آرشیف

2014-11-14

محمد اسحاق ثنا

اشک حسرت

اشک حسرت ز مژه ریخت تحمل کردیم
به مرادی نرسیدیم و تجاهل  کردیم

بلبل رنج و عذابیم به گلزار حیات
ریخت صیاد پر و بال تامل  کردیم

عهد بستیم پی گفته ای زاهد نروئیم
بار ها باز شنیدیم و تغافل کردیم

کوشش ما به هدر رفت که جای نگرفت
نرسیدیم به مقصود و تنزل کردیم

آشیان بود غریبانه ولی چون بلبل
به گمان خانه خود چون سبد گل کردیم

لایق طعنه ای اغیار شدیم خود خجلیم
لیک هر کرده خود بار توکل کردیم

از تو ما هم چو ثنا است خزان چشم امید
زود پرپر نکنی سال دگر گل کردیم

محمد اسحاق “ ثنا “
ونکوور، کانادا