آرشیف
بحران افغانستان در آئینه تحولات ایران
afrotan
« جنگ مرسوم زرگری یا معرکه د و دیدگاه تاریخی
نسبت به جهان و هستی ؟ »
حامد کرزی رئیس جمهور اسلامی افغانستان پیام تبریکیه ای را به مناسبت «انتخاب» مجدد احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران به تهران مخابره کرد .
(۱)
قسمت اول
هرچند طالبا نیزم به عنوان یک گفتمان پدیده ای جدید و متعلق به نسل ماست اما ریشه های منفرد و عنصری آنرا میتوان در سرتاسر تاریخ جهان اسلام با خارجی گرائی ، اشعری گرایی و سلفی گرائی و سائر قرئت ها ی از اسلام تبار شناسی کرد . یعنی وابسته به سنتی است که به « خِرد و عقلانیت » در حوزه ء دین شناسی هیچگونه اعتباری قائل نیست . « نص گرائی مطلق و غیر انتقادی » و فورمالیزم «شکل گرائی » همچنان « کل گرائی غیر پویا و منجمد » از جمله میراثی است که طالبانیزم به ارث برده ا ند . چنانچه تبارشناسی طالبانیزم شیعی را میتوان تا حدیث گرائی غیر اجتهادی قرن سوم ، اخبار گری متأ خر سده های یازدهم و دوازدهم هجری و بالاخره سنت گرائی افراطی خشونت طلب به عقب برد .چنانچه در دیگر نوشته ها و یادداشت ها خودم بار ها متذکر گردیده ام نسبت دین وجامعه در گفتمان طالبانیزم ازمدل پروکروستی Procreates ،انجماد ،استبداد و تحجرمذهبی تبعیت میکند که معرفت شناختی طالبانیزم نسبت به انسان و جامعه معاصر در چنین تلقی و برداشت نهفته است . که بنیاد گرائی شریعت مدار با اتکای مطلق ، میکانیکی و دُگم به منابع فقهی ، انسان ها را به طبقات تقسیم می کنند که این نوع تقسم بندی دگماتیک فقهی در بستر یک قرئت غیر عادلانه و متحجرانه از متون دین با گذشت زمان به گفتمان برده داری تبدیل می کند و بازمانده گان و وارثان حقیقی فرایند« تحجرمذهبی» آنرا با متون مسخ شده فقهه و مذهب سنتی توجیه و تئوریزه میسازند .روی همین دلیل است که معرفت شناسی « طالبانیستی » هم با معرفت بشر کنونی و هم با نهاد ها و مناسبات موجود تناقض عمیق پیدا میکند . مهمترین و مروج ترین عکس العمل این بینیش شرک آلود و غیر توحیدی در زمینه حقوق سیاسی و مدنی شهروندان آنگاهی به مشاهده میرسد که دموکراسی و آزادی های مدنی و سیاسی در« الگوی انسان معاصر » جای گرفته
و خواست مشارکت و حق تعیین سرنوشت با « عقلانیت سیاسی بشر» در هم آمیخته است ، لهذا تمسک به الگو های نظیرخلافت وامامت اقتدار گرایانه که رابطه حکومت با جامعه را به رابطه حق و مسؤلیت مبدل میسازد و دولت قیم سالار را به عنوان حکومت دینی حاکم می کند و حکومت مردم سالار را همچون امری غیر دینی ، وارداتی و خلاف شریعت نفی می کند ، هیچگونه جایگاهی ندارد
گفتمان طالبانیزم درهمه چهار حوزه ء اعتقادات ، عبادات ، اخلاق و معاملات (سیاست ، اقتصاد ، حقوق و ….) تصؤرات و گمانه زنی های ثابت ، جامد و دگم را به عنوان باور ها و اندیشه های دینی خدشه ناپذیر مذهبی باور دارند و در همین راستا برای انسان ، عقلانیت ، علوم و تجارب بشری هیچگونه اعتباری قائل نیست . هواداران و حامیان این گفتمان رابطه دین با انسان و جامعه را رابطه یکجانبه ، مطلق ، ثابت و جامد در تمامی زمینه ها ی متذکره می دانند . در این گفتمان و قرئت ، دین نسخه جامد و مطلق برای بشر است ، به باور هواخواهان این تلقی ، انسان و جامعه دینی ، انسان و جامعه ای است که « اسلام تاریخی »که خود محصول « رجال گذشته » و عقل ماضی است به عنوان تنها و یگانه قرائت حقانی و اثبات شده پذیرفته می شود . اما بسیار جالب و شگفت انگیزا ست که چنین « جوهر تاریخی » و برداشت های متحجرانه و منجمد از مفاهیم