X

آرشیف

به یاد شادروان عبدالقدیر فطرت

 

تقریباً یک ماه پیش از امروز، عبدالقدیر فطرت یکی از فرزانگان منسوب به جمعیت اسلامی افغانستان و عضو خانوادۀ فرهنگ جهاد، به اثر مریضی ای که داشت، رهسپار دیار باقی شد و خانواده و دوستانش را بر بساط سوگ نشاند. ( انا لله و انا الیه راجعون.)

مرحوم عبدالقدیر فطرت یکی از هم قافله های فکری ما شمرده می‌شد، شناخت نگارنده از وی به روزهای  آغازین جهاد بر می‌‌گردد که وی پس از ورود از سنگر جهاد به دیار هجرت، در پهلوی پیشبرد تحصیل در دانشگاه اسلامی اسلام آباد، در حلقۀ قلمزمان جمعیت پیوست و به نوشتن مقالاتی پیرامون اقتصاد از دیدگاه اسلام، پرداخت. نوشته های وی به دلیل اینکه علم یاد شده، رشتۀ تحصیلی اش بود، پربار و بر پایۀ تحقیق استوار بود. مقالات مرحوم فطرت به صورت مسلسل گاهی در هفته نامه مجاهد ( ارگان مرکزی جمعیت اسلامی که این قلم طی دو دور، مسئولیت آن را به عهده داشت) و بیشترینه به مجلۀ میثاق خون به نشر می‌رسید.

نگارنده، مستثنی از بخش متذکره، با آقای فطرت دید و باز دیدهایی در دیار هجرت داشتم، اساسی ترین عامل آن – همان گونه که قبلاً اشاره شد – وجود سازمان بزرگی به نام جمعیت اسلامی بود که هزاران تن از برادران و خواهران مربوط به ولایات مختلف و با گویش هایی متعدد را در زیر چتر خود جا داده بود. چتر عظیمی را که این حزب بزرگ اسلامی بر افراشته بود، حکم خانواده بزرگی را  داشت و دارد که هر یکی از اعضای آن سعی بر آن دارد تا با همفکران و همسنگران شان، طوری از در صمیمیت و محبت پیش آید و  مهر بورزد که اعضای یک خانوادۀ مهربان با همدیگر همان تعامل را دارند.

پس از آنکه دولت مجاهدین در کابل استقرار یافت، بنده متعاقب سه ماه و اندی به عنوان نخستین رئیس عمومی رادیو و تلویزیون و افغانفلم و سر پرست وزارت اطلاعات و کلتور ( بعداً فرهنگ)، به حیث معین وزارت انکشاف دهات گماشته شدم و آقای فطرت به متقضای مسلکش از سوی رهبری دولت اسلامی پروفیسور استاد برهان الدین ربانی به عنوان رئیس بانک مرکزی توظیف یافت، اما دید و باز دیدهای ما مستمراً به گونۀ دیار هجرت ادامه داشت، محل تجمع ما اکثراً در مقر دارالانشاء یا دفتر مرکزی جمعیت واقع در چهار راهی زنبق شهر نو کابل صورت می‌گرفت.

روزی، از وی در مورد چگونگی اعمار قطعه زمینی که در کابل به دست آورده بودم، به دلیل عدم استطاعت مالی، مشورتی خواستم؛ مرحوم گفت: بنده نیز به عین مشکل مواجه هستم، اما به عنوان یک برادر حاضر هستم در محدودۀ وظیفه ای که به عهده دارم، با تو همکاری بکنم. گفتم: چه نوع همکاری؟ گفت: می‌دانم وضع اقتصادی ات هرگز برای آباد کردن جایدادی که داری، سازگار نیست و این مشکلی است که من نیز بدان مواجهم. لذا عریضه ای مبنی بر تقاضای قرضه به ریاست جمهوری اسلامی ترتیب بده ، من نیز چنین خواهم کرد و هر دو درخواستی را شخصاً خدمت جناب رئیس صاحب جمهور تقدیم می‌کنم و ان شاءالله حکمی دال بر گرفتن قرضه از بانک رهنی اخذ خواهم نمود.

من، مطابق این مشوره، عرضه ای نگاشتم و مرحوم فطرت توانست امر دریافت قرضه ای از سلسله بانک رهنی و تعمیراتی، از جناب استاد پروفیسور ربانی رئیس جمهور وقت، به دست آورد و این سبب شد هر دو به اعمار بنایی در زمین هایی که گرفته بودیم، شروع کنیم. متاسفانه هنوز کار آن به نیمه نرسیده بود که  گروه طالبان (در ماه میزان 1371 ) در کابل سیطره یافتند و بنده نیز مانند هزاران تن دیگر از خانه به دوشان، با گذاشتن همۀ آنچه در دسترس داشتم، به تالقان متواری شدم.

