آرشیف

2014-12-26

رسول پویان

بهـــــــــــار انتظار

 

گل وصـال تــو ام زیـنـت بهــار بـود
بهار بی گل وصل تو شوره زار بود

گل امید اگـر بشـکـفت ز بـاغ وصال
خـزان در نظـرم رشـک مغـزار بـود

تورا زرگ رگ گلزار میکنم احساس
شـکوفـه زار تـنـت روح سـبزار بـود

پیام عشق تـو از بادۀ وصال پـر است
ازآن چکامۀ دل مست و بی قرار بود

فضای هـمـت ما از کـرم بــود مـمـلو
همیشه دل بـه رضای تـوانتظـار بـود

وفا به عهد که ازذات عشق می ترود
بـنای وصـل چـو کهساراسـتوار بـود

شــکـست دام کهــن از بــرای آزادی
تـو را همیـش و مرا تا ابد شعار بود

بیا بیــا که کنیـم رسـم تـازه یـی بنیاد
که تـا بـه حشـر بـه انسان یادگار بود

همیشه گل به گل وسرو درچمن زیبد
از ایـن اسـاس طبیعت بـر قـرار بود

عزیز دل به خـدا انتظار آسـان نیست
هزار کـوه گـران روی دل سوار بود

شـراب عشـق دهـد نشـۀ حیات بجان
به هم اگر نخوریم سـوزش خمار بود

دو روزعمربه شادی گذار وهمت کن
که بعـد مرگ فقط گریـه در مزار بود

حکایتی نبودخوش تر ازحکایت عشق
به شرط آن که مرادش وصال یاربود