آرشیف

2014-12-31

مازیار پور گودرزی

بــه مناسبت شب نــــزول قــــــــــــرآن

 

    اشکی  بر صفحۀ قــرآن

 
***********************
اشکم چکد هر نیمه شب، بر صفحهء قرآن من
گوئی که آتش میزند، هر شعله اش بر جان من
 
 ***********************
قـرآن مگـو دریاست این، دریای ناپیـــداست این
تا جاودان برجاست این، هر واژه اش برهان من
 
*************************
از دولت هر آیه ای، بینم زرحمت سایه ای
هر دم پنـــاهـم میدهد، از آتش پنهــــان من
********************
 
هر جملــه لرزاند مرا، وز شوق گریانــد مرا
لطف خدا خواند مرا، صد وای از حرمان من
 ***********************
 
از حق ندا آید که هان! ای بندهء آلوده جان
آخر چرا پیچیده ای، سر از خط فرمان من
 ************************
 
چون مرغکان خانگی، غمگینی از بی دانگی
بینا نئی تا روز و شب، گسترده بینی خوان من
 ***********************
 
گوید چرا تردامنی ؟  راه مخالف میزنی
من با تو ام تو از منی، تو جان من جانان من
 ************************
 
دعوی معبودی مکن، آهنــــگ نابودی مکن
ای بنده نمرودی مکن، پروا کن از طوفان من
 ********************
 
من جنتم آتش توئی، من رحمتم سرکش توئی
خود را چرا افکنده ای، در شعلهء عصیان من
************************
 
از قرب ما دوری مکن، وز یار مهجوری مکن
در گلـــشن رحمت درآ، ای بلـــبل بستــــان من
 *********************
 
دلخستگان را یاورم ، لب تشنگان را کوثرم
از تو به تو عاشق ترم، من آن تو، تو آن من
 *********************
 
از گـِل به دل پرداختم، تا از تو آدم ساختـــم
شیطان مشو بیرون مرو، از حلقهء عرفان من
 **********************
 
نام مرا آواز کن، روح منی اعجـــاز کن
خاکی مشو پرواز کن، بالاتراز کیهان من
*************************
 
راز مرا مــَحرم توئی ، مقصودم از عالم تـوئی
حوا توئی، آدم توئی، برگـَرد ، در رضوان من
 **********************
 
زین آیه ها گریان شوم، در اشک خود پنهان شوم
نالم ز غفــــلت ها بسی، غفـــلت بود زنــــدان من
 ************************
 
در دل بسی زاری کنم، وز خویش بیزاری کنم
زیرا نباشد در جهان، جز من کسی شیطان من
 ********************
 
غافل شدم در زندگی، میگریم از شرمندگی
یکــدم نکــردم بندگی، فریاد از نسیـــان من
 *********************
 
هر آیه افروزد مرا، شرمندگی سوزد مرا
ناگه گریزان میشود، کفر من از ایمان من
 *********************
 
زین سوره ها افروختم، آتش گرفتم سوختم
لب را زحیرت دوختم، تا نشنوی افغان من

پایــان
سروده  از :  مازیار پور گودرزی