دینی در جهان معاصر نه از تربیون های رسمی این قرائت که هرنوع نگاه های عقلانی به تاریخ ، انسان و هستی را شرک مطلق می شمارند و روی همین اصل نیزبه مسأ له « اجتهاد و تفحُص »در اسلام که از جنس عقلانیت و معنویت بشمار می آید دست کم در زمان کنونی میانه خوبی ندارند بلند می شود،بلکه نامدار ترین مراجع فقهی و مذهبی حد اقل بخشی عمده ای از معتقدان به دین اسلام یعنی مذهب تشیع که توجه به مسأ له ای « اجتهاد و عقلانیت » را از اصول و مبانی عمده مذهب خویش می شمارند و اصل زرین « اجتهاد » در دین را شرط اساسی ولازمه توحید و انسان شناسی به حساب می آورند . در زندگی عملی خویش همان گفتمان طالبانیزم و تحجر را به عنوان یک « رویکرد مطلوب !!»در زمان کنونی به نمائیش گذاشته است . لهذا بصورت واضیح تضاد و پارادُکس میان شعار و عمل در رویکرد های زمامداران و تیوری پردازان این تیوری به مشاهده میرسد . چنانچه میبینیم مبانی معرفت شناسی تیوری « اجتهاد » اکثر فقهأ و دانشمندان مذهب تشیع نیز مانند تیوری سازان گفتمان « طالبانیزم شریعت گرأ و بنیاد گرای » معاصر در حوزه «مذهب و مسلک تسنن» از ریشه ها ی اسلام تاریخی متأثر گردیده است . زیرا تمامی عناصر و مؤلفه های منفرد وپراگنده« تیوری اجتهاد » بدون آنکه نیاز های اصلی انسان کنونی را با تیوری و دوکتورین جامعه شنا سا نه مذهب که برخاسته از « اجتهاد پویا ی متکی بر خِرد جمعی » بوده باشد بصورت عالمانه مرفوع سازد ، برداشت های دگماتیک و منجمد فقه سنتی و تاریخی عهد قدیم را راه حل و رهنما ئی تمامی نیازمندی ها و مشکلات نه تنها بشریت کنونی میدانند ، بلکه انسان های معاصر را مکلف می گردانند که با شیوه های « بنیاد گرایی شریعتمدار مطلق » بصورت مکا نیکی و دگم راه حلهای عهد قدیم را جهت رهنمائی نسل های آئنده بشر برسانند . جالب ترین بخش این داستان آنگاه بصورت شگفت انگیز و عجیبی به نمائیش گذاشته میشود که همین پروژه تعامل با زندگی انسان در تاریخ ، برستیژ آزادیی « اجتهاد» وبنام اهمیت قائل شدن به نقش فعال « خِرد جمعی » اجرأ گردد ،چنانچه قبلأ نیز به این مطلب مهم اشاره گردید ه است مذهب تشیع یکی ازآند سته مذاهبی به شمار می آید که پایبندی به اصل زرین«اجتهاد»یا ارزیابی نیازمندی های معاصر انسانی و جستجوی پیوند های معتبر ارزشهای دینی در جامعه که به مثابه تثبیت «گفتمان خردگرائی جمعی» درجوامع انسانی از مشخصات عمده این مذهب محسوب میشوند . متأ سفانه اکثر عناصر و مؤلفه های « اصل اجتهاد » در بسیاری از برداشت های فقهأ و دانشمندان جوامع تشیع ، بصورت پراگنده و منفرد ازهمان الهامات و القأت حاکم بر قرون اولیه حین ویا هم قبل از ظهور دین مبین اسلام تأ ثیر پذیرفته اند ، البته ریشه تناقض معرفت شنا ختی این قرئت متحجرانه از اسلام با نیازمندی های کنونی انسان معاصر و ارتباط آن با گفتمان « راه حل علمی و دینامیک » یعنی « اجتهاد پویا » درست در امر انتقال بیشترین « سنت های جاهلی و خرافاتی » عهد قدیم نهفته است که در پوشش ترمِنولوژی معاصر و در لوای « اجتهاد پویا !!» از سوی نامدارترین مراجع فقهی و مذهبی شیعه به جامعه عرضه می گردد . بد ون تردید که دانشمندان مسلمان در حوزه مذهب تشیع با پرسش های زیادی مواجه اند که به مثابه وارثان و حا ملان گفتمان زرین « اجتهاد » و به عنوان مسلمانانی که امروز و در عصر حاضر می خواهند از سیره ء پیامبر و میراث نبوی بهره مند شوند دارای چه موضعی اند و رابطه میان دین و انسان ، دولت و انسان و در نهایت حکومت دینی و حقوق بشر چگونه رابطه ای است ؟ و چگونه میتوانند آن پارادُکس معمول و مرسوم در جوامع مختلف را حل کنند ؟ با مراجعه به تعالیم اصلی دین اسلام و قرآن که رهنمائی همه انسانها ست ، بصورت واضیح به این حقیقت پی خواهیم برد که تعالیم انبیأ و اسلام در جهت «حل تعارض سنتی و تاریخی میان خدا و انسان» و در عرصه حقوق سیاسی میان حکومت دینی و حقوق بشر است . چنانچه میبینیم در اکثر ادیان الهی این ویژه گی اساسی و ذاتی و پایدار ، نه برمبنای یک امر قرار دادی و اعتباری ، بلکه بر اساس یک امر هستی شنا سی و اصیلی که ریشه در ذات خلقت بشری دارد ، توجیه شده است . که در داستان خلقت آدم – هرچند به گمان بسیاری از مفسران و تحلیل گران حکایت معنائی و رمز گونه ای از هستی نوع بشر است و هیچگاه خلقت یک شخص را در قلمرو یک جغرافیای خاص تاریخی مورد بحث قرار نه میدهد زیرا می بینیم که در همان نخستین جرقه های از آفرینش ، آنگاهی که اراده خداوند بر خلقت انسان تعلق می گیرد با فرشته گان ازباز گرداندن و" گماشتن " خلیفه در زمین سخن می گوید« اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه » البته نباید فراموش کرد که درمقابل چنین اراده و تصمیم الهی مبنی بر گماشتن جانشین خود بر زمین، فرشته گان با ارائیه بزرگترین پرسش تاریخ ندای اعتراض شانرا با بیان و اشاره به این واقیعت در هستی و کائینات که « ا تجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدمأ » ( آیا در زمین نوعی را قرار می دهی که دست به فساد و خونریزی می زند ؟ ) پاسخ خداوند نیز کاملأ با عبارت روشن و واضیح این است که « انئ اعلمُ ما لا تعلمون » آنچه را که من « می دانم » شما نه « میدانید » . مفسران و دانشمندان معاصر پاسخ پروردگار را بیانگر این حقیقت میدانند که مقام ذاتی جا نشینی الهی با افعالی از قبیل فساد و خونریزی نفی نه می گردد ، اینها امور عارضی هستند که هیچ آسیبی به آن امر جوهری که عبارت از مقام والای جانشینی الهی انسان است وارد نه میکند . و در ارتباط با همین واقیعت و ذات اصیل انسانی است که خداوند با صراحت می فرمائید « لقد کرمنا بنی آدم » وقتی خداوند بزرگ بصورت اعجاز انگیز محور اصلی مأ موریت انسان را نیز تعیین می دارد و پیوست با تثبیت اصل « کرامت انسانی » د رقرآن بحث رسالت ومسؤلیت انسان درهستی وتاریخ را با تکمیل متن ثانوی این آیه کریمه چنین به میا ن میکشاند .« لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر» . یعنی ما به بنی آدم بصورت عموم کرامت بخشیدیم و ازشؤ ن و ظهور این کرامت بخشی انسان است که او را بر تمامی خشکیها و آب ها و تمامی هستی مسلط ساختیم ، و به این ترتیب در اسلام ، کرامت بشری امری است که ریشه در خلقت انسان دارد و روی همین معادله نیز اگر قرار است که انسان کرامت و عزت تاریخی خود را نگهدارد و این امر تنها یک نظریه و موضوع متافیزیکی نباشد ، لازم است که از همه اول تبلؤر این « کرامت و عزت » را در عرصه مناسبات اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی ببیند و لمس کند . در غیر این صورت بیان کرامت انسانی و بشری صرفأ یک امر ذهنی ، صوفیانه و اساطیری خواهد بود که هیچگونه اثرو نتیجه مشخصی را بدست نخواهد داد. به همین دلیل است که قرآن وتعالیم اسلام در کنارتوجه به اصل کرامت بشری دو اصل دیگری یعنی « آزادی و عدالت » را نیز در راستای ادای مسؤلیت ها و وظائف تأ خیر ناپذیر انسانی مؤمنان معرفی میدارد . توجه به اصل « آزادی انسان » و « تحقق عدالت اجتماعی » به مثابه مهمترین انگیزه ظهور پیامبران و تمامی انبیأ در تاریخ و در متن قران اینگونه مطرح می کند .
