی به حمایهء امیر شیرعلیخان مؤفقتر میبودیم.؛(۱۶۸-۶).با تاج پوشی امیر شیرعلیخان بار دوم مایوMayo Lord بحیث حکمران کل هند مقرر و به هند رسید.مایو برخلاف سیاست جان لارنسJohn Lawrance برای حفظ منافع انګلیس در هند طرفدار ایجاد کشورهای بیطرف یعنی بفرستت Buffer State در آطراف هند بود. لهذا خواست برخلاف سیاست لارنس روابط شخصی خود را با امیر برقرار نماید.بنآء مایو امیر را در سال ۱۸۶۹م به امباله در هند دعوت واز امیر بګرمی استقبال بعمل آورد.مایو میدانست که امیر در مذاکرات تضمین دفاعی را در مقابل تجاوز خارجی و شناسایی پسرش عبدالله جان را بحیث ولیعهد تقاضا میکند.مایو حاضر بود هردو خواست امیر را قبول نماید اما نمیتوانست دولت مرکزی انګلیس را متقاعد بقبولی خواهشات امیر سازد.چه دولت انګلیس میدانست که با تعین عبدالله جان بحیث ولیعهد توسط شخص امیر بدون مداخله انګلیس سردار محمد یعقوبخان با امیر دشمن و با انګلیس دوست میشود و در آینده اعتماد سردارمحمد یعقوبخان را بالای انګلیس از دست نخواهند داد. لهذا مایو Mayoصرف وعده داد که دولت انګلیس بخشونت تام هر نوع تجاوز خارجی و به قیام داخلی برخورد خواهد نمود و وقتآ فوقتآ در بررسی اوضاع سیع خواهد شد که حکومت امیر را تقویه نمایند.امیر باګرفتن تعهدات فریبنده و میان خالی مایو با مقدار سلاح و پول امدادی(پول را نګرفت) از امباله به افغانستان برګشت.مایو با فهم اینکه پا را فراتر از سیاست انګلیس ګذاشته طی مکتوبی از موقف خود چنین دفاع کرد که:"اګر من راهء دیګری را میګرفتم و امیر دست خالی اعزام میګردید ممکن ما فرصت بدست آورده شده را برای مدت طولانی درافغانستان از دست میدادیم و دوازده لک روپیه ما در آتش می افتاد و زمینه دسائیس و توطیه های خارجی را مساعد میساخت".(۳۵-۵).در باره قبول نکردن پول، نویسنده انګلیس بنام آرګایل Argyll می نوسید که: " امیر شیرعلی خان خوف داشت که اګر همه کمکها را قبول نماید راهی را خواهد کشود که انګلیسها اقامت نمایندګان خود را در داخل افغانستان تقاضا نمایند به یقین که این یک عامل قابل بود و محاسبه امیر نیز دور از واقعیت نبود" (۵-۳۷).

( تذکر مختصر نویسنده : غرور،مناعت و وطندوستی امیر شیر علی خان را با رهبر امروزی و بوجیهای پول بیګانګان مقایسه فرماید).

قابل تذکراست که:"درعین روز که مایو با امیر ملاقات میکرد سفیر روسیه Brunow در لندن به نمایندګی از Gortschakov بدولت انګلستان اطمینان داد که افغانستان بکلی از ساحه نفوذ روسیه دور است.در جواب Clarendon, وزیر خارجه پیشنهاد مذاکره در مورد ایجاد منطقه بیطرف در آسیایی مرکزی را نمود تا روسیه و انګلستان را دور از ساحه نفوذ یک دیګر داشته باشد".

آنچه را Clarendon در نظر داشت ساحه شمال دریایی آمو و حفظ آزادی خانتها بود،اما معلوم شد که روسها میخواستند افغانستان را بحیث منطقه بیطرف بشناسند."(۳۶-۵).

بعد از امضاهء معاهده جمرود روسها خواستند سیاست اصلی بریتانیا را در قبال آسیای مرکزی،افغانستان و ماورای آن که عبارت از مناطق ایالت شمال غربی فعلی یعنی پشاور،کوهات و بنووه بود بداند. دراین ارتباط نزد بریتانیا دو نوع طرز دید بود یعنی یکی"یاست سرحد بسته "و دوم " سیاست پیشروی" مکاتبات و پیشنهادات در مورد آسیائی مرکزی بین روسیه و بریتانیا تبادله ګردید بالاخره در پرنسیپ موافقه شد که در آسیائی مرکزی ساحه بیطرفی تعین ګردد که موزونترین منطقه افغانستان خواهد بود.اما درعوض در نتیجه موافقه ۱۸۷۳م جیمز دبلیو سپین با روسیه بدون اطلاع و مشوره امیر شیر علیخان و احترام به خواست و حقوق حقه مردم منطقه بوده باشد دریائی آمو قبل از علامه ګذاری بحیث سرحد شمالی افغانستان تعین ګردید. یعنی هدف اصلی این بود که.

۱-تعین دریائي آمو بحیث خط منقسم مؤقت بین روسیه وافغانستان.

۲-اخراج رسمی افغانستان از تحت تآثیر روسیه.

۳-موافقه بریتانیا با روسیه به تصرف تمام مناطق خانتها در شمال دریائی آمو بشمول مناطق که از متصرفات امیر کابل بود.

( تبصره مختصر نویسنده: از تذکرات فوق و آنچه در سطرهای بعدی به مطالعه شما میرسد به نتیجه خواهید رسیدکه:انګلیسها و روسها چون کیسه بران ماهیری بوده اند که در یکجاه ضربه شدید وارد و ازدیګر جای کیسه را میبریدند.)

با قدرت رسیدن محافظ کاران در بریتانیا (۱۸۷۴م) حالات تغیر کرد و لارد لیتن Lord Lytton بحیث ګورنر جنران نو درهند مقرر و با تعقیب سیاست پیشروی روابط تیره تر ګردید.امیرشیرعلیخان درکانفرانس ۱۸۷۶م امباله هیأت انګلیس را قبول نکرده بود.در این مورد نیز نویسنده انګلیس مینویسد که:

" سالها بین خود انګلیسها اختلاف نظر بود که آیا امیر شیر علیخان در امباله اظهار آماده ګی خود را بقبولی نمایندګان انګلیس در دیګر نقاط افغانستان به استثنای کابل کرده بود یا خیر و هیچ شواهدی واضح مبنی بر قبولی آن نیست و این ادعای غیر معقول به نظر میرسد".(۳۷-۵).

اما لیتن علرغم مخالفت امیر به پزیرفتن هیأت غیر مسلمان تحت رهبری نیول چمبرلین هیأت را بطرف افغانستان اعزام داشت که بتاریخ ۲۵ آګست ۱۸۷۸م عساکر افغانی مانع دخول شان به افغانستان ګردید.نویسند بریتانوی براین رابسن Brian Robson علت سقوط سلط امیر شیرعلیخان را چنین بیان میکند.

بعد از اشغال کیف توسط روسها در سال ۱۸۷۳م جان لارنس که بحیث مشاور سیاسی امور هند بود تقاضای عکس العمل شدیدی را در مقابل روس میکرد و اظهار داشتکه:"به روسها باید فهمانده شود که برای شان اجازه داده نخواهد شد که در امور افغانستان و یا سرحداتی که در مجاورت سرحدات ما (هند) است مداخله نمایند……. در صورت عدم رعایت ما قادر خواهیم بود که برایشان بفهمانیم که پیشرفت از نقاط معینه بطرف هند در تمام جهان جنګ را بطرفداری هند آغاز خواهد شد".(۳۶-۵).

وقتی روسها در سال ۱۸۶۵م با اشغال تاشکند همسایه دربدیوار افغانستان شد و نیز مؤفق ګردیدند که خطوط آهن را دراکثرنقاط آسیایی مرکزی تمدید نمایند برای بریتانویها دیګر خواب و خیال دستیابی به مارکتهای آسیایی مرکزی نماند بلکه موضوع دفاع از هند و جلوګیری از پیشروی روسها به افغانستان و بالاخره به هند بریتانوی جدی مطرح شد. در اینجاه بود که بریتانیویها در یک دو راهی قرار ګرفتند و مجبور به تجدید نظر به سیاست خود شوند یعنی درعوض سیاست پیشروی یکی از دو سیاست دیګر یعنی سیاست عقب نشینی به دریایی سند Back to the Indus و یا تعین سرحد علمی Scientific Frontier را انتخاب و عملی نمایند.فی لهذا:

سیاست عقب نشینی به دریای سند را نسبت بعد مسافه از افغانستان نزد شان عملی ندانستند چه انګلیسها برخلاف روسها بنابر ممانعت مردم قبایل مؤفق به تمدید خطوط آهن وحتی تلګرام درمناطق ماورای سند نشده بودند لهذا قوای نظامی خود را با تمام تسهیلات لازمه در موقع حمله افغانستان و یا حمله احتمالی مشترک افغان و روس و یا در صورت لزوم حمله مجدد بریتانیا بر افغانستان در هوای ګرم تابستانی ویا هوای سرد زمستانی غیرعملی میدانستند بنآء با معلومات دست داشته شان درمناطق ماورای دریایی سند و بین کوهایی هندوکش و سلیمان وهمچنان مناطق بلوچستان بهتر،مناسبتر، سریعتر دانستند که در عوض استخدام عساکر هندی و بریتانوی که تقاضایی امتیازات زیاد و تهیه و تدارک تسهیلات پرمصرف وغیر اقتصادی را میکردند اکثریت مردم بیسواد قبائیل که نه از دین مقدس اسلام و نه از مدنیت روز آګاهی کامل داشتند که در خم وبیچ دره های بین کوهایی هندوکش و سلیمان و منطقه زندګی میکنند و نسبت قلت زمین زراعتی به تجارت محلی مصروف و ګاه ګاهی بین خود در نزاع بودند و نیز از شاه هان افغانستان در مقابل بریتانیا و سکها وهمچنان از بریتانویها درمقابل شاهان افغانستان پول میګرفتند و می جنګیدند و همیشه منتظر شری می بودند که که در آن خیر شان باشد استفاده نمایند.

درجنوری سال ۱۸۷۷م هیأت مؤظف امیر برهبری سید نورمحمد شاه به پشاور مواصلت کرد و میخواست در مذاکرت عکس العمل جدی امیر را در مورد اشغال غیر عادلانه و ظالمانه کویته و همچنان تحریری از سر هنری راونسنSir Hannery Rawlinson در کتابش تحت عنوان "انګلیس و روس در شرق نوشته بود که قندهار و هرات از اداره کابل خارج باشد"(۴۴-۵).ابراز بدارد. اما سر لویز پلی اصرار داشت که قبل از بحث در مورد هر موضوع دیګر باید نماینده افغانستان بموجودیت نمایندګیهای انګلیس در افغانستان موافقه نماید. اما سید نورمحمد شاه صلاحیت قبولی نمایندګیهای مقیم انګلیس را قبل از آغاز مذاکرات نداشت و نیز سرلویز پلی نماینده لیتن Edward.R.B.Lytton نیز صلاحیت نداشت که شرایط مقدم بر آغاز مذاکرات را کنار ګذاشته و صرفنظر نماید چنانچه نویسنده انګلیس اظهار میداردکه: "این یک تراژدی بود که لیتن فرصت خوبی را از دست داد چه در جریان مذاکرات برای رسیدن بتوافقات دیګر امیر وادار میشد که نمایندګیهای مقیم در قندهار و هرات را قبول نماید. چه آنچه را که امیر ممانعت میکرد شرط مداخله مقدم در آغاز مذاکرات بود."(۵-۴۵).

سید نورمحمد شاه ګفت که:" این آخرین بار است که امیر با انګیسها معامله میکند و نباید این فرصت از دست داده شود و خداوند کمک نماید که بتوافقی برسیم،شما نباید باری را برما تحمیل نماید که توان برداشت آنرا نداشته باشیم و اګر شما مکلفیت ما را زیاد کنید مسؤلیت آن بدوش شما خواهد بود" (۴۵-۵).

و سید نورمحمد شاه درپشاور بشکل مرموزی بتاریخ ۲۱مارچ۱۸۷۷م فوت نمود و کانفرانس بی نییجه ماند.

در همین فرصت هیأت روسها تحت ریاست ستولیتوف Stolitov با درک نقط ضعیف انګلیسها بدون آګاهی امیر بتاریخ ۲۲جولای ۱۸۷۷م بکابل رسید. مقابلتآ انګلیسها بدون تعقل تصمیم مقدمات حمله را بر کابل ګرفت و لیتن بدون معطلی نواب غلام حسین خان را بحیث نماینده جدید در کابل تعین و مصمم شد که مطالب "ذیل را به اطلاع امیر برساند.

۱-استقبال هیأت انګلیسی در کابل در وقت و زمانکه دولت انګلیس لازم داند.

۲-تأسیس نمایندګیهای نظامی مقیم در هرات و احتمالآ در قندهار نیز.

۳-اخذ موافقه انګلیس در هرنوع مذاکرات با کشورهای دیګر".(۴۸-۵).

و نویسنده انګلیس دوام میدهد که: لیتن جاه طلب و خودخواه میګفت ؛ رهبرانی چون خانان قلات و امیران کابل بیش از ګدیها و مهره های نیستند اګر ما مسابقه مهم امپراتوری انګلیس را با روسها بازی نمیکردیم"

در اینجا قابل تذکر است که امیر بنابر مخالفت ملت به موجودیت اروپایی نژادها به نمایندګیهای انګلیسی موافقه نمیتوانست چه اګر برای انګلیس اجازه نمایندګی را میداد روسها نیز عین تقاضا را میکردند که به آن انګلیسها موافقه نداشتند. (۳۹-۵).

بهر حال لیتن بعد از حصول جواب کابینه در حالیکه ستولیتوف قبلآ ……بتاریخ ۱۱آګست ۱۸۷۷م افغانستان را ترک ګفته بود لیتن برخلاف هدایت کابینه بدون ضیاع وقت وعواقب ناګوارآن قوای نظامی را از طریق خبیر که نزدیکترین فاصله بکابل بود تحت رهبری جنرال سر نیول چمبرلن S.G.N.Chamberlain با سر لیوس ناپلیون کیوناری با یکهزار عسکر و تعداد توپها بطرف کابل سوق داد و نیز به قوماندان اعلی سرفیدریک هنری S.F.Hannry هدایت داد که کرم و قندهار را اشغال نمایند و نیز توسط نواب غلام حسین خان که نماینده انګلیس در کابل بود از اعزام هیأت انګلیس به امیر شیرعلیخان رسمآ اطلاع داد….هنوز با اعزام هیأت موافقه نشده بود که هیأت اعزامی انګلیس بطرف افغانستان در حرکت آمده بودند و امیر را که درعزاداری فوت پسرش عبدالله جان مصروف بود جدی متأثر و خشمګین ساخت.