آرشیف

2015-6-1

نظیر ظفر

بـخـــت واران

یار از پیشـــــم گریزان بود و است
روز من شــــام پریشان بود و است

روی طالع ام چــــــو دید رمال گفت
بخت تو در شام هجران  بود و است

فالــــــــــــبین و کف شـــنا سان دغا
از قدیم کذاب و شیطان بود و است

با رقیـــــــــــب هر چند مدارا میکنم
با من او دست و گریان بود و است

روز گار از کوشش مـــن خوب نشد
با غم و با غصه یکسان بود و است

شیخ گـــــــــــفت والله خـــیر الرازقین
راست گفت رزق اش فراوان بود است
 
 نوشته نذیر ظفر