X

آرشیف

تحلیل و بررسی داستان حضرت سلیمان و ملکۀ سبا، با تکیه بر قرآن

 

یکی از داستان‌های جالب و بحث برانگیزی که در سوره‌های سبا و نمل قرآن‌کریم ذکر شده، قصۀ بلقیس ملکۀ قلمرو بزرگی به نام “سبا” است که پایتخت آن در مأرب یمن قرار داشت. 

شگفت انگیزی و قابل تعمق بودن آن زمانی برجسته می‌شود که قاریان این کتاب بزرگ الهی پیرامون مفاهیم و جزئیات داستان متذکره اندیشه معطوف دارند.

در این بخش نوشته سعی به عمل می‌آید ضمن ارائۀ این قصه با تکیه بر قرآن عظیم الشأن و توضیحات برخی از مفسرین پیرامون آن، چون و چرای این داستان نیز مورد بررسی قرار گیرد. 

اکنون خوانندۀ عزیز را فرا می‌خوانیم به خواندن این داستان مهم و عبرت انگیز: 

  

جلوه ای از جایگاه، شکوه و عظمت حکومت حضرت سلیمان علیه السلام

  برای دانستن جایگاه رفیع و عظمت حضرت سلیمان علیه السلام، لازم است به آیۀ مبارکۀ (15) سورۀ نمل توجه کنیم که می‌فرماید:

 وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ‌﴿15﴾

(و به راستى به داوود و سليمان دانشى عطا كرديم و آن دو گفتند ستايش خدايي را كه ما را بر بسیاری از بندگان با ايمانش برتري داده است). 

سورۀ مبارکۀ یاد شده، حاوی قصۀ جالبی است راجع به حضرت سلیمان علیه السلام که قرآن کریم در آن به بیان برخورداری ایشان از صفات ارزنده و فضایلی چون علم و حکمت، می‌پردازد؛ فضایلی که در آن می‌توان نشانۀ بزرگی از قدرت خداوند متعال را شاهد بود؛ چنان که در داستان حضرت موسی علیه‌السلام می‌خوانیم، فرستاده شدن ایشان به سوی فرعون نیز دارای نشانه ها و عبرتهایی برای کسانی شمرده می‌شد که از رسالت رسول اکرم «صلی الله علیه و سلم» انکار به عمل می‌آوردند. به همین نحو در سورۀ مبارکۀ نمل نیز که در برگیرندۀ قصۀ حضرت سلیمان علیه‌السلام و ملکۀ سبا می‌باشد، خداوند اراده فرموده تا ملکۀ مقتدر سبا با مشاهدۀ معجزات پیامبرش(حضرت سلیمان علیه السلام) جبین انقیاد بر آستان مقدس توحید و خداشناسی بسَاید که بالنتیجه چنین شد.

لذا قصۀ یاد شده یک نمونه برای کسانی است که همانند ملکۀ سبأ به سوی حق راه یافتند و ایمان آوردند.

معجزه یا نعمت هایی که خداوند برای حضرت سلیمان علیه السلام عطا فرموده بود، یکی هم گفتگو کردن ایشان با مرغان بود و نیز همۀ آنها تحت فرمان آن حضرت قرار داشتند. چنان که قرآن عظیم الشان در آیۀ مبارکۀ (16) سورۀ نمل می‌فرماید: ( وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ ۖ)

ترجمه: (و گفت: «اى مردم، ما زبان پرندگان را تعليم يافته‌ايم و از هر چيزى به ما داده شده است».)

نعمت بزرگی که جز به حضرت سلیمان علیه السلام به کس دیگر داده نشده بود.

قرآن کریم در آیۀ هفدهم سورۀ یاد چنین می‌گوید:                   

    وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ﴿17﴾                                        

(و براى سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان جمع‏ آورى شدند و [براى رژه] دسته دسته گرديدند.)   

این آیۀ مبارکه برای نمایش قدرت سلیمان علیه السلام دلالت دارد.

به قول مفسرین مطلب آیۀ مبارکه این است که هنگام حرکت لشکر، آنها از بی نظمی و تقدم بی مورد باز داشته می‌شدند، بلکه آنها همه در صفوف منظم حرکت می‌کردند، چنان که عادت ملوک است که در صحنۀ نمایش ارتش منظم شان همین طریقه و اسلوب نظامی را مرعی می‌دارند. 

حال به این پرسش، پاسخ باید داد که آیا همۀ حیوانات در نمایش یاد شده حضور داشتند یا برخی از آنان ؟ پاسخ – طوری که از فحوای آیۀ مبارکه بر می‌آید- همان جملۀ اخیر است، یعنی در نمایش یاد شده، تمام حیوانات روی زمین نه، بلکه یک بخشی از لشکریان مربوط به همان منطقه حضور داشتند.

 

صفات و اخلاقی که سلیمان «علیه السلام» را شایستۀ پادشاهی بزرگ کرد

پروردگار عالمین به حضرت سلیمان علیه السلام صفات حمیده و اخلاق پسندیده و ارزنده ای ارزانی فرموده بود که آن حضرت به سبب بر خورداری از آنها، شایستۀ آن گردید به مقام نبوت و پادشاهی بزرگ تکیه زند. برخی از دلایلی‌که حضرت سلیمان علیه‌السلام به خاطر آن‌ها مورد عنایت او تعالی قرار گرفت، عبارتند از:

  1.     حضرت سلیمان، به عنوان پیامبری از پیامبران الهی، مأمور شده بود بندگان خداوند را به سوی

حق دعوت فرماید؛ لذا ایشان پادشاهی عادی به گونۀ پادشاهان دیگر نه، بل برخوردار از معجزاتی از سوی خداوند شده بود که آنها فراتر از نیازمندی های یک پادشاه عادی محسوب می‌شدند.

  1.     ایشان، همان‌طور که خداوند توصیفش کرده، بنده ای نیکوکار بود و بسیار رجوع کننده به سوی

خالق توانایش، آیۀ مبارکۀ: ﴿وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾(سورۀ ص:30)، مصداق بارز آن است. ترجمه آیه شریفه چنین است: (و به داود (فرزندش) سلیمان را عطا کردیم، او بسیار نیکو بنده‌ای بود، زیرا بسیار به درگاه خدا با تضرع و زاری رجوع می‌کرد.) (ترجمه: استاد الهی قمشه ای)

  1.     خداوند حضرت سلیمان علیه السلام را گوناگون در بوتۀ آزمایش قرار داد، اما آن حضرت در

برابر تمامی آزمون‌ها، مشکلات و تکالیف، چون کوه استقامت ورزید و صبر و شکیبایی پیشه گزید و همواره استغفار بر زبان مبارکش جاری و در همۀ حالات تنها به سوی پروردگار خود بازگشت می‌فرمود. چنان که خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ * قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾ (سورۀ ص/ 34-35)

ترجمه: «و همانا ما سلیمان را در مقام امتحان آوردیم و کالبدی بر تخت وی افکندیم (برخی مفسران گفتند: یعنی دیوی را به جای او بر تخت بنشانیدیم. و برخی گفتند: چون گفت که من بر بستر صد زن خویش وارد شوم تا صد فرزند یابم و نگفت ان شاء اللّه و به خواست خدا و ذکر مشیّت الهی استثنا نکرد خدا از همه زنانش یک جسد بی‌جانی بر او به وجود آورد) آن گاه متذکر شد و باز به درگاه خدا توبه و انابه کرد.

عرض کرد: بار الها، به لطف و کرمت از خطای من در گذر و مرا ملک و سلطنتی عطا فرما که پس از من احدی را نسزد، که تو تنها بخشنده بی عوضی.» (مترجم: استاد الهی قمشه ای)

یعنی: سلیمان (علیه‌السلام) پس از آنکه مورد آزمایش قرار گرفت، از خداوند درخواست کرد که به او ملکی عطا کند که شایسته هیچ‌کس پس از او نباشد، نه به دلیل طمع در ملک، بلکه به دلیل نمایش معجزه‌ای که ملک او را از همه پادشاهان دیگر متمایز کند. و خداوند درخواست او را پذیرفت.

  1.   خداوند به حضرت سلیمان فهم، حکم و علم عطا کرد (حکم به معنای توانایی صدور احکام صحیح در امور و قضاوت بین مردم با هدایت خداوند از حق و عدالت است). خداوند در سوره انبیاء می‌فرماید: ﴿ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آَتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا ﴾ (آیۀ 79). یعنی همان‌طور که خداوند به داود حکم و علم داده، به سلیمان نیز مانند آن و حتی بیشتر داده است، بدین شرح:
  2.     آیه 15 اشاره می‌کند که خداوند به سلیمان علم داده و این علم تاثیری بر نفوس دارد که به سوی

 آن جذب می‌شوند، و الا پادشاهان از دعوت‌های پیامبران و علما نمی‌ترسیدند.

  1.     خداوند به حضرت سلیمان  علیه السلام زبان پرندگان و زبان مورچه‌ها و زبان شیاطین و جن را

آموخته بود. (آیات 18-19).

  1.     خداوند به سلیمان علیه السلام ملکی داده که به هیچ‌کس از جهانیان داده نشده است و جن،

 شیاطین، انسان‌ها، پرندگان و باد را به خدمت او درآورده و از هر چیزی به او داده است (آیات 16-17). آنچه در سوره انبیا، سوره سبا و سوره ص درباره سلیمان آمده است، به تفصیل بیان می‌کند.

یکی از مظاهر دانش سلیمان در زبان مورچه‌ها این بود که او صدای یک مورچه را در درۀ مورچه‌ها می‌شنید که قوم خود را از اینکه سلیمان و لشکریانش آن‌ها را زیر پای کنند، هشدار می‌داد، در حالی که انسان عادی به چنین حشراتی توجهی نمی‌کند. اما خداوند این واقعه را ذکر کرده که برای انسان عادی بی‌ارزش به نظر می‌رسد، تا دلیلی برای فرمانده ملت باشد که به چنین مخلوقات ضعیفی نیز توجه کند. (1)

اکنون به اصل موضوع می‌پردازیم که در باره با بلقیس ( ملکۀ سبا) می‌باشد:

 

ملکه بلقیس کی بود؟

ملکه بلقیس دختر شرحبيل و از نسل قحطان (2) بود. او مدت نه سال به عنوان ملکه، بر سلطنت سبا واقع در یمن تکیه زد. به قول برخی از منابع، سپس به مدت چهار سال به عنوان جانشین حضرت سلیمان علیه‌السلام زمام امور حکومتی را به عهده گرفت. (3)

برای ارائۀ یک پرسش که آیا بلقیس ملکه سبا بعد از مسلمان شدن نزد سلیمان علیه السلام به پادشاهی اش ابقا شد یا خیر؟ آراء و نظریاتی ارائه شده است:

برخی منابع تاریخی و تفسیری اشاره کرده‌اند که بلقیس پس از ایمان آوردن به خدا و پیامبرش، توسط سلیمان (علیه‌السلام) به عنوان ملکه سبا در موقعیت خود باقی ماند و به حکومتش ادامه داد. این اقدام از جانب سلیمان می‌تواند نمادی از احترام و تایید دعوت اسلامی او باشد.

با این حال، برخی دیگر از منابع اشاره کرده‌اند که سلیمان (علیه‌السلام) بلقیس را به بیت‌المقدس دعوت کرد و او را در آنجا مستقر کرد تا نزدیک او باشد و تحت نظارت سلیمان بماند.

در هر صورت، مهم‌ترین نکته این است که ملکه بلقیس پس از ایمان آوردن به خدا، به دعوت سلیمان (علیه‌السلام) پاسخ مثبت داد و به اسلام گروید. (4)

 

«هُدهُد کجاست؟»

سلیمان علیه‌السلام به هدف اعمار بیت‌المقدس، مسیر سفر را  از طریق شام در پیش گرفت، تا سهولت‌هایی برای عبادت فراهم آرد. در این راستا کوشش اعظمی به خرج داد، بیت شکوهمندی با ستون‌های عالی و بلند بنا نهد. با به سر رسیدن این بنای بزرگ و عالی و شکوهمند، احساس آرامش نمود و متعاقباً قصد حج کرد. پس از پایان آن مراسم، اراده عودت نمود، با در پیش گرفتن مسیر یمن وارد صنعا شد و  در سفری که فرا پیش گرفته بود، به یافتن آب نیاز پیدا کرد. اما با همه جستجو، توفیق یافتن آب رفیقش نشد، آنگه پرندگان را به سوی خود فرا خواند. هنگامی که حضرت سلیمان علیه‌السلام عدم حضور هُدهُد را ملاحظه کرد، بسیار خشمگین شد و تهدید نمود که اگر دلیل موجهی برای غیبتش ارائه ندهد، او را مجازات خواهد کرد. زمانی که هدهد بازگشت، خبر شرک یکی از اقوام را به حضرت سلیمان علیه‌السلام باز گفت که حاکی از پرستیدن خورشید توسط ملکه بلقیس و قوم آن بود. در گزارش هدهد موضوع داشتن تخت بزرگی که در دارالسلطنۀ بلقیس نهاده شده بود، نیز سخن رفت که در قرآن کریم نیز موضوع متذکره همراه با قدرت ملکه، در آیۀ مبارکه (22) بدین گونه بیان گردیده است:

{إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ}

یعنی: «همانا (در آن ملک) زنی را یافتم که بر مردم آن کشور پادشاهی داشت و به آن زن هر گونه دولت و نعمت (و زینت امور دنیوی) عطا شده بود و (علاوه بر اینها) تخت با عظمتی داشت.»

حضرت سلیمان علیه السلام از شنیدن این گزارش شگفت زده شد و فرمود: در این مورد تحقیق بیشتری باید صورت گیرد. در نتیجه مبرهن خواهد شد که آیا آنچه را که گفته ای، بر پایۀ صدق استوار می‌باشد و یا از جملۀ دروغگویان می‌باشی.

 

آیا حضرت سلیمان علیه السلام

 از پادشاهی بلقیس، قبل از توضیحات هُدهُد آگاهی نداشت؟

در این مورد آراء و نظریات مختلفی از سوی مفسرین و علماء ارائه شده است. اما تا جایی که دیده شد، یکی از بهترین حجج موجود در این مورد، نظریۀ تفسیر تفهیم القرآن است. پس بهتر خواهد بود، به رأی و نظر صاحب آن (امام ابوالاعلی مودودی رح) تمسک جوییم که در ذیل آیۀ مبارکۀ (22) سوره نمل چنین نگاشته است:

“قوم سبا یکی از اقوام تجارت پیشۀ معروف جنوب شبه جزیرۀ عرب بود که پایتخت آن مأرب در فاصلۀ (55) مایلی شمال شرقی صنعا، پایتخت فعلی یمن واقع شده بود. زمان اوج این قوم پس از فروپاشی امپراتوری مَعِین از نزدیک به سال 1100 پیش از میلاد آغاز شد و این قوم تا هزار سال در سرزمین عرب بر طبل عظمت خود می‌کوبید. سپس به سال 115 پیش از میلاد قوم معروف دیگر جنوب شبه جزیرۀ عرب حِمیر، جای آن را گرفت. یمن و حضر موت در شبه جزیرۀ عرب و حبشه در افریقا تحت تصرف این قوم بود و تجارت شرق افریقا، هندوستان، خاور دور و تمام تجارتی که مردم عرب با مصر، شام، روم و یونان انجام می‌دادند، بیشتر در دست همین سبایی ها قرار داشت. به همین دلیل این قوم در زمان قدیم به خاطر داشتن ثروت سرشار و هنگفت بی نهایت معروف بود، چنان که مورخان یونانی آن را ثروت‌مند ترین قوم جهان نوشته اند. غیر از تجارت یکی دیگر از مهمترین اسباب رفاه این قوم آن بود که در جای جای کشور شان با احداث سد سیستم آبیاری بسیار خوبی به وجود آورده بودند که در اثر آن تمام کشور شان سبز و خرم شده بود. این سرسبزی و شادابی کشور آنان را هم مورخان یونانی ذکر کرده اند و هم قرآن در آیات 19-15 سورۀ سبا به آن اشاره شده است.”

مطالبی که در بالا ذکر شد، معلومات ارزنده ای بود راجع به وضعیت اقتصادی و تجارتی و شکوفایی مردم سبا. اکنون فرا می‌خوانیم تا اصل پاسخ را در جملات زیر تفسیر تفهیم القرآن ملاحظه نمایید:

” این گفتۀ هدهد که: « از چیزی آگاهی یافتم که از آن آگاهی نیافته ای» بدان معنا نیست که سلیمان علیه السلام از وجود قوم سبا به طور کامل بی خبر بوده است. پیداست که فرمانروای فلسطین یا شامی که مرز های امپراتوری او تا کناره های شمالی دریای سرخ (خلیج عقبه) رسیده بودند، نمی‌توانسته است از قومی که در کنارۀ جنوبی همان دریای سرخ (یمن) می‌زیسته و بر بخش مهمی از تجارت بین‌المللی چیره بوده است، بی خبر باشد. افزون بر این از زبور معلوم می‌شود که پیش از سلیمان علیه السلام، والد ماجد ایشان (داود علیه السلام) نیز از قوم سبا آگاهی داشته است. در زبور می‌خوانیم که ایشان اینگونه دعا فرمودند: «ای خدا، انصاف خود را به پادشاه (داود علیه السلام) ده و عدالت خویش را به پسر پادشاه (سلیمان علیه السلام) پادشاهان ترشیش و جزایر هدایا خواهند آورد. پادشاهی شبا و سبا (یعنی تیره های یمنی و حبشی سبا) ارمغان خواهند رسانید.» (کتاب مزامیر مزمور 72، آیه های 2-1 و 11-10)

علامه مودودی رح نتیجه گیری می‌کند:« از این رو به نظر می‌رسد که منظور هدهد از گفته یاد شده آن است که آن چه را من با چشم خود در مرکز سبا دیدم، تو از آنها تا هنوز اطلاع نداری. » (5)

از توضیحات منبع متذکره می‌توان به این نتیجه دست یافت که آنچه را که هدهد توانسته مشاهده کند، این رویت و مشاهده از نزدیک تا هنوز برای حضرت سلیمان علیه السلام میسر نشده بود. یقیناً هرگاه بخواهیم موضوع را از لحاظ ظاهر قضیه مورد بررسی قرار دهیم به این نظر می‌رسیم که هدهد به دلیل برخورداری از ماموریت اطلاعات در دستگاه حضرت سلیمان علیه السلام و داشتن قابلیتهایی که خداوند به وی جهت پرواز و ورود به جاهایی که رفتنش به گونه انسانها، میسر نیست، توانسته بود به این معلومات دست بیابد و آن را به حضرت سلیمان نقل کند. بنابراین شکی نمی‌توان کرد، حضرت سلیمان علیه‌السلام، اطلاعی کلی و محدودی از پادشاهی ملکه سبأ داشت، اما جزئیات و اطلاعات دقیق‌تر را از گزارش هدهد فراهم دید. به سخن دیگر: هدهد با گزارش خود، اطلاعات جدید و مهمی را که برای حضرت سلیمان ناشناخته بود، به آن حضرت تقدیم داشت. این اطلاعات شامل جزئیات مرتبط با پادشاهی ملکه سبأ، اعتقادات مردم سبأ، و میزان عظمت عرش (تخت بزرگ) بلقیس بود.

درباره آگاهی حضرت سلیمان علیه‌السلام از پادشاهی بلقیس در قلمرو سبأ قبل از توضیح هدهد، تفاسیر و منابع اسلامی نکات متفاوتی ارائه داده اند. در داستان هدهد، هنگامی که او خبر پادشاهی بلقیس را به

حضرت سلیمان علیه السلام تقدیم داشت، می‌توان نکته دیگری را نیز به توضیحات فوق افزود و آن اینکه:

هدُهُد نقش مهمی در ارائه اطلاعات و ارتباطات به عهده داشت. با توجه به سرعت و هوشی که این پرنده از آن برخوردار بود،  توانست اطلاعات حیاتی و جدیدی را به حضرت سلیمان ارائه دهد که تا آن زمان برای او ناشناخته بود. در ضمن می‌توان گفت:

گزارش هدهد به تکمیل و تعمیق معلومات حضرت سلیمان درباره پادشاهی سبأ کمک کرد و او را از وضعیت دقیق آنجا مطلع ساخت. این نقش اطلاعاتی و ارتباطی هدهد یکی از جنبه‌های شگفت‌انگیز داستان شمرده می‌شود که نشان‌دهنده اهمیت اطلاع‌رسانی و گزارش‌دهی دقیق و سریع در مدیریت امور است.