با گذشت یک یا یک و نیم سال بعد از آن واقعه، بانک رهنی به من پیغام فرستاد که باید تکتانۀ بانک را تحویلش دهم، ورنه مجبور خواهم بود با گذشت هر سال چند برابر جریمه پرداخت نمایم. من در آن روزها به حیث مسئول سفارت افغانستان در تاشکند ایفای وظیفه می کردم و معاشی که از این مدرک به دست می‌آوردم می‌توانستم به ادای مطالبۀ بانک یاد شده مبادرت ورزم، اما خواستم باری در این مورد با مرحوم فطرت – که در امریکا به سر می‌برد و هردو به عین سرنوشت مواجه بودیم- تلفونی مشوره بگیرم که چه باید بکنیم؟ وی گفت: ” این درست که دیروز حکومت استاد ربانی مستقر بود، اما اکنون گروه طالبان حاکمیت را به دست دارند، موضوع بانک ربطی به مسایل سیاسی و دولتی ندارد، لذا در مورد ادای قرضه ات مجبور هستی که اقدام کنی، در غیر آن در آینده به مشکل بزرگی مواجه خواهی شد!”

پرسیدم: “آیا خودت اقدام به پرداخت قرضه ات کردی؟” گفت: “بلی، به اساس آگاهی ای که از مقررات بانک دارم، در صدد شدم ، طی چند قسط قرضه بانک رهنی را بپردازم.”

اما من، متاسفانه مشوره آن مرحوم را جدی نگرفتم و نزد خود دلایلی هم داشتم، پس سقوط دور نخست طالبان به بزرگترین مشکلی مواجه شدم که برای حل آن چاره ای جز فروش جایدادی که در کابل در اختیارم بود، نداشتم، آنهم با قبول پرداخت هفده برابر آنچه از بانک رهنی قرضه گرفته بودم.

این یکی از خاطرات من با مرحوم فطرت بود.

در دوره بعدی ریاست مرحوم فطرت در بانک مرکزی، قبل از اینکه به سفارت بنگله دیش گماشته شوم، از طریق یکی از دوستان (سید حسین شاه خان) از وی تقاضای ملاقات کرده بودم. آقای حسین شاه خان به خاطری که به عنوان عضو کمیته حل قضایای مالی ایفای وظیفه می‌کرد، در بانک مرکزی آمد و شد داشت، وی برایم احوال داده بود، باید به وقت تعیین شده به دفتر مرحوم فطرت بروم. با رسیدن به آنجا طی یادداشتی به آن مرحوم حالی ساختم، منتظر دیدار وی هستم! سکرتر دفتر مرحوم فطرت بعد از دقایقی آمد و گفت: “رئیس صاحب عمومی ( منظورش مرحوم فطرت) امروز بسیار مصروف است، لذا امکان دیدار شما با ایشان منتفی است!”  من به اساس تعیین وقت به آنجا مراجعه کرده بودم، با اینکه از مصروفیت هایش آگاهی داشتم، اما دریافت جواب رد ملاقات برایم غیر منتظره و تاسف بار بود. معهذا انتظارم این بود، خودش از من خواهد ‌خواست با عنوان کردن موضوع گرفتاری اش، مرا مرخص کند…! علی ای حال، چاره ای جز برگشت نداشتم، مستقیماً با ناراحتی تمام به آقای حسین شاه خان زنگ زده گفتم: “تو که گفته بودی وقت ملاقات تنظیم شده و رئیس عمومی منتظر تو خواهد بود، نمی‌دانم چرا چنین وضعیت پیش آمد؟” و افزودم: “اگر چنین بود، کاش می‌گفتی نمی‌رفتم!” وی نیز از این پیشامد متاثر شد و معذرت خواست. پس از آن روز، که تقریباً چهار سال را در بر گرفت، ارتباطی باهم نداشتیم. باری یکی از دوستان گله مرا به وی رسانده بود، مرحوم در پاسخ گفته بود: “بلی، به خاطر دارم، متاسفانه از من اشتباهی سر زد و کاش می‌شد ملکزاد را از نزدیک می‌دیدم و معذرتم را برایش پیش می‌کردم!”

چنین اتفاقات در زندگی هر کس رخ می‌دهد، اما من به پاس آشنایی دیرینه و هم مسلک بودن ( در بخش فرهنگی و… با دریغ و درد باید بگویم: زمانی که خبر رحلتش را شنیدم، واقعاً سخت متاثر شدم، و این تاثر زمانی بیشتر شد و منجر به گریستنم گردید که دوستی ویدیوی تدفین وی را برایم فرستاده بود.

آری، این گریستن یا این حس ناراحتی قلبی و عمیق- همان گونه که اشاره شد- مستثنی از اشتباهاتی که از هر کسی رخ می‌دهد،  ناشی از پیوند فکری‌ای  می‌شد که با هم داشتیم. وسیله ای که سبب پیوند ما و فطرت و ده ها برادر و… می‌شد، همانا خانۀ بزرگی بود به نام جمعیت که ما بدان منسوب بودیم و در مسیر آرمان های والایش، حرکت می‌کردیم و همدیگر را به منزلۀ اعضای یک خانواده، دوست داشتیم و همواره خود را شریک درد و غم و رنج و خوشی و سرور می‌دانستیم.

علاوه بر آنچه گفته آمدم، مرحوم فطرت شخصیت با استعدادی بود و برخوردار از قلم خوب که آن را صادقانه در راستای تعهد اسلامی به کار می‌برد. مزید به آن در میان بودن دو سه عامل دیگر ، سبب شد در روز خاکسپاری اش اشکی بیفشانم و آن ها بودند از:

فطرت عضو متعهد جمعیت بود، در وحله تصدی اش در بانک مرکزی به دلیل دسایس فاسدان و آلودگان، مظلوم واقع شده بود. با اینکه با شهامت و دلیری با هیولا های فساد در افتاد و  در برابر هیچ زوری تسلیم نشد. به شهادت تاریخ و به شهادت همکاران و کلیه یارانش و شناختی که از وی داشتم، مرحوم یکی از پاکترین ماموران دولتی شمرده می‌شد که در راس یک اداره مهم قرار داشت، جایی که روزانه ملیون ها افغانی به امضای وی از بانک به جا های دیگر انتقال می‌افتاد، معهذلک او چنان پاک زیست که می‌شنیدم در دیار غربت چاره ای جز زیستن در یک اپارتمان معمولی آنهم با پرداخت کرایه ندارد. اما چپاولگران دیگر و حتی کسانی که در رده های پایین تر از وی قرار داشتند، امروز صاحب ویلا ها و قصر های مفشنی اند شبیه باشگاه فرعونان…!

خداوند جایگاه ابدی مرحوم را فردوس برین بگرداند و با این دعا می خواهم علاوه کنم:

چنانکه ما شاهدیم از آغاز هجرت در راه خدا تا کنون دوستان زیادی از سازمان مربوط خود ما را از دست دادیم؛ لذا سفر بی بازگشت هر برادر و دوست به خصوص یاران فکری نظیر برادر مرحوم مرفطرت، درسی است برای گرفتن عبرت به همۀ ما، درسی است برای دانستن قدر و قیمت بقیه یاران پاکدل و صادق،  و نیز درسی است بزرگ که بالاخره ما نیز این مسیر را ما طی می‌کنیم. باید از همین حالا بیندیشیم که توشه ما به دیار دیگر چیست و رمز ماندگاری ما میان دوستان و یاران و بستگان کدام؟

هر کسی در زندگی فراز و فرود هایی را طی می کند و در مسیر زندگی گاهی بر خط خطا و اشتباه گام می‌نهد و زمانی هم مسیر صواب را طی می‌کند، هرگاه این ویژگی ها را در رابطه با شخصیت مرحوم فطرت مد نظر بگیریم، باید گفت که:

عبدالقدیر فطرت از ویژگی‌های شایان وصف و برازندگی هایی برخوردار بود، و آن ویژگی ها عبارت بودند از اینها: وی عمری را در سنگرجهاد علیه الحاد سپری کرد، از  تحصیلات بلندی برخوردار و در رشته ای که تحصیل کرد، تخصص در خور ستایش داشت، اهل قلم بود، خوب می‌نوشت. بهره اش از نعمت ارزنده اخلاق نیکو و مراودۀ خوب با همۀ اهل ایمان به خصوص اعضای حزب منسوب به خودش پسندیده بود، با پدیدۀ منفوری به نام فساد و اهل فساد سخت در ستیز و کشمکش بود و تا جایی که نیرو در بدن داشت، در گسترش حق کوشش بسیار کرد و با فرقۀ فساد مردانه در آویخت، به سبب همین شهامتش بود که مافیای اقتصاد به دسیسه ای وی را از کار معزول ساختند. کتاب تراژیدی کابل بانکش، آیینه ای از شهامت اوست و  بهترین سند برائت او!

بیایید به حق همۀ رفتگان مؤمن دعا کنیم و قدر بودگان پاک اندیش را نیک بدانیم و گاه گاهی احوال شان را داشته باشیم و نیک بدانیم، چیزی که از ما باقی می‌ماند نام نیک است و خاطرات خوش.

ضمن عرض تسلیت مجدد به خانواده داغدار آن مرحوم، روانش را شاد و بهشت برین را جایگاه ابدی اش می‌خواهم.

(عبدالقیوم ملکزاد)

 

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

یک دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.