« لیضع عنهم اصرهم والا غلال التی کانت علیهم » پیامبر آمده است تا « اصر » یا بار سنگینی از ستم ها را از شانه های بشر بر دارد ، همچنان آمده است که زنجیر هایی که پیرامون انسان و تاریخ را احاطه کرده اند بشکند ، همچنان در آیه دیگری خداوند تصریح فرموده است که هدف پیامبران و همه انبیأ (ع) در تاریخ استحکام « قسط و عدالت » در جامعه بشری است ، لهذا با ارائیه این فرمان روشن الهی که « لقد أرسلنا رسلنا با لبینات و أ نزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط » پیامبران نیامده اند که عدالت و قسط را همچون تحفه ای حاضر و آماده از آسمان به انسان عرضه بکنند ، بلکه نقش پیامبران تنها در حد انگیزه دهند ه گان و بستر ساز و بشارت دهنده محدود می ماند و کار اصلی حیات بشر جزی از رسالت های تک تکی از انسانها محسوب می شود . لهذا بصورت روشن به این نتیجه می رسیم که هدف پیامبران برای اصلاح امور اقتصادی و اجتماعی نه میتوان انتظار معجزه داشت ، که غایه اصلی انبیأ فعال ساختن انسان در فرائند تکاپوهای اجتماعی است ، تا اینکه خود انسان ها به آن صلاحیت و شا یستگی برسند که لوازم مناسب با شئون کرامت و ارزش فطری خویش را که همانا خلافت خدا در زمین است ، تحقق ببخشند .
چنانچه تجربه تاریخی نشان داده است «حکومت های شبه مذهبی » در سراسر تاریخ تجربه مثبتی نبوده است و مأ سوا از برخی مقاطع محدود تاریخی در سراسر تاریخ بویژه کشور های اسلامی معمولأ حکومت های که ظاهرأ با « لوای مذهب» تأ سیس گردیده اند جامعه و مردم را به گونه ای دهشت بار مورد تعرض قرار داده اند ، علت این تعرض روشن بر حقوق مسلم شهروندی که روح و اساس تمامی ادیان توحیدی را تشکیل می دهد این است که علاوه بر الزامات و مقتضیاتی که یک حکومت استبدادی با توصل به آنها خود را محق میداند که علیه جامعه وارد عمل شود و حقو ق و ارزشهای کرامت انسانی را سرکوب کند ، مذهب نیز به یک مطلق فرا اجتماعی و آسمانی و قدسی به کمک « حاکمان شبه مذهبی » می آیند وکار را آسان میکند !!. جالب ترآنجا ست که در تمسک به مذهب تشیع برخی از مراجع مذهبی و روحانی وابسته به این مذهب مغائر با جوهر اصلی و عقلانی از دین که در اسوه های بسیاری از پیشوایان دینی به مشاهده می رسند ؛ محض برای اشباع غرائز قدرت خواهی و شهرت طلبی خود و حواریون انگشت شمارشان فتوی های دینی و مذهبی صادر میکنند ؛ و گاهی هم در نظام های سیاسی جوامع اهل تشیع اینگونه فتوی ها ی واجب العمل مراجع مذهبی را « حکم حکومتی رهبر ی » در جامعه می نامند و آنجاست
که بنام تعمیل این گونه فتوی های" من درآوردیی مراجع مذهبی !! "، زمینه اسارت وسرکوب بسیاری از روشنفکران متعهد و آزادی خواهان مؤمن فراهم میگردد .
ادامه دارد …….
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور