X

آرشیف

تا صبحِ صحبتِ یکدشت

آدم شایسته پندارو خجسته کرداری را بنام صالح محمد ، درتمام مدتیکه درکابل زندگی مینمودم،میشناختم. وازشناسایی وی تا زمانیکه زنده باشم « افتخار» خواهم نمود.
مردبزرگواری بود که اورا ازهنگام کودکی دیده بودم. شرف ووقاروشخصیت انسانی داشت و «کار»می کرد. پدرش گاهگاهی به حویلی پدرم می آمد وکـُردها را سروسامان میداد. پس از مرگش اینکارراصالح تاسال ۱۳۶۰بسرمیرسانید. صالح را چهل سال می شناختم. وی چپراسی مکتب ابتدایی سردارجان خان درباغنواب کابل نیزبود.
هنگامی که در۱۳۶۰افغانستان را ترک مینمودم برای بدرود گفتن نزدش رفتم وگفتم که ازافغانستان بسبب کودکانم جدا میشوم. هیچ ، حتا یک حرکت کوچک نکرد.

چند دقیقه فقط گریست.

این گریهء صالح تا هستم بامنست.

…….

 

رفعت حسینی

 

تاصبحِ صحبتِ یکدشت

 

                                بیاد

                                              صالح محمد

                             دروازه بان مکتب سردارجانخان کابل

 

 

می خواستم دل خودرا

دربی بهارباغها

به پرنده های خامش بسپارم

ودرشامگاهی

مرغابیان سفرکرده را بنگرم که برمی گردند.

 

*

 

می خواستم

با قطره های باران

زخم دل خودرارفو کنم

وبابادی ، دست دردست یادها بگذارم

ورهسپارصحبت دشتی شوم.

 

*

 

نمی دانم این را

نامم را

       آیا کسی ،گاهی

درگوش کوچه هاییکه کودکیم را رهسپردن آموختند

زمزمه مینماید؟

باحسرتی بیادمیآرد مرا

چونانکه من آنانرا…؟

 

*

 

ونمی دانم نیز

که پژواکِ فیرکله شنکوف

درشهروروستا یکسان است آیا؟…

 

برلین

۱۹۹۹

ازکتاب منتشرشدهء

قصرهای درختان

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.