چرا هدهد از سوی حضرت سلیمان علیه السلام

هدف تهدید قرار گرفت؟

در این بخش نوشته به ارائۀ پرسش یا اشکالی در داستان حضرت سلیمان علیه السلام مکث می‌کنیم که به گزارش هدهد مرتبط است. اشکالات موجود را در مقام یک پرسنده، به گونه آتی می‌توان مطرح ساخت:

1- چرا سلیمان علیه السلام هدهد را تهدید به مرگ کرد؟ 

2- چگونه پرنده می‌تواند دلیل قانع کننده ای به حضرت سلیمان علیه‌السلام بیاورد که قرآن کریم از آن به «بسلطان مبین» تعبیر کرده است؟ 

3- حد شعور حیوانات یا پرندگان تا به کجاست تا بتوانند رفتارهای ذهنی و اعتقادی دیگران را تشخیص دهند؟ 

در رابطه با این پرسش ها و اشکالات باید گفت:

در این شکی نیست که قصص قرآن کریم در مجموع، از جمله ماجرای سلیمان علیه السلام و بلقیس ملکۀ سبا،  بر پایۀ واقعیت استوار است. اما در مورد چگونگی و چون و چرای قصۀ اخیر الذکر آرای علماء و مفسرین متفاوت به نظر می‌آید. معهذا همه بر واقعی و حقیقی بودن واقعه اتفاق نظر دارند. نکتۀ دیگری که در این تذکر باید افزود این است که” اهمیت این بخش داستان به دلیل شگفتی های قصه و پیچیدگی های زبانی آن می‌باشد.”( استاد سید محمد علی ایازی…) اما در خصوص شیوۀ برخورد سلیمان علیه السلام می‌توان گفت که وی برای به سر رساندن کارهایش ترجیح می‌داده، گاهی با روش یا شیوه ای به نام “تهدید” توسل جوید، تا بدین وسیله بتواند از انسان و حیوان استفادۀ بهینه ای به عمل آرد و به عبارۀ دیگر موجودات یاد شده را متوجه مسئولیت های بیشتر و دقیق تر شان بسازد.

در رابطه با کاربرد تهدید و عدم تهدید به وسیلۀ سلیمان علیه السلام، زمانی می‌توان به یک نتیجه نایل آمد که واژه های قرآنی را در روند آیات مرتبط به داستان مورد بحث، تحت تامل قرار داد.

یکی از جملات وارده در بخش آیات «فمکث غیر بعید» است که اهل تحقیق خواسته اند بر ضمیر “مکث” تعمق کنند. معنای عبارت فوق چنین می‌شود:

«سلیمان پس از تهدید هدهد، اندکی مکث کرد» 

مَکْث (به فتح میم و سکون کاف) از واژگان قرآن کریم به معنای توقف کردن و اقامت کردن است و مُکْث (به ضم میم و سکون کاف) به معنای تدريج، انتظار و تأنّى است.

یک نکتۀ مهم در این جا وجود دارد که برخی از مفسرین ضمیر غیر ملفوظ ماقبل «فمکث» را به هدهد راجع ساخته اند، از جمله تفسیر کشاف تالیف علامه زمخشری و شماری دیگر، اما در تفسیر کبیر امام فخر رازی آمده است که ضمیر غیر ملفوظ به سلیمان علیه السلام راجع می‌شود، نه به هدهد و تفسیر طبری هم به گونۀ رأی تفسیر کبیر عمل کرده و گفته است:

ضمیر غیر ملفوظ قبل از عبارت “فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ” به حضرت سلیمان علیه‌السلام راجع می‌شود. به این معنا که حضرت سلیمان مدت زیادی منتظر نماند تا هدهد بازگردد. در حالی که در برخی تفاسیر دیگر، این ضمیر به هدهد راجع می‌شود، به این معنا که هدهد مدت زیادی درنگ نکرد و زود بازگشت.

بر گردیم به اصل موضوع: سلیمان علیه السلام بر عکس تصورِ« خشونت آمیز بودنِ» تذکر وی، نشان داد که حتی در برابر موجود یا پرندۀ ضعیفی تابع دلیل و منطق است و هرگز بر قدرت و توانائیش تکیه نمی‌کند. زیرا می‌گوید: اگر در جهت غیابتش حجت مقنعی ارائه ندهد، آنگاه جزائی برایش تعیین خواهد کرد. نفس جمله اخیر حضرت سلیمان دارای مراتبی می‌باشد: 

یک: در صورت مقصر بودن تعذیب خواهد شد،

دو: اگر گناه آن بیشتر بود، سرش از تنش جدا خواهد شد!

حضرت سلیمان علیه‌السلام در صورت عدم ارائه دلیل قانع‌کننده از سوی هدهد، او را به یکی از این شش عذاب تهدید کرده بود. این تهدیدات شامل کندن پرهای هدهد، قرار دادن او در آفتاب، بستن پای هدهد و قرار دادن او در آفتاب، آغشته کردن هدهد به قیر و قرار دادن او در آفتاب، قرار دادن هدهد در قفس، یا جدا کردن او از جفتش بود.

این تهدیدات برای نشان دادن جدیت حضرت سلیمان در مسئله غیبت هدهد و اهمیت ارائه دلیل قانع‌کننده برای غیبت او بوده است. هدهد باید دلیلی واضح و معتبر ارائه می‌داد تا از این عذاب‌ها در امان بماند، که همان اطلاعات مربوط به ملکه سبأ و قومش بود. (6)

در مورد شدت برخورد حضرت سلیمان علیه السلام در برابر هدهد به این اصل نیز می‌توان تکیه کرد که:

“تهدید حیوانات توسط سلیمان علیه السلام”کاملاً توجیه شده و حجت بر آنان تمام بود.” (7) زیرا خداوند آنها را در خدمت آن حضرت قرار داده بود، کاری که برای دیگران سابقه نداشته و ندارد. حیوانات و پرندگانی که بر علاوۀ قرار داشتن در خدمت، باید از اطاعت کامل وی نیز برخوردار می‌بودند. مزید به آن، حضرت سلیمان علیه السلام تنها پادشاهِ انسانها شمرده نمی‌شد، بلکه بر شعور و جهان حیوانات نیز سلطنت می‌کرد و شیوۀ سلطنت و پادشاهی همان گونه که مرسوم است، به‌نظم در آوردن رعایاست. لذا سلیمان علیه السلام به عنوان پیامبر و پادشاه آن روزگار، به نظم و دسپلین عساکر تحتِ امرش اعم از انسان و حیوان، اهمیت ویژه ای قایل بود. علاوه بر آن باید گفت: از جملۀ مکلفیت های عامه به خصوص عساکر، اطاعت به منظور حفظ نظم و  اجتناب از تمرد است، ورنه بدیهی است که به شیرازۀ حکومت آسیب جدی عاید می‌گردد.

معهذا، هدهد- طوری که قبلاً متذکر شدیم- برای سلیمان علیه السلام نقش قاصد و آگاهی دهی را ایفا می‌کرد. سلیمان علیه السلام زمانی حاضر بودن وی را مهم و حیاتی دانست که وی و لشکریانش در جهت یافتن آب یا منبع حیاتی که سخت بدان نیاز پیدا کرده بودند، غیابت قاصد را غیر قابل پذیرش و به دور از موازین و مقررات لشکری برشمرد که چرا بدون اجازه پادشاه سر به غیبت زده، و اهمال او نزدیک است زمینۀ هلاکت لشکر را از فرط تشنگی فراهم آرد! (8)

مسلماً هرگاه یکی از لشکریان از خط نظم و فرمانبرداری عدول کند و تهدیدی از سوی اولی الامر مشاهده ننماید، دیگران نیز جرأت تمرد را بر سر می‌پرورانند. (‌9)

 

نامۀ حضرت سلیمان علیه السلام

 به ملکه سبا

برای اینکه گزارش داده شده از سوی هدهد محقق شود، حضرت سلیمان علیه السلام خواست نامه‌ای توسط هدهد به ملکه بلقیس بفرستد. نامۀ مذکور کوتاه و در محور چهار نکتۀ اساسی می‌چرخید:

1- نامه از جانب سلیمان است،

2-  عنوان نامه با «بسم الله الرحمن الرحیم» مزین بود که اثبات کنندۀ وجود و وحدانیت و صفات او تعالی می‌باشد،

3- محتوای آن دال بر عدم سرکشی در برابر فرمان سلیمان علیه السلام بود،

4- در آن نامه دستور داده شده بود که به خداوند یکتا ایمان بیاورد و در برابر دستور حضرت سلیمان علیه السلام سر انقیاد و اطاعت فرود آرد.

نکتۀ مهمی که در رابطه با نامۀ حضرت سلیمان علیه السلام به بلقیس نهفته است، این می‌باشد که ملکه سبا نامه را دریافت می‌کند، با این که نمی‌داند چه کسی نامه را به او رسانده و چگونه آن را انداخته است؛ اما به نامه بی‌اعتنایی نمی کند و حالت اضطراری اعلام نمی‌دارد و نگهبانان و سربازان خود را سرزنش نمی کند و از رسیدن این پیام عجیب و قوی وحشت به دل راه نمی‌دهد، بلکه با آرامی با مشاوران خود موضوع را مطرح و آن‌ها را از محتوای نامه مطلع می‌سازد؛ و حتی نامه را محترم شمرد. گفت: “ای بزرگان، نامه‌ای محترم به من انداخته شده است.” (آیه 29 سورۀ نمل).

 

 

مشورۀ ملکه سبا

با ارکان دولت در مورد نامۀ سلیمان علیه السلام

هدهد، حسب دستور حضرت سلیمان علیه السلام، نامه در منقار کرد و رهسپار سرزمین سبا واقع در خطۀ مأربِ یمن شد و با وصول در دارالسلطنه، آن را در پیش پای بلقیس افگند و خود در گوشه ای ناظر اوضاع شد.

زمانی که ملکه نامه را از زمین برداشت، بزرگان و اشراف مملکتش را در کاخ فرا خواند و خطاب به آنان گفت: ” امروز نامه مهمی از سوی یک شخصیت بزرگ به دست آورده ام، خواستم رأی و نظر شما را در مورد آن جویا شوم. “

پس از آنکه ملکه محتوای نامه را به حضار ابلاغ کرد، و گفت: “من به هیچ کار مهمی مبادرت نکرده ام، مگر اینکه از مشورۀ سازندۀ شما سود برده ام. فلهذا می‌خواهم فتوا دهید که چه باید کرد؟ 

آیۀ مبارکه ای که در سورۀ نمل آمده اینگونه تصریح می‌فرماید:

{قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّىٰ تَشْهَدُونِ} ( آیۀ 32/ نمل)

یعنی: «آنگاه گفت: ای رجال کشور، شما به کار من رأی دهید که من تاکنون بی‌حضور شما به هیچ کار تصمیم نگرفته‌ام.»

