آرشیف

2015-6-3

حاجره بشیری

جبر زمـــانــــه

خانم سکینه درسن یک سالگی صغیر مانده بود که اول پور وبعد از مدت کوتای مادرش رانیز از دست داده و
 او تنها مانده بود. اودر آغوش برادرانش بزرگ میشد چهار برادر داشت که  هیچ کدام در حد بلوغ فکر وجسمی نرسیده بودند این دختر مظلوم وبی کس در قریه اش بی سرپرست بود وتنها پناه گاهی او خانه های همسایه بود. چون خانواده ای نداشت بنآ به همسایه ها پناه برده بود.
هیچ کسی ازد رد ورنج او وارسی نکرده وغمشریکی نمیکرد.
باآنکه یک طفل معصوم بود اما نیاز به عاطفه ای مادری وپدری خانواده گی داشت ولی ازین محبت ورحمت خدایی محروم گردیده بود.لباس وپوشاک کهنه وپینه کرده به تن داشت وهمیشه شکمش گرسنه بود ودر ارمان وهوس نان ولباس درست بسرمیبرد.
او باو جودیکه طفلی کوچکی بود ولی با غم ودرد هایش آشنا شده وآنهارا تحمل میکرد.ازصورت نازنین وچشمان یتیمش رنج ودرد زمانه می بارید وبگونه آشکار نمایان بود. اما کجابود دلی پرمهری که برای تسکین دردهای فرشته کوچک بسوزد ویادمی مرهم مشکلاتش شود.
به سن هفت سالگی رسیده بود اما زنده گی اش به همان منوال می گذشت وقتی کسی یادی از قصه غصه دارش میکرد دل سنگ وچوب برایش آب میشد واشک از چشمان کور جاری میگردید رنج ودرد وظلم زمانه کودک کوچک را مانند خمیر مالش داده بود.
درسن هفت سالگی هم باردیگر یک جبروظلم دیگر بسراغش رسید وبخت بد بختش اورا به سرنوشت سیاه روبرود کرد که برادرش وی را در بدل زن برادر خود به شوهر داد سکینه نمیدانست که شوهر چه است وهنوز در دنیای کودکی خودش غرق بود که بالایش ظلم تازه تحمیل میگردد.
وهمچنان از دادن او به شوهر هیچ اطلاعی نداشت ومعنی شوهر را هم نمیدانست.دخترک به خانه شوهر میرود ونظربه اختلافات قومی که دربین اقارب اش وجود داشت طفلک در کام خشونت وزجر می افتد شوهر بی انصاف وظالمش هرچه در توان دارد بالای دختر یتیم ظلم وشکنجه را روا میدارد.وهمواره وی را به بهانه های مختلف وبی موجب لت وکوب جسمی میکند ودرنتیجه دخترک به ستوه می آید وبعداز گذشت دوسال نه ساله میشود وشوهرش برایش بیسار اسرار میکند که روابط آنهابهتر شود ولی او خانه را ترک میکند وفرار را برقرار ترجیح میدهد وراهی مرکز ولایت میشود ودر میسر راه از کسی پرسان میکند که آیاجای برای دادخواهی درولایت وجود دارد؟ ومیگوید آیا کسی هست که از مظلومیت من دفاع کند؟آن شخص مسولین امنیتی ودولت را برایش نشان میدهد او به مراجع قانونی دولت می آید وادعا میکند. که مرا قبل ازسن ازدواج به شوهر داده اند وبالایش ظلم شده وهمچنان مورد خشونت وتهدید قرار گرفته است دولت  اورا به خانه امن معرفی میکند وبعداز جلسه های متعدد با اقارب وی وخانواده شوهرش موفق به حل مشکل دخترمیشوند ودرنهایت به صلح قومی دوباره دست می یابند ودخترک بخانه شوهر برمیگردد ولی بعداز دوماه دخترک به دورترین نقطه این ولایت برده میشود ودوباره  مورد خشونت خانواده گی قرار میگرد.او میداند که بعدازین شرایط زنده گی برایش درد مند وستم گونه است اما ناامید میشود وتوکل بخدا میکند. حالا که سرنوشت اورا به گودال بد بختی انداخته است ودادرسی هم ندارد معلوم میشود که تاآخر زنده گی با رنج وستم دست وپنجه نرم خواهد کرد………………..
 
ارسال شده توسط: حاجره بشیری
تصحیح کننده: محمددین محبت انوری

پایان
ثور1394