آرشیف

2014-12-26

رسول پویان

انقـــــلاب عشق

چـو شمس بار دگر انقلاب بایـد کرد
هـزار مولـوی اینجا خـراب باید کرد

زنـای تـازه خـروش دیگـر کنید بالا
دوباره تار نیستان به تاب بـایـد کرد

شـراب حافـظ شـیراز در قدح ریزید
دل گـرفـتـۀ مـا را کـبـاب بـایـد کـرد

ز بـوســتان ســنایی و بـیدل و خـیام
سـراغ جوش بهار و شباب باید کرد

حدیث رستم وسهراب را زنوخوانید
ز اشـتباه کهـن اجـتـنـاب بـایــد کـرد

اسـیر کینۀ اعـراب تـا بـه کی بـودن
برای شستن خون فکر آب باید کرد

ز دام فـتنۀ جهـل و سـتم بگـریـزیـد
صفای عشق به دنیا خطاب بایدکرد

بر اوج جنبـش امـواج بحـر بنشینید 
سکون دریده و لعن سراب باید کرد

هـنوز خـواب مزامیر بـاســتان بینید
سپیده در بزند ترک خواب باید کرد

اسیر سـوگ و عـزا بـذر غم بپاشاند
بـرای جـامعه فکر خضاب باید کرد

تمام حاصل جهل و خرافه و اوهام
بـرون ز مملکت آفـتـاب بـایـد کـرد

فروغ حرکت جاویدعشق دل ها را
چـراغ دیـده و درج کتاب باید کرد

سرودعشق ومحبت که نوردلها باد
نشاط طبله وچنگ ورباب باید کرد

بجای مدرسۀ انتحار و درس ترور
بنای خمکده جوش شراب باید کرد

کسی تبه نتوان کردقلب مستان را
ازان برون هزاران شهاب بایدکرد

 

نوت: این شعر را بسیار تند و به شتاب نبشتم، حوصله یی برای مطالعۀ مجدد نداشتم؛ اگر کوتاهی در آن یافتید مرا به بزرگواری تان می بخشید.