 با شنیدن محتوای نامه، اکثریت حاضرین (رجال ملک) ضمن اشاره به داشتن نیروی بزرگ و کثرت افراد رزمی شجاع و غیور، تمایل خود را به نبرد با لشکر سلیمان [علیه السلام] نشان دادند. طوری که قرآن در آیۀ (33) سورۀ نمل می‌فرماید:

(ترجمه) “رجال ملک به او اظهار داشتند که ما دارای نیروی کامل و مردان جنگجوی مقتدری هستیم، لیکن اختیار با شماست تا به فکر روشن چه دستور فرمایی.” 

 اما ملکه با داشتن وسعت نظر و تدبیر ژرف و آینده نگری، پیامد جنگ را تباهی و ویرانی وانمود کرد، متعاقباً، طوری که قرآن کریم اشاره فرموده:

” [ترجمۀ آیۀ 34و  35النمل] “بلقیس گفت: پادشاهان چون به دیاری حمله آرند آن کشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص مملکت را ذلیل‏ترین افراد گیرند و رسم و سیاستشان بر این کار خواهد بود.”

“و (صلاح این است که) حال من هدیه ‏ای بر آنان بفرستم تا ببینم فرستادگانم از جانب سلیمان پاسخ چگونه باز می‌‏آرند؟”

به گفتۀ مفسرین قرآن، فرستادن هدیه به حضرت سلیمان (علیه السلام) یکی از شیوه های معقولی برای هموار ساختن راه صلح تلقی می‌‌شد که ملکه خواست به آن جامۀ عمل بپوشاند. و نیز در این ضمن اضافه شده:

اگر او پیغمبر باشد، از پذیرفتن هدیه امتناع می‌ورزد، در مقابل، قانون دینی خود را بر ما مورد تطبیق قرار می‌دهد و اگر پادشاه باشد، این هدیه را می‌پذیرد و با ما روابط دوستی استوار می‌سازد. زیرا خاصیت هدیه این است که کینه و کدورت را از دلها می‌زداید. (10)

 

 ترفند ناموفق بلقیس برای تلطیف فضا

به اساس دستور ملکۀ سبا هدایای بزرگی مشتمل بر جواهرات نفیس و ارزشمند آماده ساخته شد و تنی چند از بزرگان ماموریت یافتند برای انتقال آن به سرزمین مقیم سلیمان علیه السلام نقش ایفا نمایند.

اما هدهد قبل از مواصلت کردن هیات اعزامی بلقیس، موضوع آمدن آنها و هدایا را به حضرت سلیمان علیه السلام منتقل ساخت و برای پذیرایی آنها آمادگی گرفته شد. حضرت سلیمان به جن ها دستور داد بنایی شگفت و کاخی استوار آماده سازند تا چشم ها از نظارۀ آن خیره شوند و دلها از نگاه آن مات و مبهوت بمانند. 

محققین به این نظر هستند، از این بخش داستان می‌توان نتیجه گرفت که هدیه ملکه سه هدف داشت:

  1.     تأیید صحت خبری که هدهد درباره ملکه سبا داده بود.
  2.     واکنش عملی به نامه سلیمان و میزان پاسخ‌دهی ملکه و قومش به دعوت او.
  3.     آزمایش ملکه برای تشخیص اینکه سلیمان پادشاه است یا پیامبر.

یک نکته ای که نباید آن را ناگفته بگذاریم عبارت می‌باشد از تعداد اعضای وفد یا فرستادگان ملکه سبا به نزد حضرت سلیمان علیه السلام! در این مورد باید گفت: در داستان ملکه سبأ (بلقیس) که در قرآن کریم آمده است، به صراحت تعداد فرستادگان ذکر نشده است. اما براساس تفاسیر و روایات، بیشتر مفسران بر این باورند که فرستادگان ملکه سبا، که احتمالاً شامل مقامات برجسته و افراد با نفوذ در دربار وی بوده‌اند، به منظور تحکیم روابط و آزمودن هدف و نیت حضرت سلیمان، با هدایایی به دربار او رفتند. هدف ملکه از ارسال این هدایا در آن نهفته بود تا بررسی شود آیا حضرت سلیمان با این تحایف راضی می‌شود و یا اهداف بزرگ‌تری دارد.

حضرت سلیمان با نپذیرفتن هدایا و بازگشت دادن قاصدان با پیامی قوی، نشان داد که هدفی بزرگ‌تر از ثروت و دارایی‌های دنیا را خواستار است و آن عبارت بود از ایمان آوردن سبائیان و هدایت آنها به سوی خداوند متعال، با این تفصیل:

 

رد هدیۀ بلقیس از جانب سلیمان علیه السلام

هیأت اعزامی ملکه بلقیس وارد کاخ سلیمان علیه السلام شده، از مشاهدۀ آن بنای اعجاب انگیز، به شگفتی فرو رفتند. حضرت سلیمان علیه السلام با خوشرویی از ایشان استقبال فرمود. قرستادگان به گمان اینکه سلیمان علیه السلام از مشاهدۀ هدایا خوشنود می‌شود، بلامعطلی خواستند هدایا را تقدیم آن حضرت کنند، اما ایشان پرسید: “اینها چه هستند؟” هیأت گفتند: “هدایای گرانبهایی است که ملکه بلقیس به شما فرستاده است!”

بار دیگر به آیۀ مبارکه ای که دال بر همین موضوع است، تمسک می‌جوییم:

{فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ} (آیۀ 36/ نمل)

ترجمه: «چون فرستاده بلقیس حضور سلیمان رسید (به هدیه او اعتنایی نکرد) گفت: شما خواهید که مرا به مال دنیا مدد کنید؟ آنچه خدا به من (از ملک و مال بی‌شمار) عطا فرموده بسیار بهتر از این مختصر هدیه شماست که به شما داده، بلکه شما مردم دنیا خود بدین هدایا شاد می‌شوید.» 

آری، حضرت سلیمان علیه السلام از پذیرفتن هدایا سر باز زد و خطاب به آنان گفت: “نیازی به هیچ گونه هدایای مادی نیست، چون پروردگار متعال روزیِ فراوان و نعمت‌های گسترده ای به من ارزانی فرموده است و بزرگترین هدیۀ الهی همانا فراهم بودن اسباب عظیم الشان پیامبری است که اکنون مفتخر به داشتن آن هستم. هدیه ای که به هیچ بندۀ دیگری داده نشده است.

حضرت سلیمان علیه السلام به آنان حالی ساخت: از شان پیامبران دور است که به متاع و اموال دنیا چشم بدوزند و به آن ها بها قایل گردند. به خصوص هدیه ای که از آن بوی رشوه به مشام می‌آید. زر و زیورات دنیا کسانی را می‌فریبد و آنها را وادار به طمع می‌سازد که به چیز دیگری جز دنیا و زرق و برق دنیایی نمی‌اندیشند. لذا لطفاً هدایای ارسالی ملکه سبا را به خودش برگردانید. 

  •  

اشکال دیگر و پاسخ به آن

در این بخش نوشته رد هدیۀ ارسالی ملکۀ سبا از سوی حضرت سلیمان علیه السلام را مورد ارزیابی قرار می‌دهیم:

ملکۀ سبا با دریافت نامۀ حضرت سلیمان علیه السلام آن را “نامۀ کریم” توصیف کرد: (قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ) «النمل/ 29»

 ترجمه:{(بلقیس رو به رجال دربارش کرد و) گفت: ای رجال کشور! نامه بزرگی به من رسیده است.}

إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ﴿النمل/30﴾

(یقیناً این نامه از سوی سلیمان بوده و سرآغازش به نام خدای رحمان و رحیم است)

ملکه با گرفتن نامه‌ای که به پیشش افکنده شده بود، اشراف قوم را نزد خود فرا خواند و گفت: نامه کریمی از سوی سلیمان بر من رسیده است. بلقیس علت کرامت نامه را در آن دانست که با “بسم الله الرحمن الرحیم” مزین شده بود. وی از جلال و جبروت حضرت سلیمان آگاهی داشت، با وجود اینکه ملکه را پندار بر آن بود گویا حضرت سلیمان علیه السلام در کثرت مال و منال جهان رغبت دارد! همان گونه که سلاطین دیگر بدان راغب هستند! به همین منظور هدایای بزرگ و هنگفتی فراهم دید و ذریعۀ فرستادگان خود به سوی سلیمان علیه السلام فرستاد. اما رسالت آن حضرت اقتضا می‌کرد، در رد هدایا به گونه ای توسل جوید تا فرستادگان بدانند، تمام زرق و برق و اموال دنیا، هیچ گونه ارزش و بهایی ندارد، بل بر عکس او می‌خواهد هدیه ای به مراتب ارزشمند تر و بزرگتر از آنچه ملکه در خزانۀ خود داشت، به وسیلۀ قاصدان بفرستد و آن عبارت بود از هدیۀ ایمان به خداوند سبحان که سعادت واقعی در گرو آن است.

 

تهدید حضرت سلیمان علیه السلام، به فرستادۀ بلقیس

به گونه ای که مفسرین نگاشته اند: حضرت سلیمان بر آن شد تا قاطعیت خود را در مسئلۀ مرتبط به حق و باطل نشان دهد. لذا با لحنی تهدید آمیز به قاصد ملکه چنین ابراز نمود:

{ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ}

یعنی: « به سوى آنان بازگرد كه قطعاً سپاهيانى بر [سر] ايشان مى‌آوريم كه در برابر آنها تاب ايستادگى نداشته باشند و از آن [ديار] به خوارى و زبونى بيرونشان مى‌كنيم.» (11)

فرستاده یا فرستادگان بازگشتند، و آنچه را که دیده و شنیده بودند، به آگاهی بلقیس رساندند. ملکه با شنیدن گزارش آنها متیقن شد كه حضرت سليمان يك پادشاه نيست؛ لذا تصميم گرفت شخصاً به فلسطین سفر کند تا اوضاع را از نزديك مشاهده و بررسی نماید.

حضرت سليمان از حركت بلقيس به سوی فلسطین آگاهی حاصل کرد و خود را براى قدرت نمايى آماده نمود.

اشکال دیگر و پاسخ به آن

در اینجا نیز لازم است مکثی داشته باشیم تا بدانیم دلیل تهدید شدن فرستادگان ملکۀ سبا توسط حضرت سلیمان علیه السلام، چه بود؟ 

مفسرین برای این موضوع به آوردن دلایلی مبادرت کرده اند که اینک به آنها پرداخته می‌شود:

بلقیس ملکۀ سبا دارای قدرت و سلطنت عظیم و سطوت و شوکت چشمگیر و ارتش نیرومند و خزانۀ سرشاری بود که ذکر جملۀ “کل شیء” در قرآن عظیم الشان نشاندهندۀ گستردگی اقتدار وی در آن زمان شمرده می‌شد. معهذالک مشکلی که ملکۀ سبا و حکومت وی بدان مواجه بود، عبارت از متاثر بودن آنها از اغوای شیطان بود که آن ملعون، زرق و برق و شان و شکوهی را که ملکه از آن بهره داشت، آنها را به نظر بلقیس و اطرافیان وی زیبا و فریبنده نشان می‌داد و طوری تلقین می‌کرد که داشتن چنین قدرت و شوکت عظیم، از یمن و عطایای پدیده ای به نام «خورشید» است! پدیده ای که ملکه و مردم آن سرزمین در برابر آن سر به سجده می‌نهادند و به آن تقرب می‌جستند. قرآن کریم در رابطه با گزارش هدهد به سلیمان علیه السلام چنین بیان می‌کند:  

ترجمه: «آن زن را با تمام رعیتش یافتم که به جای خدا خورشید را می‌پرستیدند و شیطان اعمال زشت آنان را در نظرشان زیبا جلوه داده و آنها را به کلی از راه خدا باز داشته و آنها هم به حق راه یافته نیستند.» (النمل: 24)

اما حضرت سلیمان علیه السلام رسالت خود می‌دانست تا به ملکه و حواریون وی بفهماند، قدرتی که وی بدان تکیه دارد، از بذل و عنایت خورشید نیست، بلکه قدرت حقیقی در حیطۀ توانایی ذات اقدسی قرار دارد که همۀ مخلوقات، از جمله آفتاب، آفریدگان وی اند.

 

حضرت سلیمان پرسید:

چه کسی تخت ملکه را انتقال می‌دهد؟

حضرت سلیمان علیه السلام با کسب اطلاع از قصد سفر ملکه به سوی فلسطین، بر آن شد که تخت بزرگ وی را قبل از ورود به آنجا، انتقال دهند. در این بخش داستان نیز موضوعات جالبی وجود دارد که اینک به آنها پرداخته می‌شود:

قبل از آنکه ملکه بلقیس وارد سرزمین حضرت سلیمان شود، جن ها را که تحت فرمان ایشان قرار داشته، جزء لشکریان ایشان شمرده می‌شدند، فراخواند، قرآن کریم این قسمت داستان را چنین بیان می‌فرماید:

(ترجمه آیۀ 38 سورۀ نمل): « آن گاه سلیمان گفت: ای بزرگان دربار، کدام یک از شما تخت بلقیس را پیش از آنکه تسلیم امر من شوند خواهد آورد؟ (تا چون اعجاز مرا مشاهده کند از روی ایمان تسلیم شود).» 

ترجمه آیۀ 39/ نمل: { (از آن میان) عفریتی از جن گفت: من پیش از آنکه تو از جایگاه (قضاوت) خود برخیزی آن را به حضورت آرم و من بر آوردن تخت او قادر و امینم.}

اما حضرت سلیمان علیه السلام به سخن جن قناعت نکرد، بلکه خواست تخت بلقیس عاجل تر از آن نزد وی آورده شود تا عظمت پادشاهی و سلطنتی را که الله سبحانه تعالی به وی اعطا کرده بود، به دیگران بر ملا سازد. در این هنگام کسی که نزد سلیمان علیه السلام قرار داشت، عهده دار شد، تخت ملکه سبا را به یک چشم برهم زدن حاضر دارد. چنان که قرآن کریم در آیۀ 40 سورۀ نمل می‌فرماید: 

(ترجمه) { آن کس که به علمی از کتاب الهی دانا بود (یعنی آصف بن برخیا یا خضر که دارای اسم اعظم و علم غیب بود) گفت که من پیش از آنکه چشم بر هم زنی تخت را بدین جا آرم (و همان دم حاضر نمود)، چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت: این توانایی از فضل خدای من است تا مرا بیازماید که (نعمتش را) شکر می‌گویم یا کفران می‌کنم، و هر که شکر کند شکر به نفع خویش کرده و هر که کفران کند همانا خدا (از شکر خلق) بی‌نیاز و (بر کافر هم به لطف عمیم) کریم است.}

موضوعی که در این بخش داستان قابل توضیح دیده می‌شود این است که: مقصود از « الذی عنده علم من الکتاب»یعنی: {آن کس که از علم کتاب بهره ای داشت}، چه کسی بوده؟

مفسرین را در این خصوص آرایی است بدین نهج:

آن شخص آصف بن برخیا بود که طبق روایت های ربیان رئیس الرجال ( Prince of Men  ) و به حیث وزیر دربار حضرت سلیمان علیه السلام ایفای وظیفه می‌کرد و به قولی وی برادر زاده یا خواهر زادۀ سلیمان علیه السلام شمرده می‌شد.

امام زمخشری رح در تفسیر خود (الکشاف) راجع به موضوع فوق الذکر چنین می‌نگارد: 

« روایت کرده اند که آصف به سلیمان علیه السلام گفت: ” چشمانت را به آن سوی تا آنجا که می‌بینی، برگردان و او نیر برگرداند و به سوی یمن نگریست و از آصف خواست که این کار را انجام دهد و او تخت را از جایگاه آن در مأرب برداشت و به عنایت الهی، پیش از آنکه سلیمان علیه السلام پلک بجنباند، در مجلس او در شام حاضر کرد.» (12) 

برخی گفته اند او حضرت خضر علیه السلام بود. از ابن لهیعه روایت کرده اند که گفته است: طبق اخباری که به من رسیده، او حضرت خضر علیه السلام بوده است. (13)

برخی گفته اند: او حضرت جبریل علیه السلام بود. 

«علم من الکتاب» یعنی: از کتاب نازل شده که مراد از آن وحی و شرایع آسمانی و به گفته ای “لوح محفوظ” است و کسی هم که از آن آگاه بود، حضرت جبرییل (علیه السلام) بود. (14)

گروهی از مفسرین از جمله امام فخر رازی رح گفته است: “وی خود حضرت سلیمان علیه السلام بود.”

امام ابوالاعلاء مودودی رح در تفسیر تفهیم القرآن گفته است: “هیچ یکی از این گفته‌ها منبع قابل اعتمادی نیست و  گفتۀ امام رازی که با سیاق و سباق قرآن هم مطابقت ندارد.”

در تفسیر یاد شده علاوه گردیده که: … آن شخص در هر حال از نوع جن نبود، ممکن است که یک انسان بوده باشد، نزد او یک علم غیر عادی ای وجود داشت که از یک کتاب الهی (الکتاب) برگرفته شده بود.

[ در مورد اینکه آورندۀ تخت جن نبود، باید افزود:] جن ادعا داشت که بر پایۀ توان جسمی خود آن را در چند ساعت خواهد آورد. اما آن شخص [کسی که تخت را به یک چشم برهم زدن نزد حضرت سلیمان علیه السلام انتقال داد] با تکیه بر توان علمی خود، آن را در چند لحظه حاضر کرد. (15)

مشارالیه، در تفسیر خود ضمن اینکه از غیر عادی نبودن انتقال تخت به گونه ای که اشاره کرده، چنین نگاشته است: ” هر کسی که تصور شگفت انگیز بودن این واقعه را از ذهن خود دور کند و این فراز را بخواند، از آن همین مفهوم را برداشت خواهد کرد که به محض به پایان رسیدن سخن آن شخص کاری که مدعی انجام دادن آن بود، در یک لحظۀ دیگر انجام داد. آخر چه نیازی دارد که این مطلب روشن را هدف انواع تاویل ها قرار دهید؟” (16)

امام، در رابطه با این جملۀ قرآنی (هذا من فضل ربی) می‌افزاید:«… آخر از یک چنین واقعۀ عادی ای چرا بایستی یک فرمانروای مومن از اینکه دچار غرور نفس شود، بترسد، به ویژه آنکه او یک مومن عادی نباشد، بلکه پیامبر خدا باشد.” (17)

 

چگونه یک تخت از فاصلۀ 1500 مایلی، به یک چشم برهم زدن انتقال داده شد؟

  در مورد این که چگونه یک تخت بزرگ شاهی عظیم الشان در یک چشم به هم زدن از فاصلۀ (1500) مایلی آورده شد؟ از جملۀ پرسش هایی است که باید بدان پاسخ ارائه داد:

یکی از بهترین دلایل برای انتقال تخت ملکه سبأ (بلقیس) از فاصله 1500 مایلی به یک چشم برهم زدن، نشان دادن عظمت و قدرت الهی است. این امر نشان‌دهنده توانمندی‌های فرا طبیعی و معجزات الهی است که خداوند به پیامبران و اولیای خود ارزانی می فرماید تا آنها را در مقابل مردم به نشانه‌های الهی و تقویت ایمان نشان دهد.

بهتر خواهد بود این موضوع را طی چند نکته آتی توضیح بداریم:

  1.     قدرت الهی و معجزات:

انتقال تخت ملکه سبأ به سرعت نشان‌دهنده قدرت مطلق خداوند است که می‌تواند هر امری را در یک لحظه انجام دهد. این امر به عنوان یک معجزه بزرگ به نمایش گذاشته شد تا عظمت و قدرت خداوند را به مردم نشان دهد.

  1.     تقویت ایمان و اطاعت:

چنین معجزه‌ای باعث تقویت ایمان مردم به پیامبرشان و نشانه‌های الهی می‌شود. این امر باعث می‌شود مردم بیشتر به پیامبر و دستورات الهی اعتماد کنند و از او اطاعت کنند.

  1.     نشانه‌ای برای هدایت:

انتقال تخت به این شکل می‌تواند به عنوان یک نشانه برای ملکه سبأ و قومش عمل کند تا آنها به حقیقت ایمان بیاورند و خداوند واحد را بشناسند و عبادت کنند.

  1.     توانمندی‌های ویژه سلیمان علیه‌السلام:

این حادثه نیز نشان‌دهنده توانمندی‌های ویژه حضرت سلیمان علیه‌السلام است که خداوند به او داده بود، از جمله علم و قدرت فرا طبیعی به آن حضرت.

در کل، چنین معجزاتی در دین اسلام به عنوان نشان‌دهنده قدرت الهی و تقویت ایمان و هدایت مردم به سوی خداوند واحد عمل می‌کند.

قابل یاد آوری است:در رابطه با موضوع یاد شده می‌توان از توضیح امام مودودی رح نیز بهره برد. ایشان در تفسیر خود می‌گوید: “تصوراتی که ما در بارۀ زمان و مکان، ماده و حرکت بر اساس مشاهدات و تجربیات خود پیدا کرده ایم، تمام حدود و قیود آن تنها بر ما منطبق می‌شوند. این تصورات در حق خدا، نه درست اند و نه خدا محدود به این حدود است. به قدرت او، یک تخت معمولی که به جای خود، خورشید و سیاره ها و ستاره های بزرگتر از آن هم در یک لحظه می‌توانند فاصلۀ صدها هزار کیلومتر را بپیمایند. خدایی که با این اشاره او تمام هستی به وجود آمده است، یک اشاره او برای به حرکت در آوردن تخت ملکه سبا کافی بود. در حالی که در همین قرآن این مطلب هم آمده است که خدای بلند مرتبه، بندۀ خود حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم) را در پاره ای از شب از مکه به بیت المقدس، هم برد و هم آورد.” (18)

 

چرا حضرت سلیمان علیه السلام

به احضار تخت بلقیس عجله داشت؟‌

محققین و اهل تفسیر برآنند: یکی از حکمت‌های عجله حضرت سلیمان علیه‌السلام در احضار “عرش ملکۀ سبا” به این سرعت، نشان دادن عظمت خداوند متعال و قدرت او بود. همچنین، این امر نشان‌دهنده پادشاهی و نبوتی شمرده می‌شد که خدا به او بخشیده بود و امکاناتی که خداوند به او داده بود. هدف از این اقدام، داشتن حجتی بر منکران گفته شده است. زیرا هرگاه این کار هرچه سریع‌تر انجام می‌شد، برای نفوس شگفت‌انگیزتر و برای عقول منکران قوی‌تر تمام می گردید.

برخی از مفسران گفته‌اند: درخواست حضرت سلیمان برای احضار عرش زمانی بود که بلقیس در فاصله یک فرسخ از او قرار داشت. بنابراین، حکمت درخواست سرعت واضح است. صاحب “زاد المسیر” و “روح المعانی” از ابن عباس رضی‌الله‌عنهما نقل کرده‌اند که حضرت سلیمان با عظمت و هیبتی که داشت، هیچ کاری را بدون سوال انجام نمی‌داد. یک روز بر تخت پادشاهی خود نشسته بود و روشنایی نزدیکی را دید و پرسید: این چیست؟ گفتند: بلقیس در این مکان فرود آمده است، که در فاصله یک فرسخی بود. به او خبر رسیده بود که بلقیس بر تخت خود کنترل کامل داشت. پس گفت: کدام یک از شما تخت او را برایم زود تر انتقال می‌دهد؟ (19)  پاسخ آن را قبلاً ارائه داشتیم.

 

چرا خداوند میان موضوعات مختلف، مسئلۀ

 تخت ملکه را برجسته فرموده؟

منبعی موسوم به “پژوهشهای قرآنی” پرسشی را مطرح ساخته و به پاسخ آن همت گمارده که احتمالاً در ذهن بسا از مردم دیگر چنین پرسش خلق خواهد شد و آن اینکه چرا حضرت خداوند متعال از  میان موضوعات و مسایل مختلف، بحث تحت بزرگ بلقیس (ملکه سبا) را برجسته ساخته است؟

پاسخ روشن را در آن باید جست که: تخت مظهر شان و شوکت و غرور ملکه شمرده می‌شد. ارادۀ خداوند بدان تعلق گرفت که با انتقال آن از مأرب به فلسطین، غرور ملکه را در هم بشکند و برآیند آن همانا روی آوردن آن به سوی منبع قدرت است، یعنی پروردگار یکتا و توانا! (20)

 

«عرش عظیم» چگونه یک تختی بود؟

در قرآن کریم، ابعاد دقیق تخت بلقیس ذکر نشده است. اما از توصیفات و تفاسیر مختلف، این‌گونه برداشت می‌شود که تخت متذکره بسیار بزرگ و عظیم بوده است. برخی مفسران با توجه به شواهد و توصیفات متنی، بیان کرده‌اند که این تخت به اندازه‌ای بوده که عظمت و شکوه آن به وضوح مشهود بوده است.

در کتب تاریخی و تفسیرها، اغلب به زیبایی و شکوه تخت بلقیس بیشتر پرداخته شده است تا ابعاد دقیق آن. به عنوان مثال، برخی منابع اشاره کرده‌اند که این تخت با جواهرات و سنگ‌های قیمتی تزیین شده بود و دارای ساختاری بزرگ و مجلل بود که بیانگر ثروت و قدرت ملکه سبأ تلقی می‌گردید.

و نیز باید به این نکته توجه داشت که ابعاد دقیق تخت بلقیس بیشتر به عنوان نمادی از عظمت و قدرت ملکه سبأ در داستان‌ها و روایت‌ها آمده است و تمرکز بیشتری بر روی مفهوم و اهمیت آن در داستان‌ها دارد تا اندازۀ دقیق فیزیکی آن. معهذا در ذیل به نقل از فرهنگ دهخدا به برخی از ویژگی های تخت پرداخته می‌شود:

«عرش بلقیس جایگاهی است یک روزه راه از ذمار. (شهری است واقع در فاصلهٔ 100 کیلومتری جنوب شهر صنعا پایتخت یمن) از آثارش فقط شش ستون رخام باقی‌مانده و کنار آن آب‌های جاری بسیاری یافت می‌شود، و آبگیرهایی دارد که هرکس وارد آن‌ها شود، به قول اهالی آنجا غرق می‌شود، و کسی را یارای آن نیست که به آن ستون‌ها برسد. اهالی آن سرزمین معتقدند آن بنای نیمه مخروبه عرش و تخت بلقیس بوده‌است.» (لغت‌نامه دهخدا به نقل از الاعلام زرکلی و قراّن مجید)

این هم مطلبی از ویکی پدیا به نقل از قول د: یحیی شامی و الصنعانی:

«در نزدیکی خرابه‌های عرش بلقیس آثار و ویرانه‌های یک پرستشگاه بزرگ به چشم می‌خورد، این معبد در یک کیلومتری شمال کاخ بلقیس قرار داشته بود. برخی از ملل باستانی به خدایان و الهگان اعتقاد داشتند و به اعتقاد خویش برای جلب رضای آنان، مجسمه‌ها و بناهای یادبودی برمی‌افراشتند. یکی از این الهگان الهه آفتاب بود که قوم بلقیس (مردم سبا) آن را الهه (شمس) می‌گفتند. مردم مملکت سبا معبدی برای الهه خورشید ساختند و مجسمه آن را که یک قرص کامل آفتاب بود در درون این معبد گذاشتند و آن را ستایش می‌نمودند. چونکه ملت سبا آفتاب‌پرست بودند و در هنگام طلوع و غروب آن را می‌پرستیدند. این معبد از سنگ مرمر سفید و طلا ساخته بودند. آورده‌اند که این معبد برق می‌زد و بزرگ و بلند و باشکوه بود. معبد الهه شمس یکی از بزرگ‌ترین و کاملترین معبدهایی بود که در عهد ملکه بلقیس «ملکه مملکت سبا» ساخته شده بود. ویرانه‌های این معبد و مجسمه «قرص شمس» (آفتاب) که تکه‌تکه و خرابه‌های ستون‌های دیوار معبد که به جا مانده‌است نشان می‌دهد که معبدی بسیار باشکوه بوده‌است. این آثار برجستهٔ باستانی در کشور یمن و در ۹ کیلومتری شمال شهر مأرب کنونی واقع می‌باشد.» (21)

 

چرا «عفریت» نتوانست حسبِ خواست حضرت سلیمان تخت را زود تر انتقال دهد؟

یکی از پرسش هایی که در ذهن خواننده متبادر می‌شود این است که چرا جن (عفریت)  نتوانست به گونۀ کسی که قرآن مجید از آن با عبارت ” عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَاب ” توصیف کرده ، پیشتر از آنچه حضرت سلیمان علیه السلام انتظار داشت، از مأرب به فلسطین منتقل بسازد؟

علماء معتقد اند: این درست است که جن ها دارای نیروی شگفت انگیزی می‌باشند، اما ارادۀ خداوند به آن تعلق گرفت تا به آنها فهمانده شود: قدرت انسان الهی ( اگر تخت را واصف بن برخیا انتقال داده باشد) بالا از آن ها است، لذا جن یا عفریت نباید فریفتۀ توانایی خود باشد!

 

وارد شدن ملکه سبا به فلسطین و تعجب وی از مشاهدۀ تخت

طوری که مفسرین اشاره کرده اند: ” موضوع این که ملکه چگونه به بیت المقدس رسید، و چگونه از او استقبال به عمل آمد، به تفصیل پرداخته نشده و به عبارۀ دیگر این موضوعات رها شده . اما اینک داستان از آنجا پی گرفته می‌شود که ملکه برای ملاقات با حضرت سلیمان علیه السلام وارد کاخ می‌گردد.

پس از آنکه تخت ملکه سبا از مأرب انتقال یافت، به دستور سلیمان علیه السلام، تغییراتی به آن آورده شد. هنگام مشاهده تخت به وسیلۀ ملکه، از وی پرسیده شد:

«آیا تخت تو همین گونه است؟» گفت: «گویا خود اوست». یعنی وی نگفت: ” بلی این همان تخت من است!” و نه هم از بودن تختش افادۀ انکار داد و این به قول مفسرین کمال زیرکی بلقیس را می‌رساند.

در این هنگام حضرت سلیمان علیه السلام به سوی علم و دانش فراوانی که در امور دولتداری و صنعت داده شده بود، اشاره نموده گفت: 

(ترجمه) «و ما از این پیش بدین امور دانا و تسلیم (امر خدا) بودیم.» (النمل/42)

یعنی ما در داشتن تمدن و دانش و علم از مردم سبا سبقت داریم. و یا مقصود حضرت سلیمان بیان وسعت و فراخی و قوت دانشی است که به ایشان داده شده بود. در این صورت – طوری که استاد مولوی اکرم الدین رح اشاره کرده، مطلب آیه چنین می شود که ما در علم و دانش بر ملکه سبا فوقیت داشته و به مرتبه ای رسیده ایم که او نرسیده است. (22)

سپس سلیمان علیه السلام آنچه را که مانع اسلام ملکه شده بود، بیان فرمود. طوری که آیۀ 43 سورۀ نمل می‌فرماید: 

(ترجمه)”و [در حقيقت قبلاً] آنچه غير از خدا مى‌پرستيد مانع [ايمان‌] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود.” (ترجمۀ فولادوند)

یعنی شرک و عبادت خورشید بصیرت قلب او را مختل ساخته بود. از این جهت توحید را گذاشته به عبادت آفتاب روی آوردند.

 

عبور بلقیس (ملکه سبا)

از آبگینۀ تعبیه شده در قصر سلیمان علیه السلام

طوری که مفسرین ذکر کرده اند: سلیمان علیه السلام به جن ها دستور داده بود، قصری آماده سازند که صحن آن با شیشۀ سفید فرش و از زیر آن آب جاری باشد. حینی که ملکه سبا آمد، به قصر رهنمایی شد. ترجمۀ آیۀ 44 نمل چنین است:

( آن‌گاه او را گفتند که در ساحت این قصر داخل شو، وی چون کوشک را مشاهده کرد (از فرط صفا و تلألؤ) پنداشت که لجّه آبی است و جامه از ساقهای پا برگرفت، سلیمان گفت: این قصری است از آبگینه صاف، بلقیس گفت: بار الها، من سخت بر نفس خویش ستم کردم و اینک با (رسول تو) سلیمان تسلیم فرمان یکتا پروردگار عالمیان گردیدم.) (23)

هدف سلیمان علیه السلام از دعوت ملکه سبا در داخل قصر این بود که تا ملک و سلطنت عظیمی را که الله سبحانه تعالی به وی عطا نموده بود، برای ملکه سبا نشان دهد، ملک و سلطنتی که نسبت به پادشاهی ملکه سبا بسی عظیم تر و با شکوه تر بود. پس ملکه هنگامی که به آن قصر وارد شد، سلیمان علیه السلام او را در برابر شرک و عبادت غیر الله سرزنش و ملامت کرد، آنگاه ملکه به جرم خویش اقرار و به حقانیت اسلام اعتراف نمود.(24)

مشابه به آنچه گفته شد، محققین اسلام نگاشته اند: ملکه سبا با مشاهده وسعت قدرت و شان و شوکت وی تحت تاثیر معنویتی قرار گرفت که شمیم پیام آن تازه به مشامش می‌رسید، معنویتی که جاذبه ای شد در جهت کشاندن بلقیس به بارگاه حضرت سلیمان علیه السلام. متاکد باید شد که این کار ملکه تصمیم شخصی وی نه، بلکه بالاثر موافقت کسانی صورت گرفت که بلقیس امور سلطنت و مملکتش را با رأی و مشورۀ آنها و به عبارۀ دیگر به عقل جمعی آنان به پیش می‌برد. کسب مشوره از اشراف و وزرایی که بر رأی خام اکثریت نه، بلکه بر رأی صائب یک فرد صحه می‌گذارند و او کسی است که می‌گوید نتیجۀ جنگ، ویرانی و تباهی و فساد است و ذلیل شدن مردمی که در سریر عزت تکیه زده اند. آری، ملکۀ دوراندیش و متکی به عقل و حزم و تدبیر، نه تنها مانع اتخاذ تصمیم پرشتاب شد، بلکه تحقیق بیشتر در زمینه را به مصلحت کشور و مردم خود دید. چنان که قرآن کریم در این مورد می‌فرماید: «قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ۖ وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ» (النمل/ 34)

یعنی: (بلقیس گفت: پادشاهان چون به دیاری حمله آرند آن کشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص مملکت را ذلیل‌ترین افراد گیرند و رسم و سیاستشان بر این کار خواهد بود.)

 در تفسیر آیۀ مبارکه فوق چنین نگاشته اند:

” داستانهایی که در باره هدف ساختن قصر شیشه ای سلیمان علیه السلام بیان شده است که گویا سلیمان علیه السلام دیدن ساق ملکه بود تا بداند که آیا موی دارد یا نه؟ تا با وی ازدواج کند! این سخنانی است که هیچ اصل و اساسی ندارد، بلکه صورت اغلب بر گرفته از سخنان اهل کتاب است و پیغمبران از تنیدن چنین حیله ها پاک و مبرا هستند و همچنان ازدواج سلیمان علیه السلام با ملکه سبا ثابت نیست. (، ص 372) (25)

مفسرین در مورد عبور ملکه سبا از آبگینه نظریاتی ارائه داشته اند،از آن جمله طوری که در زادالمسیر آورده شده:

شیاطین می‌ترسیدند که سلیمان با بلقیس ازدواج کند و او اسرار جن را فاش کند، زیرا مادرش جنی بود و نمی‌توانستند از تسخیر سلیمان و نسل او رها شوند. بنابراین، دربارۀ او بدگویی کردند و گفتند: “در عقل او مشکلی است و پایش مانند حافر الاغ است.” پس سلیمان خواست عقل او را با تغییر عرشش آزمایش کند و پای‌های او را با ساخت قصر ببیند.

ابن قتیبه گفته است: “و معنی ‘نَكِّرُوا’ یعنی تغییر دهید.” گفته شد: “نَكَّرتُ الشيء فتنكَّر، یعنی: تغییرش دادم و تغییر یافت.”

مفسران در مورد چگونگی تغییر آن شش نظر دارند:

  1.     افزایش و کاهش در آن: روایت شده توسط عوفی از ابن عباس.
  2.     تعویض صفائح طلا و نقره، یاقوت و زبرجد، و مروارید و دُرّ: گفته ابن عباس.
  3.     برداشتن فصوص و جواهرات آن: روایت از ابن عباس.
  4.     تغییر رنگ‌ها از قرمز به سبز و بالعکس: گفته مجاهد.
  5.     قرار دادن قسمت پایین به بالا و مقدم به موخر و افزودن و کاستن در آن: گفته قتاده.
  6.     قرار دادن تماثیل ماهی در آن: گفته ابو صالح.

در آیه “كَأَنَّهُ هُوَ” دو نظر وجود دارد:

  1.     او وقتی آن را دید، برخی از جزئیات را شناخت و برخی را انکار کرد: گفته ابو صالح از ابن عباس.
  2.     او آن را شناخت، اما گفت: “گویا همان است” تا اشتباهاتی که برای او ساختند را برملا کند: گفته مقاتل.

در آیه “وَأُوتِينَا الْعِلْمَ” سه نظر وجود دارد:

  1.     این گفته سلیمان است: گفته مجاهد. سپس دو معنا دارد:

o       ما پیش از این زن علم یافتیم و به خدا و قدرت او ایمان داشتیم.

o       ما پیش از آمدن او از اسلام و اطاعت او علم یافته بودیم و مسلمان بودیم.

  1.     این گفته بلقیس است: وقتی عرش خود را دید، گفت: “من این نشانه را شناختم. و علم به صحت نبوت سلیمان با نشانه‌های پیشین، مانند هدهد و رسولانی که فرستاده شده بودند.”
  2.     این گفته قوم سلیمان است: روایت الماوردي.

آیه “وَصَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ”: الفراه می‌گوید: معنی کلام این است که او عاقل بود، اما عبادت خورشید و ماه او را از عبادت خدا بازداشته بود، که این عادت دین پدرانش بود.(26)

 

آیا ایمان ملکه سبا از اثر فشار و جبر و ترس بود؟

پاسخ این است که پای هیچگونه جبر و اکراه و تخویفی برای عرضه شدن اسلام به بلقیس، در میان نبوده است، بلکه وی به رضا  و رغبت و خضوع و خشوع تمام بر نبوت حضرت سلیمان علیه السلام تسلیم شد و به قول مفسرین، “این اسلام خاضعانه و بر اساس سیر و روندی طبیعی و آگاهانه و همراه با ایمان با دیدن معجزه و عملی خارق العاده بوده، نه از روز جبر و اکراه و ترس و اجبار. 

ملکه بلقیس تصمیم گرفت صداقت نیت حضرت سلیمان را به بوتۀ آزمایش قرار دهد، لذا هدایایی به او تدارک دید و به وسیلۀ سفرای خود به ایشان فرستاد. اما حضرت سلیمان علیه السلام از پذیرفتن هدایا اجتناب ورزید و بر دعوت به سوی یکتا پرستی تأکید به عمل آورد. آنگاه بلقیس متیقن شد که او پیامبر است و به سلطنت و متاع دنیوی ارزش و بهایی قایل نیست. و این سبب شد که به پروردگار و نبوت حضرت سلیمان علیه السلام، ایمان بیاورد.

 

درس‌هایی از داستان حضرت سلیمان و بلقیس

باید گفت: هر کدام از پیامبران و اولیای الهی که به حکومت و قدرت رسیدند، هرگز خود را گرفتار و اسیر ثروت و قدرت نکردند و هدف و همت اصلی آنان همواره توحید و خدامحوری در دو میدان باور و عمل بوده است.

در داستان سلیمان و بلقیس نیز حضرت سلیمان (علیه السلام) علیرغم برخورداری از قدرت و ثروت وصف ناشدنی، هرگز قدمی فراتر از وظیفه الهی خود برنداشت و پیوسته بر پیمودن راه حق و حقیقت اهتمام ورزید.

او در کنار اقتدار، قدرت و عزت خود، با اتخاذ تدابیر ظریف و حکیمانه، توانست وجدان خفته بلقیس ملکه سبا را بیدار نموده و بدون هر گونه جنگ و خونریزی بین دو ملت، او و مردم آن سرزمین را با نور هدایت الهی آشنا ساخته و رستگار کند.(27)

در این قسمت نوشته به یک پرسش دیگر نیز باید پاسخ ارائه داد، سوال این است که: چرا خداوند در داستان حضرت سلیمان این همه معجزات و حکومت بزرگ را در قرآن بیان کرده است؟ چه چیزی می‌توانیم از این داستان‌ها بفهمیم؟

پاسخ آن  را که در بر دارندۀ فواید و تاملاتی می‌باشد، به شرح زیر ارائه می‌دهیم:

یک: در خواست سلیمان از خداوند منان برای ملکی که شایسته هیچ‌کس پس از او نباشد، از روی خواهش و تضرع بود و نه از روی شرط. هیچ‌کس نمی‌تواند به خدا شرط بگذارد، چون خداوند مالک پادشاهی است و پادشاهی را به هر که بخواهد می‌دهد و از هر که بخواهد می‌گیرد. [طوری که در آیۀ مبارکه 26 سورۀ آل عمران می خوانیم: (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)

یعنی: « بگو (ای پیغمبر): بار خدایا، ای پادشاه ملک هستی، تو هر که را خواهی ملک و سلطنت بخشی و از هر که خواهی ملک و سلطنت بازگیری، و هر که را خواهی عزت دهی و هر که را خواهی خوار گردانی، هر خیر و نیکویی به دست توست و تنها تو بر هر چیز توانایی.»]

در خواست حضرت سلیمان علیه السلام با ادب و تضرع از خداوند صورت گرفت و بعد در عین طلب مغفرت، درخواست ملک کرد.

دو:  خداوند همه مظاهر پادشاهی بزرگ حضرت سلیمان را ذکر کرده تا به ما نشان دهد که او قادر بر همه چیز است و همه چیز تحت فرمان اوست، حتی شیاطین و جن‌ها و انسان‌ها و حیوانات و باد و مس گداخته که برای سلیمان جاری شد.

سه:  همه چیزهایی که به سلیمان داده شد، هدیه‌ای از جانب خداوند بود و سلیمان با تلاش خود آن‌ها را به دست نیاورده بود. این پادشاهی در برابر پادشاهی خداوند ناچیز است و با پادشاهی که خداوند به هر مؤمن در آخرت می‌دهد، مقایسه نمی‌شود.

چهار:  ذکر سه حیوان که در سوره نمل سخن می‌گویند: مورچه، هدهد و دابة، که از نشانه‌های قبل از روز قیامت است و صحبت می‌کند. این نشان‌دهنده قدرت خداوند در به سخن آوردن همه چیز است.

در سوره نمل ذکر سه حیوان که سخن می‌گویند، معجزه‌ای از قرآن است. همان‌طور که خداوند می‌فرماید: “و به پوست‌های‌شان گفتند: چرا بر علیه ما شهادت دادید؟ گفتند: ما را خداوند که هر چیزی را به سخن در می‌آورد، به سخن آورده است.” [فصلت: 21]

پنج: اهل یمن به دو پیام از دو پیامبر ایمان آوردند: پیام سلیمان به ملکه سبا و پیام پیامبر اسلام به باذان والی فارس در یمن. آن‌ها بدون جنگ و با حکمت و ملایمت اسلام را به جنوب شرق آسیا و غرب آفریقا گسترش دادند. (‌28) 

در یک کلام باید گفت:

  • قرآن به مسلمانان آموزش می‌دهد که نباید از استعدادها و ویژگی‌هایی که خداوند به آنها داده غافل شوند.
  • دعوت به مهربانی و لطف در برخورد با زیر دستان.
  • تمحیص و بررسی صدق اخبار قبل از اقدام.
  • تأکید بر استفاده از مشاوره و شور بین رهبر و مشاوران.
  • تأکید بر نیاز به قدرت و استحکام برای جلوگیری از تحقیر شدن توسط دولت‌های همجوار.

………………………………………..

منابع و پا برگها:

1-     التدبر في قصة نبي الله سليمان عليه السلام مع ملكة سبأ/  أحمد مجاهد الشيباني/  منبع اصلی رابط موضوع، تاریخ نشر در الالوکة الثقافیة: تاريخ الإضافة: 16/2/2014 ميلادي – 16/4/1435 هجري

2-     قبیلۀ قحطان یا قحطانی به موجب نوشتۀ ویکی پدیا:

عرب قحطانی به مردم عرب گفته می‌شود که دارای اصالت یمنی باشند. عرب باقیه خود به دو دسته تقسیم می‌شوند.

عرب عاربه (یعنی عرب خالص و اصیل) یا قحطانیان: ساکنان منطقه جنوبی شبه‌جزیره عربستان خود را از نژاد یعرب بن قحطان فرزند پنجم نوح نبی و عرب خالص می‌دانند به همین جهت به قحطانیان شهرت یافتند.

–  عرب مستعربه (یعنی عرب ناخالص و پیوسته با دیگران) یا عدنانیان: ساکنان منطقه شمالی و مرکز شبه‌جزیره عربستان خود را از نژاد عدنان نواده اسماعیل نبی می‌دانند، به همین جهت به عدنانیان شهرت یافتند.

قحطانیان به دو زیرگروه حِمیَر و کَهلان تقسیم می‌شوند.

3-  منبع: سایت انترنیتی سطور (عربی). کذا حدیثی در سلسله احادیث ضعیف شیخ البانی ذکر شده که: ملکه سبا، بر علاوۀ استیلا بر قلمرو های گسترده ای، پادشاهان زیادی را نیز زیر اثر خود داشت. این قلم از ذکر ارقام قلمرو ها و پادشاهان به دلیل اینکه از آن بوی مبالغه استشمام می‌شد، اجتناب به عمل آورد. علی ای حال این هم تذکری از شیخ البانی رح:  «رواه الألباني، في السلسلة الضعيفة، عن أبو هريرة، الصفحة أو الرقم:1818، حديث ضعيف.»
ازهر البیان فی تفسیر کلام الرحمن جزء 19، ص 356 – تالیف شیخ التفسیر استاد مولوی سید اکرم الدین بدخشانی رح،

قحطانیان به دو زیرگروه حِمیَر و کَهلان تقسیم می‌شوند.

4-  سایت انترنیتی سطور (عربی). کذا حدیثی در سلسله احادیث ضعیف شیخ البانی که در آن ذکر شده: ملکه سبا، بر علاوۀ استیلا بر قلمرو های گسترده ای، پادشاهان زیادی را نیز زیر اثر خود داشت. این هم تذکری از شیخ البانی رح:  «رواه الألباني، في السلسلة الضعيفة، عن أبو هريرة، الصفحة أو الرقم:1818، حديث ضعيف.»

 5- تفهیم القرآن جزء 19، ص 178 و 179، به ترجمۀ عبدالغنی قنبر زهی،

6- تفسیر کبیر یا مفاتیح الغیب از مهمترین و مفصل‌ترین تفاسیر قرآن است که اواخر قرن ششم و اوائل قرن هفتم هجری قمری به وسیلهٔ فخر رازی (۵۴۴ هـ. ق در ری ـ ۶۰۶ هـ. ق در هرات) با تکیه بر اصول عقاید اشاعره و به زبان عربی نگاشته شده‌است. مولف آن محمدبن عمر بن الحسن بن الحسین التیمی البکری مشهور به امام فخر رازی، حکیم، مفسر، ادیب، فقیه، فیلسوف و متکلم بزرگ می باشد. (ویکی پدیا)

7- زاد المسير في علم التفسير المؤلف: جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (ت ٥٩٧هـ) ج3، ص57،

8-  تفسیر طبری یا جامع البیان عن تاویل القرآن، تفسیری از قرآن نوشتهٔ محمد بن جریر طبری، محدث، فقیه، مفسر و مورخ سده سوم هجری قمری است.   

9-  مجلۀ پژوهشهای قرآنی، بهار 1392، “داستان سلیمان و بلقیس و استناد به آن در جهاد ابتدایی “، به قلم سیدمحمد علی ایازی  استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران .

10-  تفسیر “بیان السعادة فی مقامات العبادة” تألیف ملا سلطان محمد گنابادى (1251-1327 ق).

11-  تفسیرهدایت، محمد تقی مدرسی ترجمۀ احمد آرام.

12- (ازهرالبیان، جزء 19، ص 366)

13- کلمۀ «ارجع» صیغۀ امر است و مخاطب آن یک نفر می‌باشد. احتمالاً مقصود، رئیس هیات اعزامی ملکه است که هدایا توسط وی تقدیم گردید. (الله اعلم)

14-  ترجمۀ تفسیرکشاف، ج3، ص517، ( اشاره: تالیف زمخشری, جارالله محمودبن عمر (مفسر، ادیب، زبان شناس، خطیب، حنفی، معتزلی، صاحب تفسیر الکشاف), 467ق.خوارزم 538ق.خوارزم)

15- همان، ص 516،

16- همان،

17- ( ترجمۀ تفهیم القرآن، ج 4، ص 188) تفهیم القرآن تفسیری است که آن را امام ابوالاعلی مودودی رح نوشته. ترجمۀ فارسی آن توسط عبدالغنی سلیم قنبر زهی از علمای زاهدان صورت گرفته است.

18- همان،

19- همان،

20- همان، جزء 19، (ج4) ص 188-189،

21- الكتاب: زاد المسير في علم التفسير، المؤلف: جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (ت ٥٩٧هـ)، المحقق: عبد الرزاق المهدي،الناشر: دار الكتاب العربي – بيروت،الطبعة: الأولى – ١٤٢٢ هـ

22- مجلۀ”پژوهش های قرآنی” سال نزدهم، شماره پیاپی 73، بهار سال 1392، عنوان موضوع: داستان سلیمان و بلقیس و استناد به آن درجهاد ابتدایی، سید محمد علی ایازی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران،

23- دانشنامۀ آزاد به نقل از دکتر: شامی، یحیی، (موسوعة المدن العربیة والاسلامیة) ، دارالفکر العربی، بیروت، چاپ ر سال 1993 میلادی به (عربی).

الصنعانی، محمد بن یحیی بن عبدالله بن احمد، الیمانی. (اَلأنَباءَ عَن دُولةَ بَلقِیسَ وَ سَبأَ) ، منشورات دارالیمنیة للنشر والتوزیع، صنعاء، چاپ وانتشار سال 1984 میلادی به (عربی).

24- ازهرالبیان … جز 19، ص 370- 371،

25- همان، جز 19، ص 370- 371،

قابل یادآوری است در ترجمه اکثر آیات قرآن کریم، از ترجمۀ استاد الهی قمشه‌ای بهره گرفته شده است .

26- در مورد ازدواج حضرت سلیمان علیه السلام با بانو بلقیس بین علماء اختلاف نظر وجود دارد. برخی گفته‌اند که حضرت سلیمان با بلقیس ازدواج کرد و او را به شام برد، برخی دیگر بر آن اند که او را به یمن بازگرداند و به باد دستور داد که هر ماه یک بار او را به دیدن بلقیس ببرد. برخی نیز گفته‌اند که حضرت سلیمان با او ازدواج نکرد، بلکه او را به یمن بازگرداند و به او شوهر مناسب از قومش تدارک دید.

27- زادالمسیر فی علم التفسیر، ج 3، ص 64، نشر المکتبة الشاملة،

28- التدبر في قصة نبي الله سليمان عليه السلام مع ملكة سبأ/  أحمد مجاهد الشيباني.

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.