آرشیف

2014-12-30

فتح القدیر غفوری

براي چــــــــه آلمان شكست خورد

سقوط هرملت هرچه عميق وشديد باشد هميشه ميزان آن وابسته به فاصله اي است كه بين وضع حاضر وگذشته آن وجود داشته است  وواضح است كه ملتي كه از پستي وناچيزي به بزرگترين وعالي ترين مقام سياسي واقتصادي برسد سقوط او عميق تر وخطرناك تر خواهد بود.
كشور آلمان ازروزي كه خودرا شناخته هميشه در برابر تجاوزات همسايگان خود كه فرانسه يكي از انهاست دست به نبرد هاي خونيني زده كه همين نبردهاي پياپي موجباتي را براي واژگون كردن حكومت ها بوجود آورده وآتش تضادي را بين طبقات مختلف وجود داشته شعله ور ساخت .
 
اين قانون مسلم است كه آزادي مرزهاي خارج ميتواند غذاي داخل توده ملت را فراهم نمايد وقتي چنين آزادي وجود داشت مردم ميتوانند با بهره برداري از زمين هاي خود به سوي ترقي وآسايش پيش بروند .ادامه دارد
  
به ادامه شكست آلمان
 
سقوط حكومت آلمان به قدري عميق بود كه همه باتعجب وحيرت دچار شدند وكسي فرصت آن را نيافت كه دليل اين
شكست وواژگوني را تشخيص بدهد حوادث بعد از جنگ 1914ـ1918 آنقدر سريع وشتاب زده بود كه فرصت به كسي نداد تا در مورد آن قضاوت كند والبته سقوط آلمان دلايل سياسي واقتصادي هم داشت وروشنفكران آلمان درآن زمان عقيده داشتند كه يكي از بزرگترين علل شكست آلمان مسايل اقتصادي بود.
وعلل ديگرشكست  آن راميتوان اختلافات نژادي آلمان ووجود ملل گوناگون كه درسياست آلمان دخالت داشتند دانست البته دربين هزاران عاملي كه باعث شكست آلمان شده بودند ميتوان نفوذ سرمايه داران يهودي وروابط آنها را با ماكسيست ها به حساب آورد در اثر سفته بازي وسهام داري بانكها ،ثروت آلمان بدست اشخاصي افتاد كه قصدي ويراني آلمان را داشتند واولين جنگ ماركسيست ها بر عليه صنايع سنگين آلمان به فتح وپيروزي ماركسيست ها به پايان رسيد واين خراب كاري آنقدر ادامه يافت كه ملت را فقير وقدرت مالي را از دست شان گرفت وپيامد اين كار رفته رفته بجاي رسيد كه مردم در برابر اين بحرانهاي شديد به فعاليت انساني دست بزنند  از روي ياس ونوميدي از كار هاي مثبت كنارميكشيدند ودرامورسياسي دخالت نميكردند آموزش وپرورش شان متزلزل ساختن روحيه جوانان بود وبه همين منوال آلمان اهميت خودرا از دست داد اين ضرب المثل معروفي است كه ميگويند (كسي كه كلاهش را در دست داشته باشد نميتواند تمام كشورها را گردش كند ) يعني بايد سبكبار بود وحس وطن پرستي را به دور انداخت تا هر كس بتواند درجاي ديگري غير ازآلمان زندگي كند.
غالبآ دركشورهاي كه حكومت مطلق دردست يك نفر است مطبوعات فاقد مسؤليت وصداقت هستند روزنامه نگاران وفريبكاران بر خاسته خود مردم را به گمراهي دچار ميكنند زيرا روزنامه ها يكي از منابع فكري جامعه از بهترين مراكز آموزشي وپرورشي به شمار ميآيد درين مورد ميتوان خوانند گان اين جرايد به سه دسته مشخص تقسيم كرد
1:كساني كه آنچه را كه مي خوانند باور ميكنند.
2: كساني كه بطور كلي هيچ چيز را باورنميكنند.
3:گروهي كه داراي طرز فكري مخصوص هستند وهمه چيز را به انتقادمي نگرند ودرباره قضاوت ميكنند.
اگر لايحه اي درمجلس آلمان تصويب شود اكثريت افراد نادان هستند وبه آن رآي ميدهند ودرمقابل آن هوشمندان رآي اقليت دارند واين وظيفه دولت است كه نگذارد ازين قبيل اشخاص تحت تعليم معلمين بي سواد قرارگيرند .
پس آزادي مطبوعات براي ملت ودولت آلمان مانند گوري بود كه دشمن براي ملت حفرميكند بدون ترديد اينها نتيجه تاكتيك هاي ما هرانه يهوديان بود درواقع بسمارك با اين جمله كوچك ميخواست بگويد براي رسيدن به يك هدف معين بايستي با تمام امكانات دست زد واز هر چيزكمك گرفت وتاكتيك هاي را كه ماركسيست ها درمنطقه انجام ميدادند همه قوه هاي عدلي وقضايي تحت كنترول درآورده وبه تمام  امكانات دست رسي داشتند باوصف اين حال كارشكني وضعف اراده نمايندگان (رايشتاك) بقدري بود كه خوانخواهي آلمان رابسوي شكست ميكشاند.
درينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه تمام حوادث بدونامطلوب براي هر ملتي اتفاقي نيست بلكه ملتي كه بتواند نژاد اصلي خودرا حفظ نمايد درساير مراحل سياسي موفقيت خواهد داشت وبر عكس ملت هاي كه دربرابرحوادث گوناگون نژاد خودرا از دست داده اند ودراثر امتزاج باساير ملل ماهيت نژاد شان تغيير كرده دچار تفرقه وشكست شده اند كه آلمان ازجمع اين چنين كشورهاي كه نژاد اصلي ملت راحفظ كرده نتوانست شكست خورد.