آرشیف
امسال [i]تره چران شدم بلکه سال آینده چوپان [ii]شوم!
غلام رسول مبین
بسم الله الرحمن الرحیم
چغچران را همه دیده اید، نامش را شنیده اید، طعمِ هریرودش را چشیده اید، با مردمش کار کرده اید و اینکه روستاهایش را نیز بازدید کرده اید و به قشلاق هایش رفته اید. بعد از ادای نمازِ صبح، بامدادِ وقت حرکت کردم به سمتِ “الله یار”، آنجا یک مسوولیت وظیفوی داشتم. با عبور از دره ی “خُرطوم” مانندِ قاضی به دهنِ صوفک – سنگبار – دهن الندر و بالاخره به “بره خانه” و “میدانِ برخانه” رسیدم – اینجا (میدان بره خانه) آخرین مرزِ طایفه ی “زی رضا” است که به “قبیله ی الله یار” هممرز میباشند و با عبور از میدان بره خانه به نخستین روستای “الله یار” میرسید که این همه از توابع چغچران اند و این روستا را “سنگ آتش” گویند.
با عبور از روستاهای سنگ آتش، تیل قدم و روستای حاجی مولاداد به روستای گاشک رسیدیم که درینجا گاشک به سمت شمال و تیلک به سمت جنوب راه عمومی موقعیت دارند. عقربه ی ساعت به 07:00 صبح کله میزد. با راننده مشوره کردیم که بیا نام صبح بخوریم. درین موقعیت چمنِ و چند تا درختِ سپیدار موجود است. چشمم به دو طفل افتاد که بره های گوسفندان را میچرانند. رفتیم به نزدیک که این دو نونهالِ فقیر نیز نهار میخورند. هرکدام فقط یک پیراهن و تنبان به تن داشتند و با کفش های پلاستیکی که به نام “کفشِ گازی” یاد میشوند در پا دارند و بدون جوراب. هرکدام یک “پَتَکِ نوشابه” دوغ داشتند و نان خُشک که مَیل میکردند. چون هوا مایل به “خُنَک” بود و نسیمِ بامداد تا حال به آنجاها میوزید، خیال کردم که این دو نونهال دارند کم کم میلرزند. باایشان کمی صحبت کردم، بلند شدند و چند قدمی گام زدیم. فهمیدم که خون به تن شان در حرکت شده و دارند گرم میآیند.
ما با خود کیک، کلوچه و آب میوه از بازار خریده بودیم مضاعف براینکه یک “پتیر” از خانه گرفته بودم، چون در بین نان های محلی “پتیر” به صدرِ سلایقم قرار دارد. بااین دو پسربچه ی نوجوان توافق کردیم و “نهارِ” خوبی بود. باور کنید صبحانه ی خوبی بود، بامزه، بیریا، بی پرده و خوش مزه. من طاقتم طاق شد. گفتم باشه که بااین دو رفیقِ جدید بیشتر گپ بزنم و زیادتر آشنا شوم. ازین دو پسربچه ی نوجوان یکی کمی چاق و چله تر ولی ساده و دیگری کمی ضعیفتر ولی چالاک تر بود. منظور اینست که به دهن و لهجه تیزتر بود، لاکن هردو انسان های خوب و بادرکِ بودند. حرف های شان مثل آب و هوای آن منطقه صاف و نازنین بود.
گفتم چیکار میکنید؟ یکی بدون درنگ گفت: امسال تره چران شدم، بلکه سال آینده چوپان شوم. چون عایدش بیشتر است. این بود دیگاه، آینده نگری و وضعیت این دو انسانِ جوان. بااین دو پسر خیلی صحبت کردم و در معرفی خویش تا اینجا گام گذاشتند که واقعا قابل قدر است:
- عابد ولد عارف ولدیت معروف ولد بهرام ولد مودود ولد یونس ولد … الله یار؟
- نادر ولد حسین ولدیت مولاداد ولد محمد رضا ولد محمد رحیم ولد فتح الله ولد الله یار؟
اینکه این دو رفیقِ جدید من تا چی اندازه به نسب شناسی خود راست بوده اند، درست نمیدانم ولی ذهن هردو فعال و کنشگر بود. باخود تعهد سپردم که درین مورد چیزی بنویسم، با تاخیر طولانی به امر توفیق یافتم. به قول مولانای بزرگ:
مدتِ این مثنوی تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد
بامهر و محبت
غ.ر. مبین
تاریخ سفر: سه شنبه، 14 سرطان 1401 هـ.ش.
[i] . تره چران: کسی که بره/چوچه های گوسفندان را میچراند و به لفظ محلی غور، تره و بره همان چوچه یا جوجه گوسفند را گویند.
[ii] . چوپان همان شبان است.
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور