آرشیف
جلالینامه
استاد غلام حیدر یگانه
رسیدن جلالی به سیاهموی، اتفاق نادری بود که فراتر از ارزشهای سنتی قرار گرفت. اما، قاعدهء بومی، چنین استثنایی را هرگز در حق دیگران روا نداشت و میدانیم که در همان دوران و یا نزدیک به آن، عشق عزیز به نازک، ناکام بود؛ دلبستگی ملنگ به لیتان، ثمری نیافت؛ شیفتگی خلیفه صیفور به قمررخ؛ شیدایی نورمحمد طالب بر سکینه … نافرجام و غمانگیز بود و زندگینامهء این همتایان جلالی، فقط در سرودههای آتشین آنان که هنوز هم در غور، بادغیس، هرات…، زمزمه میشوند پایان یافت.
شکی نیست که بعلاوهء بخت بلند جلالی، شیوهء زندگی و مضمون دوبیتیهایش و نیز وضع خانوادهء سیاه موی در این کارزار، راهگشا بودند؛ اما در مثنوی«جلالینامه»، فرمان سلطان علاءالدین غوری به عقد جلالی و سیاهموی نیز محلی یافته است تا برونرفت از بنبست آیین را به قاعده مبدل کند.
مثنوی «جلالینامه»، 101 بیت دارد و در دو بخش پرداخته شده: بخش اول:فرمان جهانسوز به عقد سیهموی و جلالی؛ بخش دوم: جهانسوزنامه
بخش اول: فرمان جهانسوز به عقد سیهموی و جلالی
جلالی چو از هرم غم درگرفت / چو دریا، ره غور را برگرفت
که چون یورش آورد داغ فراق / نسنجد ره «قادس» و »تربلاق»(1)
سمندش گذر کرد از خاک و آب / گذر کرد از فهم برق و شتاب
کرنگ محالات را تاخت شوق / زمان و زمین را برانداخت شوق
منازل فروماند از موکبش / فرارفت از صبح اعلی، شبش
که در پای عشقند مقهور و منگ / بلندی و پستی و صحرا و سنگ
پدیدار چون شد افقهای غور / مضاعف شد آن تیزتازی و شور
جلو داد ابر خروشنده را / سبکتاز ـ اقبال پوینده را
وجودش عجیب انقلابی شناخت / به دریا نظر کرد و چون سیل، تاخت
دران سرزمین شگفتا شگفت / شگفتا: هریرود، آتش گرفت
جلالی چو آن رمز تابنده خواند / چو کهسار بر اوج تمکین بماند
ازان آب و آتش، سوار مهیب / برون تاخت با ساز و برگ غریب
کمیتیش گلگون و گلگون قبا / شکوهنده و دوستخواه و رها (2)
جلالی فروماند از منظرش / و سهمی درافتاد در پیکرش
ازان فر و فرمند، میتافت سوز / جگردوز سوزی و دنیافروز
رگ جان عاشق، خبردار شد / چو خود دید مستی و هشیار شد
عیان یافت امروز و فردا درو / رموز نگفته، هویدا درو
تب عشق، ده رنگ و یکگوهرست / سهصد آتشانداز و یک لشکرست
در اوضاع انکار و تبعیض و بند / غریباند احوالهای بلند
ولی، بحر را بحر داند که چیست / نپرسد جلالی:جهانسوز کیست
بلی، بحر را بحر، آن روز یافت / جهانسوز، سوی جلالی شتافت
پس از قرنها بیزبانی چه سهل / سرسفره واکرد با یار اهل:
که انسان، گروگانِ عصر خود است / رهایی بی عاشقی ناشد است
تویی نام غور، ای بلندای عشق / سراپای غور، ای سراپای عشق
تویی مهتری برده از کام شیر / جهانسوز دلها به سوز صفیر
صدا و قلم، تاج و اورنگ توست / نبرد و وفا، شأن و فرهنگ توست
سخن، قدر تو، سهم تو، بخت تو / سخن، پرچم و لشکر و تخت تو
حریم وجود است این بارگاه / جهان، خانهپرورد این کارگاه
سخنور، سفیر اشارات او / قلم، نیزهبردار رایات او
در این عرصه، پیکار با پیل نیست / که این معرکه، حد «خرمیل» نیست (3)
قلم، در دم عشق، سوزیدنست / جگرپارهء خویش، دوزیدنست
هنر، فلسفه، علم، عرفان و دین / نمک برده از شور عشقآفرین
نمک یا جنون یا کشش، پایه دان / بقیه، فروعات یا سایه دان
مرا عشق، درس سخن داد و کشت / قلم را غزل را به من داد و کشت
کسی را نگفتم ازین زخم ژرف / ترا جستم ای عشقورزِ شگرف
جهانسوز خوانان دوران من / ندیدند در سوختهجانمن
مگر زخمههای تو سازنده است / در آواز تو بغض من زنده است
تویی زبدهء حمیت و همتم / تو فرمانروا شو که درخدمتم
به دست من این تازیانهی شهی / نماد عزیزی و فرماندهی
ازین بعد، فرمانبر حکم تست / به حکم تو ناراست گردد درست
در این تازیانهست فرمان خاص / که در داغ دلهاست، هجران قصاص
جلالی ـ سیهموی، یک جوهرند / دو برجند و منسوب یک خاورند
دو سیمرغ، دو پیک مستشرقند / دو خرشید از اصل یک مشرقند
کمالات جسم و نهایات جان / درآمیخته هردو در یک جهان
چه میداند از مهر و روشنگری / فضولِ سیهدامن مفتری
گرانمایه را پای بوسم بهمهر / نخواهم سبکمغز را دید چهر
خردمند، تکبعد و تکراه نیست / که جزمیت از غیر، آگاه نیست
چو رأی سیهموی شد سازگار / نخواهد بجز رأی او روزگار
چو دستور عشق آمد، ای پاکباز / نیاندیش از سایههای دراز
که هرچه شود آسمانگیر دود / نگردد سیه آسمان کبود
که این ملک از افلاک دل، پارهییست / کجا غیر عاشق دران، کاره ییست
بجنبان سمند فرازنده را / برانگیز تقدیر آینده را
شبستانتان، سبز و تابنده باد! / تبِ سوختن، تاختن، زنده باد !
جلالی چو آن بخت بالنده یافت / چو آن نکتههای برازنده یافت
هریرود را بال و بستر کشود / کتابی ازان ویژهدفتر کشود
که در منقبتهای آتشدلان / قلم را به طوفان فکنده عنان
که حمد و دعا را برافراخته / به افلاک نشناخته تاخته
ستایش به انصاف کرده قرین / که آگاه، گوید بر او آفرین:
(پایان بخش اول)
1.قادس: محل زندگی جلالی و تربلاق: محل زندگی سیه موی بوده است.
2.اشاره به این بیت علاءالدین جهانسوز: «چون جست خانه خانه کمیتم میان صف / دشمن ز کوی بازندانست خانه را»
3.خرمیل: نام دو تن از پهلوانان غور بود که در نبرد سلطان علاءالدین و بهرامشاه به میدان شتافتند و هرکدام، یک فیل جنگی را درافکندند.
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور