آرشیف

2015-2-6

ح. فیروزکوهی

آیا عاطفه هـــــــــــــــا در غور نمرده است ؟

درمرکز غور  درزیر ریش حکومت محلی غور عاطفه  ها مرده است

بیایین دوستان ! این شعر حضرت پند واندرزرا به اجازه حضرت سعدی این گونه به خوانش بگیرم :

بنی ادم نه اعضای یکدیگراند

که درافرینش نه زیک جوهراند

چو عضوی بدرد اورد روزگار

دیگر عضو ها را بدان درد چه کار

اری درمرکز غور ما سه تن گدای حرفوی داشتیم که هرکدام انها ازخود مقام داشتند وجای که یک تن ازین ها به اسم بی بی حواگل که به سمت  جنوبی یگانه پل که ازدیرزمانها به ما به میراث باقیمانده است موقعیت حواگل بود حواگل بیچاره حواگل مظلوم معیوب نیز بود که کس نمی خریدش وهیچ کس وکوی نداشت اری با گرد نمودن همه این پول ها پناه گاه مطمین توانسته بود بخود پیدانماید اری درروزیکم عید قربان که قربانش برم انروز خیلی سرد بود که ازشدت سردی مردی میتوانست که دستش را ازکیسه اش بدر اورد حواگل درهمان مقامش ازبامداد تاشام درمقامش نشست دران روز همه موتر سواران بودند که حواگل ازرنگ ها ومدل های موتر های شان لذت میبردحواگل ناامید ازکسبش بادست خالی به پناه گاه خود خزید صاحب پناه گاه که چشمش به حواکل افتاد دخترم خواهرم مادرم امروز هوا خیلی سرد بود ودل همه گان به حالت سوخت  حتما پول زیاد به دست اورده ای قربان سرت شوم پول ها را به من بده تا حساب نمایم چون توخیلی سرماخورده ای حواگل به فغان وفریاد افتاد بابا امروز همه موتر سواران بودند هیچکس ازپیشرویم پیاده رد نشد که برایم پول بدهند ،دختر بیچاره را به نکوهش گرفت وازپناه گاه بیرون انداخت حواگل هیچ درب دیگری را به صدا درنیاورد مایوس ناامید ازخودودیگران راه گورستان را که درنزدیکی پناهگاه قرارداشت درپیش گرفت خود را به مرده ای که هویت جنتی بود ن ودوزخی بودنش معلوم نبود به قبرش انداخت جسد حواگل را روز سوم عید مرده داران که به عیادت مرده های شان به گورستان رفته بودند یافتند وبه سلامتی حکومت محلی غور به خاکش سپردند  گورش کردند

ح. فیروزکوهی 

باشنده مرکز غور