آرشیف
جشن تولد ( نشرح )
جولای 11, 2024
دکتور محمد انور غوری
در قریه ی ما( لرسرخ ولسوالی تیوره غور) پنجاه سال قبل، وقتی که خانه کسی پسری به دنیا می آمد، لحظات اولی یک یا سه فیر هوایی تفنگ به علامت شادیانه اجرا می شد ومردم خبرمی شدند که در خانه شخص، پسری تولد شده، روز سوم جشن تولد است. صبح روز سوم مردم محل مجاور مسجد جمع شده، گروه گروه (از هر مسجد) به سمت قشلاق مربوط، شبیه مظاهرات عمومی روان می شدند، پیشاپیش هر گروه، آخند محل در احاطه اطفال و مرد ها در عقب آنها حرکت می کردند. توسط آخند یا دو طالب خوش آواز شعری از نوع ترجیع بند، بنام « نشرح » با آهنگ دلپذیر خوانده می شد و در انتره(ردیف شعر)همه به آوازبلند آمین می گفتند، معمولاصدای اطفال غلبه داشت و انتره شعرعبارت بود از« سبحانه من یرانی» با تلفظ عربی «سبحانه می یرانی». شعر نشرح در آخرکتاب قاعده بغدادی چاپ بازار قصه خوانی پشاورپاکستان وجود داشت، قسمتی ازآن در حافظه ام:
الـحـمـد و حـمــد و لله ، حاکــم حکـیــم الله، وصـف تو قــل هــوالله، سبحــان من یرانی
عُمَـر کـه مـرد دین بود، او مخلـص یقین بود، تسبیـح وی هـمـیـن بود، سبحان من یرانی
موسی که زد عصا را، بر سنگ سخت خارا، می خواند همین دعـارا، سبحان من یرانی
فـــرزند پیـــر گـــــردد، دانا کــبــیــر گــــردد، شــه را وزیر گـــردد، سبحان من یرانی
فــــرزند نیکــــزادی، نامـش نیکـــو نهـــادی، هــر روز کــن توشـادی، سبحان من یرانی
استاد مـــا بیـــاید، دستار و جــبــه شـــاید، شـمـــله دوشـــــالــــه باید، سبحـان من یرانی
قــنــــد و خــــرما آوردند، شــاگــردهـــا بخوردند، آمـیـن ها بگفـتـنــد، سبحان من یرانی
…
نشرح بیشتراز شصت بند داشت، نیمی از آن در راه و نیمی به دروازه خانه پدر نوزاد خوانده می شد، بعد دعا می کردند ، مردم در جای معین مانند مهمانخانه، صفحه خانه، بام خانه و … جابجا می شدند، غذا و شرینی تعارف می گردید، همزمان صدای آهنگ رقص، آواز و دایره زدن زنان از داخل حویلی طنین می انداخت . غذا عبارت از شوربا و یا شیربرنج بود و شیرینی: نقل، نبات، قندمصری(سرقند)، خرما، کشمش نخوت، جواری بریان، گندم بریان با توت و کشته در حد امکانات دارایی شخص. بعد از غذا مسابقات نشان زنی بوسیله تفنگ( از نوع دهن پر، برندیل، دوازده تیر، سلطانی، نیکولای، مکنز، موش کوش و شش تیر)، کشتی گیری، خیززنی(دوش) برگزار می گردید برای برنده هر مورد مسابقه، یک مرغ خانگی یا معادل آن بیست افغانی جایزه داده می شد، تعداد جوایزازشش مرغ بیشترنبود و مراسم پایان می یافت. جشن تولد( نشرح) شاید در جاهای زیادی از وطن ما منجمله غور و حوزه جنوب غرب طبق همین نمونه رواج داشته و یا دارد.
خاطره: سال۱۳۵۱ که درمکتب غازی آباد ولسوالی بکوای فراه معلم بودم یک آدم ریش سفید مجاور مکتب بنام ظاهر کاکو از مردم کوچی قوم نورزی، خاطره اش را ازیک نشرح در غور چنین قصه می کرد:
یو وخت مو دغور په سیاه بند کی یو کلی ته نژدی « مینه» درلوده ( زمانی در جوار قریه ای ازسیاه بند غور« یورت» داشتیم) در خانه برادر من پسری تولد شد، تایمنی های محل نشرح آوردند، به استقبال آنها از محل غـژدی ها پیش رفتیم میان هر دو گروه ما و آنها درسر راه یک کلنگ فولادی بی دسته افتاده بود، خواننده نشرح در حال خواندن و خنده بسمت نفر پهلویش اشاره کرده و یک بند به نشرح افزود:
همین کلنگه بردار، به بین توبره بنداز، ازما و تو شریکی، سبحان من یۤرانی
همه آمین گفتند و خندیدیم، سالها بعد وقتی آن شخص را می دیدیم می گفتیم:
همی کلنگه بردار، همی توبرهی بنداز، زما او ستا شریکی، سبحان من یۤرانی.
لغات:
مینه(پشتو) یعنی یورت(ترکی)، محل ایلاق، مجتمع خیمه های اولس ٰمانند«جمال مینه».
سیاه بند یعنی سیاه کوه یا بندباین، معادل ایلبند، ساحه ی عمومی تابستانی کوچی ها.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
This message is only visible to admins.
Problem displaying Facebook posts.
Problem displaying Facebook posts.
Error: Error validating access token: The session has been invalidated because the user changed their password or Facebook has changed the session for security reasons.
Type: OAuthException
Subcode: 460
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
همین کلنگه بردار، به بین توبره بنداز، ازما و تو شریکی، سبحان من یۤرانی 😀
عالی بود استاد غوری، ممنون ازین خاطره نویسی زیبای تان. قادر علم