آرشیف

2015-2-3

ح. حبیبی

بــــــزرگمردی همیشه معلم و متدین

 

استادگرامی عرضی حسین خان!همیشه صحتمند و بحفظ خداوند باشید. قدر شناسی استاد یگانه از آن بزرگوار٬ گمشده گانرا بهم رسانید. عکس سر حال و جوان شمارا دیدم و از سایت جام غور سپاسگزارم.
استاد فراموش ناشدنی ام:
چقدر خوشحالم که به کمک فرزندانم بشما به فارسی‏‏(دری) مینویسم. از زمان رفتنم به لیسه سلطان علاوالدین غوری٬ تدریس جغرافیا (کشورها و پایتخت های ان) زدن و دوانیدن به گرداگرد لیلیه (گاراج)؛ مخصوصا شبهای جمعه و رخصتی هرگز ازیادم نمیرود. از نوشته های بعضی از شاگردان شما پیداست که همه ان لحضه های شیرین را به یاد دارند.
همان طوری که دوستان به خاطر دارند که بچه های تازه وارد را به دو گاراج بزرگ جا به جا میکردند.بسیاری از بچه هادر اندوه دوری از اغوش گرم پدر و مادر شان غرق میشدند و بسیاری ما پنهانی میگریستیم؛ تا زمانکه زدن وکندن ودوانیدن پدر عزیز و معلم لیلیه ما عرضی حسین خان شروع می شد.
استاد گرامی با یک جوب درازی در دستش به سراغ گاراج ۸۰ الا ۱۰۰ نفری ما می امد قبل از پاگزاشتن به دروازه٫ چوب دراز توی دستش نمایان میشد٬ همه ما میفهمیدیم که اوضاع خراب است کفش هایمانرا برای فرار اماده میکردیم یکی از بچه ها به کمک زبانش اشپلاق می کرد همگی خاموش وسکوت مطلق همه جارا فرا می گرفت ؛ناگهان یک یا دو نفر می خندیدن صدای استاد  بلند میشد :او او او بچه که بودی که خندیدی؟بچی خندیدی؟به مه خندیدی…ده کجای٬صدای خندیدن از هر طرف بلند میشد .زدن وکندن وبهر طرف دویدن شروع و چندین بار مارا گرداگرد گاراج میدوانید انقدر میدویدیم ومیخندیدیم که تمامی گردو غبار مسافری و  افسردگی دوری از پدر ومادر ازچهره های ماپاک ودلهای ما باز میشد.حضور این پدر و دواندن شب های جمعه او تاثری بسزای در روحیه ما داشت و کم کم آماده پایداری در مقابل دوری از خانواده و فرازونشیب های زندگی میشدیم .استاد عرض حسین خان ‏‎‍‎‎‍‎معلم جغرافیا ما هم بود. یادم هست که آخر سال بعد از امتحان تحریری؛امتحان تقریری میگرفت نوبت من رسید رفتم کتابم را گرفت بعد بمن گفت که چشمانت را پت بگیر گفتم استاد کتابم را گرفتی چشمانم را بری چه ببندم؟نه نه او بچه چشماره پت بگیر مه نام کشورهارامیگیرم و تو پایتخت هایشانرا نام بگیر٬ خوبه یا الأ :ایران ـ تهران  مصر ـ قاهره  لبنان – بیروت (وای بحالت که اشتبامیکردیٰ) فرانسه-پاریس. اگر کسی نمیتوانست درست امتحان دهد اورا خیلی سرزنش میکرد; جرا ایله گشتی کردی درس نخواندی به پدرومادرت چه جواب داری ?برایمان در مقابل پدرومادر مسولیت خلق میکرد بنابرین حق شناسی استاد یگانه از این بزرگمردی همیشه معلم ومتدین
کاملن برخاسته از دل همه شاگردان قدر شناس اوست.
 
تلاش محمود بی پروا را در جابه جای استاد از صمیم قلب سپاس گزاریم.
 
 
باعرض ادب
ح.حبیبی
امریکا
 ۱۵ سیپتامبر۲۰۱۱