آرشیف

2015-2-1

محمداکرام اندیشمند

جبهۀ ملی در یک نگاه کوتاه

جبهۀ ملی و دیدگاه های متفاوت:

 
اعلان تأسسیس جبهۀ ملی افغانستان بروز چهاردهم حمل 1386 خورشیدی (3اپریل 207 میلادی) متشکل از شخصیت ها و گروه های مختلف با سابقۀ تعارض و خصومت ایدئولوژیکی و سیاسی مورد تحلیل و ارزیابی متفاوت قرار گرفت. تشکیل جبهه در برخی از دیدگاه های جامعۀ روشنفکری و سیاسی کشور یک گام مثبت ومؤثر در پشت کردن به تضاد ها و دشمنی های گذشته و رفتن بسوی آیندۀ توأم با صلح، آشتی و اعتماد نگریسته می شود. آنهاییکه ازاین زاویه به جبهۀ ملی نگاه میکنند، عبور از دوران گذشتۀ جنگ و ستیزه جویی و بریدن زبان تفنگ را در دوران جدید که با کم رنگ شدن و شکست آیدئولوژی ها در عرصۀ سیاست و فعالیت سیاسی مشخص می شود، یک نیاز مبرم در جهت صلح و ثبات دراز مدت تلقی میکنند.
اما جمع دیگر، از جبهۀ ملی برداشت و تحلیل دیگری ارایه میکنند. در باور و ارزیابی آنها جبهۀ ملی یک حرکت انفعالی، منفعت جویانه و ازمنظر هدفمندی زمان زده و غیر مؤثر است. لذا از جبهۀ ملی در عرصۀ تحولات مثبت سیاسی جامعۀ بی ثبات و بحران زدۀ افغانستان هیچ خلاقیت و شهکاری به ظهور نخواهد رسید.
عمده ترین واکنش در داخل کشور ازسوی افراد و عناصری که هرچند با اندیشه و تمایلات گوناگون فکری و سیاسی بنام خط سوم درداخل شورای ملی شکل گرفته است، تبارز کرد. آنها تشکیل این جبهه را ازیکسو مخالف قانون اساسی کشور ارزیابی نمودند و از جانب دیگر نیات و اهداف طراحان و بنیانگذاران جبهه را در بهبود اوضاع و استحکام صلح و ثبات مخدوش و غیر شفاف خواندند. بویژه اراده و صداقت دست اندرکاران و گردانندگان جبهه را از این زاویه به تردید و چالش گرفتند که بسیاری از اهداف و نکات مطروحۀ آنها با خط مشی و اهداف حکومت تفاوت و تعارضی ندارد. بنا براین این پرسش ایجاد می شود که جبهۀ ملی با چه انگیزه و نیازی  به عنوان تشّکل جدید در عرصۀ سیاسی با اهداف مشابه اهداف حکومت اعلان موجودیت کرد؟ در حالیکه بسیاری از اعضای اصلی و رهبری کنندۀ جبهۀ مذکور، خود از عناصر شریک و سهیم در قدرت سیاسی و دولت افغانستان هستند. همچنان منتقدین و معترضین پارلمانی جبهۀ ملی و برخی از مخالفین آن در بیرون از دولت، تشکیل جبهۀ ملی را تلاش  واکنشی و نا بهنگام در برابر گزارش اخیر دیده بان حقوق بشر ارزیابی میکنند.
 

واکنش رئیس جمهور:

حامد کرزی رئیس جمهور کشور  در بازگشت از اجلاس سارک بروز هفدهم حمل 1386 (ششم اپریل 2007) طی کنفرانس مطبوعاتی در کابل به تشکیل جبهۀ ملی واکنش احساساتی و خشم آلودی نشان داد. هرچند او کوشید تا نارضایتی و خشم خود را با این گفته که او به ایجاد این جبهه احترام می کند، بپوشاند. اما موضع گیری شدید او در مخالفت با دو هدف جبهۀ ملی مبتنی بر انتخابی شدن والی ها و ایجاد نظام پارلمانی و اظهارتی در مورد دست داشتن برخی کشورهای همسایه و سفارت خانه ها در تشکیل جبهۀ مذکور مبیین ناخشنودی شدید او از تشکیل این جبهه بود. میزان بالای ناخشنودی رئیس جمهور به حدی بود که انطباق مطالبات جبهۀ ملی را با قانون اساسی کشور مورد عنایت قرار نداد و از مخالفت شدید خود با انتخابی شدن والی ها و ایجاد نظام پارلمانی سخن گفت. همچنان وی به موضوع سرحدات کشور و خط دیورند در جملۀ اهداف جبهۀ ملی اشاره کرد که چنین چیزی در اهداف منتشر شدۀ جبهۀ مذکور وجود ندارد.
 ادعای رئیس جمهور در دست داشتن کشورهای همسایه و برخی سفارت خانه های خارجی در تشکیل جبهه نمایانگر خشم شدید او در مقابله با رهبران و کارگزاران جبهۀ ملی بود. او با لحن هوشدارو تهدید  در برابر جبهۀ ملی سخن گفت و از تحقیق وزارت خارجه و ریاست امنیت ملی بمنظور اثبات دخالت کشورهای خارجی و سفارت خانه ها در شکل گیری جبهۀ مذکور خبر داد.
مخالفت و موضع گیری خشم آلود رئیس جمهوربا برخی اهداف جبهۀ ملی  در حالی  صورت می گیرد که دو هدف آنها در مورد انتخابی شدن والی ها و ایجاد نظامی پارلمانی از مجرای قانون اساسی کشور در تضاد با قانون مذکور شمرده نمی شود.  نامساعد بودن شرایط افغانستان در طرح این مطالبه به معنی تناقض آن با قانون اساسی کشور نیست. خشم و احساسات رئیس جمهور کشور به حدی بود که جنگ های گذشتۀ احزاب و گروه ها را بمعنی نظام فدرالی تلقی کرد. در حالیکه ایجاد حتی  سیستم فدرالی که در اهداف جبهۀ ملی اسمی از آن برده نشده است از مجرای قانون اساسی بمعنی انارشی و جنگ داخلی نیست. البته این نکته را نیز فراموش نباید کرد که حکومت رئیس جمهور کرزی در حمایت نیروهای بین المللی با همان گروه ها و نیروهای می جنگند که حکومت قبل از آن با آنها می جنگید. اگر جنگ دیروز با طالبان، القاعده و هزاران جنگجوی مدارس مولوی فضل الرحمن و افراد آی.اس.آی نادرست و غیر مشروع بود، تکلیف جنگ کنونی دولت افغانستان با حضور و حمایت نیروهای خارجی چه می شود؟
رئیس جمهور هیچگاه در پنج سال اخیر به ویژه پس از پیروزی اش در انتخابات ریاست جمهوری اینگونه واکنش خشم آلود در مورد ایجاد احزاب و ائتلاف ها در داخل کشور و قلمرو حاکمیتش انجام نداده است. او برخلاف ناخشنودی اش از تشکیل جبهۀ ملی، پس از احراز کرسی ریاست جمهوری کشور از تشکیل ائتلاف مشابه بنام جبهۀ تفاهم برهبری محمد یونس قانونی استقبال کرد و جبهۀ مذکور را به عنوان اپوزیسیون، یک نیاز محسوب نمود. چرا رئیس جمهور امروز بسوی جبهۀ ملی بدیدۀ تردید و سوء ظن نگاه میکند؟ انگیزه های واکنش خشم آلود او در برابر تشکیل جبهۀ مذکور و برخی اهداف جبهه چیست؟
بدون تردید پاسخ به این پرسش با تحلیل و داوری های مختلف ارائه می شود. ممکن است انگیزه های واکنش قهر آمیز رئیس جمهور ناشی از آن باشد که جبهۀ ملی به عنوان یک تشّکل بدیل و رقیب در برابر اقتدار رئیس جمهوری عرض وجود کند. در این جبهه نه تنها افراد و عناصر متعدد از گروهای مختلف سیاسی و قومی گرد آمدند، بلکه مسئولین عالی رتبه در دولت افغانستان به شمول معاون اول رئیس جمهور و رئیس ولسی جرگه و تعدادی از اعضای کابینه طراحان و گردانندگان جبهۀ مذکور اند. نگاه به این ترکیب جبهه چه از داخل دولت و از چه ازبیرون به ویژه از زاویۀ دید جامعۀ بین المللی ، بن بست و بحرانی را منعکس میسازد که رهبری دولت قبل از همه، خود را متأثر از آن احساس میکند. اما نکتۀ اصلی این جااست که آیا جبهۀ تشکیل شده می تواند بدیلی در برابر حاکمیت و اقتدار دولت فعلی باشد؟ و آیا قدرت های خارجی که بقای دولت افغانستان مرهون کمک آنها در تمام عرصه های نظامی، سیاسی  و اقتصادی است با چنین دید و باور بسوی جبهۀ مذکور نگاه میکنند؟
مسلماً هنوز قضاوت و نتیجه گیری دراین مورد بسیار زود خواهد بود. کسانیکه جبهۀ ملی را از منظر  ماهیت و محتوای درونی آن و از زاویۀ نامتجانس بودن طراحان و کارگزاران جبهه بررسی میکنند، به مشکل می توانند از توانایی و نقش جبهه در آنچی گفته شد، سخن بگویند.  
 شاید یکی از انگیزه های واکنش خشم آلود  رئیس جمهور را بتوان در مقابلۀ شدید با جبهۀ مذکور در جهت فروپاشی و شکست آن ارزیابی کرد. اظهارات رئیس جمهور در مورد دست داشتن برخی کشور های همسایه و سفارت خانه های خارجی و همچنان سخن از مذاکره با نمایندگان طالبان توسط رئیس جمهور در این راستا قابل بررسی و مطالعه است. و این نیز جای بحث دارد که آیا چنین اظهارات و موضع گیری تهدید آمیز و تهاجمی به فروپاشی و زوال جبهۀ ملی می انجامد یا بر عکس به تقویت و تداوم آن ؟ آیا واکنش خشمگینانۀ رئیس جمهوردر مورد تشکیل جبهۀ ملی بحران اعتماد را در درون نظام و میان گروه ها و حلقه های مختلف سیاسی و اجتماعی ، وارد یک مرحلۀ غیر قابل پیشبینی و خطرناک نخواهد ساخت؟
 

