آرشیف

2014-12-26

رسول پویان

بـــعــــدِ مرگ

 

به هـم تنیده مگر شـادی و عـزا باشد
که خون ز کینه و لبخند از صفا باشد

زسـینه دور نما اژدهـای سـرکـش را
که دل مکان صـفـا نـه خُـم بـلا بـاشد

اگر سـکـندر قـرنـی و یـا خلـیفۀ روز
به خـود بیا که دم مرگ در قـفـا باشد

دوروزعمربخوشی گذارفرصت نیست
دمی که چشم گشایی نه من نه ما باشد

بلای کین وسـتم را زدل بـرون افکن
که حاصلش بهمه وحشت و رثا باشد

تـرور و جنگ نباشد درخور انسان
بهر طریق که نـام آوری خطا باشد

سـموم جهـل و تحجّر در دل میهـن
چو غدۀ سرطان زخم بی دوا باشد

مکن برای خدا نورعلم را خاموش
که بهـر درد دل میهـنم شـفـا بـاشـد

بـرای دیــدۀ کـوران راه گـم کــرده
صـفای مهـر و محـبـت تـوتیا بـاشد

وطن خراب شد از فتنۀ تعصب ها
فـدای قـلبی که آزاد و بی ریـا باشد

کسی که دوخته برتن فقط لباس عزا
یقین بدان که پـراز کینه و دغا باشد

چوزنده ای بفشان نورمهر برمردم
که بعد مرگ فقط نوحه و دعا باشد