اهداف و خواست های جبهۀ ملی:

بنیانگذاران و طراحان جبهۀ ملی برخلاف منتقدان خود که با دیدۀ شک و تردید بسوی نیات و اهداف آن می بینند، از خواست و اهداف مشخص در صحنۀ سیاست و مبارزات سیاسی سخن میگویند. هرچند به سختی میتوان جبهۀ مذکور را به عنوان اپوزیسیون سیاسی و با بهره گیری از مبارزات سیاسی در مقابل دولت و رهبری آن مورد توجه و پذیرش قرار داد. چون جبهۀ مذکور حتی در نخستین روز تأسیس علنی خویش چه از زبان رهبر و اعضای رهبری جبهه و چه توسط سخنگوی آن در کنفرانس مطبوعاتی نه از تقابل و مبارزۀ سیاسی بلکه از همسویی با دولت و احترام بریاست جمهوری سخن گفت. حتی بسیاری از اهداف و خواست های مطرح شده از سوی آنها همان برنامه و خط مشی بود که جزوی از اهداف دولت میباشد.
در اهداف جبهۀ ملی افغانستان که بدو زبان پشتو و فارسی دری در29 فقره انتشار یافت، به استثنای دومورد انتخابی شدن والی ها و تغیر نظام ریاستی به پارلمانی از مجرای قانون اساسی، به هیچ نقطۀ مهم و درخور توجه نمی توان برخورد که نشانی از هویت اپوزیسیونی آنها به عنوان یک نیروی منتقد و معترض سیاسی در برابر دولت محسوب شود. آنها اهداف روشن و مشخصی در موارد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و غیره، جدا و متفاوت از اهداف و برنامه های دولت ارایه نکردند. جبهۀ ملی حتی از طرح قانونمند شدن حضور نیروهای خارجی در افغانستان که طی پنج سال اخیر با عملکردهای متناقض با حاکمیت ملی و قوانین افغانستان، از پرستیژ و اعتبار دولت کاستند و به حاکمیت ملی و استقلال لطمه وارد کردند، خود داری ورزید. چشم پوشی جبهۀ ملی دراین مورد به وضوح نشان میدهد که این جبهه تا چه حد در بیان یک نیاز وطرح ملی، خشنودی و رضایت نیروها و دولت های خارجی را در اولویت قرار میدهد.
 

انگیزه های شکل گیری جبهۀ ملی:

برخی از تحلیلگران و منتقدان که  شکل گیری جبهۀ ملی را از منظر انگیزه ها و خواست های درونی طراحان و کارگزاران آن ارزیابی میکنند، انگیزه ها و اغراض شخصی را در ایجاد جبهۀ ملی دخیل میدانند. برمبنای این برداشت و تحلیل، از جبهۀ ملی به عنوان ابزار در جهت رسیدن به منفعت شخصی استفاده می شود. این منفعت می تواند اشکال گوناگون داشته باشد:
 استفاده از جبهه به عنوان یک ابزاردفاعی در برابر اعتراض ها و ادعا های که حتی تا بردن بسیاری از چهره های اصلی جبهه به میزمحاکمه مطرح می شود.
استفاده از جبهه در رسیدن به کرسی های دولتی و اخذ امتیازات از دولت و حامیان خارجی دولت.
جلب توجه حلقه ها و دولت های بیرونی که بسوی سیاست ایالات متحدۀ امریکا در افغانستان به عنوان سیاست سلطه گرایانه و تکروانه می بینند و درصدد مهارکردن این سیاست از طریق همکاری با گروه های فشار و مخالف در افغانستان میباشند.
تحت فشار قرار دادن رئیس جمهور کرزی جهت متقاعد کردن او به اعطای امتیازاتی چون تعین وتقرر در کرسی های دولتی.
برخی ها در جبهۀ ملی از زاویۀ فشار در برابر رئیس جمهور کرزی نگاه میکنند. آنها می پندارند که رئیس جمهور بسیاری از افرادی را که اکنون در جبهۀ ملی گرد آمدند و به ویژه افراد منسوب به مجاهدین را از عرصۀ قدرت بیرون راند و این جبهه می تواند به عنوان ابزار فشار دربرگرداندن آنها به قدرت و یا در تضعیف و کنار رفتن رئیس جمهور از قدرت نقش مهمی ایفا کند. اما نکتۀ مهمی که کمتر مورد توجه قرار می گیرد این است که کنار راندن افرادی منسوب به احزاب و تنظیم های مجاهدین، به نحوی  برنامۀ تمام قدرت ها و نیروهای خارجی است که اکنون در صحنۀ سیاسی و نظامی افغانستان نقش اساسی دارند. اما نکتۀ قابل توجه و شگفت آور این است که قبل از همه،  شخصیت ها و افراد مسئول مجاهدین و شریک در قدرت سیاسی زمینه های تطبیق این استراتیژی را در نتیجۀ سیاست و عملکرد خود آماده کردند. بدون تردید رئیس جمهور کرزی هم در این مورد از همان آغاز بی علاقه نبود تا خود را از محاصرۀ افراد و نیروهای جبهۀ متحد سابق بیرون کند و آنها را تا این حد به ضعف و انزوا بکشاند، اما تضعیف و حذف تنظیم ها و نیروهای جهادی حاضر در عرصۀ سیاسی و نظامی، استراتیژی دول غربی برهبری ایالالت متحدۀ امریکا بود.
بدون تردید ما در دور آیندۀ انتخابات پارلمانی شاهد کنار نهادن وکنار زدن بسیاری از افراد منسوب به احزاب و تنظیم های مجاهدین هستیم که اکنون در پارلمان کشور حضوردارند. شاید درک و فهم این موضوع چندان دشوار و پیچیده نباشد که رئیس جمهور کرزی  در دور آیندۀ انتخابات ریاست جمهوری در صورت کاندیدای مجدد، دیگر با چهره های جهادی در یک تیم بسوی انتخابات نخواهد رفت.   
 

ناهمگونی های پنهان و نآشکار درونی جبهۀ ملی:

هرچند رهبران و طراحان جبهۀ ملی در نخستین روز اعلان جبهه تأکید به همگرایی کردند و از انگیزه و اهداف مشترک در مبارزات سیاسی خود سخن گفتند، اما درون جبهه انباشته از ناهمسویی پنهان و نا آشکاراست. هریک از افراد و عناصریکه بسوی تشکیل جبهۀ ملی رفته اند علی رغم برخی دیدگاه های مشترک دارای آجندا و اهداف خاص خود هستند.
اگر تشکیل جبهۀ ملی به عنوان نیازی مبرم در راستای منافع و مصالح ملی تلقی شود و به قول مصطفی کاظمی سخنگوی جبهۀ مذکور، تشکیل جبهه گذاشتن نقطۀ پایان به  سی سال استخوان شکنی وسی سال ستیزه جویی و جنگ باشد، اما در عمل هریک از افراد و عناصر تشکیل دهندۀ جبهه در پی دسترسی به اهداف خود میباشند. چه تضمینی وجود دارد که برخی از اعضای جبهه با گرفتن امتیازاتی از سوی رهبری دولت ازاین همگرایی و همسویی در مبارزات سیاسی خویش دست نکشند؟
وقتی به مقدمۀ اهداف جبهۀ ملی که اشارات و تذکراتی از انگیزه ها و عوامل جبهۀ ملی است، نگریسته می شود به روشنی از انحصار قدرت توسط دولت (رهبری دولت) و راندن اشخاص و گروه های فعال و دلسوز سخن میرود:«دولت بجای آوردن اصلاحات لازم، با متمرکز ساختن قدرت در دست حلقۀ محدود، راندن اشخاص و گروه های فعال، دلسوز و متخصص زیر عناوین گونه گون از صحنۀ خدمتگذاری ، حیف و میل کمک های جامعه جهانی، به حراج گذاشتن تصدی های دولتی، وابسته ساختن بیشتر کشور به تولیدات خارجی و سیاست های سلیقه ای دولت در رابطه با مخالفین و حامیان بیرونی عوامل دیگری اند که بر . . .   .  »
آیا با برگرداندن "افراد و گروه های فعال و دلسوز" به نوشتۀ مقدمۀ اهداف جبهۀ ملی به کرسی قدرت، نیاز به ایجاد جبهه و مبارزات سیاسی در برابر دولت برطرف  نمی شود؟  اگر سه دهه تجربۀ ستیزه جویی و استخوان شکنی، بنیانگزاران جبهۀ ملی را بسوی آشتی، اعتماد و آینده نگری برده است، همچنان این تجارب حکایت از آن دارد که هریک از مدعیان این همسویی در مبارزات سیاسی با گرفتن امتیازاتی از دولت راه خود را جدا کنند و همسفری و همسویی را قربانی کرسی و امتیازبسازند. بویژه عدم شکل گیری جبهۀ ملی از احزاب سیاسی منظم و پابند به اصول و قوانین مسلم حزبی و سیاسی راه را به این جدایی آسان میکند.  
 

جبهۀ ملی و توانایی تحول در عرصۀ سیاسی:

علی رغم هرگونه تحلیل و برداشتی که از تشکیل جبهۀ ملی در دیدگاه ها و باورهای مختلف ارایه می شود، این پرسش به عنوان نکتۀ اصلی قابل پاسخدهی و بحث است که آیا جبهۀ مذکور توانایی ایجاد تغیر و تحول را درعرصۀ سیاسی و سایرعرصه های حیات کشور دارد؟
در حالیکه برخی از شخصیت های مطرح در جبهۀ ملی به عنوان طراحان و کارگزاران جبهه، تشکیل جبهه را گامی در جبران اشتباهات و خبط های گذشتۀ سیاسی خود تلقی میکنند؛ اما آنها از یاد برده اند که در سیاست و فعالیت سیاسی عنصر زمان نقش اساسی و سرنوشت ساز دارد. در حالیکه بسیاری از آنهاییکه اکنون در پی اصلاحات قانون اساسی برآمده اند و از جبهۀ ملی میخواهند به عنوان ابزار فشار در اهداف خود استفاده کنند، عنصر زمان را مدت ها پیش از دست دادند وجایگاه قانون اساسی را در شکل گیری و ساختار نظام سیاسی کشور نادیده گرفتند.  
یکی از ویژگیهای درونی جبهۀ ملی این است که این جبهه قبل از آنکه ائتلافی از احزاب سیاسی با داشتن برنامۀ روشن و شفاف در عرصه های مختلف حیات داخلی و خارجی کشور باشد، ائتلافی از افراد و شخصیت های معروف و نامدار در تحولات ده های اخیر افغانستان است. این ائتلاف که ائتلاف افراد در عرصۀ سیاسی محسوب می شود بیشتر از همه توان و کارآیی جبهه را مورد پرسش وتردید قرار میدهد. در تأسیس و ایجاد جبهه ها و ائتلاف های سیاسی که از مشارکت گروه ها و احزاب سیاسی شکل می گیرد، حزب و گروه متشکل و منظم با طرح و برنامۀ شفاف و درست در تمام عرصه های حیات می تواند نقش محوری را در زعامت و سمت دهی آن ائتلاف ها داشته باشد. در جبهۀ ملی کمترمیتوان به چنین پدیده ای برخورد. احزاب و گروه های سیاسی که در داخل خود به نظم و قانونمندی نرسیده اند و هنوز در بحران افغانستان هیچگونه راه حل قابل توجه و پذیرش را در سطح داخلی و بین المللی ارایه نکرده اند، آیا خواهند توانست درمجموعۀ ائتلاف احزاب به این نقیصه فایق آیند و بن بست عبور از بحران موجود را در عرصه های مختلف بشکنند؟